eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbitnab.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
کویرِ خشک حجازست و سرزمین مناست مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست به هــر کــه می‌نگـرم در لباس احرامش دلش به جانب کعبه‌ست؛ رو به سوی خداست یکی بــه جانــب مسلخ بـــرای قربانــی یکــی روانــه بــه دنبــال یوســف زهـــراست یکی بهشت خـدا را بـه چشم خود دیده یکــی بــه یــاد جهنــم ز تـــابش گرمـــاست یکی بــه خیمــه نــدای الهــی العفوش یکی دو دیده‌‌اش از اشکِ شوق، چون دریاست یکی بـه امـــر خداونـــد ســر تراشیــده یکی دو دست دعایش به سوی حق بالاست ســلام بــاد بــر آن مُحـــرم خداجویـــی که روح بنـدگی از اشـک دیــده‌اش پیــداست ســلام بــاد بـــر آن کـــاروان صحــراگرد که لحظـه‌لحظـه بـه دنبـال سیـدالشهداست ســلام بــاد بــه عبـاس و اکبـر و قاسم که حـج واجبشــان در زمیـن کــرب‌ و‌ بـلاست سـلام بـاد بـه اخـلاص و صـدق ابراهیم که بهـر ذبـح پسـر همچـو کــوه، پابرجــاست سـلام بـاد بـه ایثـار و عشـق اسمـاعیل که سر بـه دست پـدر داد و خـویش را آراست وجـود او همــه تسلیم محض، پـا تـا سر که دست شست زجان و سر و خدارا خواست کشیــد تیـغ ولـی آن گلــو بریــده نشد فتــاده بـود بـه حیـرت کـه عیبِ کــار کجاست بـه تیـغ گفـت ببــر! تیــغ گفت ابـراهیم! خـدات گفتـه نبـر! گـر بـُرَم خطاست خطاست خلیــل! یَــامُرُنــی و الجلیـــل یَنْهانـــی هوالعزیــز، همانــا کــه حکــم، حکم خداست چه امتحان عظیمی چه صدق و اخلاصی تــو از خـــدا و خداونــد از تــو نیــز رضـــاست بـه جـای ذبـح پسر ســر ز گوسفند بِبُر! که ایــن پســـر، پــدر بهتریــن پیمبــر ماست مبــاد تیغ کِشــی بــر گلــوی اسماعیل به هوش باش که در صلب این پسر زهراست درست اگــر نگــری در وجــود ایـن فرزند جمــال نـفس رســول خــدا علــی پیــداست گــذار خنجــر و دست ذبیح خــود بگشا کـه ذبــح اعظــم مــا ظهــر روز عاشــوراست ذبیح مــاست حسینــی که پیکر پاکش هـزار پـاره ز شمشیــر و تیــغ و تیـر جفـاست بدان خلیل که تنها ذبیح ماست حسین کـه پیکــرش بـه زمین، سـر به نیزۀ اعداست ذبیح ماست حسینی که جلوه‌گاه رخش تنـور و نیــزه و دیـر و درخـت و تشت طلاست ذبیح ماست شهیدی که تا صف محشر تمـــام وسعت ملـک خــداش بــزم عـــزاست سلام خالق و خلقت به خون پاک حسین کـه زخـم نیـزه و خنجــر بـه پیکــرش زیباست هــزار مرتبــه شــد کشتــه روز عاشورا زبس‌که زخم به زخمش رسید از چپ و راست گلوی تشنه، سرش را ز تــن جدا کردند که بهــر داغ لبش چشـم عالمــی دریــاست به جز ز اشک غمش دل کـجا شود آرام به غیــر تـربت پاکـش کــدام خـاک، شفاست؟ به یـاد دست علمـدارش آه ماست علم بـرای آن لـب خشکیـده چشـم مـا سقــاست به غیــر وجــه خــدا، کـلُ مَــن علیها فان یقین کنیــد همانـا حسیـن، وجــه خـــداست بـه یـاد خـون گلــوی حسیـن تــا صـف حشــر سرشکِ «میثم» اگر خون شود، همیشه رواست @takbitnab 🌹🌹🌹
