eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.6هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbitnab.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
لحظه‌ها در حرم از عُمْر کسی کم نکند حرکت ثانیه‌ها در حَرَمت معکوس است @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام هیهات که با گریه و زاری بروم با آنچه که تو دوست نداری بروم با دست تهی آمده‌ام...مطمئنم با دست تهی نمی‌گذاری بروم ✍️ @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام باب‌الجواد راه ورودی به قلب توست حاجت رواست هرکه از این راه می‌رود @takbitnab 🌹🌹🌹
علیه السلام بگو موسم حج به مشهد رود مسلمان اگر استطاعت نداشت @takbitnab 🌹🌹🌹
وَلله که از سویِ گدا، خدمتِ سلطان کم‌مایه‌ترین هدیه، همان بخششِ جان‌ست @takbitnab 🌹🌹🌹
من بر سر کویت آستین گردانم تو پنداری که من ترا میخوانم نی نی رو رو که من ترا میدانم خود رسم منست کاستین جنبانم - رباعی شمارهٔ ۱۳۲۹ @takbitnab 🌹🌹🌹
هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز روندگان طریقت ره بلا سپرند رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز غم حبیب نهان به ز گفت و گوی رقیب که نیست سینه ارباب کینه محرم راز اگر چه حسن تو از عشق غیر مستغنیست من آن نیم که از این عشقبازی آیم باز چه گویمت که ز سوز درون چه می‌بینم ز اشک پرس حکایت که من نیم غماز چه فتنه بود که مشاطه قضا انگیخت که کرد نرگس مستش سیه به سرمه ناز بدین سپاس که مجلس منور است به دوست گرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بساز غرض کرشمه حسن است ور نه حاجت نیست جمال دولت محمود را به زلف ایاز غزل سرایی ناهید صرفه‌ای نبرد در آن مقام که حافظ برآورد آواز @takbitnab 🌹🌹🌹
دادیم به یک جلوه ی رویت، دل و دین را تسلیم تو کردیم، همان را و همین را من سیر نخواهم شدن از وصل تو، آری لب تشنه قناعت نکند ماه معین را بر خاکِ رهی تا ننشینی همه ی عمر واقف نشوی حالِ منِ راه نشین را روزیکه کُنَد دوست قبولم به غلامی آنروز کنم خواجگی رویِ زمین را @takbitnab 🌹🌹🌹
از جملهٔ بندگان منش بنده‌ترم وز چشم خداوندیش افکنده‌ترم با این همه دل بر نتوان داشت که دوست چندانکه مرا بیش کشد زنده‌ترم @takbitnab 🌹🌹🌹
امروز چو هر روز خرابیم خراب مگشا در اندیشه و برگیر رباب صدگونه نماز است و رکوعست و سجود آنرا که جمال دوست باشد محراب - رباعی شمارهٔ ۸۱ @takbitnab 🌹🌹🌹
ساقی گل و سبزه بس طربناک شده‌ست دریاب که هفته دگر خاک شده‌ست می نوش و گلی بچین که تا درنگری گل خاک شده‌ست و سبزه خاشاک شده‌ست @takbitnab 🌹🌹🌹
مهربانی از میان خلق دامن چیده است از تکلف، آشنایی برطرف گردیده است وسعت از دست و دل مردم به منزل رفته است جامه‌ها پاکیزه و دل‌ها به خون غلتیده است رحم و انصاف و مروت از جهان برخاسته است روی دل از قبلهٔ مهر و وفا گردیده است @takbitnab 🌹🌹🌹
