آرامش حس حضور خداست
#داستانهای_قرآنی قسمت دوم داستان حضرت عیسی و مریم ع 🌻 درد زائیدن او به سوی درخت خرمای خشگ شده ای
#داستانهای_قرآنی
قسمت سوم داستان حضرت عیسی و مریم ع
🌻 مریم بی گناه به طفل نوزادش اشاره کرد که از او پرسش نمایید . گفتند : چگونه با طفلی سخن گوئیم که قابلیت تکلم ندارد و با بچه ای که در گهواره است حرف بزنیم ؟
🌻در آن حال به قدرت کامله پروردگار ، کودک به سخن در آمد . عظمت و مقام ارجمند خود را اظهار داشت و گفت : من بنده خدایم خدا بمن کتاب ( انجیل ) عطا فرموده و مرا پیامبر قرار داده و مرا با برکت و مبارکت فرموده و تا زنده هستم مرا به نماز و زکات و نیکی به مادرم سفارش نموده است .
🌻 با این بیان ، عیسی خود را معرفی کرد و پاکی مریم را اثبات کرد . زیرا چنین مولود خارف العاده ای خود از معجرات بزرگ الهی بود و جز از مادری بزرگ و پارسا ، بوجود نخواهد آمد و خدایی که او را در چنین شرایطی به زبان آورده می تواند بدون پدر نیز او را ایجاد فرماید .
🌻 ولی با این شهادت صریح ، یهود ، بر عصیان خود باقی ماندند و با این آیت روشن دست از گفتار زشت و ناهنجار برنداشتند و در تاریکی جهل و عصبیت خود باقی ماندند .
🌻 امادر گوشه و کنار ، افرادی پاکی نیز بودند که با دیدن این اعجاز بزرگ بدون شک و تردید دانستند که این نوزاد یکی از آیات بزرگ الهی است و مریم پاک و منزه است و از آلودگی بری می باشد .
🌻 منجمین خاور زمین که از میلاد مسیح علیه السلام با خبر شدند ، برای زیارتش به شهر بیت المقدس آمدند و برای او تحفه آوردند . همین که هیرودوس پادشاه یهود خبر عیسی را شنید ، ترسید که مبادا به سلطنت او خللی وارد آید از این رو قصد قتل عیسی را نمود .
🌻 مریم که احساس خطر کرد ، با فرزند عزیزش به مصر عزیمت نمود و در آنجا عیسی را نگهداری می کرد تا سی سال از سن شریفش گذشت . خداوند انجیل را بر او نازل نمود . بعد از آن به بیت المقدس آمد و یهودیان را به دین حق دعوت نمود و تا سه سال ایشان را نصیحت کرد.
#ادامه دارد....
🍃
🌸🍃 @takhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
قسمت چهارم داستان حضرت عیسی و مریم ع
🌻 وقتی سی سال از سن شریف حضرت عیسی گذشت . خداوند انجیل را بر او نازل نمود . بعد از آن به بیت المقدس آمد و یهودیان را به دین حق دعوت نمود و تا سه سال ایشان را نصیحت کرد
💠و پند داد و احکام انجیل را برایشان بیان کرد و چون پیغمبر اولوالعظم بود به اذن خداوند بزرگ معجزات بزرگی برای آنان آورد که از جمله : زنده کردن مردگان و بینا کردن نابینایان و شفا دادن برص داران بود .
🌻 بادیدن معجزات چند تن از یهودبه وی ایمان آوردند و دیگران با او دشمن شدند . حتی خواستند حضرتش را بکشند .
💠 حضرت عیسی از میان کسانی که به او گرویده و ایمان آورده بودند ، دوازده نفر را انتخاب نمود که به آنها را حواریون می نامند . ایشان پیوسته پیرامون مسیح ( ع ) بودند . از مکتب وی بهره ور می شدند و آن پیغمبر بزرگوار ، آنها را به نشر انجیل و شریعت خود امر می نمود و در این باب تاءکید می فرمود .
