eitaa logo
یادداشت‌ های یک طلبه
357 دنبال‌کننده
481 عکس
240 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سرگردانی و حیرت؟!! انفجار تروریستی در کابل و شهادت و مجروحیت دهها تن از دخترکان بی گناهِ افغانستانی به سختی، اندوهگین و غصه دارم کرد. چه باید گفت به این زشت سیرتانِ از حیوان بدتر که کودکان و نوجوانان معصوم را آن‌ هم در ماه مبارک رمضان، با درنده‌خویی و بزدلی به خاک و خون کشیدند؟!! عزیزانم! شیخ کُلینی در کتاب بی بدیلِ کافی از قولِ امام باقر علیه السلام مرقوم داشته است: هر که دینداری کند و حال آنکه پیروِ امامی که خداوند مشخص فرموده است، نباشد همه زحماتش هدر است. این آدم در دنیا گمراه و سرگردان است و خداوند اعمالِ چنین آدمی را مبغوض و دشمن می دارد. حکایت این فرد حکایت گوسفندی است که چوپان و گله اش را گم کرده و تمام روز را سرگردان در بیابان راه می رود. چون شب فرا رسد گله ای با شبان از دور می بیند. به خیال اینکه گله ی خود را یافته به سوی آن می رود. مدتی فریفته شبان و گله می شود. شب را در خوابگاه آن گله به سر می برد اما طولی نمی کشد که متوجه می شود این گله، گله او نیست. متحیرانه به دنبال گله و شبانِ خود به این سو و آن سوی صحرا می رود. از دور گله ای را می بیند. این بار نیز به خیال اینکه گله خود را یافته است، به سوی آن می رود و فریفته گله و شبان می شود. اما پس از مدتی متوجه می‌شود که این گله و شبان نیز گله و شبان خود نمی باشد. سرگردان در صحرا به دنبال گله و شبانِ خود می چرخد. در این میان، گرگی گرسنه، گوسفند بی شبان را در بزنگاهی شکار می کند. به خدا سوگند اگر کسی از میان این امّت، امام و پیشوایی عادل از سوی خدا نداشته باشد چنین سرنوشتی در انتظار اوست. اگر کسی در چنین حالی از دنیا برود بی گمان، با کفر و نفاق مُرده است. پیشوایانِ جور و پیروان آنها از دین خدا بر کنارند. اعمالشان به مانند خاکستری می ماند که تندبادی آن را به این سو و آن سو پراکنده می سازد. آری! آنانی که تحتِ بیرق پیشوایان باطل ایستاده اند از کردارشان، چیزی دستگیرشان نمی شود. این است آن گمراهیِ دور و دراز. کتاب شریف کافی، بابُ معرفه الامامِ این مرقومه را سحرگاه ۱۸ اردیبهشت ماه ۱۴۰۰ در حالیکه به یاد دخترکان مدرسه سیدالشهدای کابل، غُصّه دار بودم با اندوه نوشتم. خداوند دست ما را لحظه‌ای و آنی از دامنِ حیاتبخش و نجاتبخشِ اهل بیت علیهم السلام کوتاه نفرماید. شهر مقدس قم علیرضا نظری خرّم
آشتی و سازشکاری! باید دل را صاف و درخشان کرد. دل با تابشِ نور مُصفّا و نو نوار می شود. پرسش مهم این است که این دلِ پُر ناز و اَدا را با پرتو کدامین نور می توان درخشنده کرد؟! مولای ما شیعیان، امام باقر علیه السلام فرمودند: به خدا سوگند که ائمه اطهار علیهم السلام نور خدا در آسمان و زمین هستند. نورِ امام در دلِ مومن از نور خورشیدِ تابان، روشن تر است. ائمه اطهار دلهای مومنین را مُنوّر می سازند. اما برخی ها هستند که دلهایشان از نورِ اهل بیت علیهم السلام نه فقط خالی که تاریک است. گام نخست این است که با ما اهل بیت، آشتی کرده و بی غل و غش و خالص باشید. اگر با ما از درِ یکرنگی و سازشکاری در آمدید اتفاق خوبی برایتان رخ می دهد. آن اینکه خداوند خودش آستین ها را بالا زده و دلهای شما را پاکیزه می کند. وقتی این اتفاق مبارک رُخ داد و دلهایتان پاکیزه شد آنگاه است که در درونتان و از عُمقِ جانتان ما را دوست داشته و از ما پیروی خواهید کرد. اگر این راه را گام به گام پیمودید دو اتفاق بزرگ برایتان پیش خواهد آمد. یکی اینکه خداوند از حسابِ سخت قیامت نگاهتان می دارد. و دیگر اینکه از هراس بزرگ روز قیامت، ایمن خواهید بود. و چه از این دو بهتر و بالاتر؟! پس بسم ا... برگرفته از کتاب شریف کافی، بابُ اَنَّ الائمهَ علیهم السلام نورُ الله عزّ و جلّ. ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۰ شهر مقدس قم علیرضا نظری خرّم
