eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
ای دل اگرت طاقت غم نیست برو آوارهٔ عشق چون تو کم نیست برو ای جان تو بیا اگر نخواهی ترسید ور می‌ترسی کار تو هم نیست برو - رباعی شمارهٔ ۱۵۴۶ @takbitnab 🌹🌹🌹
یارب، تو بدین قوت سهلی که مراست وین کوتهی مدت مهلی که مراست حسن عمل از من چه توقع داری؟ با عیب قدیم و ظلم و جهلی که مراست - رباعی شمارهٔ ۱۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
حاشا که کند دل به دگر جا منزل دور از دل من که گردد از عشق خجل چشمم چو شکفت غیر آب تو نخورد هم سرمهٔ دیده‌ای و هم قوت دل - رباعی شمارهٔ ۱۰۹۴ @takbitnab 🌹🌹🌹
گر تیغ بارد در کوی آن ماه گردن نهادیم الحکم لله آیین تقوا ما نیز دانیم لیکن چه چاره با بخت گمراه ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم یا جام باده یا قصه کوتاه من رند و عاشق در موسم گل آن گاه توبه استغفرالله مهر تو عکسی بر ما نیفکند آیینه رویا آه از دلت آه الصبر مر و العمر فان یا لیت شعری حتام القاه حافظ چه نالی گر وصل خواهی خون بایدت خورد در گاه و بی‌گاه - غزل شمارهٔ ۴۱۸ @takbitnab 🌹🌹🌹
هر چند که یار سر گرانست به تو غمگین نشوی که مهربانست به تو دلدار مثال صورت آینه است تا تو نگرانی نگرانست به تو - رباعی شمارهٔ ۵۸۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
گم کرده راه گم کرده ای ز غفلت تا چند راه خود را اصلاح کن عزیزم این اشتباه خود را صد چاه کند شیطان در راهت از ضلالت بشناس بافراست از چاه راه خود را از بس گناه کردی، دل را سیاه کردی با یاد حق جلا ده قلب سیاه خود را در دهر تا نباشی آماج تیر ابلیس گاه گناه بر بند تیر نگاه خود ر ا آرامش ار که خواهی در چند روزۀ عمر مخلوط کن دل شب با اشک آه خود را وقت گرانبها را دادی بباد و کردی تکرار پشت تکرار جرم و گناه خود را در جبهۀ ولایت هر کس که گام بنهاد شیطان ازو کند دور خیل سپاه خود را تا در پناه داور باشی مصون زهر شر منما دریغ از خلق چتر پناه خود ر ا تا کی بخواب ماندی دور از صواب ماندی خشنود کن ز تقوا از خود اله خود را جز لطــف حق نباشد بهر تو تکیه گاهی از کف مده «مقدم» این تکیه گاه خود را @takbitnab 🌹🌹🌹
سرمست توام نه از می و نز افیون مجنون شده‌ام ادب مجوی از مجنون از جوشش من جوش کن صد جیحون وز گردش من خیره بماند گردون - رباعی شمارهٔ ۱۴۸۳ @takbitnab 🌹🌹🌹
دل عاشق به جور از یار دیرین برنمی گردد که در سفتن زآب و رنگ خود گوهر نمی گردد مکن پهلو تهی از ما که خورشید بلند اختر به ماه نو اگر پهلو دهد لاغر نمی گردد چه پروا دارد آن مغرور از طوفان اشک ما؟ زدریا دامن خورشید تابان تر نمی گردد چه داند عاشق حیران عیار حسن جانان را؟ نگاه از چشم قربانی به مژگان برنمی گردد سپهر سنگدل آسوده است از دود آه ما که آب از دود گرد دیده مجمر نمی گردد قضای آسمانی می کند اجرای حکم خود برات خط به شمشیر تغافل برنمی گردد رقیب از بزم وصل ا مرا بیهوده می راند سپند شوخ بار خاطر مجمر نمی گردد زفکر آن لب میگون نمی آیم برون صائب به گرد خاطر مخمور جز ساغر نمی گردد @takbitnab 🌹🌹🌹