قدسیان باید پر جبریل قربانی کنند! آل ابراهیم، اسماعیل قربانی کنند او که می‌آید، ابابیل اندکی از خیل اوست مکّیان باید سپاه فیل قربانی کنند سیصد و چندی سوار از بازگشت از کوه طور سامری را در کنار نیل قربانی کنند سامری سهل است، باید در کنار رود نیل پیش پای قدس، اسرائیل قربانی کنند آل ابراهیم، مدیون حسین‌بن‌علی است چون که لازم نیست اسماعیل قربانی کنند @takbitnab 🌹🌹🌹
عید قربان است، رو بردرگه یزدان کنید درمنای عشق جانان نفس را قربان کنید عید قربان است روز امتحان بندگی مثل اسماعیل با جان روی بر جانان کنید عید قربان است، روز تابش مهرِ یقین با فروغی ازیقین جان را پُر از ایمان کنید عید قربان است روز شوق و روز سرنوشت دامن از گل‌های اشکِ شوق، گلباران کنید عید قربان روز عید و روز پیمان بستن است درچنین روزی وفا بر عهد و بر پیمان کنید عید قربان جلوه‌ای از روز تسلیم و رضاست جان و دل تسلیم امر حضرت جانان کنید میزبان آفرینش میهمانی می‌دهد از ره اخلاص، خود را برخدا مهمان کنید درمحیط بندگی با عشق و ایمان و یقین توشه‌ای آماده بهر برزخ و میزان کنید زآفتاب حشر ایمن می‌شوید، امروز اگر رو به سوی آستان عترت و قرآن کنید درچنین عید بزرگی از خداوند کریم آرزوی وصل مهدی، درشب هجران کنید چون «وفایی» دل به دریای ولایت افکنید ساحل اندیشه را لبریز از مرجان کنید @takbitnab 🌹🌹🌹
دل سفر کن در منا و عید قربان را ببین چشمه‌های نور و شور آن بیابان را ببین گوسفند نفس را با تیغ تقوی سر ببُر پای تا سر جان شو و رخسار جانان را ببین سفرۀ مهمانی خاص خدا گردیده باز لالۀ لبخند و اشک شوق مهمان را ببین دیو نفس از پا درافکن، سنگ بر شیطان بزن هم شکست نفس را، هم مرگ شیطان را ببین تیغ در دست خلیل و بند در دست ذبیح حنجر تسلیم بنگر، تیغ بران را ببین کارد تیز و دست محکم، حلق نازک‌تر ز گل پای تا سر چشم شو، اخلاص و ایمان را ببین خاک گل انداخته از اشک چشم حاجیان در دل تفتیدۀ صحرا، گلستان را ببین گریه و اشک و دعا و توبه و تهلیل را رحمت و لطف و عطا و عفو و غفران را ببین آتش گرما گلستان گشته چون باغ خلیل در دل صحرا صفای باغ رضوان را ببین روی حق هرگز نگنجد در نگاه چشم سر چشمِ دل بگشا جمال حی سبحان را ببین خیمۀ حجاج را با پای جان، یک یک بگرد آتش دل، سوز سینه، چشم گریان را ببین دل تهی از غیر کن تا بنگری دلدار را سر بزن در خیمه‌ها شاید ببینی یار را سینه مشعر، دل حرم، میدان دید ما مِناست گر ببندی لب ز حرف غیر، هر حرفت دعاست غم مخور گر گم شدی یا خیمه را گم کرده‌ای سیر کن تا بنگری گم‌گشتۀ زهرا کجاست لحظه‌ای آرام منشین هر که را دیدی بپرس یار سوی مکه رفته، یا به صحرای مناست؟ حیف یاران در منی رفتم ندیدم روی او عیب از آن رخسار زیبا نیست، عیب از چشم ماست حاجیان جمعند دور هم به صحرای منا حاجی ما در بیابان در مسیر کربلاست حاجیان کردند دل را خوش به ذبح گوسفند حاجی ما ذبح طفلش پیش پیکان بلاست حاجیان سر می‌تراشند از پی تقصیرشان حاجی ما هم چهل منزل سرش برنیزه‌هاست حاجیان دست دعاشان بر سما گردد بلند حاجی ما از بدن دست علمدارش جداست حاجیان را هست یک قربانی آن هم گوسفند حاجی ما هم ذبیحش جمله تقدیم خداست حاجیان را از هجوم زائرین بر تن فشار حاجی ما سینه‌اش از سم اسبان توتیاست خوش بود «میثم» همیشه سوگواری بر حسین حاجی آن باشد که اشکش هست جاری بر حسین @takbitnab 🌹🌹🌹