حتی یک کلمه به فرموده عالمانِ حدیث و قرآن پژوهان، تفسیر قرآن با تاویل قرآن فرق دارد. تفسیر قرآن، همان معنای ساده و روشن است که هر دانای به لغت عرب، آن را می فهمد و اجازه دارد که آن معنا را استنباط کند و پیرامون آن بیاندیشد و نهایتا در کتابِ تفسیر خود بنویسد. ولی تاویل قرآن، معنای باطنی و مکنونِ آن است که همه کس را اجازه دست درازی به سوی آن نیست. تاویل قرآن، منحصر به پیغمبر اکرم و آل طاهرینش می باشد که قرآن در خانه آنها نازل شده و به سبب وحی و الهام الهی به آن تاویلات آگاه می شوند. ائمه اطهار علیهم السلام هرچه از تاویل و تفسیرِ قرآن بفرمایند حق است و مقبول. اما از دیگران حتی کلمه ای را در تاویل قرآن نمی پذیریم.
طعم شیرین لحظاتی پیش در کتاب شریف کافی دیدم که شیخ کلینی از قول امام صادق علیه السلام نوشته است: هر که از امّت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، حق واجب امامش را شناخت، طعم و شیرینی ایمانش را خواهد چشید. کتاب شریف کافی، باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته
امام باقر علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: هرکه می خواهد شبیهِ پیامبران زندگی کند و مانند شهیدان بمیرد و در بهشت پروردگار سُکنی گزیند باید از علی علیه السلام پیروی کند و با دوستان او دوستی کند و به امامان بعد از او اقتدا کند. کتاب شریف کافی، باب مع الائمه
ایشان جناب آقای حسینی معلم پسرم، محمدطه هستند. انسانی شریف و خودساخته که فرزند نازنینش، حدودا پنج روز به خاطر جراحی در بیمارستان بستری شد. ایشان علی رغم اینکه در طول این مدت، تمام وقت در بیمارستان و بر بالین پسرش بود حتی یک دقیقه از تدریسِ مجازی با کیفیت برای شاگردانش دریغ نکرد. همه کارهای بچه ها را از بیمارستان و بالین فرزندش پی گیری می کرد. جالب آنکه یکی از بستگانم می گفت پدربزرگ معلم دخترم که از دنیا رفت معلم دخترم به مدت یک هفته تمام کلاس های بچه ها را تعطیل کرد! https://www.instagram.com/p/COxUe4WBXye/?igshid=tcv0pdr7v7cr
عطار نیشابوری در کتاب الهی نامه به نظم نوشته است: روزی سلطان محمود غزنوی به وزیرش، ایاز که گفته اند مردی حکیم و دانا بود نگاهی انداخت و گفت: تا به حالا در دنیا به چیزی حسادت ورزیده ای؟ ایاز گفت: آری به سنگِ پایی که در حمام به پایت می کشی، رَشک می ورزم! چو رویم در کف پای تو باشد همیشه روی من جای تو باشد اگر روی ایاز آید ترا جای نهد بر آسمان هفتمین پای به راستی از این سخنِ به ظاهر چاپلوسانه ایاز در پاسخ به سلطان محمود غزنوی چه می توان آموخت؟! آیا صرفا یک پاچه خواریِ چِندش آور است که قرن ها پیش از سوی وزیری به شاهِ مملکت گفته شده است؟! یا که ایازِ وزیر و به تبعِ آن، جنابِ عطار نیشابوری می خواهند چیزی بگویند و نکته ای بیاموزند؟ شما چه برداشتی دارید؟ البته که حافظ سروده است: بار دل مجنون و خم طره لیلی رخساره محمود و کف پای ایاز است