💞 مائده آسمانی 💞
💕 قال عیسی ابن مریماللهم ربنا انزل علینا مائده من السماء تکون لنا و آخرنا و آیه منک . . .💕
( سوره مائده : 114 )
🌻 چون انسان از همنشین صالح و پاک بایستی قدر دانی نموده ، وجودش را مغتنم شمارد و در فرا گرفتن دانستنیها و تقویت فکر از او استمداد جوید مخصوصا انسانی که سراپا پاکی و طهارت و معنویت و فضیلت است ، همچون عیسی ( ع ) پیامبر عزیز که سرچشمه کمالات و اخلاق صفات حمیده بود .
🌸 حواریون شاید به همین مناسبت برای تقویت ایمان و یقین خویش و زیاد کردن و نور بینش معنوی از آن منبع حیات و روح سرمدی خواهش نمودند که با ارائه دادن آیتی از آیات قدرت حضرت احدیت ، آنها را از علم الیقین به مرحله عین الیقین و دانش آنها را با دیدن آثار قدرت کامله خداوند ، به کمال برساند .
🌻 درخواست حواریون ، درخواست درستی بود ولی با لحنی نا مناسب از عیسی این مطلب را درخواست کردند و گفتند : ( ای عیسی بن مریم ! آیا خدای تو توانائی آن را دارد که از آسمان مائده ای برای ما فرو فرستد ؟ . . ) .
🌸 فرمود : از خدا بترسید اگر ایمان آورده اید . حواریون در پاسخ گفتند : منظور ما آن است که از آن مائده آسمانی بخوریم و سبب اطمینان قلوب ما گردد و ما صدق وعده های تو را دانسته و گواه بر آن باشیم
ادامه داستان در قسمت بعد ....
🍃
🌸🍃 @takhooda ✨
🍃🌺🍃🌺🍃
🌺
💞ﻓﯿﻠﻢ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺟﻠﻮﯼ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ، ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯼ ﻫﻤﻪ ﭘﺨﺶ ﮐﻨﻨﺪ؟
ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮐﺮﺩﻡ، ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ و با همسرم ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻡ؟
ﺍﮔﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺑﻘﯿﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ ﯾﻌﻨﯽ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺘﯽ !
ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺍﺯ ﺗﻘﻮﺍﺳﺖ
یعنی ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻋﻤﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺳﺮﺕ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﻭ ﺑِﺮَﻭﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ، ﺩﻭﺭﯼ ﺑﺰﻧﯽ ﻭ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻧﺸﻮﯼ.
#دکتر_الهی_قمشه_ای
🍃
🌺🍃 @takhooda ✨
گُنــ ــ ــ اه میکرد گُناه پُشتِ گناه
دلش میگرفتْ از خودش😔
تو خلوتهاشْ با خدا گریه میکرد😢
نااُمید شده بود،حِس میکرد از خُــــدا دور شده اونقد دور که حتّی به یادِشَم نمیُفته😔
فکر میکرد همهی راهها به سمتِ خدا بُن بسته💔
یه روزی دلش برا خدا خیلی تنگ شد برایِ این آرامشِ نداشته،تهِ دلش یه بغض بود یه جای خالیِ ته ته دلش که هیچیُ هیچکس نتونسته بود پُرش کنه یه خلا ای که فقط خودش حس میکرد😔🌼
رفت سمتِ قرآن شروع کرد به خوندنش تا رسید به این آیه: 🌹«...یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»؛ (زمر، 53)🌹 بگو: اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است❤️
انگارے خدا بهش میگفت بندهی من وقتش نشده برگردی سمت خودم؟انگاری میگفت چرا این همه ناامیدی؟من که میدونم غیرِ من کسیُ نداری 😔من که میدونم تو میتونی تو سخت ترین شرایط هم حضورمُ حِس کُنی پس چرا خودتو با این همه گناه عذاب میدی؟🌼
. چه حس قشنگیه وقتی که🌹
خدا میشه مُقَلِّبَ الْقُلوب❤️
وقتی که دلی میلرزه برا خدا😔
وقتی که یه دلِ شکسته با تمومِ بغضش دوباره خدا رو تو زندگیش پیدا میکُنه💔
وقتی که دوباره یه زندگی جدید پیدا میکُنه🌙
خدایا کمکمون کن تا نورِ ایمان تو دلامون خاموش نشه🌼
🍃
🌺🍃 @takhooda ✨
#داستانک_معنوی
سوال و جواب جالب
پسر کوچکی بعد از بازگشت به نزد خانواده اش از آنها خواست
که یک عالم دین برای او حاضرکنند تا به 3سوالی که داشت جواب بدهد.
