هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
🌺🍃🌺🍃
#هنرشادزیستن
⚠️ما هیچ وقت برای خودمون وقت نداریم
❌ واسه آرامش شادی مون هزینه نمیکنیم سخنرانی گوش نمیدیم.
❌مهارتهای زندگی رو یاد نمی گیریم.
❌نماز و قرآن نمیخوانیم یا انقدر با عجله و بی توجه می خونیم که اثرش خیلی کم و ضعیفه
🙄 بعد میگیم
چرا حسودم؟؟
چرا عصبانیم؟؟
چرا همش کابوس میبینم؟؟
چرا اروم و شاد نیستم؟؟؟
چرا با همه مشکل دارم؟؟
راهش خیلی آسونه
❤️🍃کار خیر انجام بده
❤️🍃 عبادت و شروع کن با خدا اشتی کن
❤️🍃مردم را خوشحال کن
انقدر زیبا میتونی زندگی کنی که فرشته ها و خدا بهت لبخند بزنند
چه کارهایی خدا رو شاد می کنه همونها رو انجام بده
❤️🍃اصلا به خدا گیر بده بنده دلتو بسپار به خدا..
🌺🍃از صبح که از خواب پا میشی
به خانواده ات لبخند بزن چایی بریز واسه اهل خانواده همه را دعوت کن به یک چای خوش رنگ
گل برای خونه بخر
لطیفه بگید و شوخی کنید با خونواده تون
🌺🍃تقوا یعنی همین
یعنی کاری رو انجام بدی که لبخند و رضایت خدا رو ببینی.
#استادمحمدشجاعی
#سبک_زندگی_انسانی
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
گاهی نه گریه
آرامت می کندو نه خنده
نـه فریاد آرامــت می کنـد
و نه سکـوت ...
چشمات رو آروم ببـند
در دلت با خدا سخن بگو
به همان زبان ساده ی خـودت بگو
هرچه میخواهی بگو
او میشنود
وبه موقع جوابت رو میده
وعده خدا اینه،،
هر وقت از همه جا ناامید شدی
بدون کارت درست میشه ...
🍃
🌸🍃 @takhooda 🕊
🌼امام صادق علیه السلام:
سجده بر تربت حسین(ع) حجاب های هفتگانه را میشکافد.
📗بحارالانوار ج۸۵ ص۱۵۳
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
#حکایت
گویند در عصر سليمان نبی پرنده اى براى نوشيدن آب به سمت بركه اى پرواز كرد، اما چند كودک را بر سر بركه ديد، پس آنقدر انتظار كشيد تا كودكان از آن بركه متفرق شدند.
همين كه قصد فرود بسوى بركه را كرد، اينبار مردى را با محاسن بلند و آراسته ديد كه براى نوشيدن آب به آن بركه مراجعه نمود . پرنده با خود انديشيد كه اين مردى باوقار و نيكوست و از سوى او آزارى به من مُتصور نيست.
پس نزديک شد، ولی آن مرد سنگى به سويش پرتاب كرد و چشم پرنده معيوب و نابينا شد. شكايت نزد سليمان برد. پیامبر آن مرد را احضار کرد، محاكمه و به قصاص محكوم نمود و دستور به كور كردن چشم داد.
آن پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت:
چشم اين مرد هيچ آزارى به من نرساند،
بلكه ريش او بود كه مرا فريب داد!
و گمان بردم كه از سوى او ايمنم
پس به عدالت نزديكتر است اگر محاسنش را بتراشيد
تا ديگران مثل من فريب ريش او را نخورند...
🍃
🌺🍃 @takhooda 🕊
❓اگر این فداکاری عظیم در تاریخ اسلام پیش نمیآمد، عاقبت اسلام چه میشد؟
🏴 اربعین حسینی تسلیت باد
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
🔲 قرائت زیارت اربعین، همنوا با رهبر معظم انقلاب
📅 پنجشنبه ۱۷ مهر، ساعت ۱۰
📺 پخش زنده از شبکه یک سیما
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
هدایت شده از رفاقت با شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری💔
•رفیقاربعینفصلغمیادتہ؟
•پیادهمیرفتیمحرمیادتہ؟😢
#بهوقتـاربعین :)
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
4_5827741025434600756.mp3
12.34M
هواتو کردم... :)💚🍃
اسیر دردم
بزار منم بیام حرم
دورت بگردم🙃
.
