eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.6هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbitnab.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
المنة لله که در میکده باز است زان رو که مرا بر در او روی نیاز است خم‌ها همه در جوش و خروشند ز مستی وان می که در آن جاست حقیقت نه مجاز است از وی همه مستی و غرور است و تکبر وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم با دوست بگوییم که او محرم راز است شرح شکن زلف خم اندر خم جانان کوته نتوان کرد که این قصه دراز است بار دل مجنون و خم طره لیلی رخساره محمود و کف پای ایاز است بردوخته‌ام دیده چو باز از همه عالم تا دیده من بر رخ زیبای تو باز است در کعبه کوی تو هر آن کس که بیاید از قبله ابروی تو در عین نماز است ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین از شمع بپرسید که در سوز و گداز است @takbitnab 🌹🌹🌹
راندی ز نظر، چشم بلا دیدهٔ ما را این چشم کجا بود ز تو، دیدهٔ ما را سنگی نفتد این طرف از گوشهٔ آن بام این بخت نباشد سر شوریدهٔ ما را مردیم به آن چشمهٔ حیوان که رساند شرح عطش سینهٔ تفسیدهٔ ما را فریاد ز بد بازی دوری که برافشاند این عرصهٔ شطرنج فرو چیدهٔ ما را هجران کسی، کرد به یک سیلی غم کور چشم دل از تیغ نترسیدهٔ ما را ما شعلهٔ شوق تو به صد حیله نشاندیم دامن مزن این آتش پوشیدهٔ ما را ناگاه به باغ تو خزانی بفرستند خرسند کن از خود دل رنجیدهٔ ما را با اشک فرو ریخت ستمهای تو وحشی پاشید نمک، جان خراشیدهٔ ما را @takbitnab 🌹🌹🌹
بزن پلکی بهم بانو! شرابِ ناب می خواهم لبالب کن مرا که مستیِ نایاب می خواهم به من رو کن، هیاهو کن، پریشان بافه یِ مو کن تو را در قصرِ آیینه، شبِ مهتاب می خواهم بس است اندوه و دلتنگی، به رقص آور دف و چنگی چنان گلبرگِ خوشرنگی، تو را شاداب می خواهم کمال الملکِ حیرانم، هر آنچه گفته ای آنم تو را نقشِ دل و جانم، میانِ قاب می خواهم به بیدا بیدِ مجنونت، به رقصا رقصِ افسونت تو را با قدِ موزونت، به پیچ و تاب می خواهم به زیرِ سایه یِ طوبا، صدایِ شُرشُرِ جو با دو چشمِ سبزِ لیمو با لبِ عناب می خواهم به ابرویت اشارت کن، مرا مستانه غارت کن تو را همواره بیرحم و چنین جذاب می خواهم حریرِ بالشِ نرمت، بغل وا کردنِ گرمت به رویِ سینه ات جایی برایِ خواب می خواهم مرا دیدی و خندیدی و چرخیدی و رقصیدی چه خوب از این که فهمیدی تو را بی تاب می خواهم به خوابم آمدی دیشب، نهادی لب به رویِ لب به من گفتی عطش دارم، دلت را آب می خواهم سحرگاهان سرت بر سینه ام گفتم مرا دریاب به عشوه پلک وا کردی که شعرِ ناب می خواهم @takbitnab 🌹🌹🌹
به رسم صبر ، باید مَرد آهش را نگه دارد اگر مرد است، بغض گاهگاهش را نگه دارد پریشان است گیسویی در این باد و پریشان‌تر مسلمانی که می‌خواهد نگاهش را نگه دارد عصای دست من عشق است، عقل سنـگدل بـگذار که این دیوانه تنها تکیه‌گاهش را نگه دارد به روی صورتم گیسوی او مهمان شد و گفتم خدا دلبستگان روسیاهش را نگه دارد دلم را چشم‌هایش تیرباران کرد ، تسلیمم بگویید آن کمان‌ابرو، سپاهش را نگه دارد @takbitnab 🌹🌹🌹
