eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
میلاد علیه السلام در نیمه‌ی ماه، ماهِ کامل حسن است در سیر و سلوک، راهِ کامل حسن است یک گوشه‌ای از فضائلش این بس که... در جنگ جمل، سپاه کامل حسن است @takbitnab 🌹🌹🌹
میلاد علیه السلام برخیز! که ماه انجمن پیدا شد سیمای امام مُمتَحَن پیدا شد در ماهِ خدا تجلی حُسن خُدا در صورت و سیرتِ حَسَن پیدا شد @takbitnab 🌹🌹🌹
میلاد علیه السلام امشب که ز شادی شده سرشار علی در آینه دیده روی دادار علی چیده‌ست گلِ بوسه ز لب‌های حسن یعنی به رُطب نموده افطار علی @takbitnab 🌹🌹🌹
مبلاد علیه السلام آئینــه‌ی حُسن ازلی را نِگرید انوار خــداونـدِ جلی را نِگرید در ماهِ خدا ز یُمن میــلادِ حَسَن لبخنــد و تبسّم علی را نِگرید @takbitnab 🌹🌹🌹
میلاد علیه السلام سرزد از برج ولایت اختری اختری خوش تر ز مهر خاوری سبز و خرّم گلشن توحید شد نیمه ی ماه مبارک عید شد گوهر دریای عصمت مجتبی پرتوافکن شد به کل ماسوا از گل سیمای آن والاتبار صبح صادق گوئیا شد آشکار آمد آن میر جوانان بهشت سید و شمع شبستان بهشت تهنیت گویان به خیر المرسلین قدسیان تا فرش از عرش برین عرش را جبریل زیور می زند شادمان شهپر به شهپر می زند اولین سبط رسول انس و جان دومین فرمان روای شیعیان سومین گل از سرای هل اتی چارمین شمس فروزان کسا گوشوار عرش داور مجتباست او کریم اهلبیت مصطفاست گفت پیغمبر رسول خاص و عام هر دو نور دیده ام باشند امام صبر او شد صبر را آموزگار دولت حق شد ز صبرش برقرار سازش و صلح حسن اعجاز کرد راه را بهر حسینش باز کرد پایه ریزی شد قیام کربلا با سکوت و صبر و حلم مجتبی نور سیمایش که نور سرمدیست شاهد گلبوسه های احمدی است ایدل ار خواهی مقامات رفیع با «مقدم» روی کن سوی بقیع @takbitnab 🌹🌹🌹
صحت که کشد به سقم و رنجوری به زان جامه که سازی بستم عوری به چشمی که نبیند ره حق کوری به صحبت که تقرب نبود دوری به - رباعی شمارهٔ ۱۶۳۱ @takbitnab 🌹🌹🌹
در انتظار طلوع سحر (اگر چه مثل نسیمی همیشه دربدرم دلم خوش است که از کوی دوست می¬گذرم) سلام من برسان ای صبا به یار و بگو زبار هجر تو درهم شکست بال و پرم غم فراق تو مانند شمع آبم کرد ببین چگونه رود سیل اشک از بصرم ببوی عطر مسیحائی تو مفتونم چرا که رائحه عطر توست همسفرم نه آرزوی بهشتم بود نه دیدن حور بهشت کوی تو باشد مدام در نظرم بهار عمر اگر شد خزان ملالی نیست خوشم که جذبه عشق تو بوده راهبرم زهجر روی تو ای عندلیب گلشن قدس میان بوتۀ حرمان چو شمع شعله ورم اگر به تربت من بگذری پس از صد سال بشوق رؤیت رویت به تن کفن بدرم کتاب شعر من از مشق عشق سرشار است امید آنکه شود جاودانه این اثرم بشام تار «مقدم» بیا بتاب که من در انـتـظار طلوع سپیده سحرم @takbitnab 🌹🌹🌹
انصاف نباشد که در این شهر دَرَندَشت ضرب المثل سوزنِ در کاه، تو باشی @takbitnab 🌹🌹🌹
دیدنت باعث دلتنگی من خواهد شد بعد هر آمدن رفتن اگر هست نیا! @takbitnab 🌹🌹🌹
صحبت از ماندن یک عمر بماند به کنار قدر نوشیدن یک چای بمانی کافیست @takbitnab 🌹🌹🌹
