eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.4هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
عمری به هوس در تک و تاز آمد دل تا محرم جان دلنواز آمد دل در آخر کار رفت و جان پاک بسوخت انصاف بده که پاک‌باز آمد دل @takbitnab 🌹🌹🌹
تو را میخواهم ای دیرینه دل‌خواه که با ناز گل رؤیا شکفتی به هر زیبا که دل بستم تو بودی که خود را در رخ او می‌نهفتی ... @takbitnab 🌹🌹🌹
‏آه من هم زنم ، زنی که دلش ‏در هوای تو میزند پر و بال ‏دوستت دارم ای خیال لطیف ‏دوستت دارم ای امید محال @takbitnab 🌹🌹🌹
کیفیت چشمانِ تو مستی به من آموخت آن روز که من در طَلب باده نبودم... @takbitnab 🌹🌹🌹
سخن به دلبری چهره‌ی گشاده رسید سلام کردی و گفتم حلال‌زاده رسید! چنین که بوی تو مدهوش می‌کند ما را عجب که شهرت افسونگری به باده رسید چه بود فرق میان من و رقیب، چه بود؟ چقدر سخت گذشتم، چقدر ساده رسید به کوه بودن خود سخت دلخوشم، هرچند هرآنچه بود، به سنگ کنار جاده رسید خوشا که مرگ جوانمرد بود و آخر کار به داد عاشقِ هستی به باد داده رسید... @takbitnab 🌹🌹🌹
زر گر رخِ عاشق بُود، اندوختنی نیست دل پاره گر از عشق شد، آن دوختنی نیست ای قوتِ روان! اشک من اَندر غم عشقت یاقوت روانی‌ست که اندوختنی نیست سوز دلم از آتش دوزخ؟ نه -به رویت- چون سوخته‌ی عشق تو شد، سوختنی نیست با قدّ و رُخت، سرو و گلِ باغ و چمن را افراختنی نبْود و افروختنی نیست یک نکته نیاموختم از سرّ دهانش کاین راز نهان باشد و آموختنی نیست زلفش به خطا مشکِ خُتَن خوانده‌ای «مونس!» این نافه‌ی تاتاری خوشبو، خُتَنی نیست... @takbitnab 🌹🌹🌹
لعل دلبر هر زمان خندان‌تر است، ملکِ صبرم زاین سبب ویران‌تر است حُسن گل را چشم بلبل دید و بس در چمن او لاجَرم نادان‌تر است این چه بحر است اینکه چندانی که ما قصر او جوییم، بی‌پایان‌تر است؟ روی او هرچند بینم بیشتر دیده اَندر طلعتش حیران‌تر است مژده باد ای عاشقان یارجو کو شما را از شما جویان‌تر است دیده‌ی خونبارم از شوق لبش دَم‌به‌دَم از ابرِ تَر گریان‌تر است تیغْ حاجت نیست در قتل «رشید» رخ نما کاین کشتنت آسان‌تر است... @takbitnab 🌹🌹🌹
(س) معصومه‌خانم چشم تا وا می‌کند امشب دیده به رخسار رضا وا می‌کند امشب @takbitnab 🌹🌹🌹
(س) یزدان به بشر آینه‌ای انور داد یک عالِمه و کریمه‌ی دیگر داد امروز خدا به دست جبریل امین یک دسته‌ی گل به موسیِ جعفر داد @takbitnab 🌹🌹🌹
(س) دعاها و زیارت‌ها نشستند همیشه سرو قامت‌ها نشستند تویی آن ماه که پایینِ پایت خمینی‌ها و بهجت‌ها نشستند @takbitnab 🌹🌹🌹
(س) کرامتت، همه را ياد او (ع) می‌اندازد به تو (س) چقدر می‌آيد، که خواهرش باشی @takbitnab 🌹🌹🌹
(س) بانوی عالم حفظ کن دنیا و دینم را دریاب خانم! دخترانِ سرزمینم را @takbitnab 🌹🌹🌹
(س) قُمَت مانند مشهد شوکتی دارد که حیرانم برایت در زیارت "آمدم ای شاه..." می‌خوانم @takbitnab 🌹🌹🌹
(س) چه القابی: کریمه، مرضیه، معصومه، مقدامه گرفته زائرت از آتش دوزخ امان‌نامه @takbitnab 🌹🌹🌹
