#آشپزی خانم شیعه
✅مخصوص خانم هایی که دوست دارن
سفره هایی که برای عزیزاشون پهن میکنند نورانی و پر برکت باشه
1⃣به مواد غذایی که می خرید سوره کوثر و قدر بخوانید تا برکتشون زیاد بشه.
2⃣ ابتدا قبل از آشپزی وضو بگیرید
3⃣ هنگام وارد شدن به اشپزخانه
(بسم الله الرحمن الرحیم) بگوئید.
4⃣ قبل از طبخ غذا نیت کنید که این غذا رو نذری درست میکنید ( میتونید هر هفته رو نذر امامی که اون روز متعلق به ایشونه بکنید این طوری هم ثواب نذری دادن رو بردید هم خانوادتون هر روز غذای نذری میخورن)
5⃣ اگه نیت کنید ثواب این غذای امروز نذر یکی از ائمه شود انوقت هم اشپزی برایت دلنشین تر است هم اینکه خانواده هر روز سر سفره یکی از ائمه نشسته اند
6⃣ هنگام روشن کردن آتش اجاق گاز بگویید(اللّهم اَجِرنا من النّار) یعنی خدایا مرا از اتش دوزخت دور کن.
7⃣ در حین طبخ غذا ایه ۳۵ سوره نور را بخوانید
( اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ ۖ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ)
هم غذا خیلی خوشمزه میشه هم محبت بین افراد خانواده بیشتر میشه
هم نورانیت دل میاره،هم اخلاق خانواده بهتر میشه
8⃣ اخر سر هم برای برکت غذایی که پختید هفت مرتبه سوره قریش بخوانید
9⃣ اگر دیدید کارهایتان زیاد است
بگویید «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
0⃣1⃣ هنگام استفاده از اب بر پیامبر(ص) صلوات بفرستید تا از شفاعتش بهره مند گردید و از اب حوض کوثر اب بنوشید.
1⃣1⃣ اگر از گوشت و سبزیجات و میوه استفاده میکنید بگویید
(اللّهم أسألُک الجَنَّه) از خداوند درخواست بهشت کنید
2⃣1⃣ هرچه را که با چاقو قطعه قطعه میکنید ذکر (سبحان الله و الحمدالله) بگویید.
3⃣1⃣ هنگامی که کارتان به اتمام رسید
شکر خدا را بجا اورید
4⃣1⃣ و اگر خسته شدید (اعوذ بالله)
گفته و به خدا پناه ببرید
5⃣1⃣ با این کار همیشه در حال ذکر خداوند هستید و کسی که در حال ذکر خداوند باشد مانند کسی است که در حال جهاد هست.
(هم #آشپزی میکنید هم #جهاد)
🍃
🌺🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
#تلخند
#اندرحکایت_ما
روزی ملا نصرالدین با هیکلی نحیف ولاغر ,به همراه الاغش که برتوبره ی پشت الاغ, دریک لنگ پیاز فراوان ودرلنگی دیگر گوجه فراوان نهفته بود به خدمت جناب دولت ریش پروفسوری رسید.
ملا نگاهی به هیکل فربه ولب خندان جناب دولت حقوقدان کرد وگفت:جناب دولت دو سوال ذهنم رامشغول کرده بود وچون سوالها از آن شما بود وهرچه صبرنمودم ,بسی صد روز گذشت اما جنابتان درملاء عام ظاهر نشدید تاجوابگو باشید,گفتم خود به حضورتان برسم تاجواب سوالها را بیابم.
جناب دولت ریش پروفسوروی:لبخندی ظریفانه ومدهوووش کننده زد وگفت,عذرتقصیردارم,اینقدر درحوزه ی خرید مسکن,ارز وسکه وکلا بازار سرمان شلوغ است وباید فکر پس اندازی برای آیندگانم باشم تا از قحطی پس از تدبیر نمیرند که وقت آن نشد درملاء عام ظاهرشوم,حال که به حضورمان مشرف شدی,سوالاتت رابپرس ای عزیزززز که ماچنته مان پرازجوابهای زیباست.