سر نیست کز تو بر سر خنجر نمی‌شود تا سر نمی‌شود غمت از سر نمی‌شود از شست عشق نو نپرد هیچ ناوکی کان با قضای چرخ برابر نمی‌شود هر دم به تیر غمزه بریزی هزار خون وین طرفه‌تر، که تیر تو خود تر نمی‌شود سلطان نیکوانی و بیداد می‌کنی می‌کن که دست شحنه به تو در نمی‌شود انصاف من ز تو که ستاند که در جهان داور نماند کز تو به داور نمی‌شود روزم فرو شد از غم و در کوی عشق تو این دود جز ز روزن من بر نمی‌شود روزی هزار بار بخوانم کتاب صبر گوشم به توست لاجرم از بر نمی‌شود از آرزوی وصل تو جان و دلم نماند کامد شد فراق تو کمتر نمی‌شود کردم هزار یارب و در تو اثر نکرد یارب مگر سعادت یاور نمی‌شود خاقانیا ز یارب بیفایده چه سود کاین یارب از بروت تو برتر نمی‌شود @takbitnab 🌹🌹🌹
تا عشق آن روی پریزاد شوی وانگه هردم چو خاک برباد شوی دانم که در آتشی و بگذاشتمت باشد که در این واقعه استاد شوی @takbitnab 🌹🌹🌹
تنها به تماشای چه‌ای ؟ بالا گل یک روزه نور پایین تاریکی باد بیهوده مپای شب از شاخه نخواهد ریخت و دریچه خدا روشن نیست از برگ سپهر شبنم ستارگان خواهد پرید تو خواهی ماند و هراس بزرگ ستون نگاه و پیچک غم بیهوده مپای برخیز که وهم گلی زمین را شب کرد راهی شو که گردش ماهی شیار اندوهی در پی خود نهاد زنجره را بشنو : چه جهان غمناک است و خدایی نیست و خدایی هست و خدایی . . . بی گاه است ببوی و برو و چهره زیبایی در خواب دگر ببین ... @takbitnab 🌹🌹🌹
💠 منم بنده اهل بيت و نبى! ✍️ حكيم ابو القاسم فردوسى طوسى، بزرگ ترين حماسه سراى تاريخ ايران، در سال ۳۲۹ ق، در طوس به دنيا آمد و در سال ۴۱۱ ق، درگذشت. بنا به گزارش نظامى عروضى، از دفن كردن جنازه وى در گورستان به اتّهام رافضى بودن، ممانعت كردند و به ناچار، وى را در باغى در كنار دروازه شهر دفن كردند كه اكنون آرامگاه وى مورد توجّه علاقه مندان و زائران آن شاعر نام آور است. 🔻 از اشعار فردوسی در مدح : ▫️ چه گفت آن خداوند تنزيل و وحى خداوندِ امر و خداوندِ نهى • كه من شهر علمم ، عليّم در است درست اين سخن ، گفتِ پيغمبر است • به مردى نباشد چو تو آدمى چنين گفت پيغمبر هاشمى • گواهى دهم كاين سخن ، راز اوست تو گويى دو گوشم بر آواز اوست • منم بنده اهل بيت و نبى ستاينده خاك پاىِ وصى • خودْ آن روز نامم به گيتى مباد كه من نام حيدر ندارم به ياد • بدين زادم و هم بدين بگذرم چنان دان كه خاك پىِ حيدرم •┈┈•❀•┈┈• ▫️ مرا غمز كردند كان پر سخن به مهر نبى و على شد كهن ▫️ كه فردوسى طوسىِ پاك جفت نه اين نامه بر نام محمود گفت ▫️ به نام نبى و على گفته ام گهرهاى معنا، بسى سفته ام. 📚 شاه نامه فردوسى @takbitnab 🌹🌹🌹
سر برآور ای حریف و روی من بین همچو زر جان سپر کردم ولیکن تیر کم زن بر سپر این جگر از تیرها شد همچو پشت خارپشت رحم کردی عشق تو گر عشق را بودی جگر من رها کردم جگر را هرچ خواهد گو بشو بر دهانم زن اگر من زین سخن گویم دگر بنده ساقی عشقم مست آن دردی درد گوشه‌ای سرمست خفتم فارغم از خیر و شر گر بیاید غم بگویم آنک غم می‌خورد رفت رو به بازار و ربابی از برای من بخر @takbitnab 🌹🌹🌹
عارف چو گل و جز گل خندان نبود تلخی نکند عادت قند آن نبود مصباح زجاجه است جان عارف پس شیشه بود زجاجه سندان نبود - رباعی شمارهٔ ۷۵۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