بالاخره یک عالم دین برای ایشان پیدا کردند و
بین پسربچه و عالم صحبتهای زیر رد و بدل شد؛
پسربچه: شما کی هستی؟ و آیا می توانی به سه سوال بنده پاسخ دهی؟
معلم: من عبدالله، بنده ای از بندگان خدا هستم و
به سوالات شما جواب خواهم داد، به امید خدا.
پسربچه: آیا شما مطمئنی جواب خواهی داد؟
چون اکثر علما نتوانستند به سه سوال من پاسخ بدهند!
معلم: تمام تلاشم را میکنم و با کمک خدا جواب میدهم.
پسربچه: سه سوال دارم،
سؤال اول: آیا در حال حاضر خداوندی وجود دارد؟
اگر وجود دارد شکل و قیافه آن را به من نشان بده؟
سؤال دوم: قضا و قدر چیست؟
سؤال سوم: اگر شیطان از آتش خلقت شده است، پس برای چی او
در آخرت در آتش انداخته خواهد شد؟ چون بر ایشان تأثیری نخواهد گذاشت!
معلم کشیده ی محکمی را به صورت پسربچه زد،
پسربچه گفت: برای چی به من زدی و
چه چیزی باعث شد که از من ناراحت و عصبانی شوی؟
معلم جواب داد: من از دست شما عصبانی نشدم و
این ضربه ای که به شما زدم جواب هر سه سوال شماست.
پسربچه: ولی من هیچی را نفهمیدم.
معلم: بعد از اینکه شما را زدم چه چیزی حس کردی؟
پسربچه: حس درد بر صورتم دارم.
معلم: پس آیا اعتقاد داری که درد موجود است؟
پسربچه: بله.
معلم: پس آن را به من نشان بده.
پسربچه: نمیتوانم.
معلم: این جواب اول من بود.
همگی به وجود خداوند اعتقاد داریم ولی نمیتوانیم او را ببینیم.
سپس اضافه کرد که آیا دیشب خواب دیدی که من تو را خواهم زد؟
پسربچه: نه.
معلم: آیا گاهی به ذهنت آمد که من تو را روزی خواهم زد؟
پسربچه: نه.
معلم: این قضا و قدر بود.
سپس اضافه کرد: دستی که با آن تو را زدم از چه چیزی خلق شده است؟
پسربچه: از گل.
معلم: وصورت تو از چی؟
پسرپجه: باز از گل.
معلم: جه چیزی حس کردی بعد از اینکه بهت زدم؟
پسربچه: حس درد داشتم.
معلم: آفرین، پس دیدی چطور گل بر گل درد وارد میکند،
این با اراده خدا انجام میشود،
پس با اینکه شیطان از آتش خلق شده،
اما اگر خدا خواست این آتش مکان دردناکی برای شیطان خواهد بود.
ارزش خواندن و نشر را دارد... این چنین معلمی میتواند نسلها را تربیت کند.
🍃
🌸🍃 @takhooda ✨
🌼 امام صادق علیه السلام:
اگر کسی تنها ٢ حدیث ما را بخواند و عمل نماید و آنرا به دیگران بياموزد، اين کوشش بالاتر از ثواب عبادت ٦٠ سال خواهد بود.
📗 منیة المرید، ۱۸۲
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ روش کاربردی و تضمینی برای ترک گناه
👤 استاد رائفی پور
آرامش حس حضور خداست
#داستانهای_قرآنی قسمت چهارم داستان حضرت عیسی و مریم ع 🌻 وقتی سی سال از سن شریف حضرت عیسی گذشت .
#داستانهای_قرآنی
قسمت پنجم داستان حضرت عیسی و مریم ع
✨در این موقع عیسی از درگاه خدا مسئلت نمود و عرضه داشت : بارالها ! از آسمان برای ما مائده ای بفرست که برای ما مایه سرور و شادی و عید بوده ، اول و آخر ما خرسند شوند و آیتی باشد از جانب تو و تو بهترین روزی دهندگانی .
✨خدای متعال دعای او را مستجاب کرد و فرمود : من مائده می فرستم ولی بدانید که پس از فرستادن مائده و دیدن این آیه ، هر کس از شما کافر گردد او را معذب به عذابی خواهم کرد که هیچ فردی از جهانیان را به چنین عذابی گرفتار نکرده باشم .