ملا آهی ازدل برکشید وگفت:بار این الاغها را میبینی؟گوجه وپیاز است,که امسال کاشته ام,نمیدانم چرا درمزرعه آنقدر زیاد است ومشتری برای خریدش نیست وناگزیر خوراک همین الاغ میشود ومابقی هم میگندد ومیگندد واما وقتی دربازار پرسه میزنم ,گوجه وپیاز نایاااب وبه قیمت زر مبادله میشود,من که عقلم نمیکشد شما که حقوقدانید بفرمایید دلیل این امرچیست؟
جناب ریش قشنگ متفکرانه جواب داد:🤔این که واضح است از بی تدبیری خودتان است....
ملا نصرالدین جواب گفت:چه زیبا جواب دادی ,حالا برگو بدانم چرا منه ملا هرروز لاغرتر ونحیف ترمیشوم وجنابتان و وابستگانتان هرروز فربه و فربه تر می شوید؟
جناب ریش قشنگ آهی از دل برکشید وفرمود:ملاجان مپندار این فربهی ازخوردن مال ومنال دنیاست وگوشت است براستخوانمان,بلکه اینها همه اش بادهوااست,بس که ما واطرافیانمان غم وغصه ی نحیفی ولاغری تورا خوریم وغم فرو دادیم ,اینگونه غم باد گرفتیم وغم به شکل فربهی خود رانمایانده است.
ملاگفت:عجب عجب,ببخشید که من ظن نابه جابه شماداشتم,خداازسرتقصیراتم بگذردکه خاطرشما رامکدرنمودم.
ناگاه آبی بس خنک برسروصورت ملا پاشیده شد,چشم گشود وبه جای دولت همسرش رادید وفهمید جناب دولت سابق و آن کابوس های وحشتناک هشت سال تحمل مقدس رادرخواب دیده ، دستانش را بالا برد و با صدای بلند گفت : خدایا شکرت تمام شد ، اما تا این مملکت دوباره سر وسامان گیرد به ما صبر و به دولت جدید قدرت و نیروی فراوان عطا فرما .....آری حکایت همچنان ادامه دارد...
باماهمراه باشید
گاهی با یک حکایت...
📝 حسینی
💦🌧💦🌧💦🌧
@bartaren
#قانون ۱۵ دقیقه چیست ؟
تکرار کارهای کوچک بخشی از شخصیت انسان را میسازد
🍀 اگر روزی ۱۵ دقیقه را صرف خودسازی کنید در پایان یک سال، تغییر ایجاد شده در خویش را به خوبی احساس خواهید کرد.
🍀 اگر روزی ۱۵ دقیقه از کارهای بی اهمیت خویش بکاهید، ظرف چند سال موفقیت نصیبتان خواهد شد.
🍀 اگر روزی ۱۵ دقیقه را به فراگیری زبان اختصاص دهید از هفته ای یک بار کلاس زبان رفتن بهتر است.
🍀 اگر روزی ۱۵ دقیقه را به پیاده روی سریع اختصاص دهید از هفته ای چند بار به باشگاه ورزشی رفتن، نتیجه ی بهتری خواهید گرفت.
🍀 اگر روزی ۱۵ دقیقه مطالعه و سلول های خاکستری خویش را درگیر کنید؛ به پیشرفت های عظیم یادگیری دست خواهید یافت.
🍀 زیبایی روش یا قانون ۱۵ دقیقه در این است که آنقدر کوتاهست که هیچ وقت به بهانه ی این که وقت ندارید آن را به تاخیر نمی اندازید.
جالبتر اینکه، کشور ژاپن امروزه موفقیت خود را مدیون این قانون میداند.
در مسیر خودشناسی🌴
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🌺🍃 @takhooda ✨
🍃
#نیایش شبانه🌙
مهربانا...
دلم میخواهد
برای همه بنده هایت دعا کنم
دعایی از اعماق وجود
خدایا!
شاد کن دلی را
که گرفته و دلتنگ است
بی نیاز کن کسی را
که به درگاهت نیازمند است و درمانده
امیدوار کن کسی را
که ناامید به آستانت آمده
بگیر دستانی
که اکنون بسوی تو بلند است
مستجاب کن دعای کسی
که با اشکهایش تو را صدا می زند
حامی آن دلی باش
که تنها شده است
با دستهای مهربانت
با تمام قدرت و عظمت و تواناییت
ببار رحمتت را بر بندگانت
ببار
آمین .