اُه!! خداوند در آیه ۴۹ سوره عنکبوت می فرماید: بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ ۚ قرآن آياتى است روشن، كه در سينه اهل دانش جاى دارد. شب گذشته با خود می اندیشیدم که منظور از اهل دانش کیانند؟ تا اینکه سراغِ کتاب شریف کافی رفتم و در آنجا به وضوح دیدم که امام باقر علیه السلام در جلسه ای، پس از قرائت آیه مورد نظر با دستِ مبارک به سینه خود اشاره فرموده است که یعنی آن عالمان مائیم. به دیگر احادیثِ باب، هم یک به یک نگاه کردم. در یکی به نقل از امام صادق علیه السلام نوشته بود: این اهلِ دانش، ائمه اطهار علیهم السلام هستند. در روایتی دیگر نیز دیدم که حصرت امام باقر علیه السلام در همین رابطه در پاسخ به فقیهی چون ابابصیر با مقداری چاشنی تند می فرمایند: توقع می رود که جز ما اهل بیت چه اشخاصی باشند؟! در دو روایتِ پایانی این باب نیز امام صادق علیه السلام صراحتا فرمودند: آنها مُنحصراً ائمه اطهار علیهم السلام هستند. این آیه و روایات یاد شده بی هیچ چون و چرایی، مرجعیتِ علمی انحصاری اهل بیت علیهم السلام را در شناختِ دین، بیان می دارد. البته لازم به یادآوریست که تلاش خالصانه عالمانِ پاک نهادِ امامیه در اعصار تاریخ برای فهمِ صحیح آراء و اندیشه های همین اهل دانش (ائمه اطهارعلیهم السلام) بوده است. از قرینه ای که در تعبیر صفتِ بینات برای کلمه آیات به کار رفته (آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ) نیز می توان به روشنی فهمید که منظور از اهل دانش در آیه شریفه، تبار پاک انبیا و اوصیای الهیست که به منبع علم الهی متصل هستند و آیات الهی در نزد آنان، کاملا روشن و به تعبیر قرآن، (بَيِّنَاتٌ) می باشد. جالب آنکه کدام عالم تفسیر را می شناسیم که آراء او درباره آیات قرآن با قطعیّت، مُتّصف به صفت بیّنات باشد؟! ما که چنین عالمی را در تاریخ اسلام از میان فرق اسلامی، سراغ نداریم. هرچه صفحاتِ تفاسیر قرآن را ورق می زنیم متوجه می شویم اُه! اینجا معرکه اختلاف آراء مفسرین می‌باشد. حتی در ساده ترین مباحث. با این توضیح، تعجب می کنم از مفسرین بزرگواری که روایاتِ فوق را از باب تطبیق کلی بر فردِ بارزِ آن می دانند! حتی یکی از معاصرینِ گرانمایه در تفسیر خود، روایتی را به نقل از کتاب بصائر الدرجات، دلیل بر این گرفته که اصحاب نیز از باب جری و تطبیق، مصداقِ (الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ) بوده اند. اما وقتی با کنجکاوی به کتاب بصائر الدرجات مراجعه کردم متوجه شدم که متاسفانه، مفسر گرانقدر معاصر و یا ناشرین و به تبعِ آن مترجمان همگی روایت را اشتباه نقل و ترجمه فرموده اند. والله عالم! کتاب کافی، باب ان الائمه قد اوتوا العلم و اثبت فی صدورهم. ۲۴ اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۰ شهر مقدس قم علیرضا نظری خرّم
اندوه پیامبر ماه مبارک رمضان به پایان رسید و می توان به نوعی گفت که زندگی من و شما به رِوال عادی خود بازگشت. البته لازم به است که بزرگانِ اهلِ معرفت فرموده اند که ماه مبارک رمضان آغاز فصل بندگی می باشد. دوستان عزیزم! اگر خاطر شریفتان باشد همه ما به حرمتِ قرآن، روزه و این ماه مبارک، بیشتر از رفتار و سکناتِ خود مراقبت می کردیم. از زبان، چشم، گوش، فکر و دلِ خودمان، بیش از پیش نگهبانی می کردیم. شاید برخی ها نیز بابتِ همین مراقبت و پاسداشتِ حرمت ها، بارقه ای از ملکوت را دیده و حس کرده باشند که گوارایشان باد. دوستان ایمانی ام! شیخ جلیل القدر جناب کلینی در روایتی معتبر از قول امام صادق علیه السلام نوشته است: شما را چه می شود که پیغمبر اکرم را ناخوش و اندوهگین می سازید؟! مردی از اصحاب با تعجب از امام پرسید: ما؟! ما پیامبر را اندوهگین و ناراحت می کنیم؟!! حضرت در پاسخ فرمود: آری شما. مرد که پریشان حال به نظر می رسید این بار با شگفتی و شتابی بیشتر پرسید: چگونه آقاجان؟! امام در جوابِ مرد فرمود: مگر نمی دانید که اعمالِ نیک و بد شما بر پیامبر خدا عرضه می‌شود و چون گناه و معصیتی در میانِ اعمال شما ببینند اندوهگینش می کنند؟! مرد سکوت کرد و چیزی نگفت. امام