💞🌷خداوند ، از آسمان برای آنان مائده ای فرستاد که همه از آن نعمت بزرگ بهره مند گردیدند . عیسی به حواریون خطاب نمود و فرمود از این مائده میل کنید و خدا را سپاس گوئید تا از فضل و احسانش بر شما بیفزاید .
🌷💞حواریون هم از آن مائده به بهره کامل نائل شدند و بعدا این داستان زبانزد خاص و عام گردید و جمعیت بسیاری بادیدن این اعجاز و آیت بزرگ به عیسی ایمان آوردند و مؤ منین به عیسی نیز ایمانشان تقویت یافت .
🍀حضرت عیسی ( ع ) در دعوت یهود ، کوتاهی نمی کرد و باسعی و کوشش فوق العاده آنان را به راه راست و دوری از اخلاق ذمیمه و صفات ناهنجار دعوت می فرمود
و لجاجت یهود و دشمنی ها و معاندت آنان ، تزلزلی در اراده نیرومند او نمی انداخت .
🌼دعوت عیسی و کوشش شبانه روزی او متاءسقانه در مغز آن مردم ومغرورو سود پرست و مغرض ، نتیجه بخش واقع نشد و آنها به تکذیب و حق کشی خویش ادامه دادند . آری حب ریاست ، سبب اصلی آن همه آزارها و معاندت ها بود . زیرا می دیدند که ریاست و سلطنت آنها در خطر و دوران سیادت ایشان در آستانه تحول و انتقال به دیگران است .
یهود از مخالفت با آن مرد الهی که سراپا قدس و پاکی بود دست برنداشتند .
⚡️حتی او را به آشوب طلبی متهم کرده ، می گفتند : این مرد نظم و آرامش مملکت را به هم زده است و وجودش مایه فتنه و فساد است . یهود می پنداشتند می توانند با این نقشه های شوم از پیشرفت دین حق جلوگیری به عمل آورند . ولی خیر ! عیسی ( ع ) اتکایش به خداوند بود که اطمینان داشت که خداوند بهترین وکیل و پشتیبان اوست و خدا به او وعده داده بود که او را از کید و مکردشمنان در امان خود نگه دارد .
💥یهود از راه دیگر جلو آمده و برای عقیم نمودن دعوت عیسی ، او را به سحر نسبت دادند او را به علوم غریبه منتسب نمودند ، به علاوه گفتند : او از دین موسی برگشته و شریعت و قوانین او را پشت سر انداخته و روز شنبه را احترام نمی گذارد .
#ادامه داستان در قسمت بعد ....
🍃
🌸🍃 @takhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
قسمت ششم داستان حضرت عیسی و مریم ع
در نهایت آنها چون در مبارزه با عیسی درمانده شدند ،
✨ به مشورت پرداختند و فکر ناپاکشان منجر به تصمیم قطعی درباره قتل آن پیغمبر بزرگوار گردید .
✨ از این رو وسائل قتل وی را فراهم ساختند و در مقام ریختن خون شریفش بر آمده اند و به جستجوی حضرتش پرداختند .
✨ولی دسترسی به کسی که جا و مکانش نامعلوم است مشکل بود .
🕸ناگزیر جاسوسانی به اطراف فرستادند و روحانی نمایان یهود برای نزدیکترین راه دستگیری عیسی به مذاکره پرداختند .
🌷یکی از حواریین وی بنام ( شمعون الصفا ) را یافتند و عیسی را از او خواستند،ولی از وی جیزی نفهمیدند .
🕸سپس بودا را دیدند که وی نیز از حواریین بود . اما مردی بود خائن و دنیا پرست .
✨از او مسیح را خواستند . بودا جای مربی و معلم خود را به دشمنان نشان داد .
🌸 عیسی ( ع ) در غار کوهی با خدای خود به مناجات مشغول بود که یهودیان او را گرفته و بسوی دار بردند .
✨ به گمان خود شاهد مقصود را در آغوش گرفته و به مراد دل خود رسیدند و دیگر نگرانیها تمام شد
🌸اما قدرت پروردگار توانا فوق قدرت بشر ناتوان است و اراده او وقتی به امری تعلق گرفت ، همانا انجام شدنی است و مانعی سر راه آن نخواهد بود .
