بنازم چشمهايت را كه بعد از ديدنت يك بند،
غزل درياچه اي شد تا من موسي باعجازم!
تو درياي جنوني و منْ عاشق، پيش روي تو،
بر اين گشتم كه در قلبت عصايم را بياندازم
مرا در شعر دستي بود و از اين رو قسم خوردم،
كه در اشعار خود تنها به چشمانت بپردازم
كه پيشاني نوشتم شد مرا شاعر كني بانو
من ديوانه شعرم را كنار تو بياغازم
زليخاي مني و من شبيه يوسفي هستم
كه با خبط و خطاي نا برادر ها نميسازم
برايت شعر ميريزم برايم زندگي دم كن
تو ميخندي و من دل را به لبخند تو ميبازم
شبيه شاه مغلوبي كه اهي در بساطش نيست
به تاراج امدي و من بدون اسب و سربازم
عذابم ميدهد وقتي كه ديدارت ميسر نيست
غزل درياچه اي شد تا منِ موسي باعجازم!
#كيانوش_سفري
@takbitnab
🌹🌹🌹
صد بار به پیش قدمش جان بسپارم
یکبار مگر گوشه چشمش به من افتد
ای بر سر سودای تو سرها شده بر باد
دور از تو چنانم که سری بیبدن افتد
#ملک_الشعرای_بهار
@takbitnab
🌹🌹🌹
گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن
یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن
بفشان عرق ز چهره و اطراف باغ را
چون شیشههای دیده ما پرگلاب کن
ایام گل چو عمر به رفتن شتاب کرد
ساقی به دور باده گلگون شتاب کن
بگشا به شیوه نرگس پرخواب مست را
و از رشک چشم نرگس رعنا به خواب کن
بوی بنفشه بشنو و زلف نگار گیر
بنگر به رنگ لاله و عزم شراب کن
زان جا که رسم و عادت عاشقکشی توست
با دشمنان قدح کش و با ما عتاب کن
همچون حباب دیده به روی قدح گشای
وین خانه را قیاس اساس از حباب کن
حافظ وصال میطلبد از ره دعا
یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
اهسته و آهسته، دردلم نشستی تو
لب بستی ولی عشق را دردلم گسستی تو
آرام گرفته دل،در پرتو چشم تو
مانده برلبم اسمت،دنیای من هستی تو
#حمیدرضا_ضیافتی_برخوردار
@takbitnab
🌹🌹🌹
با نسیمی میوزی در باغ و بستان دلم
عطر شب بو میرسد بر طاق ایوان دلم
دفترم با ذکر نامت پر شد از شعر و غزل
شاه بیتی میشوی در کاخ دیوان دلم
#مریم_حاج_علیان
@takbitnab
🌹🌹🌹
عهد کردی تا من دلخسته را مرهم کنی
چون تو گویی یا کنی این عهد محکم کی شود
غم از آن دارم که بی تو همچو حلقه بر درم
تا تو از در در نیایی از دلم #غم کی شود
#عطار
@takbitnab
🌹🌹🌹
عشق یعنی به کسی این قدرت را بدهید که نابودتان کند .....
و آنقدر به او ایمان داشته باشید که هرگز این کار را نمی کند.....
#زهرا_همایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
آغوش تو دنياى آن بيگانه خواهد شد
با دست شومش گيسوانت شانه خواهد شد
با من شكوهى داشتى با او نخواهى داشت
قصرى كه جاى جغد شد ويرانه خواهد شد
افسانه ى خوشبختى ات گمنام خواهد ماند
گمنامىِ بدبختى ام افسانه خواهد شد.
پنهان شدى تا مثل از ما بهتران... آرى
كرمى كه خود را گم كند پروانه خواهد شد
هرشب كه مى پيچد به اندام تو همخوابت
از بوى من در بسترش ديوانه خواهد شد
#مهدى_فرجى
@takbitnab
🌹🌹🌹
نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه
بماند بین ما این رازها بینی و بین الله!