#شبتون پر از نگاه خدا
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
با توکل به اسم الله
آغـــاز روزی زیبـــا
با صلوات بـــر محمـد
و آل محمــــد (ص)
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم🌹🌹🌹
سلام صبح زیباتون بخیر
#خـدای من
مهربانیت همانند امواج دریا
پی در پی ساحل وجودم را در بر میگیرد
و به دستِ قدرت تو ،
تمام تیرهای بلا شکسته می شود...
تو هر زمان با من و در کنار من بوده ایی
من در "گهواره ی" محبتت چه آسوده آرام گرفتهام...
پس ای "خـــــداے "مهربانم...
به ذکر نام زیبایت و نیایش لحظه هایت ،
وجود زمینیَم را ملکوتی گردان...
تا آنچه تو میخواهی باشم
و از آنچه من هستم "رها" شوم ،
که تو... بی نیاز و من "غرق" نیازم
آمین🤲
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
✍ *حکایتی بسیار زیبا و آموزنده*
*در زمان قدیم ، مردی ازدواج کرد . در روز اول ازدواج ، جمع شدند جهت خوردن ناهار با خانواده شوهر ...*
*و مرد سهم بیشتری از غذا با احترام خاص به همسرش داد ، و به مادر خودش سهم ناچیزی از غذا را داد ؛ بدون هیچ احترامی ...*
*در این لحظه عروس که شخصیت اصیل و با حکمتی داشت ، وقتی این صحنه را دید درخواست طلاق کرد و گفت شخصیت اصیل در ذات هست و نمی خواهم از تو فرزندی داشته باشم که بعدها فرزندانم رفتاری چون تو با مادرت ، با من داشته باشند و مورد اهانت قرار بگیرم .*
*متاسفانه بعضی از زنان وقتی شوهرانشان آنها را ترجیح می دهند ، فکر می کنند ، بر مادر شوهر پیروز شدند .*
*عروس با تدبیر همان روز طلاق گرفت و با همسری که به مادر خودش احترام می گذاشت ازدواج کرد و بعد از سالها صاحب فرزندانی شد و در یک روز با فرزندانش عزم مسافرت کرد ، با فرزندانی که بزرگ شده بودند ، و مادر را بسیار احترام می گذاشتند .*
*در مسیر به کاروانی برخوردند ، پیرمردی پابرهنه پشت سر کاروان راه می رفت، و هیچ کس به او اعتنایی نمی کرد . مادر به فرزندانش گفت آن پیرمرد را بیاورید وقتی او را آوردند .*
*مادر ، همسر سابقش را شناخت به او گفت : " چرا هیچ کس اعتنایی و کمکت نمی کند ؟ "*
*آنها کی هستند ؟*
*گفت : " فرزندانم هستند . "*
*گفت : من را می شناسی ؟*
*پیرمرد گفت : " نه . "*
*زن با حکمت گفت : " من همان همسر سابقت هستم و قبلا گفتم که اصالت در ذات هست .*
*همانگونه که می کاری درو خواهی کرد .*
*به فرزندان من نگاه کن چقدر به من احترام می گذارند و حالا به خودت و فرزندانت نگاه کن ؛*
*چون تو به مادرت اهانت کردی ، و این جزای کارهای خودت هست ، و زن با تدبیر به فرزندانش گفت :*
*" کمکش کنید برای خدا . "*
🔰 *نتیجه اخلاقی ؛*
*هر مرد و زنی خوب بیاد داشته باشد ، فرزندان شما همانگونه با شما رفتار خواهند کرد ، که شما با پدر و مادر خود رفتارمی کنید .*
💞🌷 *پدر و مادر موجودی که هیچ وقت تکرار نمی شوند .* 🌷💞
_*قدرشان را بدانید*_
🌷اثر بوسیدن پای پدر🌷
آیت الله العظمی مرعشی نجفی کسی است که ۶۰ سال نماز شبش را در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها خواند. رئیس دفتر این عالم بزرگوار می گوید؛ یک بار به آقا گفتم: اجازه می دهید که دفتر را زود تعطیل کنم و بروم؟ چون پدرم آمده است، می خواهم به دیدارش بروم. آقا بغض کرد و فرمود: خوش به حالت که پدر داری! قبل از این که بروی، قصه من و پدرم را بشنو. حدوداً ده ساله بودم و در نجف بودیم که مادرم گفت: وقت نهار است، به طبقه ی بالا برو و پدرت را صدا کن. دیدم پدرم روی کتابه ا خوابش برده است، بین دو معادله مانده بودم، اگر امر مادر را اطاعت کنم و پدرم را از خواب شیرین بیدار کنم، پدرم ناراحت می شود، با خود گفتم کاری کنم که اگر پدرم بیدار شد، ناراحت نشود. خم شدم و کف پای پدرم را بوسیدم،
در همین حال پدرم بیدار شد و این صحنه را که دید، گریه اش گرفت و همان لحظه برایم دعا کرد، که هرچه امروز دارم به خاطر همان چند دعای پدرم است.