سخنان خود را ادامه داد و فرمود: پس نسبت به پیامبر بدی نکنید و او را با عبادات و طاعات خویش، مسرور سازید. این است معنای آیه ۱۰۵ سوره توبه که می فرماید: وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ ۖوَسَتُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ بگو: عمل كنيد که خدا و پيامبرش و مؤمنان اعمال شما را خواهند ديد و شما به نزد داناى نهان و آشكارا بازگردانده مى‌شويد و او از اعمالتان آگاهتان خواهد كرد. کتاب شریف کافی، باب عرض الاعمال علی النبی. ۲۴ اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۰ شهر مقدس قم علیرضا نظری خرّم
نزدیک و راضی! حدس می زنید در چه زمان و روزگاری، انسانها به خدای متعال نزدیک تر و خداوند نیز از آنها بیشتر راضی است؟ پرسش جالبی است. جناب شیخ کلینی در پاسخ به این پرسش از قول امام صادق علیه السلام نوشته است: زمانیکه امام و حجّت خدا در میان و دسترس مردم نباشد و آنها نیز جای امام خود را ندانند و از طرفی هم بدانند که حجّت خدا باطل نگشته و از میان نرفته است. در آن حال، صبح و شام به انتظار فرج باشید. کتاب شریف کافی باب نادر فی حال الغیبه
گوشه ای دِنج ساعتی پیش، یکی از مجلّداتِ کتاب کافی را بر داشته و در گوشه ای دِنج به مطالعه و بررسی سه حدیث در رابطه با دوران غیبت حضرت صاحب الامر مشغول شدم. شاید بتوانم بگویم که از مجموع فرمایشات امام صادق علیه السلام در این سه روایت، چند نکته مهم و حیاتی برداشت می شود. ۱. همانا برای صاحب الامر غیبتی است. ۲. هر بنده ئی باید در آن دوران از خدا پروا کند و به دین خود بچسبد. ۳. در آن دوران، نسبت به دینتان مواظب باشید. ۴. مبادا کسی شما را از دینتان جدا کند. ۵. متاسفانه به خاطر ضعفِ ایمان، برخی از معتقدینِ به امامت از عقیده به صاحب الامر بر می گردند. ۶. همانا امر غیبت، یک آزمایش است از جانب خداوند که خلقش را بوسیله آن بیازماید. ۷. امام صاحب الامر سال های سال از روزگار این جهان غایب می شود و شما شیعیان تا جایی در فشار آزمایش قرار می گیرید که حتی برخی تان می گویید: صاحب الامر مُرده یا کشته شده است. ولی دیده ی اهل ایمان در فراقش اشک می ریزد. ۸. شما مانند کشتی های گرفتارِ امواج دریا متزلزل و سرنگون می‌شوید. نجات و خلاصی نیست جز برای آنکه خداوند از او پیمان گرفته و ایمان را در دلش ثبت کرده و بوسیله روحی از جانب خود تقویتش کرده است. برگرفته از کتاب شریف کافی، کتاب الحجه، باب فی الغیبه شهر مقدس قم سوم خرداد ۱۴۰۰ علیرضا نظری خرّم
یوسف پیامبر امام جعفر صادق علیه السلام می فرمایند: همانا حضرت صاحب الامر علیه السلام شباهت هایی به جناب یوسف پیامبر دارد. خوک وَشانِ این امت چه چیزی را انکار می کنند؟ برادران یوسف با او در مصر تجارت کردند و سخن گفتند و حال اینکه او را نشناختند تا آنکه خود او گفت: من یوسف ام! پس چرا لعنت شدگانِ این امّت، انکار می کنند که خدای تعالی در یک زمانی با حجّت خود همان کند که با یوسف کرد؟! یعنی او را تا مدتی چنان غایب کند که چون او را ببینند نشناسند. همانا یوسف، سلطان مصر بود و فاصله اش با پدر ۱۸ روز راه بود. اگر می خواست پدرش را از وضعیت خود آگاه سازد قطعا می توانست اما خداوند متعال اجازه نمی داد. پس این امت چرا انکار می کنند که خدای تعالی با حجت خود همان کند که با یوسف کرد؟!! صاحب الامر در بازارها راه می رود. پا روی فرش مردم می گذارد. با این وجود او را نمی شناسند تا خدا اجازه دهد. چنانچه به یوسف اجازه فرمود و آنها گفتند: همین تو خود یوسف هستی؟!! او گفت: بله من یوسفم. کتاب شریف کافی، کتاب الحجه، باب فی الغیبه حدیث ۴ به نقل از سُدیر صیرفی.