من یک جانم که صد هزار است تنم چه جان و چه تن که هر دو هم خویشتنم خود را به تکلف دگری ساخته‌ام تا خوش باشد آن دیگری را که منم @takbitnab 🌹🌹🌹
جوزا سحر نهاد حمایل برابرم یعنی غلام شاهم و سوگند می‌خورم ساقی بیا که از مدد بخت کارساز کامی که خواستم ز خدا شد میسرم جامی بده که باز به شادی روی شاه پیرانه سر هوای جوانیست در سرم راهم مزن به وصف زلال خضر که من از جام شاه جرعه کش حوض کوثرم شاها اگر به عرش رسانم سریر فضل مملوک این جنابم و مسکین این درم من جرعه نوش بزم تو بودم هزار سال کی ترک آبخورد کند طبع خوگرم ور باورت نمی‌کند از بنده این حدیث از گفته کمال دلیلی بیاورم گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم منصور بن مظفر غازیست حرز من و از این خجسته نام بر اعدا مظفرم عهد الست من همه با عشق شاه بود و از شاهراه عمر بدین عهد بگذرم گردون چو کرد نظم ثریا به نام شاه من نظم در چرا نکنم از که کمترم شاهین صفت چو طعمه چشیدم ز دست شاه کی باشد التفات به صید کبوترم ای شاه شیرگیر چه کم گردد ار شود در سایه تو ملک فراغت میسرم شعرم به یمن مدح تو صد ملک دل گشاد گویی که تیغ توست زبان سخنورم بر گلشنی اگر بگذشتم چو باد صبح نی عشق سرو بود و نه شوق صنوبرم بوی تو می‌شنیدم و بر یاد روی تو دادند ساقیان طرب یک دو ساغرم مستی به آب یک دو عنب وضع بنده نیست من سالخورده پیر خرابات پرورم با سیر اختر فلکم داوری بسیست انصاف شاه باد در این قصه یاورم شکر خدا که باز در این اوج بارگاه طاووس عرش می‌شنود صیت شهپرم نامم ز کارخانه عشاق محو باد گر جز محبت تو بود شغل دیگرم شبل الاسد به صید دلم حمله کرد و من گر لاغرم وگرنه شکار غضنفرم ای عاشقان روی تو از ذره بیشتر من کی رسم به وصل تو کز ذره کمترم بنما به من که منکر حسن رخ تو کیست تا دیده‌اش به گزلک غیرت برآورم بر من فتاد سایه خورشید سلطنت و اکنون فراغت است ز خورشید خاورم مقصود از این معامله بازارتیزی است نی جلوه می‌فروشم و نی عشوه می‌خرم @takbitnab 🌹🌹🌹
می‌سوزم و عطر یادهای تو را می‌دهم. عطر بال پرنده‌ای تازه‌سال، که به اشتیاق قوس‌ و قزح پر گرفت، و به خانه‌ی خود برنگشت! یادهای تو، بارانی سرکش است، که به اشتیاق دهانم مست می‌کند، و سر به شیشۀ آسمان می‌کوبد. صبحی ژاله‌بار است، که می‌بارد بر من. بیدارم می‌کند. و آفتاب چشم گشوده به من، صبح به خیر می‌گوید ... @takbitnab 🌹🌹🌹
من شکوفایی گل‌های امیدم را در رؤیاها می‌بینم، و ندایی که به من می‌گوید: "گر چه شب تاریک است دل قوی دار، سحر نزدیک است" دل من در دل شب خواب پروانه شدن می‌بیند... @takbitnab 🌹🌹🌹
بدی های من چه هستند جز شرم و عجز خوبی های من از بیان کردن! جز ناله ی اسارت جویی های من در این دنیایی که تا چشم کار می کند دیوار است و دیوار است و دیوار است و جیره بندی آفتاب است و قحطی فرصت است و ترس است و خفگی است و حقارت است..! @takbitnab 🌹🌹🌹