نخوانند بر ما ڪسی آفرین چو ویران بود بوم ایران زمین دریغ است ایران ڪه ویران شود ڪنام پلنگان و شیران شود @takbitnab 🌹🌹🌹
اي درس عشقت هر شبم تا روز تکرار آمده وي روز من بي روي تو همچون شب تار آمده اي در سرم سوداي تو جان و دلم شيداي تو گردون به زير پاي تو چون خاک ره خوار آمده جان بنده شد راي تورا روي دل آراي تو را خاک کف پاي تو را چشمم به ديدار آمده چون بر بساط دلبري شطرنج عشقم مي بري گشتم ز جان و دل بري اي يار عيار آمده تا نرد عشقت باختم شش را ز يک نشناختم چون جان و دل درباختم هستم به زنهار آمده اي جزع تو شکر فروش اي لعل تو گوهر فروش اي زلف تو عنبر فروش از پيش عطار آمده @takbitnab 🌹🌹🌹
وقتی به فکر حادثه ی تلخ رفتنی یعنی که زخم خویش چه رندانه می زنی. ویرانه می کنی همه ی باور مرا تو عاشقانه های دل عاشق منی. این روزها سکوت دلم بغض می شود دردی نشسته بین سکوتم شنیدنی. یک بغض مشترک که همیشه نشسته است در عاشقانه های من و شعر بهمنی. دل بسته ی خیال کسی می شوی و بعد در چشم های غم زده اش ، شور می زنی. " یوسف " اسیر عشق " زلیخا" نمی شود این از غرور اوست ... و یا پاکدامنی ؟ "یوسف " نبوده ام که عزیزت شوم ... ببین ! آخر تو زخم خویش چه رندانه می زنی. @takbitnab 🌹🌹🌹
شیر هرگز سر نمیکوبد به دیوار حصار من همان دیوانه ی دیروزم اما بردبار فرق دارد معنی تنهایی و تنها شدن کوه بی فاتح کجا و دشت های بی سوار.... @takbitnab 🌹🌹🌹
من مهرتو بر تارک افلاک نهم دست ستمت بر دل غمناک نهم هر جا ڪه تو بر روے زمین پاے نهی پنهان بروم دیده بر آن خاک نهم @takbitnab 🌹🌹🌹
وجــودی دارم از مهـــــرت گــدازان وجودم رفت و مــهرت همچنان هست مبر ظن کز سرم سودای عشــقت رود تا بر زمینم استخوان هســت @takbitnab 🌹🌹🌹
یکی زشب گرفتگان چراغ بر نمی کند کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند @takbitnab 🌹🌹🌹
چه نازست آنکه اندر سرگرفتی به یکباره دل از ما برگرفتی تُرا گفتم که با من آشتی کن رها کرده رهی دیگر گرفتی مرا در پای غم کُشتی و رفتی هوای دیگری در بر گرفتی @takbitnab 🌹🌹🌹
همه شب چشم شدم، اشک شدم ............ ریزش یک کوه شدم ، ناله ی جانسوز شدم، درطلب عشق تو بیمار شدم، خاک نشین رخ زیبای تو دلدار شدم، به گدایی به در خانه ی تو بیدل و تبدار شدم ، دربدرٍ کوچه و بازار شدم ، تاک شدم، برسر هر دار شدم، در هوس روی تو بد نام شدم، صحبت هر برزن و هر بام شدم، جغد شبانگاه شدم ، ذرّه شدم ، آب شدم ، خاک شدم، شُهره ی آفاق شدم، مُرده و برباد شـدم، وای که من ... خاک شـــــــدم!! @takbitnab 🌹🌹🌹
