eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
روی گشٖـاده ای صـنـم طاقت خلق می‌بری چون پس پرده می‌روی پرده صبر می‌دری حور بهشت خوانمت ماه تمام گـویمت کآدمیی ندیده‌ام چون تو پری به دلبری @takbitnab 🌹🌹🌹
سال ها شد رفته دمسازم ز دست، اما هنوز در درونم زنده است و زندگانی می‎کند با همه نسیان تو گویی کز پیِ آزارِ من خاطرم با خاطراتِ خود تبانی می‎کند شهریارا ! گو دل از ما مهربانان مشکنید ور نه قاضی در قضا نامهربانی می‎کند @takbitnab 🌹🌹🌹
دلبری با دلبری دل از کفم دزدید و رفت هرچه کردم ناله از دل سنگدل نشنید و رفت گفتمش: ای دلربا دلبر ز دل بردن چه سود؟ از ته دل بر من دیوانه دل خندید و رفت @takbitnab 🌹🌹🌹
بر یاد لبت لعل نگین می بوسم آنم چو بدست نیست این می بوسم دستم چو بر آسمان تو می نرسد می آرم سجده و زمین می بوسم... @takbitnab 🌹🌹🌹
گر صید خدا شوی ز غم رسته شوی ور در صفت خویش روی بسته شوی میدان که وجود تو حجاب ره تست با خود منشین که هر زمان خسته شوی @takbitnab 🌹🌹🌹
کردم توبه، شکستیش روز نخست چون بشکستم بتوبه‌ام خواندی چست القصه زمام توبه‌ام در کف تست یکدم نه شکسته‌اش گذاری نه درست @takbitnab 🌹🌹🌹
با دیدگان بسته، در تیرگی رهایم ای همرهان کجایید؟ ای مردمان کجایم؟ پر کرد سینه‌ام را فریاد بی شکیبم با من سخن بگویید ای خلق، با شمایم! شب را بدین سیاهی، کی دیده مرغ و ماهی ای بغض بی‌گناهی بشکن به های‌هایم سرگشته در بیابان، هر سو دوم شتابان دیو است پیش رویم، غول است در قفایم بر توده‌های نعش است پایی که می‌گذارم بر چشمه‌های خون است چشمی که می‌گشایم در ماتم عزیزان، چون ابر اشک‌ریزان با برگ همزبانم، با باد هنموایم آن همرهان کجایند؟ این رهزنان کیانند تیغ است بر گلویم، حرفی‌ست با خدایم سیلابه‌های درد است رمزی که می‌نویسم خونابه‌های رنج است شعری که می‌سرایم چون نای بینوا، آه، خاموش و خسته گویی مسعود سعد سلمان، در تنگنای نایم ای همنشین دیرین، باری بیا و بنشین تا حال دل بگوید، آوای نارسایم شب‌ها برای باران گویم حکایت خویش با برگ‌ها بپیوند تا بشنوی صدایم دیدم که زردرویی از من نمی‌پسندی من چهره سرخ کردم با خون شعرهایم روزی از این ستمگاه خورشیدوار بگذر تا با تو همچو شبنم بر آسمان برآیم. @takbitnab 🌹🌹🌹
روزی آید که دلم هیچ تمنا نکند دیده ام غنچه به دیدار کسی وا نکند دیده آن گونه فروبسته بماند که اگر صد چمن لاله دمد، نیم تماشا نکند لیک امروز که سرمست می زندگیم دلم از عشق نیاساید و پروا نکند @takbitnab 🌹🌹🌹
مُردن‌از شوقِ‌تو ای‌حضرت‌دلدار کم است با خـیال تو شدن از هـمه بیـزار کم است ذوقِ وصـلِ تو مـرا کُـشت هزاران دفـعـه مردن‌از ذوقِ رسیدن به‌تو یکبار کم است مـیل دارم کـه دلـم را بـه تـو تقـدیم کنم همه باشند به غیر از تو خریدار کم است ای کـه با یـک نظـرت رام کـنی عـالـم را بیـقـرارِ تـو شـدن تا دمِ دیـدار کـم است عمرِ جاوید اگر داشته باشم، شب و روز لحظه‌ها بر طلبِ‌خود کنم‌اصرار کم‌است چه‌بخواهم که‌تو هستی همهٔ بود و نبود همهٔ خواسته ها غیر تـو بسیار کم است بهتر آن است که از فکر تو مجنون گردم شهریار از غمِ دلبر شدن ای یار کم است @takbitnab 🌹🌹🌹