*نبی اکرم (ص) به عزرائیل (ع) فرمودند:*
*آیا امتم سختی مرگ را درک خواهد کرد.* *فرشته عرض کرد: بله .اشک از چهره مبارک خاتم الانبیا جاری شد. خداوند متعال فرمودند: ای محمد(ص) اگر امت تو بعد از هر نماز آیت الکرسی را بخواند، وقت مرگ یک پایش در دنیا و پای دیگرش در بهشت خواهد بود......*
*اگر توفیقی نصیبت شد به دیگران هم اطلاع رسانی فرمایید .*
*اگر یک نفر به این حدیث عمل کند برای شما صدقه جاری خواهد بود. ان شاءالله*
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
#اندرحکایت
گویند روزی ملا نصرالدین فرزندش را به مکتب همی فرستاد ، اما مدام در گلایه بود به فرزند چرا که روزها چهار ساعت از عمرت را در مکتب می گذرانی و هنوز برای خودت ملایی مکتبی نشده ای ؟ مگر آن معلم و ملای شما در آن مکتب خانه چه می کند؟ نکند مدام به بازیگوشی به سر می کنید و شاید هم معلمتان شما را به کار می کشد تا خود درآمدی کسب کند؟ نکند شما شده اید کودکان کار و سر چهار راه ها برای معلمتان دستمال کاغذی میفروشید تا مثلا درس حسابتان خوب شود؟
خلاصه ذهن ملا نصرالدین مشغول این احوالات بود که بیماریی واگیردار گریبان گیر آن سرزمین شد و به ناچار همه را خانه نشین نمود و نیم مسؤلیت تعلیم درس فرزندان بر عهده ی ملا نصرالدین افتاد...
ملا نصرالدین به نظر خودش ، درس را مانند آبی روان و ساده بیان می کرد اما فرزندان بسان بز او را نگاه می کردند و وقت جواب پس دادن درس انگار لال میشدند ، خیره به نقطه ای روی دیوار و حرف نمی زدند.
ملای بیچاره از این بیماری، این مکتب درون خانه و این قرنطینه ی سخت، دلزده شده بود ، هر بار که می خواست درسی را بگوید ،مانند آن بود که می بایست هزار شتر پروار را از سوراخ سوزنی بیرون آورد ، نفسش تنگ می شد و سرش به مرز ترکیدن می رسید و فریادش چون رعد بر سر بچه های بیچاره فرود می آمد ،اما اینهمه تلاش هیچ فایده ای نداشت....
ملا نصرالدین دست به آسمان بلند کرد و گفت : خدایا توبه، خدایا توبه همانا راست گفتند که شکر نعمت نعمتت افزون کند ، کفر نعمت ،از کفت بیرون کند، ما قدر نعمت ملای مکتب خانه را نمی شناختیم ، حالا می دانیم که آن معلمان بیچاره مغز سر آب می کنند تا چیزی در مغز فرزندان ما فرو رود...خدایا پشیمانم از این ناشکری....شر این بیماری را بکن تا شر تعلیم فرزندان از گردن من کنده شود...
با ما همراه باشید ...
حکایت ها در راه است..
📝 حسینی
💦🌧💦🌧💦
@bartaren
⭐️روزی مردی خواب عجیبی دید .دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند.
مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.
مرد کمی جلوتر رفت. باز تعدادی از فرشتگـــان را دید که کاغذهـایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.
مرد پرسید:....
شماها چکار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم.
مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است. با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟
فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.
مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟
فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافیست بگویند:
✨❤️خدایا شکرت..
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
#نیایش صبحگاهی 🌺🍃
🌸الهی
✨تقديرمان را به قلم زرين لطف و
✨غفران و احسانت رقم بزن
✨و جميع خير دنيا
✨و آخرت را نصيبمان كن
✨و توفيق ده تا در مسير سبز بندگی
✨و طاعتت ثابت قدم باشيم
✨و نه راه كسی را ببنديم
✨و نه بیراهه رويم
🌸الهی
✨وجودمان، فكرمان، نيتمان،
✨دستمان، قدممان، بيانمان،
✨عملمان را جز در رضای خودت
✨يارای حركت مده
✨و دست ما را
✨به ريسمان محكم خودت گره بزن
🌸آميـن
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
*روایت عيادت چهارده معصوم بر بالین حاج عباس رشتی*
بسیار زیباست حتما بخوانید
يکی از علمای بزرگ قم که امام جماعت صحن کربلای آقا ابا عبدالله عليه السلام بودند ميفرمودند پيرمرد مجردی در کربلا بود به نام حاج عباس رشتی که خيلی به امام حسين عليه السلام علاقه داشت. عشق امام حسين عليه السلام او را به کربلا کشيده بود و زندگی خيلی سادهای داشت يک اتاقی هم اجاره کرده بود گاهی کارهای دستی انجام ميداد. مثلا يک چيزی خريد و فروش میکرد. يک کارش خدمت به مجالس امام حسين عليه السلام بود و آب به عزاداران ميداد.
اين پيرمرد زيلوهای حرم را جمع میکرد و پهن میکرد و براي نمازجماعت خيلی هم سرحال و بانشاط بود. روز شهادت يکی از امامان عليهم السلام از خانه بيرون آمدم در بين راه يکی از وعاظ کربلا به من گفت حاج عباس رشتی مريض و در حال جان دادن است و در کربلا غريب است اگر ميشود از ايشان عيادتی داشته باشيد و ما چهار نفر بوديم وارد اتاق شديم ديديم لحاف و تشک و پتوی کهنهای رويش کشيده و يکی از رفقايش هم از او پرستاری ميکند. حاج عباسی که هر وقت ما را ميديد سلام میکرد دست به سينه ميشد خيلی سر حال بود اما ديديم الان در رختخواب افتاده و در حال جان دادن است ديگر نه میتواند بنشيند نه میتواند جواب سلام بدهد، حالش خيلی وخيم و در حال سکرات مرگ است دور بسترش نشستيم و به رفقا گفتم لحظه آخر خيلی مهم است که به چه حالت بميرد عبرت بگيريم به اين واعظ گفتم که الان فرصت خوبی است تا يک روضه برای امام حسين عليه السلام بخوانيم.
واعظ گفت چشم و شروع کرد:
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ هنگام روضه خواندن همه با چشم خود ديديم حاج عباس پتو را کنار زد و بلند شد و مؤدب نشست حالا ما هم داريم با تعجب نگاه میکنیم رويش را به طرف راست چرخاند و شروع به گريه کرد و گفت السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قربان قدمهايتان من پيرغلام چه لياقتی داشتم که به عيادت من بياييد السَّلامُ عَلَيْكَ يا امِيرَ الْمُؤْمِنِينَ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ همين طور سلام داد تا رسيد به امام زمان عجلالله تعالی فرجه الشريف به آقا هم سلام داد گفت: قربانتان بروم من کجا عيادت شما و از همه تشکر کرد و بعد دراز کشيد مثل اينکه صد سال است که مرده باشد نه قلبش کار ميکند نه نبضش کار ميکند و به رحمت خدا رفت. بعد از اينکه به رحمت خدا رفت من به رفيقش گفتم اين پير غلام امام حسين عليه السلام بوده امام حسين عليه السلام به او نظر کرده و قبولش کرده است چهارده معصوم عليهم السلام به ديدارش آمده است. بايد مثل يک مرجع تقليد تشييع جنازهاش کنيم.
