eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
شهادت علیه السلام اي خيمۀ عشق از تو بر پا مانده اي از تو دهان علم هم وا مانده از آتش اشكهايتان معلوم است در كرب و بلا كودكي ات جا مانده @takbitnab 🌹🌹🌹
شهادت علیه السلام هم ریختن خون خدا را دیدی هم آتشِ بین خیمه ها را دیدی یک عمر به هر سو که نگاهت افتاد یک گوشه ی داغ ماجرا را دیدی @takbitnab 🌹🌹🌹
شهادت علیه السلام دل او آشنا با سوختن بود هماره با غریبی هم‌سخن بود کفن شد با لباس خویش اما به یاد آن شهید بی‌کفن بود @takbitnab 🌹🌹🌹
شهادت علیه السلام ذکرِ دلِ شب: زیارتِ عاشورا اسبابِ طلب: زیارتِ عاشورا یک عمر به برکتِ امامِ باقر داریم به لب زیارتِ عاشورا @takbitnab 🌹🌹🌹
شهادت علیه السلام تو را غرق محن کردند اما.. غریبت در وطن کردند اما... غریبانه تو جان دادی، ولیکن تو را غسل و کفن کردند اما... @takbitnab 🌹🌹🌹
عید غدیرخم مژده ی ای عاشقان غدیرآمد ملک اسلام را امیرآمد در زمین و زمان سرور به پاست عطر عید غدیر روح افزاست برترین عید امت است غدیر چون که عید ولایت است غدیر عید الله اکبر است غدیر از همه عید ها سر است غدیر دین حق در غدیر کامل شد فوز نعمت به خلق شامل شد عرشیان با غدیر پیوستند از زمین تا به عرش پل بستند در بهشت برین چراغانی است چون غدیر است نور افشانی است قدسیان از می ولا مدهوش شک ندارم جحیم شد خاموش چون غدیر است افضل الاعیاد جاودان است تا صف میعاد بعد اکمال حج به امر خدا محشری در غدیر شد بر پا گرد خم غدیر غوغا بود ازد حامی عظیم بر پا بود منبری از جهاز اشتر ها گشت بهر رسول حق سر پا شد نفس ها به سینه ها خاموش از پی استماع یکسر گوش با صراحت رسول کرد اعلام ای خلایق همه ز خاص و ز عام هر که مولا منم علی مولاست این نه قول من است حکم خداست خلق چندین هزار ناظر بود در جوار غدیر حاضر بود خواجه کل پیمبر رحمت عهد و پیمان گرفت از امت این همایون پدیده تا میعاد بر همه مسلمین مبارک باد ای بنازم غدیر و ان برکات بر بهارغدیرخم صلوات @takbitnab 🌹🌹🌹
دل در پی عشق دلبرانست هنوز وز عمر گذشته در گمانست هنوز گفتیم که ما و او بهم پیر شویم ما پیر شدیم و او جوانست هنوز - رباعی شمارهٔ ۳۸ @takbitnab 🌹🌹🌹
گفتی که به وقت مجلس افروختنی آیا که چه نکتهاست بردوختنی ای بی‌خبر از سوخته و سوختنی عشق آمدنی بود نه آموختنی - رباعی شمارهٔ ۶۸۷ @takbitnab 🌹🌹🌹
در کام دل آنچه بود نفسم همه راند هرگز نفسی نامه شرم نه بخواند نفس بد من مرا بدین روز نشاند من ماندم و فضل تو دگر هیچ نماند - رباعی شمارهٔ ۶۷۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
روزه دارم من و اِفطارم از آن لَعلِ لَب است آری! افطارِ رُطَب در رمضان مُستحب است... @takbitnab 🌹🌹🌹
تو شهرزادِ پر‌‌ے روے ِروزڪَار منی... تو را به نام خودم ، ثبت ڪرده ام زِ ازل... ڪه تا ابد به جهانی ، در انحصارِ منی..!! @takbitnab 🌹🌹🌹
مرا خیال وصالش ز سر به در نرود اگر سرم برود عشق او ز سر نرود من این معاینه با خود به خاک خواهم برد که حسرت است که هرگز ز دل به در نرود ز دست هجر تو یک روز نگذرد که مرا هزار غصّه و خونابه در جگر نرود @takbitnab 🌹🌹🌹
غم مخور جانا در اين عالم که عالم هيچ نيست نيست هستی جز دمی ناچيز و آن دم هيچ نيست @takbitnab 🌹🌹🌹