خود را به خواب می زنی ای بنده تا به کی !؟ هی توبه پشت ِ توبه، سرافکنده تا به کی !؟ دنیا وفا نکرده ، وفا هم نمی کند با زرق و برقش از غم دل، کم نمی کند از حوض ِ نور،کی به رُخت آب می زنی !؟ کی دست رد به سینه ی این خواب می زنی !؟ ای بنده جزء برای خدا بنده گی نکن !کج می روی،لجاجت و یک دنده گی نکن بنده در اوج ِ فاجعه زانو نمی زند غیر از خدای ِ خود به کسی رو نمی زند عقلت مگر به شاید و باید نمی رسد !؟ بارِ کجت به منزل و مقصد نمی رسد تیشه نزن به ریشه ی خود بنده ی خدا بیراهه می روی، نشو شرمنده ی خدا جای غم ِ بهشت، غم ِ پول می خوری !؟ بیچاره ای که مثل پدر گول می خوری بیهوده هی برای دلت کیسه دوختی باغ بهشت را به جو ِ ری فروختی !؟ ای ورشکسته،بیش ترازاین ضرر نده لحظه به لحظه عمر خودت را هدر نده شبهای قدر فرصت خوبیست؛ گریه کن آیا زمان توبه ی تو نیست!؟ گریه کن شبهای قدر فرصت خوبیست؛ توبه کن غیراز تو و خدا که کسی نیست!توبه کن شبهای قدر ناله بزن بی معطلی دستم به دامنت، مددی مرتضی علی شبهای قدر اشک تو را کوثری کند زهرا برای شیعه ی خود مادری کند جا مانده ای ز قافله، هیهات، گریه کن امشب برای عمه ی سادات گریه کن شاید خدا به حال ِ خرابت نظاره کرد پرونده ی سیاه تو را پاره پاره کرد مانند سوزِ صبح ِ مه آلود می رسد وقتی نمانده است، اجل زود می رسد باید بِری ! به فکرِ حساب و کتاب باش فکر فشارِ قبر و سئوال وجواب باش شبهای قبر، تیره تر از کرده های توست مهتاب روشنش سفر کربلای توست بی نور عشق، قبر تو دلگیر می شود امشب بگیر تذکره را ، دیر می شود ای تشنه لب ، ز دست سبو آب را بگیر امشب به گریه دامن ارباب را بگیر @takbitnab 🌹🌹🌹
یک بوسه بس است از لب سوزان تو ما را تا آب کند این دل یخ بسته ی ما را من سردم و سر دم، تو شرر باش و بسوزان من دردم و دردم ، تو دوا باش خدا را @takbitnab 🌹🌹🌹
دلبرم رفت و دلم رفت به دنبـال دلش او به دنبال رقیب و دل به دنبـال دلش دل بکن ای دلکم عشق بیهوده مخواه یار بیگـانه مشو دلبر بیگــــانه مخواه @takbitnab 🌹🌹🌹
ای به عمرم، تو روزگار نوید ای گشوده دری ز صبح امید ای گروگان سنبل تو بهار ای ندیده به عمر، صبح خمار ای دل‌انگیزتر ز شیدایی آتشی تیزتر ز رسوایی از تو روشن‌ضمیر هر ساقی ای به جام تو باده‌ی باقی تو به میخانه خانقاه کنی نه چو زاهد، به زهد جاه کنی چه فروشد به جز دعا درویش؟ چه خَرد جز غمت زمانه به خویش؟ تو و آن بِالله‌ای که در قسم است بی‌تو هرجا دلی‌ست، در ستم است تو بیا روزگار شیرین کن تو بیا رخنه بر دل و دین کن... @takbitnab 🌹🌹🌹
گفتم که لطافت تو را دارد گل زیبایی قامت تو را دارد گل پس هدیه گلی برای تو آوردم امّا چه لیاقت تو را دارد گل؟! @takbitnab 🌹🌹🌹