دعایی مهم امام صادق علیه السلام فرمودند: چشم به راهِ صاحب الامر هستند. خدای حکیم دوست دارد شیعه را بیازماید. در زمان غیبت، اهلِ باطل شک می کنند. سخن امام به اینجا که رسید راوی پرسید: اگر من به آن زمان رسیدم چه کار کنم؟! امام در پاسخ فرمود: اگر به آن زمان رسیدی این دعا را بخوان:👇 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ، لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ، لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ، ضَلَلْتُ عَنْ دينى. خدایا خود را به من بشناسان، زیرا اگر خود را به من نشناسانی فرستاده‌ات را نشناخته‌ام، خدایا فرستاده‌ات را به من بشناسان، زیرا اگر فرستاده‌ات را به من نشناسانی حجّتت را نشناخته‌ام، خدایا حجّتت را به من بشناسان، زیرا اگر حجّتت را به من نشناسانی، از دین خود گمراه می‌شوم. کتاب شریف کافی، کتاب الحجه باب فی الغیبه حدیث ۵
درسی از علامه مجلسی درباره برخی فرزندان اهل بیت علیهم السلام گزارشهای مختلفی به ما رسیده است. بعضی اخبار دلالت دارد بر بزرگی و منزلت آنها اما برخی روایات دلالت دارد بر صدور یک سری لغزش از آنها. مرحوم علامه مجلسی نکته درس آموزی در این فقره دارد. ایشان می فرماید: نسبت به اولاد ائمه به نیکویی سخن گفتن و یا سکوت کردن از نکوهش و طعن بهتر است. پاورقی کتاب شریف کافی، کتاب الحجه، باب فی الغیبه، ذیل شرح حدیث ۵
خطرناک ترین نوشته خطرناک ترین نوشته ای که در طول عمرم خوانده و شنیده ام، اندیشۀ ماکیاولی می باشد. بدتر از این نمی شود سر آدمها را کلاه گذاشت. از "ماکیاولی" در کتاب مشهورش به نام "شهریار" نقل شده که می نویسد: "رحم، وفا، مهربانی، اعتقاد به مذهب و صداقت پنج صفت خوبی می‌ باشد که البته با سیاست ورزی نمی‌سازد. داشتنِ این صفاتِ خوب که در بالا گفته شد، چندان مهم نیست. مهم این است که فن تظاهر به‌ داشتن این صفات را خوب بلد باشی. حتی از این هم فراتر می‌ روم و می‌گویم که اگر حقیقتاً دارای این صفات نیک باشی و به آنها عمل کنی، به ضرر تو تمام خواهد شد. در حالی که تظاهر به داشتن این‌ گونه صفات نیک برایت سودآورتر است. مثلاً خیلی خوب است که دلسوز، وفادار، با عاطفه، معتقد به مذهب و درستکار جلوه کنی، اما فکر تو همیشه باید به گونه ای معتدل و در اختیار خودت بماند که اگر روزی به کار بردنِ عکس این صفات لازم شد، به راحتی بتوانی از خوی انسانی به خوی حیوانی برگردی و بی‌رحم، بی‌وفا، بی‌عاطفه، بی‌عقیده و نادرست باشی" با خواندن سخنان "ماکیاول" برایم روشن شد که ظالمانِ عالم، چگونه و با چه پیشینۀ ذهنی به خود اجازه می دهند که به انسان ها ظلم کنند! چگونه حاکمان خود خواندۀ حجاز در یمن کودک کشی می کنند و کَکِشان هم نمی گزد! چگونه در وطن عزیزم ایران، غارتگرانِ ثروتِ مردم به راحتیِ آب خوردن، داراییِ مردم مستضعف و بیچاره را چپاول می کنند و آخرِ کاری هم، طلبکار هستند! چگونه برخی ها بی آبرو کردن دیگران را تنقلات دورهمی خود کرده و لذت می برند! چگونه ممکن است که یزید و دار و دسته اش با انگیزه های به ظاهر مذهبی، به خود اجازه می دهند که برای غارت خیمه های امام حسين عليه السلام به سوی آن هجوم ببرند و حتّى براى گرفتن لباس زنان نيز، با آنها درگير ‏شوند! حَتّى ما