چون نهالی سُست می لرزد روحم از سرمای تنهایی می خزد در ظلمت قلبم وحشت دنیای تنهایی دیگرم گرمی نمی بخشی عشق،ای خورشید یخ بسته سینه ام صحرای نومیدیست خسته ام،از عشق هم خسته..! @takbitnab 🌹🌹🌹
می‌خواهد بڪَوید منبـر نشیـن ڪَناه عشـق را جـاےِ آورده‌ام @takbitnab 🌹🌹🌹
سرمست اگر به سودا برهم زنم جهانی عیبم مکن که در سر سودای یار دارم ساقی بیار جامی کز زهد توبه کردم مطرب بزن نوایی کز توبه عار دارم ُ @takbitnab 🌹🌹🌹
ای جمله‌ی بی کسان عالم را کس یک جو کرمت تمام عالم را بس من بی کسم و تو بی کسان را یاری یا رب تو به فریاد من بی کس، رس @takbitnab 🌹🌹🌹
امشب از باده خرابم کن و بگذار بمیرم غرق دریای شرابم کن و بگذار بمیرم زندگی تلخ تر از زهر بود گر تو نباشی بعد ازین مرده حسابم کن و بگذار بمیرم @takbitnab 🌹🌹🌹
گر عشق نبودی و غَم عشق نبودی چندین سخن نغز که گفتی، که شنودی؟ گر باد نبودی که سر زلف رُبودی رخساره معشوق به عاشق که نمودی؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
گفتی بیا، گفتم کجا؟ گفتی میان جانِ ما.... گفتی مرو، گفتم چرا؟ گفتی که می خواهَم تو را... @takbitnab 🌹🌹🌹
رفتیم و نشد کس خبر از راز دل ما با نغمه‌ی کس راست نشد ساز‌ِ دل ما صد دام نهادند و به یک بند نیفتاد شهبازِ سبک‌سیرِ فلک‌تاز دل ما چشم طمع از ملک جهان دوخته رفتیم این طعمه نشد درخورِ شهبازِ دل ما اسرار جهان می‌شنوی پرده به پرده گر گوش دهی باز به آواز دل ما با این‌همه آوازه، به مرغانِ چمن نیست یک طایرِ خوش‌نغمه هم‌آواز دل ما... @takbitnab 🌹🌹🌹
شاخه‌ای بی‌طاقتم در ازدحام لانه‌ها کوچه‌ای غمگین که عمری خفته بین خانه‌ها عنکبوتی پیر روی استخوان سینه‌ام تار می‌بافد که شاید باز هم پروانه‌ها... نیمه شب دیوانه‌ام می‌خواستی، یادت نبود روزگارت بر حذر می‌دارد از دیوانه‌ها عاشقی در شهر ممکن نیست، باید کوچ کرد عشق را باید برافرازیم بر ویرانه‌ها دوست دارم بعدِ مرگم باد تشییع ام کند تا نباشم بیش از این باری به روی شانه ها! @takbitnab 🌹🌹🌹
مستانه مستم میکنی ، دل را زدستم میکنی گه باده نوشم ای صنم،گه می پرستم میکنی در سوزو تابم میکنی ، هر دم خرابم میکنی گه می نوازی ماه من ، گاهی زهستم میکنی @takbitnab 🌹🌹🌹
روزی از این سرزمین ازبن خاک خواهم رفت با کوله باری پر از غم بی آنکه ب تو بگویم بی آنکه تو بدانی خواهم رفت بی هیچ نشانی آرام آرام سبکبال چنان بی صدا و خاموش طوری ک انگار هرگز نبوده ام می روم می روم و همه جا و همه جا نگاهم را جا می گذارم می روم و توو برای اولین بار مفهوم نبودن راااا خواهی چشید؛؛؛؛؛! می روم تو می مانی و یک مشت خاطره می روم و من می دانم نبودنم را بهتر از بودنم درک خواهی کرد روزی از این سرزمین خواهم رفت ؛؛؛؛ خواهم رفت؛؛؛!!! @takbitnab 🌹🌹🌹
ای چراغ دل تاریکم! از این خانه مرو! آشنای تو منم، بر در بیگانه مرو! شمع من باش و بمان! نور ز تو، اشک ز من جان فشانه تو منم، در بر پروانه مرو! @takbitnab 🌹🌹🌹