ای آرزوی جان و دلم ز آرزوی تو بیمار گشته به نشود جز به بوی تو باری، بپرس حال دل ناتوان من بنگر: چگونه می‌تپد از آرزوی تو؟ از آرزوی روی تو جانم به لب رسید بنمای رخ، که جان بدهم پیش روی تو حال دل ضعیف چنین زار کی شدی؟ گر یافتی نسیم گلستان کوی تو در راه جست و جوی تو هر جانبی دوید در ره بماند و راه نیاورد سوی تو از لطف تو سزد که کنون دست گیریش چون بازمانده، گمشده در جست و جوی تو @takbitnab 🌹🌹🌹
سرمست توام نه از می و نز افیون مجنون شده‌ام ادب مجوی از مجنون از جوشش من جوش کن صد جیحون وز گردش من خیره بماند گردون - رباعی شمارهٔ ۱۴۸۳ @takbitnab 🌹🌹🌹
با ابر همیشه در عتابش بینم جویندهٔ نور آفتابش بینم گر مردمک دیدهٔ من نیست چرا چون چشم گشایم اندر آبش بینم - رباعی شمارهٔ ۲۸۳ @takbitnab 🌹🌹🌹
در میکده پیش بت تحیّات خوش است با ساغر یک منی مناجان خوش است تصبیح و مصلای ریائی خوش نیست زنّار مغانه در خرابات خوش است - رباعی شمارۀ ۱۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
امشب که فتاده‌ای به چنگال رهی بسیار طپی ولیک دشوار رهی والله نرهی ز بنده‌ای سرو سهی تا سینه به این دل خرابم ننهی - رباعی شمارهٔ ۱۶۸۳ @takbitnab 🌹🌹🌹
ای راحت سینه، سینه رنجور از تو وی قبلهٔ دیده، دیده مهجور از تو با دشمن من ساخته‌ای دور از من با دوری تو سوخته‌ام دور از تو - رباعی شمارهٔ ۲۸۳ @takbitnab 🌹🌹🌹
ای دل، اثر صبح، گه شام که دید یک عاشق صادق نکونام که دید فریاد همی زنی که من سوخته‌ام فریاد مکن، سوختهٔ خام که دید - رباعی شمارهٔ ۶۸۳ @takbitnab 🌹🌹🌹
چون خار بکاری رخ گل می‌خاری تا گل ناری بر ندهد گلناری فعل تو چو تخم و این جهان طاهون است تا خشت بر آسیا بری خاک آری - رباعی شمارهٔ ۱۸۳۴ @takbitnab 🌹🌹🌹
چشمه اسرار هر که بردارد ز دوش خلق مسکین بار را لطف حق سازد بر او هموار، ناهموار را نوش داروئی بشر را بهتر از اخلاص نیست صاف کن از غلّ و غش رفتار و هم کردار را مرکب علم و فضیلت را به همّت کن رکاب تا کنی پیدا کلید چشمۀ اسرار را با بداندیشان کم همّت سلام و السّلام طرد باید کرد از خود سفله عیّار را از حسودان جز حسادت برنمی آید رفیق با تدبّر باید از دشمن گرفت ابزار را طرح یاری از ریاکاران کوته بین خطاست می دهم بر دوستان مخلص این هشدار را بهر نادان صد کلاس پند باشد بی اثر هی مخوان در گوش جاهل پند حکمت باررا خوش مرامی از نماز مستحبّی افضل است (نرم خوئی آرد از سوراخ بیرون مار را) لحظه ای عمر گران را با طلا نتوان خرید قدر و قیمت نیست این ذی قیمت بازار را با زبان خوش «مقدم» خلق را ارشاد کن بــرنتابد هیـچ گوشی حرف ناهنجار را @takbitnab 🌹🌹🌹
دل کرد بسی نگاه در دفتر عشق جز دوست ندید هیچ رو در خور عشق چندانکه رخت حسن نهد بر سر حسن شوریده دلم عشق نهد بر سر عشق - رباعی شمارهٔ ۳۸۳ @takbitnab 🌹🌹🌹