عَلَى النِّساءِ مِنَ الثِّيابِ الطّاهِرَةِ! و چرا ابو الجَنوب جُعفىِ بی شرافت، شترى را که غارت کرده بود نامش را حسين نهاده بود!! سَمّاهُ حُسَينا!! و چرا چادرهاى زنان را از روى سر آنان مى‏كشيدند! جاذَبُوا النِّساءَ مَلاحِفَهُنَّ عَن ظُهورِهِنَّ! و چرا به شیشۀ عطری که حسين عليه السلام‏ از كاروان تجارى يمن‏ خریده بود نيز رحم نکرده و آن را به تاراج بردند! مالَ النّاسُ عَلى ذلِكَ الوَرسِ! برایم روشن شد که چرا مردى که زيور فاطمه دختر حسين عليه السلام را گرفته بود، گريسته و آنگاه که فاطمه پرسيد: چرا مى‏گريى؟ گفت: دارايىِ دختر پيامبر خدا را به تاراج ببرم و نگِريم؟! و آنگاه که فاطمه به او می گوید: پس آن را بُگذار و بُرو! پاسخ می دهد: مى‏ترسم ديگرى آن را بردارد! أخافُ أن يَأخُذَهُ غَيري! و چرا گوشوارۀ امّ كلثوم، خواهر حسين عليه السلام را هم گرفتند و گوشش را دَريدند! وخَرَموا اذُنَها! همۀ این پرسش ها یک پاسخ مشترک دارد. آری همۀ جنایتکاران تاریخ بر روی یک خط حرکت می کنند. افکار و اندیشه های آنان به گونۀ خاصی از اعتدال و مُخَیَّر بودن تنظیم شده که اگر روزی برای رسیدن به اهداف شوم خود لازم شد بتوانند به راحتی از خوی انسانی به خوی حیوانی برگردند و بی‌رحم، بی‌وفا، بی‌عاطفه، بی‌عقیده و نادرست بشوند! تزویر که بدترین آفت دین است در قاموس آنها تکلیفی الهی جلوه می کند. تزویر با لباس دیانت و تقوی به سراغ آنها می آید. تزویر در دستان آنها سکه ای است دورو، که بر یک رویش نام خدا و بر روی دیگرش نقش ابلیس است. عوام، خدایش را می بینند و اهل معرفت ابلیسش را. علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ دهم آبان 94
در فواید خاموشی گاهی در خلال کار بر روی کتاب های مخالفین چیزهایی می بینم که حالم را بد می کند. به تعبیر یکی از رفقا انگاری می خوای لابلای خنزر پنزر دنبال تکّه ای جواهر بگردی!!! اتفاقا امروز دو سه بار اینجوری شدم. محققِ کتاب الغیلانیات که نوشته ابوبکر شافعی می باشد در پاورقی کتاب، آنجا که می خواهد درباره سند روایت اظهار نظر کند جهل خود را نمایان می سازد و می نویسد: روایت مرسله است و مشکل دارد چون سند آن به علی بن حسین زین العابدین می رسد و زین العابدین تابعی می باشد و به رسول خدا نمی رسد. واقعا کُفر آدم در می آید از دیدن این عبارات. البته اصلا مهم نیست. با خودم می گویم ای کاش این آدم ها سکوت را ترجیه می دادند. به یاد قصه ای در فواید خاموشی از سعدی افتادم. یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت و ثنایی بر او بگفت. فرمود تا جامه از او بر کنند و از دِه به در کنند. مسکین برهنه به سرما همی‌رفت. سگان در قفای وی افتادند. خواست تا سنگی بر دارد و سگان را دفع کند، در زمین یخ گرفته بود، عاجز شد. گفت: این چه حرامزاده مردمانند، سگ را گشاده‌اند و سنگ را بسته! امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید. گفت: ای حکیم! از من چیزی بخواه. گفت: جامهٔ خود می‌خواهم اگر انعام فرمایی. رضینا مِن نوالِکَ بالرَحیلِ. امیدوار بود آدمى به خیر کسان مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان سالار دزدان را بر او رحمت آمد و جامه باز فرمود و قبا پوستینی بر او مزید کرد و درمی چند.
