eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
زانروز که چشم من برویت نگریست یکدم نگذشت کز غمت خون نگریست زهرم بادا که بی‌تو میگیرم جام مرگم بادا که بی‌تو میباید زیست - رباعی شمارهٔ ۳۴۰ @takbitnab 🌹🌹🌹
مائیم و دمی کوته و سودای دراز در سایهٔ دل فکنده دو پای دراز نظاره‌کنان بسوی صحرای دراز صد روز قیامت است چه جای دراز - رباعی شمارهٔ ۹۶۲ @takbitnab 🌹🌹🌹
بیشتر اصحاب جنت ابلهند تا ز شر فیلسوفی می‌رهند خویش را عریان کن از فضل و فضول تا کند رحمت به تو هر دم نزول @takbitnab 🌹🌹🌹
هاتفی از گوشه میخانه دوش گفت ببخشند گنه می بنوش لطف الهی بکند کار خویش مژده رحمت برساند سروش این خرد خام به میخانه بر تا می لعل آوردش خون به جوش گر چه وصالش نه به کوشش دهند هر قدر ای دل که توانی بکوش لطف خدا بیشتر از جرم ماست نکته سربسته چه دانی خموش گوش من و حلقه گیسوی یار روی من و خاک در می فروش رندی حافظ نه گناهیست صعب با کرم پادشه عیب پوش داور دین شاه شجاع آن که کرد روح قدس حلقه امرش به گوش ای ملک العرش مرادش بده و از خطر چشم بدش دار گوش @takbitnab 🌹🌹🌹
در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست تا دید محتسب که سبو می‌کشد به دوش احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان کردم سؤال صبحدم از پیر می فروش گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش ساقی بهار می‌رسد و وجه می نماند فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهار عذرم پذیر و جرم به ذیل کرم بپوش تا چند همچو شمع زبان آوری کنی پروانه مراد رسید ای محب خموش ای پادشاه صورت و معنی که مثل تو نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش چندان بمان که خرقه ازرق کند قبول بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش @takbitnab 🌹🌹🌹
ﻣﻦ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﻮ ﻭ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯿﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﺧﻮﺩ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﮔﻨﮕﯽ ﺑﺎﺯ می یاﺑﺪ ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﭼﯿﺰ ﻏﺮﺑﺘﺒﺎﺭ ﻧﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻬﻮﺕ ﺗﻨﺪ ﺯﻣﯿﻦ هستم ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﺑﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯿﮑﺸﺪ ﺩﺭ ﺧﻮﯾﺶ ﺗﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺷﺘﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺭﻭﺭ ﺳﺎﺯﺩ..! @takbitnab 🌹🌹🌹
عاشقی را چه نیازیست به توجیه و دلیل؟ که تو ای "عشق" همان پُرسشِ بی زیرایی . . . @takbitnab 🌹🌹🌹
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند چون به خلوت می‌روند آن کارِ دیگر می‌کنند مشکلی دارم ز دانشمندِ مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند؟ گوییا باور نمی‌دارند روزِ داوری کاین همه قَلب و دَغَل در کارِ داور می‌کنند... @takbitnab 🌹🌹🌹
سرمستم و سرمستم و سرمست کسی می خوردم و می خوردم و از دست کسی همچون قدحم شکست وانگه پرکرد آخر ز گزاف نیست اشکست کسی - رباعی شمارهٔ ۱۸۹۴ @takbitnab 🌹🌹🌹
