eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.4هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
دل بی رخ خوب تو سر خویش ندارد جان طاقت هجرتو ازین بیش ندارد از عاقبت عشق تو اندیشه نکردم دیوانه دل عاقبت اندیش ندارد @takbitnab 🌹🌹🌹
امشب دلم از آمدنت سرشار است فانوس به دست کوچه ی دیدار است آن گونه تو را در انتظارم که اگر ، این چشم بخوابد آن یکی بیدار است @takbitnab 🌹🌹🌹
گر بوئی از آن زلف معنبر یابی مشکل که دگر پای خود از سر یابی از خجلت دانائی خود آب شوی گر لذت نادانی ما دریابی @takbitnab 🌹🌹🌹
شب که ز گریه می‌کنمٖ دجله کنار خویش را می‌افکنم به بحر خون جسم نزار خویش را @takbitnab 🌹🌹🌹
من زمینی نیستم شاید، سکوتم بهتر است خواهشن دست مرا ول کن، گرفتارم نکن من " پریناز " غزلهایم، چرایش را نپرس با دلیل و حرف و منطق ، باز آزارم نکن. @takbitnab 🌹🌹🌹
از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست آری قمر امشب به خدا تا سحر اینجاست آهسته به گوش فلک از بنده بگوئید چشمت ندود این همه یک شب قمر اینجاست @takbitnab 🌹🌹🌹
دل من در سبدی، عشق به نیل تو سپرد نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد @takbitnab 🌹🌹🌹
آن روز چه بد که با قضا یار شدم دیدار ترا به جان خریدار شدم آن روز به بازی به سر کار شدم تا لاجرم امروز گرفتار شدم @takbitnab 🌹🌹🌹
من رفته از میانه و او در کنار من با آن نگار عیش بدینسانم آرزوست جانا، ز آرزوی تو جانم به لب رسید بنمای رخ، که قوت دل و جانم آرزوست @takbitnab 🌹🌹🌹
تو نیستی که ببینی چگونه عطر تو در عمق لحظه‌ها جاری‌ست ! چگونه عکس تو در برق شیشه‌ها پیداست ! چگونه جای تو در جان زندگی سبز است ! @takbitnab 🌹🌹🌹
💠فتوای من سر كوى تو،به جان تو قسم!جاى من است به خـــــــــم زلف تو،در ميكده ماواى من است عارفانِ رخ تو جملــــــــــــــــه ظلومند و جهول اين ظلومىّ و جهولى،سر و سوداى من است عاشـــق روى تو حسرت زده اندر طلب است ســــــر نهادن به سر كوى تو،فتواى من است عالـــــــم و جاهل و زاهد،همه شيداى تواند اين نه تنهـــــــــــــا رقم سرّ سويداى من است (ره) 📖 (ره) @takbitnab 🌹🌹🌹
💠افسوس افسوس كه عمر در بطالت بگذشت با بارِ گنه ، بدونِ طاعت بگذشت فــــــــــردا كه به صحنه مجازات روم گويند كه هنگام ندامت بگذشت (ره) 📖 (ره) @takbitnab 🌹🌹🌹
تا دست ارادت به تو دادست دلم دامان طرب زکف نهادست دلم ره یافته در زلف دلاویز کجت القصه به راه کج فتادست دلم @takbitnab 🌹🌹🌹
عقل تو چون قطره ایست مانده ز دریا جدا چند کند قطره ای فهم ز دریای عش @takbitnab 🌹🌹🌹
از حال ندیده تیره ایامان را از دور ندیده دوزخ آشامان را دعوی چکنی عشق دلارامان را با عشق چکار است نکونامان را @takbitnab 🌹🌹🌹