آفتاب رحمت ای آفتاب رحمت و بحر کرم، علی وی طاق چرخ در برِ عدل تو خم،علی از پرتو جمال تو خورشید جان گرفت تابید روی ماه تو چون از حرم، علی ای والی لوای ولایت که در غدیر احمد به انتصاب تو شد ملتزم، علی از خشم ذوالفقار تو در عرصه¬ی جهاد شد زیر و رو بساط و بنای ستم، علی تا برکنی بنای صنم را تو از حرم بر دوش مصطفی بنهادی قدم، علی انگشتری که عالم هستی بهای اوست کردی به فضل خویش به مسکین کرم، علی هر جا که غم بجان نبی رخنه می¬نمود باالحق زدوده ای ز دلش زنگ غم، علی یک شب پی نوازش غمدیدگان نخفت چشم خدای بین تو تا صبحدم، علی ای قهرمان خیبر و خندق که دست تو زد اقتدار دولت حق را رقم، علی جائی که حق به شأن تو فرموده هل اتی قاصر بوصف توست زبان و قلم، علی عشقی که از تو در دل و جان «مقدم» است گـنجی اسـت پربها به ولایت قسـم علـی @takbitnab 🌹🌹🌹
ای آنکه به جز تو نیست فریادرسی غیر از کرمت نداد کس داد کسی کار من مستمند بیچاره بساز کان بر تو به هیچ آید و برماست بسی - رباعی شمارهٔ ۵۰ @takbitnab 🌹🌹🌹
آنها که شب و روز ترا بر اثرند صیاد نهانند ولی مختصرند با هر که بسازی تو از آنت ببرند گر خود نروی کشان کشانت ببرند - رباعی شمارهٔ ۵۰۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
تا چند سخن تراشی و رنده زنی تا کی به هدف تیر پراکنده زنی گر یک ورق از علم خموشی خوانی بسیار بدین گفت و شنوخنده زنی - رباعی شمارهٔ ۶۸۹ @takbitnab 🌹🌹🌹
یارب! نه دلم بستهٔ غمهای تو بود؟ چشمم شب و روز غرق نمهای توبود؟ بر جرم و خطای من چه میگیری خشم؟ چون جمله به امید کرمهای تو بود - رباعی شمارهٔ ۸۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
شب جدایی تو روز واپسین من است که نالهٔ هم نفس و گریه هم نشین من است میان گبر و مسلمان از آن سرافرازم که زلف و روی تو آیات کفر و دین من است به عرصه‌ای که درآیند خیل سوختگان منم که داغ تو آرایش جبین من است فتاده تا نظرم بر کمان ابروی تو چه دیده‌ها که ز هر گوشه در کمین من است از آن زمان که زمین بوس آستان توام سر ملوک جهان جمله بر زمین من است به تختگاه محبت من آن سلیمانم که اسم اعظم تو نقش بر نگین من است من آن وجود شریفم که در قلمرو عشق کمینه خاک رهت جان نازنین من است به شادی دو جهانش نمی‌توان دادن غمی که از تو نصیب دل غمین من است فروغی از شرف خاک آستانهٔ دوست تجلی کف موسی در آستین من است - غزل شمارهٔ ۸۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
در کفر گریزم ار تو ایمان گردی با درد بسازم ار تو درمان گردی چون از سر این حدیث برخاست دلم دل برکنم از توگر مثل جان گردی - رباعی شمارهٔ ۳۹۸ @takbitnab 🌹🌹🌹
شد دیده به عشق رهنمون دل من تا کرد پر از غصه درون دل من زنهار اگر دلم بماند روزی از دیده طلب کنید خون دل من - رباعی شمارهٔ ۵۵۰ @takbitnab 🌹🌹🌹
مبارک باد. مست از میِ عرفان خودت کن ما را ریزه خور احسان خودت کن ما را حالا که رسیده عید قربان، مولا... برگرد و به قربان خودت کن ما را @takbitnab 🌹🌹🌹
کویرِ خشک حجازست و سرزمین مناست مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست به هــر کــه می‌نگـرم در لباس احرامش دلش به جانب کعبه‌ست؛ رو به سوی خداست یکی بــه جانــب مسلخ بـــرای قربانــی یکــی روانــه بــه دنبــال یوســف زهـــراست یکی بهشت خـدا را بـه چشم خود دیده یکــی بــه یــاد جهنــم ز تـــابش گرمـــاست یکی بــه خیمــه نــدای الهــی العفوش یکی دو دیده‌‌اش از اشکِ شوق، چون دریاست یکی بـه امـــر خداونـــد ســر تراشیــده یکی دو دست دعایش به سوی حق بالاست ســلام بــاد بــر آن مُحـــرم خداجویـــی که روح بنـدگی از اشـک دیــده‌اش پیــداست ســلام بــاد بـــر آن کـــاروان صحــراگرد که لحظـه‌لحظـه بـه دنبـال سیـدالشهداست ســلام