من استغفار کردم از نگاه تو نمی دانم
اجابت می شود این توبه کردن های با اکراه
برای من نگاه تو فقط مانند آن لحظه است
همان لحظه که بیتی ناگهانی می رسد از راه
...و شاید من سر از کاخ عزیزی در می آوردم
اگر تشخیص می دادم چو یوسف راه را از چاه
مرا محروم کردی از خودت این داغ سنگین بود
چنان تحریم تنباکو برای ناصرالدین شاه
#سید_حمید_رضا_برقعی
@takbitnab
🌹🌹🌹
از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت
هر که شد بیمار درد عشق بهبودی نداشت
بود روزی آن عنایتها که باما مینمود
خوش نمودی داشت اما آنچنان بودی نداشت
دوش کامد با رقیبان مست و خنجر میکشید
غیر قصد کشتن ما هیچ مقصودی نداشت
عشق غالب گشت اگر در بزم او آهی زدم
کی فروزان گشت جایی کاشتی دودی نداشت
جای خود در بزم خوبان شمعسان چون گرم کرد
آنکه اشک گرم و آه آتش آلودی نداشت
داشت سودای رخش وحشی به سر، در هر نفس
لیک از آن سودا چه حاصل یکدمش سودی نداشت
وحشی از درد محبت لذتی چندان نیافت
هر که جسمی ریش و جان درد فرسودی نداشت
#وحشی_بافقی
@takbitnab
🌹🌹🌹
دلبرت هرقدر زیباتر، غمت هم بیشتر
پشت عاشق را همین آزارها، تا میکند؛؛؛؛
#کاظم_بهمنی
@takbitnab
🌹🌹🌹
اگرچه با غم عشقش خراب کرد مرا
دلم خوش است که او انتخاب کرد مرا
نخورده مست شدم تا شنیدم آن ساقی
به نام کوچکم آن شب خطاب کرد مرا
#حسین_دهلوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
به دل، هوای تو را دارم و بَر و دوشت
که تا سپیدهدم امشب کِشم در آغوشت
چنان نسیم که گلبرگها ز گل بکَند
برون کُنم ز تنت برگبرگِ تنپوشت
گهی کِشم به برت تنگ و دست در کمرت
گهی نهم سرِ پُرشور بر سرِ دوشت
چه گوشوارهای از بوسههای من خوشتر
که دانهدانه نشیند به لالهی گوشت
گریز و گمشدنِ ماهیانِ بوسهی من
خوش است در خزهی مخملِ بناگوشت
ترنمیست در آوازهای پایانی
که وقت زمزمه از سر برون کند هوشت
چو میرسیم به آن لحظههای پایانی
جهان و هر چه در آن میشود فراموشت
چه آشناست در آن گفتوگوی راز و نیاز
نگاهِ من به زبانِ نگاهِ خاموشت
#حسین_منزوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
شراب عشق میدهی خمار میکنی مرا
شمیم مهر میدمی مهار میکنی مرا
تمام شعر شاملو تمام حس حافظی
وشعر میشوی شبی بهار میکنی مرا
زچشم سرخ فام تو دو تیر داغ میچکد
کمی نگاه میکنی شکار میکنی مرا
لب تو سیب میزند و گندمی به زلف هات
چه نان و بوسه ای کنون نثار میکنی مرا
شکوفه های داغ تو و عطر کوچه باغ تو
شکوه یاس هستی و بهار میکنی مرا
#فاضل_نظری
@takbitnab
🌹🌹🌹
باید که ز داغم خبری داشته باشد
هر مرد که با خود جگری داشته باشد
حالم چو دلیریست که از بخت بد خویش
در لشکر دشمن پسری داشته باشد!
سخت است پیمبر شده باشیّ و ببینی
فرزند تو دین دگری داشته باشد!
آویخته از گردن من شاهکلیدی
این کاخِ کهن بی که دری داشته باشد
سردرگمیام داد گره در گره اندوه
خوشبخت کلافی که سری داشته باشد...!
#حسین_جنتی
@takbitnab
🌹🌹🌹
دلم دردی نهان دارد در این دنیای تنهایی
غبارین وحشتی دارم از این شبهای تنهایی
نمیدانم چرا بیخود به دامم میکشد جبری
مگر صیاد دارد بیشه در صحرای تنهایی؟
به روحم شورش اندازد، به جانم افکنَد دردی
عجب هنگامهای دارم در این غوغای تنهایی
اگر بیباکتر گردم، به کویش شعله اندازم
زنم آتش به جان و جامه و سیمای تنهایی
دلا! بار دگر بشنو صدای سرد اندوهم
سرود خستهای دارم کنون در پای تنهایی...
#حنیفه_فریور_روستایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
وابسته به دنیای پر از درد شدیم
در زندگی محتاج به نامرد شدیم
تا چشم بهم گذاشتم عمر گذشت
ما شعله عشقیم که دلسرد شدیم
#فاطمه_حبیبی_مهریاس
@takbitnab
🌹🌹🌹
شراب عشق میدهی خمار میکنی مرا
شمیم مهر میدمی مهار میکنی مرا
تمام شعر شاملو تمام حس حافظی
وشعر میشوی شبی بهار میکنی مرا
زچشم سرخ فام تو دو تیر داغ میچکد
کمی نگاه میکنی شکار میکنی مرا
لب تو سیب میزند و گندمی به زلف هات
چه نان و بوسه ای کنون نثار میکنی مرا
شکوفه های داغ تو و عطر کوچه باغ تو
شکوه یاس هستی و بهار میکنی مرا
#فاضل_نظری
@takbitnab
🌹🌹🌹
باید که ز داغم خبری داشته باشد
هر مرد که با خود جگری داشته باشد
حالم چو دلیریست که از بخت بد خویش
در لشکر دشمن پسری داشته باشد!