من دوش به تازه عهد کردم سوگند به جان تو بخوردم کز روی تو چشم برندارم گر تیغ زنی ز تو نگردم درمان ز کسی دگر نجویم زیرا ز فراق توست دردم در آتشم ار فروبری تو گر آه برآورم نه مردم برخاستم از رهت چو گردی بر خاک ره تو بازگردم - غزل شمارهٔ ۱۵۵۹ @takbitnab 🌹🌹🌹
گویند مرا صوابرایان به هوش چون دست نمی‌رسد به خرسندی کوش صبر از متعذر چه کنم گر نکنم گر خواهم و گر نخواهم از نرمهٔ گوش - رباعی شمارهٔ ۸۹ @takbitnab 🌹🌹🌹
در خلوت دل یار نهان می ‌بینم پیداست به علم او روان می ‌بینم ازدیدهٔ کور روشنائی مطلب عینی است عین و من عیان می‌ بینم - رباعی شمارهٔ ۲۴۰ @takbitnab 🌹🌹🌹
در خرابات مغان نور خدا می‌بینم این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو خانه می‌بینی و من خانه خدا می‌بینم خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن فکر دور است همانا که خطا می‌بینم سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب این همه از نظر لطف شما می‌بینم هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال با که گویم که در این پرده چه‌ها می‌بینم کس ندیده‌ست ز مشک ختن و نافه چین آن چه من هر سحر از باد صبا می‌بینم دوستان عیب نظربازی حافظ مکنید که من او را ز محبان شما می‌بینم - غزل شمارهٔ ۳۵۷ @takbitnab 🌹🌹🌹
هدایت شده از 
💰معرفی چند کانال بسیار پرکاربرد در پیام رسان ایتا 💰 🔗گنج های معنوی (محضر عارفان) 📓 https://eitaa.com/joinchat/2422800431C65c82cf6ce 🔗کلام چهارده معصوم (ع) 📓 https://eitaa.com/joinchat/982515719C8874cc32f1 🔗کانال هواداران سپاه قدس 📓 https://eitaa.com/joinchat/1036255239Cd1812beda6 🔗 پایگاه خبری تحلیلی کلاغ نیوز 📓 https://eitaa.com/joinchat/1792999427Cbc7cf0e19c 🔗 آنچه جوانان می پرسند (پرسش و پاسخ) 📓 https://eitaa.com/joinchat/3253665856C2bb032a9f4 🔗کوچه باغ شعر فارسی (اشعار مشاعره) 📓 https://eitaa.com/joinchat/1460469762C2b5a7b848c 🔗کتابخانه دوست داشتنی من 📓 https://eitaa.com/joinchat/1105461267C19e904a375 🔗عکس های زیر خاکی 📓 https://eitaa.com/joinchat/2422276155C7b5be1a820 🔗جنگ شادی (شادی، کلیپ،فان) 📓 https://eitaa.com/joinchat/3242000448Cb8d6adbc16 🔗کانال تخصصی ورزش بانوان 📓 https://eitaa.com/joinchat/3615228068C28c8656279 🔗کانال نقاشی و کاردستی کودکانه 📓https://eitaa.com/joinchat/1697251639C5af943515b 🔗عکس پروفایل زیبا 📓 https://eitaa.com/joinchat/2012676230C9836ec150b 🔗 ذکرهای بهشتی 📓 https://eitaa.com/joinchat/2579759279C01e50ec693 🔗 اخبار داغ فوتبالی (لیک قهرمانان) 📓 https://eitaa.com/joinchat/2809004112C6d3b690250 🔗دنیای سلبریتی ها 📓 https://eitaa.com/joinchat/1948254345Ca4279e9471 🔗لینکدونی ایرانیان 📓 https://eitaa.com/joinchat/3107782791C27baaa6583 🔗 کانال جوک و لطیفه (خنده حلال) 📓 https://eitaa.com/joinchat/1336475650C9700fa67ac 🔗 تبلیغات گسترده همراه 📓 @gostardehamrah 🔗 گروه تبلیغات گسترده همراه 📓 @tablighathamrah
