زمانى كه وارد #نجف_اشرف شدم زمستان داخل شد پس من عزم كردم كه طول زمستان را در نجف بمانم پس مالى را كه كرايه كرده بودم رد كردم پس شبى در خواب ديدم حضرت امير المؤمنين عليه السّلام را كه لطف بسيار با من فرمود و فرمايش كرد كه بعد از اين #در_اينجا_توقف_مكن و برو بشهر خودت اصفهان همانا وجود تو #نفعش_بيشتر است و نيكوتر و چون من بسيار اشتياق داشتم در تشرف به آستان مقدس مبالغه كردم در استدعاء از آن حضرت كه رخصت توقف دهد قبول نفرمود و فرمود كه شاه عباس وفات مىكند در اين سال و مىنشيند شاه صفى به جاى او و حادث مىشود در بلاد شما فتنههاى سخت و حق تعالى خواست كه تو در مثال اين فتنه در اصفهان باشى و #بذل_كنى_طاقت_خود را در #هدايت_خلق
⭕️« أنت تريد أن تجيء إلى باب اللَّه وحدك و اللَّه تعالى يريد أن يجيء اليه بيمن هدايتك سبعون ألفا فارجع إليهم فانه لا بد لك من الرجوع»
« تو مىخواهى #تنها بيايى بسوى باب اللَّه و خداوند تعالى اراده كرد به يمن هدايت تو #هفتاد_هزار_نفر بسوى او بيايند پس برگرد به درستى كه چارئى نيست از براى تو جز برگشتن»
پس رجوع كردم به #اصفهان و حكايت كردم خواب خود را براى بعض خواص خود و او نقل كردم براى نواب رضوان مكان يعنى شاه صفى و اتفاقا در اين ايام در مدرسه صفويه تشريف داشت پس نگذشت مگر ايام قليلى كه خبر رسيد كه نواب خاقان شاه عباس رضوان مكان در سفر مازندران به رحمت ايزدى پيوست پس شاه صفى به جاى او بر اريكه سلطنت نشست.
🔰 فوائد الرضوية،
بخش شرح فضائل و مناقب مرحوم علاّمه محمد تقى مجلسى الملقب بالمجلسي الاول
#اعلام
#تبلیغ
#مجلسی_اول
قسمت دوم:
https://eitaa.com/talab_elm/913
قسمت سوم:
https://eitaa.com/talab_elm/914
طلب العلم فریضة🌟
زمانى كه وارد #نجف_اشرف شدم زمستان داخل شد پس من عزم كردم كه طول زمستان را در نجف بمانم پس مالى را ك
⭕️نسخه ای از صحیفه سجادیه که مولایمان صاحب الامر عج باعث تثبیت و ترویجش میشوند
من در اوايل بلوغ طالب بودم مرضات خداوندى را و ساعى بودم در طلب رضاى او و مرا از ذكر جنابش قرارى نبود تا آن كه ديدم در ميان بيدارى و خواب كه صاحب الزمان صلوات اللَّه عليه ايستاده در مسجد جامع قديم كه در اصفهان است قريب بدر طنابى است كه الآن مدرس من است پس سلام كردم بر آن جناب و قصد كردم كه پاى مباركش را ببوسم پس نگذاشت مرا و گرفت مرا پس بوسيدم دست مباركش را و پرسيدم از آن جناب مسائلى كه مشكل شده بود بر من كه يكى از آنها اين بود
كه من وسوسه داشتم در نماز خود و مىگفتم كه آنها نيست به نحوى كه از من خواستهاند و من مشغول بودم به قضا و ميسر نبود براى من نماز شب و سؤال كردم از شيخ خود شيخ بهائى عليه الرحمة از حكم آن پس گفت به جاى آر يك نماز ظهر و عصر و مغرب بقصد نماز شب و من چنين مىكردم پس سؤال كردم از حجت عليه السّلام كه من نماز شب بكنم فرمود نماز شب بكن و به جاى نيار مانند آن نماز مصنوعى كه مىكردى و غير اينها از مسائلى كه در خاطرم نماند آن گاه گفتم اى مولاى من ميسر نمىشود براى من كه برسم به خدمت تو در هر وقتى پس عطا كن بمن كتابى كه هميشه عمل كنم بر آن پس فرمود كه من عطا كردم به جهت تو كتابى به مولى محمد تاج و من در خواب او را مىشناختم پس فرمود برو و بگير آن كتاب را از او پس بيرون رفتم از در مسجدى كه مقابل روى آن جناب بود به سمت دار بطيخ كه محلهايست در اصفهان پس چون رسيدم به آن شخص و مرا ديد گفت ترا صاحب الامر فرستاده نزد من گفتم آرى پس بيرون آورد از بغل خود كتاب كهنه چون باز كردم آن را و ظاهر شد براى من كه آن كتاب دعا است پس بوسيدم آن را و بر چشم خود گذاشتم و برگشتم از نزد او و متوجه شدم بسوى صاحب الأمر عليه السلام كه بيدار شدم و آن كتاب با من نبود پس شروع كردم در تضرع و گريه و ناله به جهت فوت آن كتاب تا طلوع فجر پس چون فارغ شدم از نماز و تعقيب و در دلم چنين افتاده بود كه مولانا محمد همان شيخ بهائى است و ناميدن حضرت او را به تاج به جهت اشتهار اوست در ميان علماء پس چون رفتم به مدرس او كه در جوار مسجد جامع بود ديدم او را كه مشغول است به مقابله صحيفه كامله و خواننده سيد صالح أمير ذو الفقار گلپايگانى پس ساعتى نشستم تا فارغ شد از آن كار و ظاهر آن بود كه كلام ايشان در سند صحيفه بود لكن به جهت غمى كه بر من مستولى بود نفهميدم سخن او و سخن ايشان را و من گريه مىكردم پس رفتم نزد شيخ و خواب خود را به او گفتم