از هواها کی رهی بی جام هو ؟ ای ز هو قانع شده با نام هو ! هیچ نامی بی حقیقت دیده ای ؟ یا ز گاف و لام گل گل چیده ای ! اسم خواندی رو مسما را بجو مه به بالا دان مدان در آب جو ! @takbitnab 🌹🌹🌹
غلام آن سر و پایم که از لطافت و حسن به سر سزاست که پیشش به پای برخیزند تو قدر خویش ندانی ز دردمندان پرس کز اشتیاق جمالت چه اشک می‌ریزند @takbitnab 🌹🌹🌹
زلف و رخسار تو ره ؛بر دل بیتاب زنند رهزنان قافله را ، در شب مهتاب زنند شکوه ای نیست ز طوفان حوادث ما را دل به دریازدگان، خنده به سیلاب زنند @takbitnab 🌹🌹🌹
💠سرّ عشق ما ز دلبستگی‌ حیله گران، بی‌ خبریم از پریشانی‌ صاحبنظران بی‌‌ خبریم عاقلان، از سر سودایی‌ ما بی‌ خبرند ما ز بیهودگی‌‌ هوشوران، بی‌ خبریم خبری‌ نیست ز عشّاق رُخش، در دو جهان چه توان کرد که از بیخبران بی‌ خبریم؟ سرّ عشق، از نظر پرده دران پوشیده است ما ز رُسوایی‌ این پرده دران بی‌ خبریم راز بیهوشی‌ و مستی‌ّ و خراباتی‌ عشق نتوان گفت، که از راهبران بی‌ خبریم ساغری‌‌ از کف خود بازده،‌ ای‌ مایه‌ی‌ عیش! ما که از شادی‌ و عیش دگران بی‌ خبریم (ره) 📖 (ره) @takbitnab 🌹🌹🌹
ناله را، هر چند می‌خواهم که پنهان بَرکِشم، سینه می‌گوید که من، تنگ آمده‌ ام فریاد کن...! @takbitnab 🌹🌹🌹
بیت آخر را بــرایت می نویسم یادگار با خیال چشم هایت ، ای مرا زیبا نگار از جهان دیگر چه خواهم غیر از آن خاتون ناز می سرایم تا سحر، شعر و غزل ها بی قرار @takbitnab 🌹🌹🌹
خال هندی،گونه لبنانی،رخت کُردی تبار لُر مرام و آذری خو، ترکمن چابک سوار لب فریبا گونه زیبا چشم ابرو دیدنی یکه تازی ، دلنوازی، از تبار بختیار!!! گردنت تنگِ بلورین، مو شرابِ ارمنی طعم لیمو،عطر بویت پرتغالِ شهسوار زلف پرپیچ و خمت چالوس و طرحِ کندوان گاه حیران تر ز حیرانم از این نقش ونگار با دماوند همنشینی بر بلندای امید بهرِ فتحِ قله هایت بیقرارم بی قرار ژرف اقیانوس عشقی و درونت موج خیز میزنم دل را به طوفانِ تنت با اقتدار برده ای هوش از سرم، آتش زدی بر باورم بت پرستم کرده ای از خود ندارم اختیار میشوم محوِ جمالت میچکانی ماشه را ای امان از گردش بی رحم چشمانِ نگار در کجا سنگر بگیرد دل از آن تیرِ نگاه زه رها کن می پذیرم با کمالِ افتخار ماه من خوش آمدی بالای آبادی ما رقص نور امشب بپا کن تا بماند یادگار »آمدی جانم بقربانت ولی «این را بدان انتظارت را کشیدم سال های آزگار تا که آهنگِ قدم هایت بگوشم میرسید دل بیادت بی مهابا شور میزد دیده تار @takbitnab 🌹🌹🌹
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد مشغول عشق جانان گر عاشقیست صادق در روز تیرباران باید که سر نخارد @takbitnab 🌹🌹🌹
گفت ای مجنون شیدا ، چیست این؟ می نویسی نامه ، بهر کیست این؟ گفت : مشق نام لیلی میکنم خاطر خود را تسلی میکنم چون میسر نیست من را کام او عشق بازی میكنم با نام او... @takbitnab 🌹🌹🌹
درِ دکــٖان ِهــمه بــاده فــروشــان تخته است آن که باز است همیشه در میخانه توست @takbitnab 🌹🌹🌹