سر از بهر هوس باید چو خالی گشت سر چه بود چو جان بهر نظر باشد روان بی‌نظر چه بود نظر در روی شه باید چو آن نبود چه را شاید سفر از خویشتن باید چو با خویشی سفر چه بود مرا پرسید صفرایی که گر مرد شکرخایی کمر بندم چو نی پیشت اگر گویی شکر چه بود بگفتم بهترین چیزی ولیکن پیش غیر تو که تو ابله شکر بینی و گویی زین بتر چه بود ازیرا اصل جسم تو ز زهر قاتل افتادست سقر بودست اصل تو نداند جز سقر چه بود جهان و عقل کلی را ز عقل جزو چون بینی در آن دریای خون آشام عقل مختصر چه بود دو سه سطرست که می‌خوانی ز سر تا پا و پا تا سر دگر کاری نداری تو وگر نه پا و سر چه بود چو کور افتاد چشم دل چو گوش از ثقل شد پرگل به غیر خانه وسواس جای کور و کر چه بود - غزل شمارهٔ ۵۹۰ @takbitnab 🌹🌹🌹
اگر چه چون دعا از دست خود یک کف زمین دارم ز محتاجان به گرد خویش چندین خوشه چین دارم مرا بی همدمی مهرلب و بند زبان گشته وگرنه ناله ها چون نی گره در آستین دارم به جای خوشه افشانم اگر خرمن به دامانش همان از باددستی انفعال از خوشه چین دارم مرا خونگرمی منت ز کوری پیش می سوزد ز میل توتیا در چشم میل آتشین دارم نیم ایمن ز تیغ انتقام چرخ کم فرصت چو مینا خنده را با گریه در یک آستین دارم نگردد سنبلستان چون بیابان جنون از من که سرمشق جنون زان خط و خال عنبرین دارم ز پاس دل مشو در زلف عنبر فام خود غافل که روشن این شبستان راز آه آتشین دارم شود مقبول در درگاه حق چون سجده شکرم که داغ لعنت از درگاه دو نان بر جبین دارم درین گلزار چون گل خرده خود جمع چون سازم که از هر شبنم او چشم شوری در کمین دارم نیم چون دیگران گر صاحب خرمن، نیم غمگین بحمدالله که از قسمت زبان گندمین دارم کند در یک نفس طی هفتخوان آسمانها را براقی کز دل بیتاب، من در زیر زین دارم نگردد چون به چشمم عالم روشن سیه صائب که رو در مردمان از نامجویی چون نگین دارم - غزل شمارهٔ ۵۵۴۳ @takbitnab 🌹🌹🌹
گفتم به عقل پای برآرم ز بند او روی خلاص نیست بجهد از کمند او مستوجب ملامتی ای دل که چند بار عقلت بگفت و گوش نکردی به پند او آن بوستان میوه شیرین که دست جهد دشوار می‌رسد به درخت بلند او گفتم عنان مرکب تازی بگیرمش لیکن وصول نیست به گرد سمند او سر در جهان نهادمی از دست او ولیک از شهر او چگونه رود شهربند او چشمم بدوخت از همه عالم به اتفاق تا جز در او نظر نکند مستمند او گر خود به جای مروحه شمشیر می‌زند مسکین مگس کجا رود از پیش قند او نومید نیستم که هم او مرهمی نهد ور نه به هیچ به نشود دردمند او او خود مگر به لطف خداوندیی کند ور نه ز ما چه بندگی آید پسند او سعدی چو صبر از اوت میسر نمی‌شود اولیتر آن که صبر کنی بر گزند او - غزل شماره ۴۸۰ @takbitnab 🌹🌹🌹
بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل این غم، که مراست کوه قافست، نه غم این دل، که تراست، سنگ خاراست، نه دل - رباعی شمارهٔ ۱۸ @takbitnab 🌹🌹🌹
غم مخور جانا در اين عالم که عالم هيچ نيست نيست هستی جز دمی ناچيز و آن دم هيچ نيست @takbitnab 🌹🌹🌹
بوسه ای از سر مستی به لب یار زدم آتشی بر دل دیوانه و بیمار زدم مست روی و مست جان و مست ساقی و سما طعنه ای از ته دل بر رخ هشیار زدم @takbitnab 🌹🌹🌹