من عشق را گم کرده‌ام در ازدحام زندگی تو قلب خود را کشته‌ای گاهی به‌نام زندگی در حس خود آواره‌ و با حال خود بیگانه‌ایم ما ظاهراً آبادهایی باطناً ویرانه‌ایم @takbitnab 🌹🌹🌹
اگر مردان نمی‌بردند امتحانش را نمی‌دانم که بر می‌داشت این بار گرانش را من بی‌چاره چون بوسم رکاب شه‌سواری را که نگرفته‌ست دست هیچ سلطانی عنانش را فلک کار مرا افکند با نامهربان ماهی که نتوان مهربان کردن دل نامهربانش را مرا پیوسته در خون می‌کشد پیوسته ابرویی که نتواند کشیدن هیچ بازویی کمانش را کسی از درد پنهان آشکارا می‌کشد ما را که نتوان آشکارا ساختن راز نهانش را مگو در کوی او شب تا سحر بهر چه می‌گردی که دل گم کرده‌ام آنجا و می‌جویم نشانش را هنوزم چشم امید است بر درگاه او اما بهر چشمی نمی‌بخشند خاک آستانش را چو ممکن نیست بوسیدن دهان یار نوشین لب لبی را بوسه باید زد که می‌بوسد دهانش را چو نتوان در بر جانان میان بندگی بستن کسی را بنده باید شد که می‌بندد میانش را گر آن ساقی که من دیدم بدیدی خضر فرخ پی به یک پیمانه دادی نقد عمر جاودانش را چنان از دست بیدادش دل تنگم به حرف آمد که ترسم بشنود سلطان عادل داستانش را خدیو دادگستر ناصرالدین شاه دین پرور که حق بر دست او داده‌ست مفتاج جهانش را چو برخیزند شاهان جوان‌بخت از پی نازش جهان پیر گیرد دامن بخت جوانش را فروغی چون به دل پنهان کنم زخم محبت را مگر مردم نمی‌بینند چشم خون‌فشانش را @takbitnab 🌹🌹🌹
دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور گلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور ای گل به شکر آن که تویی پادشاه حسن با بلبلان بی‌دل شیدا مکن غرور از دست غیبت تو شکایت نمی‌کنم تا نیست غیبتی نبود لذت حضور گر دیگران به عیش و طرب خرمند و شاد ما را غم نگار بود مایه سرور زاهد اگر به حور و قصور است امیدوار ما را شرابخانه قصور است و یار حور می خور به بانگ چنگ و مخور غصه ور کسی گوید تو را که باده مخور گو هوالغفور حافظ شکایت از غم هجران چه می‌کنی در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور @takbitnab 🌹🌹🌹
نام‌ات را بر زبان می‌آورم دریا بر من گسترده‌تر می‌شود دریایی که ادامه‌ی گیسوان توست کلام‌ات را سرمه‌ی چشم می‌کنم آفتاب و ماه و ستارگان را در آب‌ها می‌بینم می‌خوانم‌ات موجی بلند به ساحل می‌دود و دست می‌گشاید صدفی پلک می‌زند و تو در گیسوان‌ات می‌تابی. @takbitnab 🌹🌹🌹
برای ستایش تو همین کلمات روزمره کافیست همین که کجا میروی؟ دلتنگتم.. برای ستایش تو همین گل و سنگریزه کافیست تا از تو بتی بسازم... @takbitnab 🌹🌹🌹
دلم رمیده لولی‌وشیست شورانگیز دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز فدای پیرهن چاک ماه رویان باد هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد که تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت که در مقام رضا باش و از قضا مگریز میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز @takbitnab 🌹🌹🌹