سخت است پیمبر شده باشیّ و ببینی
فرزند تو دین دگری داشته باشد!
آویخته از گردن من شاهکلیدی
این کاخِ کهن بی که دری داشته باشد
سردرگمیام داد گره در گره اندوه
خوشبخت کلافی که سری داشته باشد...!
#حسین_جنتی
@takbitnab
🌹🌹🌹
دلم دردی نهان دارد در این دنیای تنهایی
غبارین وحشتی دارم از این شبهای تنهایی
نمیدانم چرا بیخود به دامم میکشد جبری
مگر صیاد دارد بیشه در صحرای تنهایی؟
به روحم شورش اندازد، به جانم افکنَد دردی
عجب هنگامهای دارم در این غوغای تنهایی
اگر بیباکتر گردم، به کویش شعله اندازم
زنم آتش به جان و جامه و سیمای تنهایی
دلا! بار دگر بشنو صدای سرد اندوهم
سرود خستهای دارم کنون در پای تنهایی...
#حنیفه_فریور_روستایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
به دل، هوای تو را دارم و بَر و دوشت
که تا سپیدهدم امشب کِشم در آغوشت
چنان نسیم که گلبرگها ز گل بکَند
برون کُنم ز تنت برگبرگِ تنپوشت
گهی کِشم به برت تنگ و دست در کمرت
گهی نهم سرِ پُرشور بر سرِ دوشت
چه گوشوارهای از بوسههای من خوشتر
که دانهدانه نشیند به لالهی گوشت
گریز و گمشدنِ ماهیانِ بوسهی من
خوش است در خزهی مخملِ بناگوشت
ترنمیست در آوازهای پایانی
که وقت زمزمه از سر برون کند هوشت
چو میرسیم به آن لحظههای پایانی
جهان و هر چه در آن میشود فراموشت
چه آشناست در آن گفتوگوی راز و نیاز
نگاهِ من به زبانِ نگاهِ خاموشت
#حسین_منزوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
داد چشمان تو در کشتن من دست به هم
فتنه برخاست چو بنشست دو بدمست به هم
هر یک ابروی تو کافیست پی کشتن من
چه کنم با دو کماندار که پیوست به هم؟!
شیخ پیمانهشکن، توبه به ما تلقین کرد
آه از این توبه و پیمانه که بشکست به هم
عقلم از کار جهان رو به پریشانی داشت
زلف او باز شد و کار مرا بست به هم
مرغ دل زیرک و آزادی از این دام محال
که خم گیسوی او بافته چون شست به هم
دست بردم که کِشم تیر غمش را از دل
تیر دیگر زد و بردوخت دل و دست به هم!
هر دو ضد را به فسون جمع توان کرد "وصال"!
غیر آسودگی و عشق که ننشست به هم...
#وصال_شیرازی
@takbitnab
🌹🌹🌹
عشقبازی و جوانی و شراب لعل فام
مجلس انس و حریف همدم و شرب مدام
ساقی شکردهان و مطرب شیرین سخن
همنشینی نیک کردار و ندیمی نیک نام
شاهدی از لطف و پاکی رشک آب زندگی
دلبری در حسن و خوبی غیرت ماه تمام
بزمگاهی دل نشان چون قصر فردوس برین
گلشنی پیرامنش چون روضه دارالسلام
صف نشینان نیکخواه و پیشکاران باادب
دوستداران صاحب اسرار و حریفان دوستکام
باده گلرنگ تلخ تیز خوش خوار سبک
نقلش از لعل نگار و نقلش از یاقوت خام
غمزه ساقی به یغمای خرد آهخته تیغ
زلف جانان از برای صید دل گسترده دام
نکته دانی بذله گو چون حافظ شیرین سخن
بخشش آموزی جهان افروز چون حاجی قوام
هر که این عشرت نخواهد خوشدلی بر وی تباه
وان که این مجلس نجوید زندگی بر وی حرام
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
بیقراری سپهر از عشق است
گرم رفتاری مهر از عشق است
خاک یک جرعه از آن جام گرفت
که درین دایره آرام گرفت
دل بیعشق، تن بیجان است
جان از او زندهٔ جاویدان است
گوهر زندگی از عشق طلب!
گنج پایندگی از عشق طلب!
#عبدالرحمان_جامی
@takbitnab
🌹🌹🌹
گر عقل روی حرفِ دل اما نمیگذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمیگذاشت
از خیرِ هست و نیستِ دنیا به شوق دوست
میشد گذشت، وسوسه اما نمیگذاشت
اینقدر اگر معطّل پرسش نمیشدم
شاید قطار عشق مرا جا نمیگذاشت
دنیا مرا فروخت، ولی كاش دستكم
چون بردگان مرا به تماشا نمیگذاشت
ای دل! بگو به عقل كه دشمن هم اینچنین
در خون، مرا به حال خودم وا نمیگذاشت...
#فاضل_نظری
@takbitnab
🌹🌹🌹