شبانه امروز که مشغول کار بودم حدیثی زیبا توجه ام را به خود جلب کرد. به قول یکی از همکارانِ ماهر و متبحرم در امر حدیث پژوهی، این روایت از آن گزارشاتی است که باید آن را با آب طلا نوشت. و اما حدیث! ابوبکر شافعی در کتاب الغیلانیات نوشته است: امام سجاد علیه السلام کارگزاری داشت که شب ها برای چیدن خرمای تازه به نخلستان های امام در اطراف مدینه می رفت تا برای اهل خانه، خرمای تازه بچیند. وقتی حضرت متوجه عملِ پیشکار خود شد او را از این کار نهی کرد و فرمود: آیا نمی دانی که پیامبر از چیدنِ شبانه محصول باغ ها نهی می کرد؟ پیشکار امام با تعجب پرسید: نه!! برای چه نهی می فرمود؟! امام زین العابدین علیه السلام فرمودند: برای اینکه شبها فقرا حضور ندارند تا سهمی از محصول شما ببرند. بنابراین شبها از خرمایی که در خانه داریم مصرف کنید. الغیلانیات ج ۱ ص ۱۱۷
لافِ معرفت در دوران جوانی یکی از جاهایی که معمولاً زیاد می رفتم، هیئات مذهبی بود. به اصطلاح بچه هیئتی بودم و به این عنوان مباهات می کردم. یکی از حرف هایی که در آن دوران زیاد می شنیدم این بود که: "ان شاء الله این رفت و آمد به مجالس مذهبی همراه با معرفت باشد". گاهی خودم نیز این جمله را لقلقۀ زبان می کردم. اما هیچ وقت مفهوم این جمله را متوجه نمی شدم. فقط یک چیزهایی حدس می زدم. مثلا با یک شکل و شمایل و اَدا اَطوار خاص، از این هیئت به آن هیئت بروم و اشکی بریزم! فکر می کردم اگر در این مجالس اشک و آه داشته باشم به معرفت رسیده ام. گاهی نیز به اقتضای غرور و مستی دوران جوانی، کسی را که در این حال و هوا نبود، از مرحله پرت می دانستم! این روزگار با افت و خیزهایی گذشت تا اینکه وارد حوزۀ علمیه شدم. در آنجا بود که معرفت برایم به شکل دیگری معنا شد. آنجا می گفتند: معرفت یعنی شناخت و آگاهی از حقیقت. خلاصه اینکه هر چه بیشتر درس خواندم، دسترسی به معرفت برایم سخت تر شد. تا جایی که معرفت شد جنّ و ما شدیم بسم الله. سال های بعد در کتاب کافی این حدیث را دیدم و خلاص شدم. روزی امام موسی بن جعفر علیه السلام وارد مسجد شد و به شخص زاهد و عابدی به نام عبدالله که گوشۀ مسجد نشسته بود، فرمود: کارهای تو محبوب من است، ولی حیف که اهل معرفت نیستی. او گفت: فدایت شوم، معرفت چیست؟ امام فرمود: در طلب احادیث بکوش. گفت: از چه کسی معرفت بیاموزم؟ امام فرمود: از علمای مدینه! سپس هر آنچه را که آموختی بر من عرضه کن. عبدالله مدتی به آموختن حدیث پرداخت. سپس در ملاقاتی با امام، آموخته هایش را به حضرت عرضه نمود. این حرکت چند بار تکرار شد. تا اینکه روزی امام در مزرعه اش مشغول کار بود که عبد الله با امام ملاقات کرد و گفت: فدایت شوم، دست مرا بگیرید و راهنمایی‌ام کنید در غیر این صورت فردای قیامت در پیشگاه خداوند علیه شما شکایت می کنم. حضرت در اين هنگام وى را به امامت اميرالمؤمنين و بقيه امامان از آل‏ محمّد عليهم السّلام آشنا كرد. مرد گفت: امروز امام چه كسى می باشد؟ حضرت فرمود: اگر به شما بگويم قبول مي كنى؟ عرض كرد: آرى خواهم پذيرفت. حضرت فرمود: امروز، من امام هستم. مرد نگاهی به امام انداخت و عرض كرد، دليلى هم دارید؟ امام با دست خود به درختی اشاره کرد و به مرد گفت: نزد آن درخت برو و بگو موسى بن جعفر امر مي كند به طرف او بروی! مرد به طرف درخت رفت و سخن امام را به درخت رسانید. ناگهان مشاهده كرد که ریشه های درخت از خاک خارج شد و آمد تا در مقابل حضرت توقف كرد، سپس حضرت با دست خود اشاره ای به درخت كرد و درخت بار ديگر به جاى خود برگشت. آن مرد در اين هنگام به امامت حضرت موسى بن جعفر عقیده پیدا کرد. علیرضا نظری خرّم شهر مقدس قم ۷ خرداد ۱۴۰۰ بازنویسی