نزدیک سحر دل آرام کنید✨
🎤- حاج مهدی رسـولی
🖤- #مداحی
#پیشنهادمیشه_به_شدت
.🍃
🖤🍃 @takhooda 🕊
موقع حرف زدن فقط چیزی را که لازم است بیان کنید. درست مثل اینکه میخواهید یک تلگراف بزنید. فقط اجازه دارید ده کلمه را استفاده کنید
به حرف زدن مردم دقت کنید. حتماً تعجب میکنید. سوء تفاهم همه جا دیده میشود.
شما یک چیز میگویید، بقیه چیز دیگری میفهمند. اگر مردم فقط پنج درصد مقدار فعلی حرف میزدند، دنیا محلی بسیار ساکت تر و صلح آمیزتر میشد.
باور کنید فقط پنج درصد از آنچه میگویید برای بیان خواسته ها و منظورتان کفایت میکند.
وقتی تلگرافی حرف میزنید بیاد داشته باشید در بیان و استفاده از کلمات محدودیت دارید.
این مراقبه را انجام دهید و با کمال تعجب مشاهده میکنید که در طول روز چقدر به حرف زدن کمی احتیاج دارید و نود و پنج درصد حرفایی که میزنید بیهوده است.
اوشو
🍃
🌺🍃 @takhooda 🕊
✨﷽✨
✅چرا اماکن مقدس در سرزمینهای بد آب و هوا قرار دارند؟
✍امیرالمؤمنین علی(ع) در خطبه قاصعه، نکاتی را راجع به موقعیت مکانی خانه خدا در شهر مکه ذکر میکنند. ایشان در این خطبه میفرمایند خداوند متعال یک مکان مقدس را در مکانی قرار میدهد که آبادانی نداشته باشد و اتفاقاً به لحاظ آب و هوا و شرایط اقلیمی نامساعد باشد تا بندگان خدا را امتحان کند. تا نشان دهد که اگر مردم در این مکان تجمعی دارند به خاطر یک امر مقدس است.
این اتفاق دقیقاً دارد در موضوع حماسه پیاده روی اربعین هم رخمیدهد. این مردم یقیناً برای سیاحت و استفاده از طبیعت و هوای خوش و خرم این سرزمین به اینجا نیامده اند، آمدهاند برای زیارت حضرت اباعبدالله و طبیعی است که آب و هوای نامساعد و گرما و گرد و غبار که هیچ، که اگر از آسمان سنگ هم ببارد باز خللی در این عزم راسخ مردم به وجود نمیآورد و این مردم هستند که در یک سفر معنوی و به دور از هوای نفس، به سوی حضرت حسین در حرکتاند.
📚بیانات استاد پناهیان
🍃
🌸🍃 @takhooda 🕊
💠اتفاقی جالب در تفحص یک شهید...
خوندی و دلت شکست اشک ازچشمات سرازیر شد التماس دعا...😢💔
🔹شهیدی که قرض ها و بدهی تفحص کننده خود را ادا کرد ....
🔹شهید سید مرتضی دادگر🌷
🔹می گفت : اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.....
🔹علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم....
🔹یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان.... بعد از چند ماه ، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم....
🔹یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم.... سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان ، با عطر شهدا عطرآگین... تا اینکه....
🔹تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد... آشوبی در دلم پیدا شد... حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم ... نمی خواستم شرمنده ی اقوامم شوم....
🔹با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم....
🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد....
🔹شهیدسیدمرتضیدادگر...🌷
فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من....
🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید ، به بنیاد شهید تحویل دهم.....
🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد ، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند....
🔹با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم....
🔹"این رسمش نیست با معرفت ها... ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم.... راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم.... " گفتم و گریه کردم....
🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم : «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید... »
🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.... هر چه فکرکردم ، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.... با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده...
🔹لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.... به قصابی رفتم... خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم :
🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... به میوه فروشی رفتم...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم... جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است...
گیج گیج بودم... مات مات... خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم ؟
🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته .... با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد....
🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.... اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود.... بخدا خودش بود.... کسی که امروز خودش را پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.... به خدا خودش بود.... گیج گیج بودم.... مات مات....
کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم... مثل دیوانه ها شده بودم.... عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم.... می پرسیدم : آیا این عکس ، عکس همان فردی است که امروز.....؟
🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم...مثل دیوانه هاشده بودم.. به کارت شناسایی نگاه می کردم....
🔹شهید سید مرتضی دادگر.... فرزند سید حسین... اعزامی از ساری...
وسط بازار ازحال رفتم...
🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