شب گشت ز هجران دل فروزم روز شب تیز شد از آه جهانسوزم روز شد روشنی و تیرگی از روز و شبم اکنون نه شبم شبست و نه روزم روز - رباعی شمارهٔ ۲۰۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
خورشید و ستارگان و بدرما اوست بستان و سرای و صحن و صدر ما اوست هم قبله و هم روزه و صبر ما اوست عید رمضان و شب قدر ما اوست - رباعی شمارهٔ ۲۹۷ @takbitnab 🌹🌹🌹
دنیای دنی پر هوس را چه کنی آلودهٔ هر ناکس و کس را چه کنی آن یار طلب کن که ترا باشد و بس معشوقهٔ صد هزار کس را چه کنی - رباعی شمارهٔ ۶۹۶ @takbitnab 🌹🌹🌹
بی‌زارم از آن لعل که پیروزه بود بی‌زارم از آن عشق که سه روزه بود بی‌زارم از آن ملک که دریوزه بود بی‌زارم از آن عید که در روزه بود - رباعی شمارهٔ ۵۹۶ @takbitnab 🌹🌹🌹
دلدادۀ عشق در ره عشق تو ایدوست ز پا افتادم کی اثربخش شود در دل تو فریادم رشته¬ی بنده گی ات را به دو عالم ندهم بپذیری اگرم در دو جهان آزادم بس که طوفان زدۀ عشق تو ام، دارم بیم موج طوفان خیالت به کَنَد بنیادم غیر سرمایه¬ی عشق تو به بازار وجود هستی خویش به سودای تو از کف دادم همه شب از غم هجران تو ای بدر مُنیر به سماوات رود تا به سحر فریا دم آنچه در مدرسه عشق تو آموخته ام غیر غم فلسفه¬ای یاد نداد استادم (سایه¬ی طوبی و دلجوئی حور و لب حوض بهوای سر کوی تو برفت از یادم) شمع هر انجمنی طایر دلخسته منم که کند پرتو مهر تو بحق دلشادم از کرم گوشۀ چشمی به من محزون کن تا شود مایه¬ی جان تا به صف میعادم با دلی غمزده از هجر «مقدم» می گفت دارم امیــد که از لطف کنی امــدادم @takbitnab 🌹🌹🌹
دلدادۀ عشق در ره عشق تو ایدوست ز پا افتادم کی اثربخش شود در دل تو فریادم رشته¬ی بنده گی ات را به دو عالم ندهم بپذیری اگرم در دو جهان آزادم بس که طوفان زدۀ عشق تو ام، دارم بیم موج طوفان خیالت به کَنَد بنیادم غیر سرمایه¬ی عشق تو به بازار وجود هستی خویش به سودای تو از کف دادم همه شب از غم هجران تو ای بدر مُنیر به سماوات رود تا به سحر فریا دم آنچه در مدرسه عشق تو آموخته ام غیر غم فلسفه¬ای یاد نداد استادم (سایه¬ی طوبی و دلجوئی حور و لب حوض بهوای سر کوی تو برفت از یادم) شمع هر انجمنی طایر دلخسته منم که کند پرتو مهر تو بحق دلشادم از کرم گوشۀ چشمی به من محزون کن تا شود مایه¬ی جان تا به صف میعادم با دلی غمزده از هجر «مقدم» می گفت دارم امیــد که از لطف کنی امــدادم @takbitnab 🌹🌹🌹
بی‌زارم از آن لعل که پیروزه بود بی‌زارم از آن عشق که سه روزه بود بی‌زارم از آن ملک که دریوزه بود بی‌زارم از آن عید که در روزه بود - رباعی شمارهٔ ۵۹۶ @takbitnab 🌹🌹🌹
دنیای دنی پر هوس را چه کنی آلودهٔ هر ناکس و کس را چه کنی آن یار طلب کن که ترا باشد و بس معشوقهٔ صد هزار کس را چه کنی - رباعی شمارهٔ ۶۹۶ @takbitnab 🌹🌹🌹
شب از سایه‌ها و غریوِ دریا سرشار است زیباتر شبی براى دوست‌داشتن با چشمانِ تو مرا به الماسِ ستاره‌ها نیازى نیست ... @takbitnab 🌹🌹🌹
