هرشب برایت شعر میخواندَم ولی اینبار
شعری ندارم جز سکوتِ لحظه ی دیــدار
مَن عاشقِ تکــــرارِ تو بودم ولی حــالا
بیزارم از تکـــرار از تکـــرار از تکـــرار
یک بار دستِ ﺭَد زدی بر سینه ام لطفأ
زخمِ زبانت را به رویِ سینه ام مگــذار
دیگر لبانم را به بوسه ، تر نخواهم کرد
جز بوسه هایِ تلخِ هر شب از لبِ سیگار
حالا کنارِ فکرِ تو هر شب کنــــارم هست
این بغض هایِ سرد و این سردردِ لاکردار
باور کنم یا نه تو دیگر نیستــــی در من
باید از این خوابِ زمستانی شوم بیـــدار
مانندِ پرگاری که می گردد به دورِ خویش
می چینم از تنهایی ام دورِ خودم دیــــوار
#ابراهیم_زمانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
این زبان چون سنگ و هم آهن وشست
وآنچه بجهد از زبان چون آتشست
سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف
گه ز روی نقل و گه از روی لاف
زانکه تاریکست و هر سو پنبهزار
درمیان پنبه چون باشد شرار
ظالم آن قومی که چشمان دوختند
زان سخنها عالمی را سوختند
عالمی را یک سخن ویران کند
روبهان مرده را شیران کند
ای زبان هم آتش و هم خرمنی
چند این آتش درین خرمن زنی
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود
طاق ابروی توام قبله جان خواهد بود
سرکشان را چو به صاف سرخم دستی نیست
سر ما خاک در دردکشان خواهد بود
پیش از آنی که پر از خاک شود کاسه چشم
چشم ما در پی خوبان جهان خواهد بود
تا جهان باقی و آئین محبت باقی است
شعر حافظ همه جا ورد زبان خواهد بود
هر که از جوی خرابات نخورد آب حیات
گر گل باغ بهشت است خزان خواهد بود
حافظا چشمه اشراق تو جاویدانی است
تا ابد آب از این چشمه روان خواهد بود
صحبت پیر خرابات تو دریافته ام
روحم از صحبت این پیر جوان خواهد بود
هر کجا زمزمه عشق و همای شوقی است
به هواداری آن سرو روان خواهد بود
تا چراگاه فلک هست و غزالان نجوم
دختر ماه بر این گله شبان خواهد بود
زنده با یاد سر زلف تو جان خواهم کرد
تا نسیم سحری مشک فشان خواهد بود
ای سکندر تو به ظلمات ابد جان بسپار
عمر جاوید نصیب دگران خواهد بود
شهریارا به گدایی در میکده ناز
که دلت محرم اسرار نهان خواهد بود
#شهریار
@takbitnab
🌹🌹🌹
مرا ترجیح بده
به قدم زدن و غرق شدن در موسیقی
به خندیدن؛ رقصیدن؛
مرا ترجیح بده به کتاب ها...
داستان ها؛
به نشستن و از باران گفتن ها
مرا ترجیح بده به لذت استشمام عطر اقاقی
به تماشای غروب
به بافتن رویا
مرا ترجیح بده به زندگی
به خواب،به مهتاب
مرا به همه ی دنیا ترجیح بده
من ارزشش را دارم
تنها منم که تو را بدون مرز
بدون حد
بدون قانون دوست دارم
مرا ترجیح بده حتی به خواندن همین جملات!
#حامد_نیازی
@takbitnab
🌹🌹🌹
گاهی که نه
همیشه
به چیزی بیشتر از شنیدن
دوستت دارم محتاجم!
به چیزی شبیه،
آسوده چشم باز کن
هنوز هستم...
#هستی_دارایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
همه ی ما
فقط دو نوع شب در زندگی مان داریم؛
شبی که میخواهیم زودتر صبح شود،
و شبی که هیچگاه دوست نداریم به صبح برسد.
و مرز بین اینها
تنها یک "او" ست
که بستگی دارد مانده باشد،
یا رفته باشد.
#رضا_باقری
@takbitnab
🌹🌹🌹
بمان!
"دوست داشتنم"
هنوز بوی باران و کاهگِل می دهد،
بوی مدادِ جویده شدهی کودکی ام،
بوی گلبرگ های گلِ محمدیِ لای قرآن،
من تو را
قدِ انگشتانِ
دو دستم
دوست دارم...!
#محسن_حسینخانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
تو برفتی و دلم قید هوای تو هنوز
هوس دیده به خاک کف پای تو هنوز
#اوحدی_مراغه_ای
@takbitnab
🌹🌹🌹
تا کی ای دلبر دل من بار تنهایی کشد
ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد
کی شکیبایی توان کردن چو عقل از دست رفت
عاقلی باید که پای اندر شکیبایی کشد
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
کاش بر ساحل رودی خاموش
عطر مرموز گیاهی بودم
چو برآنجاگذرت می افتاد
بسراپای تو لب می سُودم .....
#فروغ_فرخزاد
@takbitnab
🌹🌹🌹
گر تو آن جور پسندی که به سنگم بزنی
از من این جرم نیاید که خلاف آغازم
خدمتی لایقم از دست نیاید چه کنم
سر نه چیزیست که در پای عزیزان بازم
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
درکف دستت چوماهی
می پرم ازسوز وساز.
عشق کوتاه میکند اندام عاشق درنیاز.
چون لبانم بازبینی بسته بینی قوت وحوت.
خیره شو تابشنوی ازدیده گانم رمز وراز.