دلم را می بَری هر دَم، ولی آهسته آهسته فـراوان می کنی دردم ولی آهسته آهسته شرابِ نابِ چشمت را به جامم می کنی اما شرابت میکُشد در دَم، ولی آهسته آهسته ندیدم خیری از دنیا و اینسان زندگی کردن بزن این زندگی برهـم ولی آهسته آهسته شدم محزون ودلخسته ازاین تنهایی مطلق به مُـردن میرسد کارم، ولی آهسته آهسته از این دارِ مکافات و قیامت هم نمی ترسم که من تَرکِ دلم کردم، ولی آهسته آهسته بیـا و ایـن دَمِ آخـر کمی اندیشه کن جانا از ایـن آهِ دلِ سـردم ولـی آهسته آهسته @takbitnab 🌹🌹🌹
تو همان حس قشنگی که نه همتا داری و نه مانند خودت صورت زیبا داری من همان در به در و عاشق و شیدای تو ام تویی آن عشق که در کنج دلم جا داری با همه غصه که در چشم سیاهت خفته خبر از شادی و خوشحالی فردا داری زلف آشفته ات از حال من آشفته تر است ای که در مردم چشمت شب یلدا داری شود آیا نگهی بر دل زارم بکنی تو که در چشم خمارت ید بیضا داری عطر گیسوی تو روح است و به من جان داده نکند جان دلم ، هایِ مسیحا داری؟ همه دم نقش رخت جلوه کند چونکه صبا بر یقین است نظر بر منِ شیدا داری @takbitnab 🌹🌹🌹
کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی چیزی که نپرسند، تو از پیش مگوی از آغاز دو گوش و یک زبانت دادند یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی @takbitnab 🌹🌹🌹
هر جان عزیز کو شناسای رهست داند که هر آنچه آید از کارگه است بر زادهٔ چرخ و چرخ چون جرم نهی کاین چرخ ز گردیدن خود بی‌گنه است @takbitnab 🌹🌹🌹
تنها نه همین خنده و سیماش خوشست خشم و سقط و طعنه و صفراش خوشست سر خواستهٔ گر بدهم یا ندهم سر را محلی نیست تقاضاش خوشست @takbitnab 🌹🌹🌹
تا ترک علایق و عوایق نکنی یک سجدهٔ شایستهٔ لایق نکنی حقا که ز دام لات و عزی نرهی تا ترک خود و جمله خلایق نکنی @takbitnab 🌹🌹🌹
بیا تا قدر یک دیگر بدانیم که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم چو مؤمن آینه مؤمن یقین شد چرا با آینه ما روگرانیم کریمان جان فدای دوست کردند سگی بگذار ما هم مردمانیم فسون قل اعوذ و قل هو الله چرا در عشق همدیگر نخوانیم غرض‌ها تیره دارد دوستی را غرض‌ها را چرا از دل نرانیم گهی خوشدل شوی از من که میرم چرا مرده پرست و خصم جانیم چو بعد از مرگ خواهی آشتی کرد همه عمر از غمت در امتحانیم کنون پندار مردم آشتی کن که در تسلیم ما چون مردگانیم چو بر گورم بخواهی بوسه دادن رخم را بوسه ده کاکنون همانیم خمش کن مرده وار ای دل ازیرا به هستی متهم ما زین زبانیم - غزل شمارهٔ ۱۵۳۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
گر مرد رهی، تو چند بیراه روی؟ اندر پی این منصب و این جاه روی؟ تا کی ز برای زر و سیم دنیا بر اسب نشینی، به در شاه روی؟ - رباعی شمارهٔ ۱۸۰ @takbitnab 🌹🌹🌹
اول که مرا عشق نگارم بربود همسایهٔ من ز نالهٔ من نغنود واکنون کم شد ناله چو دردم بفزود آتش چو همه گرفت کم گردد دود - رباعی شمارهٔ ۲۶۸ @takbitnab 🌹🌹🌹
مهر تو برون آستان اندازم خاک از ستمت بر آسمان اندازم بشکافم سینه و برون آرم دل تا مهر تو در پیش سگان اندازم - رباعی شمارهٔ ۲۲۸ @takbitnab 🌹🌹🌹