و گريه مىكردم به جهت فوات كتاب پس شيخ گفت بشارت باد ترا به علوم الهيه و معارف يقينيه و تمام آن چه هميشه مىخواستى تا آن كه گفته پس قلبم ساكن نشد و بيرون رفتم با گريه و تفكر تا آن كه در دلم افتاد كه بروم به آن سمتى كه در خواب به آن جا رفتم پس چون رسيدم به محله دار بطيخ پس ديدم مرد صالحى را كه اسمش آقا حسن بود و ملقب به تاج پس چون رسيدم به او و سلام كردم بر او گفت يا فلان كتب وقفيه نزد من است كه هر طلبه كه از آن مىكرد عمل نمىكند به شروط وقف و تو عمل مىكنى به آن بيا و نظر كن باين كتب و هر چه را كه محتاجى به آن بگير پس با او رفتم در كتابخانه او پس اول كتابى كه بمن داد كتابى بود كه در خواب ديده بودم پس شروع كردم در گريه و ناله و گفتم مرا كفايت مىكند و در خاطر ندارم كه خواب را براى او گفتم يا نه و آمدم در نزد شيخ و شروع كردم در مقابله با نسخه او كه جد پدر او نوشته بود از نسخه شهيد ره و شهيد ره نسخه خود را نوشته بود از نسخه عميد الرؤساء و ابن سكون و مقابله كرده بود با نسخه ابن ادريس بدون واسطه يا به يك واسطه و نسخه كه حضرت صاحب الأمر عليه السّلام بمن عطا فرمود از خط شهيد ره نوشته شده بود و نهايت موافقت داشت با آن نسخه حتى در نسخها كه در حاشيه آن نوشته شده بود و بعد از آن كه فارغ شدم از مقابله شروع كردند مردم در مقابله نزد من و به بركت عطاى حجت عليه السّلام گرديد صحيفه كامله در بلاد مانند آفتاب طالع در هر خانه و سيما در اصفهان زيرا كه براى اكثر مردم صحيفههاى متعدده است و اكثر ايشان صلحاء و اهل دعا شدند و بسيارى از ايشان مستجاب الدعوة و اين آثار معجزهايست از حضرت صاحب عليه السّلام و آن چه خداوند عطا فرمود بمن از بركت صحيفه احصاى آن را نمىتوانم بكنم.
🔰حكايت 64 نجم ثاقب
#اعلام
#مجلسی_اول
#صحیفه_سجادیه
#امام_زمان
#نسخه_خطی
طلب العلم فریضة🌟
⭕️نسخه ای از صحیفه سجادیه که مولایمان صاحب الامر عج باعث تثبیت و ترویجش میشوند من در اوايل بلوغ طا
رؤياى دوم در فضيلت #زيارت_جامعه و حقانيت او پس فرمود: چون حضرت آفريدهگار مرا توفيق زيارت امير المؤمنين
عليه السّلام كرامت فرمود در حوالى روضه مقدسه مشغول به مجاهدات گشتم و به بركت آن بزرگوار مكاشفات بسيار بر من روى داد كه عقول ضعيفه آن را متحمل نمىتواند شد در آن عالم ديدم بلكه اگر بخواهم مىگويم كه در ميان نوم و يقظه بودم كه ناگاه ديدم كه در سرّ من رأى هستم و مشهد آنجا را در غايت ارتفاع و زينت ديدم و ديدم لباس سبزى از لباسهاى بهشت بر سر قبر امامين همامين عسكريين افكنده بودند كه در دنيا مثل آن را نديده بودم و آقاى ما حضرت #صاحب_الأمر صلوات اللَّه عليه را ديدم كه نشسته و بر قبر تكيه كرده و روى آن جناب به جانب در است پس چون آن جناب را ديدم شروع كردم به خواندن زيارت جامعه به صوت بلند مانند مدح گويندگان پس چون تمام كردم آن جناب فرمود كه #خوب_زيارتى_است عرضه كردم كه اى آقاى من روحم به فداى تو باد اين زيارت جد تست و اشاره كردم به جانب قبر مبارك فرمود: بلى داخل شود چون داخل شدم نزديك در ايستادم آن جناب فرمود كه پيش بيا عرض كردم كه مىترسم به سبب ترك ادب كافر شوم آن جناب فرمود كه چون به اذن ما باشد باكى نيست پس اندكى پيش رفتم و حال آن كه ترسناك بودم و مىلرزيدم پس آن جناب فرمود كه پيش بيا بنشين عرض كردم كه مىترسم پس فرمود كه مترس و بنشين پس چون نشستم #مانند_نشستن_غلامى_در_نزد_آقاى_خود آن بزرگوار فرمود استراحت كن و مربع بنشين پس به درستى كه تو زحمت كشيده و پياده و پاى برهنه آمدى بالجمله از آنجا بالنسبة باين بنده الطاف عظيمه و مكالمات لطيفه واقع شد كه اكثر آنها را فراموش نمودم پس از خواب بيدار شدم و همان روز اسباب زيارت فراهم آمد بعد آن كه مدتى بود كه راه مسدود بود پس موانع رفع شد و با پاى برهنه و پياده به زيارت آن جناب شرفياب شدم و شبى در روضه مقدسه مكرر اين زيارت را خواندم و در راه و در روضه كرامات عظيمه و معجزات غريبه ظاهر شد.
🔰https://eitaa.com/talab_elm/913
#مجلسی_اول
#اعلام
#امام_زمان