eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbitnab.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
مکافات عمل مکن از روی حسد رنجه دل مردم را شاد کن محض خدا مفلس سردرگم ر ا نَبُوَد راه گریزی ز مکافات عمل گر که پرواز کنی نُه فَلَک و طارم را آنچنان زی که چو خورشید فروزندۀ صبح با فرو زندگیت محو کنی انجم را بدمکن تا که نه بینی بجهان بد ز کسی سرکشی تا نکند نفس بکش اَهرُم را از ره فتنه مریدی به مرادش نرسد اسب او هر چه به ساید به زمین هاسُم را آتش کینه تو با آب خِرد کن خاموش مکن انبار پی شعله وری هیزم را قطره¬ای اشک که از خوف خدا ریزد چشم بشکند هیمنه¬ی آتش صد قلزم را بارها گفتمت از راه به بیراهه مرو باز تأکید کنم مرتبۀ چندم را میخورد شیشه و آئینه عمرت بر سنگ گرکنی جای چو عیسی فلک چارم را حق بحق دار رسد تا که «مقدم» بجهان زده خطاط ازل خط وسط گندم را @takbitnab 🌹🌹🌹
نه بهرِ درد، من این دیده خون‌فشان بستم نظر به غیر تو حیف است، من از آن بستم @takbitnab 🌹🌹🌹
دل بریدی زمن و دل نبریدم ازتو. رخ دریدی زمن و رخ ندریدم ازتو. سر شکاندم ز تو آنگاه که دلم بشکاندی. بشکن شیشه عمرم که خریدم ازتو. @takbitnab 🌹🌹🌹
بس کن ای دیوانه دل زین جانگداز افسانه امشب ور نه بیرون آرمت از سینه ، ای دیوانه امشب از بـرای شـمـع بـزم دیـگـران بـس کــن بـهانـه ور نه خود یکباره خواهم سوخت چون پروانه امشب نیستی و هستی امشب فرق چندانی ندارد احتیاطی کن که بر میگردم از میخانه امشب بعد از اینت داغ آن پیمان شکن کمتر بسوزد عهد و پیمان ابد بستیم با پیمانه امشب چند میگویی که بی جانانه می لطفی ندارد هیچ میدانی کجا می میخورد جانانه امشب او به رقص و باده خواری هرشب و من بیقراری همتی کن کز وفا گردی چو او بیگانه امشب @takbitnab 🌹🌹🌹
از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست صخره ام هر قدر بی مهری کنی می ایستم تا نگویی اشک های شمع ازکم طاقتی است در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم چون شکست آینه، حیرت صد برابر می شود بی سبب خود را شکستم تا بیننم کیستم زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستم @takbitnab 🌹🌹🌹
روی تو هرکه دید، به مصحف شبیه گفت هرکس شنید، "ذٰلِکَ لا رَیْبِ فیهْ" گفت... @takbitnab 🌹🌹🌹
قلم به دست گرفتم، ولی چه بنویسم؟ که شرحِ بی‌کسی‌ام درخطوط پیشانی‌ست @takbitnab 🌹🌹🌹
عشق در دل، چه خیال است که پنهان گردد؟ پرده پوشی نتــوان ، آتش سوزانی را دستم از دامن دلدار، جدا ماند حزین چه کنـــــم گر نکنم پاره، گریبانی را؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
تو آرزوی منی، من وبال گردن تو تو گرم کشتن من، من به گور بردن تو تو آبروی منی، پس مخواه بنشینم رقیب تاس بریزد به شوق بردن تو! تویی نماز و منم مست، مانده ام چه کنم که هم اقامه خطا هم سبک شمردن تو سپرده ام به خدا هرچه کرده ای با من خطاست دست کسی جز خدا سپردن تو خدا کند که نفهمی غمت چه با من کرد که مرگ من نمی ارزد به غصه خوردن تو @takbitnab 🌹🌹🌹
تا زلف دو تایی که بلای دل ما شد سودای دل ما که یکی بود، دوتا شد! @takbitnab 🌹🌹🌹
آباد می شود خانہ ام ؛ شاد می شود دلم ؛ آنوقت کہ از جنس تو شعر می گویم آن هم بہ توان یݣ مصرع... @takbitnab 🌹🌹🌹
همه‌روز روزه بودن، همه‌شب نماز كردن همه‌ساله حج نمودن،سفر حجاز كردن شب جمعه‌ها نخفتن به‌خدای راز گفتن ز وجود بی‌نیازش، طلب نیاز كردن به مساجد و معابد همه اعتكاف جستن ز مناهی و ملاهی همه احتراز كردن ز مدینه تا به كعبه، سر و پا برهنه رفتن دو لب از برای لبیک به وظیفه باز كردن به‌خدا كه هیچ‌یک را ثمر آنقدر نباشد كه به‌روی ناامیدی درِ بسته باز كردن...! @takbitnab 🌹🌹🌹
ز مَردُم گر چه میپوشم خراش سینه خود را ولـی پـیداست از چـاک گـریبانی که من دارم @takbitnab 🌹🌹🌹
به من یار است دشمن تر از اغیار کـه هـم یار و هـم اغـیار آزمـودم @takbitnab 🌹🌹🌹
چون خدای با توست بیم از که داری و اگر خدای با تو نیست امید به که داری @takbitnab 🌹🌹🌹
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست @takbitnab 🌹🌹🌹