به شکوفه می‌نشیند این باغ وقتی غنچه‌ها صدای پای بهارانه‌ات را می‌شنوند... @takbitnab 🌹🌹🌹
زد از نسیمِ سر زلف، راه قافله را به پای دل، ز خمِ زلف بست سلسله را چقدر راه شناسند رهروان طلب اگر به دیده نپیموده‌اند مرحله را؟ سخن ز عشق مگو، ورنه اوّل از رهِ هوش به ضبطِ راه محبّت بیار حوصله را تمامْ شکرم از احسان بی‌نهایت دوست کجا گداز بُود بر زبان من گِله را؟ خیال سود و زیان -«برهْمن!»- ز نادانی‌ست بساز با خود و کوتاه کن معامله را... @takbitnab 🌹🌹🌹
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است دنیا برای از تو سرودن مرا کم است اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست من از تو می نویسم و این کیمیا کم است سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است تا این غزل شبیه غزل های من شود چیزی شبیه عطر حضور شما کم است گاهی تو را کنار خود احساس می کنم اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست آیا هنوز آمدنت را بها کم است @takbitnab 🌹🌹🌹
پیراهنی که آید از او بویِ یوسفم ترسم برادران غَیورش قَبا کنند @takbitnab 🌹🌹🌹
کم گوی به جز مصلحت خویش مگوی چیزی که نپرسند تو خود پیش مگوی گوشِ تو دو دادند و زبانِ تو یکی یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی خلاصه‌اش اینه که کمتر حرف بزن، بیشتر گوش کن! @takbitnab 🌹🌹🌹
بر انگشت عصا هر دم اشارت می کند «پیری» که مرگ اینجاست، یا اینجاست، یا اینجاست یا اینجا...! @takbitnab 🌹🌹🌹
دیوار سپید را چشمـم تصویر بیند از ضربهٔ مرگت دل‌من بوسه‌ بچیند ‌ گفتی دل ننگین را نیکی چه حاجت آن دل به اَبَد نیک نبیند که بـمیرد ‌ نه مجازات روا بود و نَه بخشش دوا شد بسپار این کار قـضـاوت را بـه ایـزد ‌ @takbitnab 🌹🌹🌹
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند بیخود از شَعشعهٔ پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلی صفاتم دادند چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه بَراتَم دادند @takbitnab 🌹🌹🌹
همیشه بازی دنیا همین نمی ماند بساط غصب در آن سرزمین نمی ماند به خویش آمده دنیا، زمان بیداری ست اسیر جهل، جهان بیش از این نمی ماند زمین، به گفته قرآن -که نیست غیر از حق- همیشه در کف مستکبرین نمی ماند برای عبرت دنیا نوشته شد تاریخ چنان نمانده و هرگز چنین نمی ماند هزار زخم به فرماندهان اگر بزنند چه باک؟ قافله بی جانشین نمی ماند به مادری که جوانش شهید گشته، قسم که شهر قدس، یهودی نشین نمی ماند نگاه کن که جهان یک صدا فلسطین است امام گفته و حرفش زمین نمی ماند @takbitnab 🌹🌹🌹
نظر از تو برنگیرم همه عمر تا بمیرم که تو در دلم نشستی و سر مقام داری @takbitnab 🌹🌹🌹
عشق ، برعاشق دهد دستور را عقل ، کی فهمد چنین منظور را؟ تا نگردی عاشق از این ماجرا کی توانی کرد ، درک نکته ها @takbitnab 🌹🌹🌹