#حسین_افخمی_عقدا
@takbitnab
🌹🌹🌹
امروز ندارم غم فردای قیامت
کافروخته رخ آمد و افراخته قامت
در کوی وفا چاره به جز دادن جان نیست
یعنی که مجو در طلبش راه سلامت
تیری ز کمانخانه ابروش نخوردم
تا سینه نکردم هدف تیر ملامت
فرخنده مقامی است سر کوی تو لیکن
از رشک رقیبان نبود جای اقامت
چون دعوی خون با تو کنم در صف محشر
کز مست معربد نتوان خواست غرامت
تا محشر اگر خاک زمین را بشکافند
از خون شهیدان تو یابند علامت
با حلقهٔ زنار سر زلف تو زاهد
تسبیح ز هم بگسلد از دست ندامت
من پیرو شیخی که ز خاصیت مستی
در پای خم انداخته دستار امامت
کیفیت پیمانه گر این است فروغی
چون است سبوکش نزند لاف کرامت
#فروغی_بسطامی
@takbitnab
🌹🌹🌹
هزار عقد محبت به این و آن بندی
همین به کشتن من تیغ بر میان بندی
ترا که هر مژه تیغ کجی است زهرآلود
چه لازم است که شمشیر بر میان بندی؟
ز تلخ گویی من عیش عالمی تلخ است
به بوسهای چه شود گر مرا دهان بندی؟
درین دو هفته که گل میتوان ز روی تو چید
در وصال چه بر روی دوستان بندی؟
به جرم خیرگی بوالهوس مسوز مرا
گناه گرگ چرا بر سگ شبان بندی؟
چو نیست رنگ وفا بر عذار گل صائب
درین ریاض چه افتاده آشیان بندی؟
#صائب_تبریزی
@takbitnab
🌹🌹🌹
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
برای من مگری و مگو دریغ دریغ
به دوغ دیو درافتی دریغ آن باشد
جنازهام چو ببینی مگو فراق فراق
مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
مرا به گور سپاری مگو وداع وداع
که گور پرده جمعیت جنان باشد
فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر
غروب شمس و قمر را چرا زبان باشد
تو را غروب نماید ولی شروق بود
لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد
کدام دانه فرورفت در زمین که نرست
چرا به دانه انسانت این گمان باشد
کدام دلو فرورفت و پر برون نامد
ز چاه یوسف جان را چرا فغان باشد
دهان چو بستی از این سوی آن طرف بگشا
که های هوی تو در جو لامکان باشد
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
من و تو آتش و اشکیم در دل یک شمع
به سرنوشت تو وابسته است تقدیرم
به دام زلف بلندت دچار و سردرگم
مرا جدا مکن از حلقه های زنجیرم
#فاضل_نظری
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای که سر تا پایت از گل خرمنست
رحمتی کن بر گدای خرمنت
عزم دارم کز دلت بیرون کنم
و اندرون جان بسازم مسکنت
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
آبرویم ببرد هر نفس این دیدهٔ تر
خاک پای تو درین دیدهٔ تر میبایست
جانم از تنگی این دل به لب آمد بیتو
با چنین دل غم عشق تو چه در میبایست؟
#اوحدی_مراغه_ای
@takbitnab
🌹🌹🌹
چشمم از آینه داران خط و خالش گشت
لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد
نرگس مست نوازش کن مردم دارش
خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
تا برفتی ز برم صورت بیجان بودم
زنده میکرد مرا دم به دم امید وصال
ور نه دور از نظرت کشته هجران بودم
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
عقل تا بوی می عشق تو یافت
دایما دیوانهای لایعقل است
منزل اندر هر دو عالم کی کند
هر که را در کوی عشقت منزل است
#عطار
@takbitnab
🌹🌹🌹
بر یاد لبت لعل نگین میبوسم
آنم چو بدست نیست این میبوسم
دستم چو بر آسمان تو مینرسد
میآرم سجده و زمین میبوسم
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
من از دست غمت مشــکل برم جان
ولی دل را تو آسان بــردی از من
دلم را مشکن و در پا مینـــداز
که دارد در سر زلف تو مســــکن
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
بی تو این شهربرایم قفسی دلگیر است
شعرهم بی توبه بغضی ابدی زنجیر است
آنچنان میفشرد فاصله راه نفسم
که اگر زود، اگر زود بیایی دیر است
رفتنت نقطه ی پایان خوشی هایم بود
دلم ازهرچه وهرکس که بگویی سیر است
سایه ای مانده زمن بی توکه درآینه هم
طرح خاکستریش گنگ ترین تصویر است
خواب دیدم که برایم غزلی میخواندی
دوستم داری واین خوب ترین تعبیر است
کاش میبودی وبا چشم خودت می دیدی
که چگونه نفسم باغم تو درگیر است
تارهای نفسم رابه زمان میبافم
که تو شاید برسی حیف که بی تاثیر است....
#سوگل_مشایخی
@takbitnab
🌹🌹🌹
هرچند این که سخت شکستی دلِ من است
غمگین مشو! که شیشه برای شکستن است
من دوستی به جز تو ندارم؛ قسم به عشق
هر کس که غیر از این به تو گفتهست، دشمن است
چشمان من مسیرِ تو را گم نمی کنند
فانوس اشکهای من از بس که روشن است!
هر کس که دامنِ مژهاش تر نمیشود
باید یقین کنیم که آلوده دامن است
از دیدنم دوباره پریشان شدی؟ ببخش!
چون خوابِ بد، سزای من «از یاد بردن» است...
#حسین_دهلوی
@takbitnab
🌹🌹🌹