بــاد بــه عبـاس و اکبـر و قاسم که حـج واجبشــان در زمیـن کــرب‌ و‌ بـلاست سـلام بـاد بـه اخـلاص و صـدق ابراهیم که بهـر ذبـح پسـر همچـو کــوه، پابرجــاست سـلام بـاد بـه ایثـار و عشـق اسمـاعیل که سر بـه دست پـدر داد و خـویش را آراست وجـود او همــه تسلیم محض، پـا تـا سر که دست شست زجان و سر و خدارا خواست کشیــد تیـغ ولـی آن گلــو بریــده نشد فتــاده بـود بـه حیـرت کـه عیبِ کــار کجاست بـه تیـغ گفـت ببــر! تیــغ گفت ابـراهیم! خـدات گفتـه نبـر! گـر بـُرَم خطاست خطاست خلیــل! یَــامُرُنــی و الجلیـــل یَنْهانـــی هوالعزیــز، همانــا کــه حکــم، حکم خداست چه امتحان عظیمی چه صدق و اخلاصی تــو از خـــدا و خداونــد از تــو نیــز رضـــاست بـه جـای ذبـح پسر ســر ز گوسفند بِبُر! که ایــن پســـر، پــدر بهتریــن پیمبــر ماست مبــاد تیغ کِشــی بــر گلــوی اسماعیل به هوش باش که در صلب این پسر زهراست درست اگــر نگــری در وجــود ایـن فرزند جمــال نـفس رســول خــدا علــی پیــداست گــذار خنجــر و دست ذبیح خــود بگشا کـه ذبــح اعظــم مــا ظهــر روز عاشــوراست ذبیح مــاست حسینــی که پیکر پاکش هـزار پـاره ز شمشیــر و تیــغ و تیـر جفـاست بدان خلیل که تنها ذبیح ماست حسین کـه پیکــرش بـه زمین، سـر به نیزۀ اعداست ذبیح ماست حسینی که جلوه‌گاه رخش تنـور و نیــزه و دیـر و درخـت و تشت طلاست ذبیح ماست شهیدی که تا صف محشر تمـــام وسعت ملـک خــداش بــزم عـــزاست سلام خالق و خلقت به خون پاک حسین کـه زخـم نیـزه و خنجــر بـه پیکــرش زیباست هــزار مرتبــه شــد کشتــه روز عاشورا زبس‌که زخم به زخمش رسید از چپ و راست گلوی تشنه، سرش را ز تــن جدا کردند که بهــر داغ لبش چشـم عالمــی دریــاست به جز ز اشک غمش دل کـجا شود آرام به غیــر تـربت پاکـش کــدام خـاک، شفاست؟ به یـاد دست علمـدارش آه ماست علم بـرای آن لـب خشکیـده چشـم مـا سقــاست به غیــر وجــه خــدا، کـلُ مَــن علیها فان یقین کنیــد همانـا حسیـن، وجــه خـــداست بـه یـاد خـون گلــوی حسیـن تــا صـف حشــر سرشکِ «میثم» اگر خون شود، همیشه رواست @takbitnab 🌹🌹🌹
قدسیان باید پر جبریل قربانی کنند! آل ابراهیم، اسماعیل قربانی کنند او که می‌آید، ابابیل اندکی از خیل اوست مکّیان باید سپاه فیل قربانی کنند سیصد و چندی سوار از بازگشت از کوه طور سامری را در کنار نیل قربانی کنند سامری سهل است، باید در کنار رود نیل پیش پای قدس، اسرائیل قربانی کنند آل ابراهیم، مدیون حسین‌بن‌علی است چون که لازم نیست اسماعیل قربانی کنند @takbitnab 🌹🌹🌹
عید قربان است، رو بردرگه یزدان کنید درمنای عشق جانان نفس را قربان کنید عید قربان است روز امتحان بندگی مثل اسماعیل با جان روی بر جانان کنید عید قربان است، روز تابش مهرِ یقین با فروغی ازیقین جان را پُر از ایمان کنید عید قربان است روز شوق و روز سرنوشت دامن از گل‌های اشکِ شوق، گلباران کنید عید قربان روز عید و روز پیمان بستن است درچنین روزی وفا بر عهد و بر پیمان کنید عید قربان جلوه‌ای از روز تسلیم و رضاست جان و دل تسلیم امر حضرت جانان کنید میزبان آفرینش میهمانی می‌دهد از ره اخلاص، خود را برخدا مهمان کنید درمحیط بندگی با عشق و ایمان و یقین توشه‌ای آماده بهر برزخ و میزان کنید زآفتاب حشر ایمن می‌شوید، امروز اگر رو به سوی آستان عترت و قرآن کنید درچنین عید بزرگی از خداوند کریم آرزوی وصل مهدی، درشب هجران کنید چون «وفایی» دل به دریای ولایت افکنید ساحل اندیشه را لبریز از مرجان کنید @takbitnab 🌹🌹🌹