ای سرو ناز حسن که خوش می‌روی به ناز عشاق را به ناز تو هر لحظه صد نیاز فرخنده باد طلعت خوبت که در ازل ببریده‌اند بر قد سروت قبای ناز آن را که بوی عنبر زلف تو آرزوست چون عود گو بر آتش سودا بسوز و ساز پروانه را ز شمع بود سوز دل ولی بی شمع عارض تو دلم را بود گداز صوفی که بی تو توبه ز می کرده بود دوش بشکست عهد چون در میخانه دید باز از طعنه رقیب نگردد عیار من چون زر اگر برند مرا در دهان گاز دل کز طواف کعبه کویت وقوف یافت از شوق آن حریم ندارد سر حجاز هر دم به خون دیده چه حاجت وضو چو نیست بی طاق ابروی تو نماز مرا جواز چون باده باز بر سر خم رفت کف زنان حافظ که دوش از لب ساقی شنید راز @takbitnab 🌹🌹🌹
ز اول وفا نمودی چندان که دل ربودی چون مهر سخت کردم سست آمدی به یاری عمری دگر بباید بعد از فراق ما را کاین عمر صرف کردیم اندر امیدواری @takbitnab 🌹🌹🌹
آب چشمم دم به دم از دل روایت می‌کند قصه‌ی جانم به سوز دل حکایت می‌کند عاشق مستیم و عقل از خانه بیرون کرده‌ایم در به در می‌گردد و از ما شکایت می‌کند @takbitnab 🌹🌹🌹
گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم همچنان چشم گشاد از کرمش می‌دارم به طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جام خون دل عکس برون می‌دهد از رخسارم پرده مطربم از دست برون خواهد برد آه اگر زان که در این پرده نباشد بارم پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن از نی کلک همه قند و شکر می‌بارم دیده بخت به افسانه او شد در خواب کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم چون تو را در گذر ای یار نمی‌یارم دید با که گویم که بگوید سخنی با یارم دوش می‌گفت که حافظ همه روی است و ریا بجز از خاک درش با که بود بازارم @takbitnab 🌹🌹🌹
‌از قهوه اما تلخ تر، اقبال من بود این بوف کور از ابتدا در فال من بود راحت پی این رفت و آسان سهم آن شد چشمی که میگفتی فقط دنبال من بود حالا برای دیگران چتری بزرگ است دستی که روی شانه هایم شال من بود ای دیگران! دلخوش به این دولت نباشید تختی که بر آنید، روزی مال من بود هر کس که او را دید از حالم خبر یافت پیشانی او نامه‌ی اعمال من بود هر چند شر از دوستان خیر است اما باری که از دوشم گرفتی بال من بود @takbitnab 🌹🌹🌹
گر دست دهد خاک کف پای نگارم بر لوح بصر خط غباری بنگارم بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است از موج سرشکم که رساند به کنارم پروانه او گر رسدم در طلب جان چون شمع همان دم به دمی جان بسپارم امروز مکش سر ز وفای من و اندیش زان شب که من از غم به دعا دست برآرم زلفین سیاه تو به دلداری عشاق دادند قراری و ببردند قرارم ای باد از آن باده نسیمی به من آور کان بوی شفابخش بود دفع خمارم گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری من نقد روان در دمش از دیده شمارم دامن مفشان از من خاکی که پس از من زین در نتواند که برد باد غبارم حافظ لب لعلش چو مرا جان عزیز است عمری بود آن لحظه که جان را به لب آرم @takbitnab 🌹🌹🌹
ای نرم دلانیکه وفا میکارید بر خاک سیه در صفا میبارید در هر جائی خبر ز حالم دارید در دست چنین هجر مرا مگذارید @takbitnab 🌹🌹🌹