این شعر بی نظیره خيلى جالب گلايه شاعری از خدا و جواب سهراب سپهري از زبان خدا خدايا کفر نميگويم، پريشانم، چه ميخواهي تو از جانم؟! مرا بي آنکه خود خواهم اسير زندگي کردي. خداوندا! اگر روزي ز عرش خود به زير آيي لباس فقر پوشي غرورت را براي تکه ناني به زير پاي نامردان بياندازي و شب آهسته و خسته تهي دست و زبان بسته به سوي خانه باز آيي زمين و آسمان را کفر ميگويي نميگويي؟! خداوندا! اگر در روز گرما خيز تابستان تنت بر سايه ي ديوار بگشايي لبت بر کاسه ي مسي قير اندود بگذاري و قدري آن طرفتر عمارتهاي مرمرين بيني و اعصابت براي سکه اي اين سو و آن سو در روان باشد زمين و آسمان را کفر ميگويي نميگويي؟! خداوندا! اگر روزي بشر گردي ز حال بندگانت با خبر گردي پشيمان ميشوي از قصه خلقت، از اين بودن، از اين بدعت. خداوندا تو مسئولي. خداوندا تو ميداني که انسان بودن و ماندن در اين دنيا چه دشوار است، چه رنجي ميکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است… اينم جواب. "سهراب " منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست میدارم تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید ترا در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود تو غیر از من چه میجویی؟ تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟ تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟ هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تو را از درگهم راندم؟ که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟! آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را این منم پروردگار مهربانت.خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟ بگو جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است قسم بر عاشقان پاک با ایمان قسم بر اسبهای خسته در میدان تو را در بهترین اوقات آوردم قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو تمام گامهای مانده اش با من تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید ترا در بیکران دنیای تنهایان. رهایت من نخواهم کرد. @takbitnab 🌹🌹🌹
بگو بمیرم اگر انتظار، بیهوده‌ست که بی‌تو زندگی‌ام هولناک خواهد شد @takbitnab 🌹🌹🌹
ای چرٖاغِ دل تاریکم از این خانه مرو آشنای تو منم ، بر درِ بیگانه مرو شمع من باش و بمان نور ز تو اشک ز من جان فشان تو مَنم، در بر پروانه مرو... @takbitnab 🌹🌹🌹
چه گویمت؟ که تو خود باخبر ز حال منی چون جان، نهان‌شده در جسم پُرملال منی چنین که می‌گذری تلخ بر من ای گل من گمان برم که غم‌انگیز ماه و سال منی ز چند و چونِ شب دوری‌ات چه می‌پرسم؟ سیاه‌چشمی و خود پاسخ سؤال منی چو آرزو به دلم خفته‌ای همیشه و حیف که آرزوی فریبنده‌ی محال منی هوای سرکشی -ای طبع من- مکن که دگر اسیر عشقی و مرغ شکسته‌بال منی از این غمی که چنین سینه‌سوز «سیمین» است چه گویمت؟ که تو خود باخبر ز حال منی... @takbitnab 🌹🌹🌹
گفته بودم بی تو می میرم ، ولی این بار نه گفته بودی عاشقم هستی ، ولی انگار نه هرچه گویی دوستت دارم ، به جز تکرار نیست خو نمی گیرم به این ، تکرارِ طوطی وار نه تا که پا بندت شوم از خویش می رانی مـــرا دوست دارم همدمت باشم ، ولی ســــربار نه دل فروشی می کنی ، گویا گمان کردی که باز با غرورم می خرم آن را ، در این بازار نه قصد رفتن کرده ای ، تا باز هـم گویم بمان بار دیگر می کنم خواهش ، ولی اصرار نه مـرا پس می زنی ، باز پیشم می کشی آنچه دستت داده ام نامش دل است ، افسار نه.... @takbitnab 🌹🌹🌹
صد قصّه گر ز لیلی و مجنون روایت است پیش حدیث عشق تو این‌ها حکایت است @takbitnab 🌹🌹🌹
چه رفته است که امشب سحر نمي آيد؟ شب فراق به پايان مگر نمي آيد؟ جمال يوسف گل چشم باغ روشن کرد ولي ز گمشده من خبر نمي آيد شدم به ياد تو خاموش، آنچنان که دگر فغان هم از دل سنگم به در نمي آيد تو را بجز به تو نسبت نمي توانم کرد که در تصور از اين خوبتر نمي آيد طريق عقل بود ترک عاشقي دانم ولي ز دست من اين کار برنمي آيد بسر رسيد مرا دور زندگاني و باز بلاي محنت هجران بسر نمي آيد منال بلبل مسکين به دام غم زين بيش که ناله در دل گل کارگر نمي آيد ز باده فصل گلم توبه ميدهد زاهد ولي ز دست من اين کار برنمي آيد دو روز نوبت صحبت عزيز دار رهي که هر که رفت از اين ره دگر نمي آيد @takbitnab 🌹🌹🌹
حذر کن از دم سرد رقیب، ای نوگل خندان که از باد خزان آفت رسد گلهای رعنا را دلا، تا می‌توان امروز فرصت را غنیمت دان که در عالم نمی‌داند کسی احوال فردا را @takbitnab 🌹🌹🌹
سلامی کرد دل با احترامی که من گفتم برایش نیک نامی @takbitnab 🌹🌹🌹