بر یار نظر کنم خجل میگردد ور ننگرمش آفت دل میگردد در آب رخش ستارگان پیدایند بی‌آب وی آبم همه گل میگردد - رباعی شمارهٔ ۵۸۳ @takbitnab 🌹🌹🌹
پنهان مشو که روی تو بر ما مبارکست نظاره تو بر همه جان‌ها مبارکست یک لحظه سایه از سر ما دورتر مکن دانسته‌ای که سایه عنقا مبارکست ای نوبهار حسن بیا کان هوای خوش بر باغ و راغ و گلشن و صحرا مبارکست ای صد هزار جان مقدس فدای او کید به کوی عشق که آن جا مبارکست سودایییم از تو و بطال و کو به کو ما را چنین بطالت و سودا مبارکست ای بستگان تن به تماشای جان روید کآخر رسول گفت تماشا مبارکست هر برگ و هر درخت رسولیست از عدم یعنی که کشت‌های مصفا مبارکست چون برگ و چون درخت بگفتند بی‌زبان بی گوش بشنوید که این‌ها مبارکست ای جان چار عنصر عالم جمال تو بر آب و باد و آتش و غبرا مبارکست یعنی که هر چه کاری آن گم نمی‌شود کس تخم دین نکارد الا مبارکست سجده برم که خاک تو بر سر چو افسرست پا درنهم که راه تو بر پا مبارکست می‌آیدم به چشم همین لحظه نقش تو والله خجسته آمد و حقا مبارکست نقشی که رنگ بست از این خاک بی‌وفاست نقشی که رنگ بست ز بالا مبارکست بر خاکیان جمال بهاران خجسته‌ست بر ماهیان طپیدن دریا مبارکست آن آفتاب کز دل در سینه‌ها بتافت بر عرش و فرش و گنبد خضرا مبارکست دل را مجال نیست که از ذوق دم زند جان سجده می‌کند که خدایا مبارکست هر دل که با هوای تو امشب شود حریف او را یقین بدان تو که فردا مبارکست بفزا شراب خامش و ما را خموش کن کاندر درون نهفتن اشیاء مبارکست @takbitnab 🌹🌹🌹
وقتی ملودیِ چشمانت را می‌سرودند، من در کنسرتِ نگاهت جا مانده بودم... @takbitnab 🌹🌹🌹
دل به دنیا نگذرد خرد دوراندیش نشود برق سبکسیر مقید به حشیش ترک دنیای فرومایه سر همتهاست ورنه شاهان ز چه همت طلبند از درویش ؟ زاهد خشک که دربوته ریش است نهان خارپشتی است که درهرسر مو دارد نیش با عمل دامن تقوی زمناهی چیدن احتراز سگ مسلخ بود ازشاشه خویش ! صائب آرامگهش قلعه فولاد بود هرکه بیرون ننهد پای زاندازه خویش - غزل شمارهٔ ۴۹۸۸ @takbitnab 🌹🌹🌹
ای آن که شب و روز خدا می طلبی کوری گرش از خویش جدا می طلبی حق با تو به صد زبان همی گوید راز: سر تا قدمت منم، که را می طلبی؟ - رباعی شمارهٔ ۱۵۹ @takbitnab 🌹🌹🌹
گر به دلبر دل سپاری دل بری جان به جانان ده که تا جان پروری دست بگشا دامن دلبر بگیر سر به پایش نه که یابی سروری جام می می خور غم عالم مخور تا که از عمر عزیزت برخوری عین مطلوبی و از خود بی خبر طالب نقش و خیال دیگری جنت المأوای دل صاحبدل است خوش در آ گر ره به جنت می بری عشق از معشوق می آرد خبر نزد عاشق از ره پیغمبری نعمت الله یادگار سید است یافته بر جمله رندان مهتری - غزل شمارهٔ ۱۴۹۷ @takbitnab 🌹🌹🌹
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست اجزای وجود من همه دوست گرفت نامیست ز من بر من و باقی همه اوست - رباعی شمارهٔ ۳۶۰ @takbitnab 🌹🌹🌹