گفت ما آمديم به منزل به وعاظ گفتيم که بالا منبر بگوييد به علمای نجف گفتيم که درستان را تعطيل بکنيد به بازاریها گفتيم بازار را ببنديد به هیئتی ها گفتيم که فردا بايد يک دستهای مثل عاشورا برای يک عاشق امام حسين عليه السلام راه بندازيد ميگفت کربلا يک حالت عجيبی پيدا کرده بود هيئتی ها مي آمدند به سر و سينهاشان ميزدند چون براي همه جريانش را گفته بوديم. يا حسين يا حسين میگفتند گريه میکردند برای يک غلام غريب امام حسين عليه السلام غوغا شد.
در حوزه هم براي حاج عباس مجلس ختم گرفتيم. يک آيتاللهی در کربلا بود به نام آيتالله سيبويه عموی آيتالله سيبويهای که در زمان ما بودند پيرمردی بود حدود نود سال ايشان هم در مجلس ختم شرکت کرد. به من فرمودند که منبر ختم اين آقا را من ميروم، همه تعجب کردند. ايشان عصازنان آمدند در پله اول منبر نشستند بعد از قرائت قرآن گفت که مردم میدانید که من اهل منبر و سخنرانی نيستم ولی آمدهام جريانی از حاج عباس رشتی برايتان بگويم. گفت که وقتی فلانی به من زنگ زد و گفت من در موقع جان دادن کنار بسترش بودم و چهارده معصوم به ديدنش آمدند؛ وقتی تلفن را قطع کردم خيلی گريه کردم دلم شکست که من اينقدر در حوزه بودم در حرم آقا امام جماعت بودم نکند من را قبول نکرده باشند من به حال خودم گريه کردم خسته شدم خوابم برد خواب ديدم حاج عباس در باغی از باغهای بهشت است خيلی سرحال و خوشحال جوان و زيبا. گفتم حاج عباس چطوری! گفت وقتی که من را در قبر گذاشتيد قبر من وسيع و باز شد نورانی شد ديدم آقا اباعبدالله الحسين عليه السلام تشريف آوردند فرمود تو غلام من بودی من را آورد در اين باغی که میبینی از باغهای برزخی است اين باغ را به من مرحمت کردند. فرمودند حاج عباس همين جا باش در قيامت هم ميآيم تو را ميبرم در بهشت کنار خودم قرار ميدهم. بعد گفت آقای سيبويه برو به مردم بگو هر چه هست در خانه سيدالشهدا عليه السلام است. جای ديگر خبری نيست کل الخير في باب الحسين هر خيری است در خانه امام حسين عليه السلام است.
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (ع)
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🌐💠⚜⚜💠🌐
🔔یاد خدا و آرامش قلبها
💠 قرآن کریم میفرماید، مومنین دلهاشون با یادخدا آرامش پیدا میکنه.
یعنی ایمان به خدا آرامش میاره
🕋اَلَّذينَ ءَامَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللهِ
(رعد/۲۸)
🔹كسانى كه ايمان آوردهاند، دلهايشان به ياد خدا آرامش مىگيرد
👈 بعد دنبالهی آیه، بعنوانِ یک قاعدهی کلّی میفرماید:
🕋اَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
🔹آگاه باشید که با ياد خدا دلها آرامش پيدا مىكند
✍ علّامه طباطبائی در تفسیر المیزان مینویسد، از ظاهر آيه، انحصارى بودن اين مطلب فهميده میشه.
❌ یعنی معنای دقیقِ آیه این نیست که «دلها با یادخدا آرام میگیرد»
✅ بلکه معنای آیه اینه که «دلها فقط و فقط با یادخدا آرام میگیرد»
👌 یعنی دلها جز به یادخدا، با چيز ديگهای اطمينان و آرامش پیدا نمیکنه.
✔️ مال و ثروت رفاه، تکنولوژی و... برای انسان آسایش میاره، و زندگی رو راحتتر میکنه،
❌ ولی آرامش در زندگی نمیاره.
✅ آرامش فقط و فقط در یاد خدا است.
👌 خدا ما رو طوری ساخته که جز با یادش دلمون آروم نمیگیره.
✴️ اگه بیقراری...
✴️ اگه دلتنگی...
✴️ اگه دلگیری...
✴️ اگه متحّیری...
✴️ اگه استرس و اضطراب داری...
🔔 گیرِ کار اینجاست که هزار یاد، جز #یاد_خدا در دلت جولان میده
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