💞🌷 عیسی آیت بزرگ خدا است . ولادتش غیر عادی بوده ، زیست او نیز باید بر خلاف افراد متعارف باشد
#ادامه داستان در قسمت بعد ..
🍃
🌼🍃 @takhooda ✨
آرامش حس حضور خداست
#داستانهای_قرآنی #قسمت اول حضرت عیسی و مریم ع 🎬 و اذ قالت الملائکه یا مریم ان الله یبشرک بکلمه م
#داستانهای_قرآنی
قسمت هفتم و پایانی داستان حضرت عیسی و مریم ع
در چنان موقعیت بسیار خطرناک که دشنمنان پیرامون او را احاطه کرده و قصد جانش را داشتند و خونش را ریخته شده می دیدند ، دست حضرت حق برای نجات عیسی دراز شد و او رااز دار اعدام خلاصی بخشیده به سوی خود ( به آسمان ) بالایش برده و زنده باقی است ( در تفسیر آیه مربوطه بین مفسرین اختلاف وجود دارد )
✨ تا آنگاه که به اذن خدا دوازدهمین وصی و جانشین پغیمبر اسلام یعنی امام زمان ( ع ) برای نجات جهانیان و بسط عدل و داد و نشر قانون مقدس اسلام ، طبق نوید پیغمبر اسلام ( ص ) ظاهر گردد .
✨ در آن وقت ، عیسی ( ع ) به زمین نزول فرموده و به دوازدهمین پیشوای مسلمین جهان ، امام زمان به جماعت نماز خواهد گزارد .
✨ از آنجا که دست انتقام در میان است و دیر یازود مجرمین بایستی به کیفر عمل خود برسند ، آن مرد خائن که بجای تقدیر از معلم بزرگ ، برای دریافت پولی اندک یا نوید عطیه ای ، استاد خود و استاد تمامی مردان حقیقت جو را به پای دار اعدام فرستاد ، چون شباهت صوری با آن حضرت داشت ، دست انتقام او را به جای مسیح ( ع ) گرفتار پای دار کرد و در چاهی که برای عیسی کنده بود خود گرفتار گردید .
🌷 نشر دین عیسی ( ع )
✨ مسیحیان ، مبداء تاریخ را از تولد عیسی ( ع ) می گیرند . سی و سه سال از سن شریف آن حضرت گذشته بود به آسمان صعود نمود و پس از آن حواریون بنا به وصیت عیسی ، به اطراف جهان به نشر آئین و اخلاق او پرداختند .
✨ در آن وقت اکثر اروپا و مقداری از آقریقا و آسیا در تصرف پادشاهان روم بود و آنان که معمولا یهودی بودند ، هر یک از پیروان عیسی را می یافتند ، آزار می کردند . لیکن با شکنجه ها و آزارهایی که گروندگان به مسیح می دیدند ، دست از آئین خود بر نداشته ، به علاوه در نهانی به دعوت دیگران نیز می پرداختند .
✨ با این ترتیب سیصد سال گذشت . در سال 313 میلادی ، قسطنطین کبیر امپراطور روم جون کثرت مسیحیان و شیوع این دین را دین آئین عیسی را اختیار نمود به نشر دین عیسی موفق گشت . از آن به بعد رفته رفته دین مسیح با سرعت بیشتر انتشار یافت و پس از امپراطور سلاطین دیگر نیز چنین نمودند و دین عیسی قوت گرفت .
پایان داستان حضرت عیسی و مریم ع
🍃
🌼🍃 @takhooda ✨
✍ #داستانک_معنوی
🕯 #سو_ظن
ﺷﺒﻲ "ﺳﻠﻄﺎﻥ محمود" ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ؛
ﺑﻪ ﺭييس ﻣﺤﺎﻓﻈﺎﻧﺶ ﮔﻔﺖ: ﺑﯿﺎ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﻣﻠﺖ ﺧﺒﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ.
ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮔﺸﺖ ﻭ ﮔﺬﺍﺭ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺭﺩ می شوند ﻭ ﺍﻋﺘﻨﺎﯾﯽ به ﺍﻭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ،
" ﻣﺮﺩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ " ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺪﺗﯽ ﻧﯿﺰ ﺍﺯﻣﺮﮒ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ.
ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺴﺪ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﺪﻧﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﭼﺮﺍ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺩ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟
ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩﻧﺪ: ﺍﻭ ﻓﺮﺩﯼ ﻓﺎﺳﺪ و " ﺩﺍﯾﻢ ﺍﻟﺨﻤﺮ "ﺑﻮﺩ!
ﺳﻠﻄﺎﻥ محمود ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺩﻩ ﻭ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺩﺍﺩ ...
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﺷﯿﻮﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺧﺪﺍ ﺭﺣﻤﺘﺖ ﮐﻨﺪ ﺍﯼ ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍ!
ﺗﻮ ﺍﺯ ﺻﺎﻟﺤﯿﻦ ﻭ ﻧﯿﮑﻮﮐﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩﯼ!!....
ﻣﻦ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ "ﻭﻟﯽ ﺍﻟﻠﻪ" ﻭ ﺍﺯ "ﺻﺎﻟﺤﯿﻦ" ﻫﺴﺘﯽ!
"ﺳﻠﻄﺎﻥ" ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺖ:
ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﭼﻨﯿﻦ ﻭ ﭼﻨﺎﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺵ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ؟!!
ﺯﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﺑﻠﻪ، ﻣﻦ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻭ ﻭﺍﮐﻨﺸﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺍﺯ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻧﯿﺴﺘﻢ.
ﺳﭙﺲ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﻪ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ مي توﺍﻧﺴﺖ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻣﯿﺨﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﯿﺂﻭﺭﺩ ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﻣﯽﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺍﻟﺤﻤﺪ ﻟﻠﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺍﯾﻦ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﺯ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻥ ﻭ ﻓﺴﺎﺩ ﻣﺭﺩﻡ ﮐﻤﺘﺮ ﺷﺪ!
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻨﺰﻝ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ "ﺯﻧﺎﻥ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﻭ ﺑﺪﻧﺎﻡ" ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﺍﻣﺸﺒﺖ!
ﺍﻣﺸﺐ ﺩﺭﺏ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﺒﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﻧﮑﻦ!! ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﻣﯿﮕﺸﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ:
ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﺭﺗﮑﺎﺏ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺑﻪ ﻓﺴﺎﺩ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﺷﺪ!!
ﻣﻦ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻼﻣﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ:
ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺕ ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭﺟﻨﺎﺯﻩ ﺍﺕ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﮐﺴﯽ "ﻏﺴﻞ" ﻭ "ﮐﻔﻨﺖ" ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ.
ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﻏﺼﻪ ﻧﺨﻮﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯿﺖ ﻭ ﮐﻔﻦ ﻭ ﺩﻓﻦ ﻣﻦ، ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻭ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﻭ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺣﺎﺿﺮ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ!!!
ﺳﻠﻄﺎﻥ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﻣﻦ "ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮐﺸﻮﺭ" ﻫﺴﺘﻢ.
ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺴﻞ ﻭ ﮐﻔﻨﺶ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ ...
ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ "ﺳﻠﻄﺎﻥ " ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ "ﻋﻠﻤﺎ " ﻭ " ﻣﺸﺎﯾﺦ " ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﻭ ﺟﻤﻊ ﮐﺜﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﻓﻦ ﮐﺮﺩﻧﺪ!!...
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ!
ﺑﺪ ﮔﻤﺎﻧﯽ ﻭ ﺳﻮﺀ ﻇﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺩﻭﺭ ﺳﺎﺯ ﻭ "ﺣﺴﻦﻇﻦ" ﻭ ﺧﻮﺵ ﮔﻤﺎﻧﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺒﻤﺎﻥ ﺑﻔﺮﻣﺎ...
سند قرآنی در مورد ﺳﻮﺀ ﻇﻦ :
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ ﴿۱۲﴾
اى كسانى كه ايمان آورده ايد از بسيارى از گمانها بپرهيزيد كه پاره اى از گمانها گناه است و جاسوسى مكنيد و بعضى از شما غيبت بعضى نكند آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده اش را بخورد از آن كراهت داريد [پس] از خدا بترسيد كه خدا توبه پذير مهربان است .......... سوره حجرات آیه (۱۲)
ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺭﻩ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺑﮕﯿﺮﯼ
ﻋﻤﺮﺕ ﺑﻪ ﻫﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﻧﮕﯿﺮﯼ
ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﭘﯿﺮ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺪ
ﻫﺮ ﺩﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﯼ
((شیخ بهایی))
🍃
🌸🍃 @takhooda ✨
🌸 اگه هیچ کاری واسه کسی نتونستی بکنی،یه لبخند بهش بزن.