يادمان باشد از امروز جفايی نكنيم گر كه در خويش شكستيم صدايی نكنيم خود بتازيم به هر درد كه از دوست رسد بهر بهبود ولی فكر دوايی نكنيم جای پرداخت به خود بر دگران انديشيم شكوه از غير خطا هست،خطايی نكنيم ياور خويش بدانيم خدا ياران را جز به ياران خدا دوست وفايی نكنيم يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سر و پايی نكنيم گر كه دلتنگ از اين فصل غريبانه شديم تا بهاران نرسيده‌ست هوايی نكنيم گله هرگز نبود شيوه‌ی دلسوختگان با غم خويش بسازيم و شفايی نكنيم يادمان باشد اگر شاخه گلی را چيديم وقت پرپر شدنش ساز و نوايی نكنيم پر پروانه شكستن هنر انسان نيست گر شكستيم ز غفلت من و مايی نكنيم و به هنگام نيايش سر سجاده‌ی عشق جز برای دل محبوب دعايی نكنيم مهربانی صفت بارز عشاق خداست يادمان باشد از اين كار ابايی نكنيم @takbitnab 🌹🌹🌹
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع سخت می‌گردد جهان بر مردمان سخت‌کوش وان گهم در داد جامی کز فروغش بر فلک زهره در رقص آمد و بربط زنان می‌گفت نوش با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت هوش در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش ساقیا می ده که رندی‌های حافظ فهم کرد آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش @takbitnab 🌹🌹🌹
آه ! بس کنم دیگر ، خالیِ هر لحظه را سرشار باید کرد از هستی زنده باید زیست در آنات میرنده، با خلوصِ ناب تر مستی . چیست جز این ؟ نیست جز این راه . @takbitnab 🌹🌹🌹
در روزهای آخر اسفند کوچ بنفشه‌های مهاجر زيباست. در نيم‌روز روشن اسفند وقتی بنفشه ها را از سايه های سرد در اطلس شميم بهاران با خاک و ريشه - ميهن سيارشان – از جعبه‌های کوچک و چوبی در گوشه‌ی خيابان می‌آورند جوی هزار زمزمه در من می‌جوشد: ای کاش ای کاش، آدمی وطنش را مثل بنفشه‌ها (در جعبه‌های خاک) يک روز می‌توانست هم‌راه خويشتن ببرد هر کجا که خواست در روشنای باران در آفتاب پاک ... @takbitnab 🌹🌹🌹
کاش يکی پيدا شه خواب گلُ تعبير بکنه به کويرا آب بده، تا اونا رو سير بکنه کاش يکی پيدا شه با ابرا صميمی‌تر باشه نذاره بارون واسه باريدنش دير بکنه کاش يکی پيدا شه که دلش مثِ آينه باشه لااقل دعاش واسه بقيه تأثير بکنه کاش يکی پيدا شه زندگی بده به کلبه‌ها خونه‌ی شادی‌ها رو یه‌جوری تعمير بکنه کاش يکی پیدا شه که اِنقده مهربون باشه -که از آدمای بی‌ستاره تقدير بکنه کاش يکی پيدا شه دستا رو به همديگه بده دلای گسسته رو بياره زنجير بکنه کاش يکی پيدا شه قانون سفر رو ببره نذاره دمِ ورودش کسی تأخير بکنه کاش يکی پيدا شه مرهم بذاره رو زخم عشق پيش از اينکه عاشقی دلا رو دلگير بکنه کاش همه پيدا بشيم به همديگه کمک کنيم کسی تنهایی نمی‌تونه "دیُ" تير بکنه... @takbitnab 🌹🌹🌹
با که کویم راز دل را؟ کس مرا همراز نیست از چه جویم سِرّ جان را؟ در به رویم باز نیست ناز کن تا می‌توانی، غمزه کن تا می‌شود دردمندی را ندیدم عاشق این ناز نیست حلقه‌ی صوفیّ و دِیر راهبم هرگز مجوی مرغ بال و پر زده، با زاغ هم‌پرواز نیست اهل دل عاجز ز گفتار است با اهل خِرد بی‌زبان با بی‌دلان هرگز سخن‌پرداز نیست سر بده در راه جانان، جان‌به‌کف‌سرباز باش آنکه سر در کوی دلبر نفْکند، سرباز نیست عشق جانان ریشه دارد در دل از روز اَلَست عشق را انجام نبْود، چون وِرا آغاز نیست... (ره) @takbitnab 🌹🌹🌹
کویر که باشی، از تهدید هیچ گردبادی نمی‌هراسی، نه چشم به آسمان داری، نه دل به زمین کویر که باشی، هراس هم از نامت می‌هراسد بیا که دیوارهای جهان را به تکّه‌های قاب‌شده‌ی کویر آذین کنیم تا ترس از خاطر گل‌ها بریزد... @takbitnab 🌹🌹🌹