نومید مشو ز چاره جُستن کز دانه شگفت نیست رُستن کاری که نه زو امید داری باشد سبب امیدواری در نومیدی بسی امید است پایان شبِ سیه سپید است... @takbitnab 🌹🌹🌹
سبزه از مژگان من سامانِ شادابی گرفت نرگس از چشمِ تَرم تعلیم بی‌خوابی گرفت نقدِ اشکم را به زور از مردمِ چشمم ربود گِرد او گردم که باج از مردم آبی گرفت! @takbitnab 🌹🌹🌹
از حادثهٔ جهان زاینده مترس وز هرچه رسد چو نیست پاینده مترس این یکدم عمر را غنیمت میدان از رفته میندیش وز آینده مترس - رباعی شمارهٔ ۹۷۶ @takbitnab 🌹🌹🌹
من از این بند نخواهم به در آمد همه عمر بند پایی که به دست تو بود تاج سر است @takbitnab 🌹🌹🌹
امر به معروفم‌ نکن‌، معروف‌ من‌ چشمان‌ تو دینم‌ لبت‌، فکرم‌ غمت‌، جانم‌ میان‌ جان‌ تو @takbitnab 🌹🌹🌹
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله‌هاست @takbitnab 🌹🌹🌹
گذشتم از سرِ عالم کسی چه میداند که من به گوشهٔ خلوت چه عالمی دارم @takbitnab 🌹🌹🌹
من فدای نام تو، در قلب تو جا مانده ام دل برای ماندنِ تو، حیله ها دارد به سر @takbitnab 🌹🌹🌹
گفت: دیگر مثل آن ایام عاشق نیستی گفتم ای دلبر تو هم معشوق سابق نیستی @takbitnab 🌹🌹🌹
شرم می‌گفت نگاهت نکنم، گفتم چشم عشق می‌خواست ببیند نظری، دعوا شد @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه‌السلام علی جان الا ای میر بحر و بر علی جان الا ای مظهر داور علی جان بسویت طایر عشق و امیدم زند پیوسته بال و پر علی جان سلام آدم و عالم سراسر نثارت تا صف محشر علی جان خوشا آن کس که اندر سینه دارد زعشقت گوهر احمر علی جان بُوَد عشق تو سیمرغ سعادت الا نام تو تاج سرعلی جان بنازم آن نمازی که از لطف نمودی بذل انگشتر علی جان پی آرامش دل ها نخفتی شبی آرام در بستر علی جان تو باب شهر علم مصطفائی به فلک دین توئی لنگر علی جان ولایت را که رمز رستگاری است کنم از صدق دل باور علی جان غبار غم ز پیغمبر زدودی به هر میدان و هر سنگر علی جان کجا پیروز گشتی فوج اسلام نبودی گر تو در خیبر علی جان نباشد برتر از این افتخاری که زهرا را توئی همسر علی جان که را آن هیبت و قدرت که گوید؟ سلونی بر سر منبر علی جان پی نابودی بت ها نهادی قدم بر دوش پیغمبر علی جان خوشا آنان که در غوغای محشر بگیرند از کَفَت ساغر علی جان قدم بگذار ای روح کرامت به چشمم در دم آخر علی جان تــوسّل بــر شما جوید «مقدم» ندارد چون کس دیگر علی جان @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام ای خواب به چشمی که نمی‌خفت بیا ای خنده به غنچه‌ای که نشکفت بیا دیوار و در کوفه زبان شد که مرو اما چه کنم فاطمه می‌گفت بیا @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام روی سجاده ز خونِ سرِ او گلگون شد چشم جبریل امین از غمِ او پُر خون شد @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام تیغی که بین سجده شکسته سر مرا قبلا غلاف آن کمرم را شکسته بود... @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام ناگاه تمامِ شهر، شد پیر آن‌شب از داغ بزرگ، شد زمین‌گیر آن‌شب هرکس که سرِ تو دید، مبهوت شد از شقُّ القمری که کرد شمشیر آن‌شب @takbitnab 🌹🌹🌹