🌸 امام محمد باقر علیهالسلام فرمودند:
لبخند آدمى به روى برادر مؤمنش، حسنه است.
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#کار_نیک
🌹 حضرت امام صادق علیه السلام:
🔹لا یَتِمُّ المَعرُوفُ إلّا بِثَلاث ٍ: تَعجیلِهِ و تَصغیرِهِ و تَستیرِهِ.
🔹️ کار نیک کامل نمی شود مگر به سه چیز:
🔸 شتاب در انجام دادن آن؛
🔸 کوچک شمردن آن؛
🔸 پنهان داشتن آن؛
📚 خصائص الائمه ص ۱۰۰
🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🍃
🌸🍃 @takhooda ✨
─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
#داستانک
شخصی بر سفره امیری مهمان بود، دید که در میان سفره، دو کبک بریان قرار دارد، پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد.
امیر علت این خنده را پرسید.
مرد پاسخ گفت: در ایام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم.
روزی راه بر کسی بستم آن بینوا التماس کرد که پولش را بگیرم و از جانش در گذرم اما من مصمم به کشتن او بودم.
در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بود رو کرد و گفت: شما شاهد باشید که این مرد، مرا بی گناه کشته است!!
اکنون که این دو کبک را در سفره شما دیدم یاد کار ابلهانه آن مرد افتادم...
امیر پس از شنیدن داستان، رو به مرد میکند و میگوید: کبکها شهادت خودشان را دادند.
پس از این گفته، امیر دستور داد: سر آن مرد را بزنند.
#کشکول_شیخبهایی
🍃
🌺🍃 @takhooda ✨
#داستانهای_قرآنی
قسمت اول داستان قرآنی اصحاب کهف
🌸💠🌸💠🌸💠
✨ پادشاهی رعیت پرور و عدالت گستر ، در سرزمین روم زمامدار بود . سالیانی دراز رهبری مردم را بکف با کفایت خود گرفته و سعادت و ملک و ملت را تاءمین نموده بود .
✨ چون عمر او بسر رسید و چشم از جهان فرو بست ، در میان ملت او اختلافی پدید آمد که موجب بد بختی آنها گشت و پادشاه کشور همسایه ( دقیوس ) بر آنها تاخب و زمام آنان را به دست گرفت و بر تخت سلطنت تکیه زد .
✨ شش نفر جوان خردمند و شایسته انتخاب کرد و آنان را وزرای خود گردانید و مردم را به پرستش خود دعوت کرد .
✨ مردم بی خرد و ملت نادان،طبق الوهیت او را به گردن نهادند و تن به عبودیت او دادند . همه در مقابل او به خاک می افتادند و او را خدای بزرگ خود می خواندند .
✨ روزگاری به این ترتیب گذشت . روز عید ملی آنها فرا رسید و تمام طبقات مردم و همچنین شاه و درباریان در مراسم عید شرکت جستند . در آن حال که شاه و مردم سرگرم عیش و نوش بودند ، قاصدی وارد شد و نامه ای به دست شاه داد .
✨ شاه نامه را خواند و رنگش زرد شد . حالش منقلب و آتار اضطراب در او نمایان گشت . زیرا در آن نامه گزارش داده شده بود که سپاه فارس از مرزهای کشور گذشته و قدم به خاک روم گذاشته اند و مرتب مشغول پیشروی هستند .
✨ این نگرانی و اضطراب شاه ، در دل یکی از وزراء ششگانه اثر عجیبی گذاشت . او نگاه پر معنائی به رفقای خود کرد و آنها هم با نیروی چشم به او پاسخ گفتند و در همین در همین نگاهها مطالب مهمی میان آن شش نفر رد و بدل شد و همین نگاهها مقدمه یک حادثه بزرگ تاریخی گردید .
#ادامه دارد...
🍃
🌸🍃 @takhooda ✨