صبوریِ شیعیان شیخ کلینی در کتاب شریف کافی از قول امام رضا علیه السلام نوشته است: هر یک از شیعیان ما که به بلائی گرفتار شوند و یا بیمار گردند و بر آن بلا و بیماری شکیبایی بورزند خداوند اجر و پاداش هزار شهید را برایشان بنویسد. کتاب الحجه کافی، باب ما یفصل به بین دعوی... حدیث ۱۰
موسم انتخابات چند سالِ پیش از این با طلبه ای بزرگوار به نام آقا سیّد مصطفی رضوی رفاقتی داشتم. منزلشان نزدیک خانۀ ما بود. گاهی اتفاق می افتاد که مسیر پژوهشگاهِ حدیث تا خانه را با هم می آمدیم. ولی دریغ و صد افسوس که زود از میان ما رفت و به اجداد طاهرینش پیوست. پس از انتخاباتِ پُر هیاهوی سال 88 از این آقا سیّد جمله ای شنیدم که به گمانم تا پایان عمر در خاطرم به یادگار خواهد ماند. یکی از روزها که با هم بودیم رو کرد به من و با خوشحالی گفت: "آقای نظری! خدا را شاکرم که در طول ایام انتخابات 88 تا به امروز حتی یک غیبت پشت سر احدی انجام نداده ام و در عین حال به تکلیف سیاسی خودم عمل کرده ام. هرگاه سخن آقا سیّد از خاطرم عبور می کند، ناخودآگاه به یاد حدیثی از پیامبر می افتم که مو را به تن آدم سیخ می کند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: در روز قیامت یکی از شما را برای رسیدگی به اعمالش می آورند. وقتی نامۀ عملش را به دستش می دهند در آن نگاه می کند و با تعجب می گوید: خدایا! این نامۀ عمل من نیست، زیرا از عبادت ها و کارهای خوبی که در دنیا انجام دادم خبری نیست. به او گفته می شود: پروردگار تو خطا نمی کند و این نامۀ عمل تو می باشد، اما به خاطر اینکه غیبتِ فلانی را کردی کارهای خوب تو در نامۀ عمل او نوشته شد. سپس شخص دیگری را برای حساب و کتاب می آورند و نامۀ عملش را به او می دهند. به نامۀ خود نگاه می کند. بر خلاف انتظارش عبادت ها و کارهای خوب بسیاری را در آن می یابد و از روی تعجب عرض می کند: خدایا! این نامه عمل من نیست. من کارهای خوبی را که اینجا نوشته شده است انجام نداده ام. به او گفته می شود: چون فلانی از تو بدگویی کرد کارهای خوب او در نامۀ عمل تو نوشته شده است. جناب سعدی در کتاب بوستان می نویسد: طريقت شناسان ثابت قدم به خلوت نشستند چندی بهم يكي زان ميان، غيبت آغاز كرد درِ ذكر بيچاره‌ای باز كرد كسی گفتش اي يارِ شوريده رنگ تو هرگز غزا كرده‌ای در فرنگ؟ بگفت از پس چار ديوار خويش همه عمر ننهاده‌ام پاي، پيش چنين گفت درويش صادق نفس نديدم چنين بخت برگشته كس كه كافر زپيكارش ايمن نشست مسلمان زجور زبانش نَرَست توضیح اینکه "غزا کرده ای در فرنگ" یعنی جنگ کرده ای با کافران؟ علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ نوزدهم مرداد 95
آیت‌الله‌العظمی خوئی و امام‌خمینی به یاد دارم اوایل دوران طلبگی، زمانیکه در مدرسۀ علمیۀ سپهسالار قدیم حجره داشتم، از آیت‌الله سیّد ابراهیم خسروشاهی که از شاگردان امام‌خمینی و علامۀ‌طباطبایی بودند، این سخنان را شنیدم: "ابتدای انقلاب به نجف اشرف مشرّف شدم. به خاطر اینكه باجناقم مرحوم حجت‌الاسلام وثوق تهرانی شاگرد مرحوم آیت‌الله العظمی خوئی بود به صرف ناهار خدمت آیت الله خویی دعوت شدیم. در آن جلسۀ مهمانی از آیت الله خویی شنیدم که فرمودند: "در بعضی از اخبار و احادیث آمده كه شخصی قبل از قیام حضرت مهدی علیه‌السلام قیام كرده و راه را برای ظهور آن حضرت آماده می‌سازد و من فكر می‌كنم آن شخص همین آقای خمینی باشد". قم/ ۲۶ مرداد ۹۶
طلبه و چایی! سال 1380 مُلبّس به لباس روحانیت شدم. به همراه دوست عزیزم آقا سیّد محمد موسوی، برای دیدار با علما به شهر مقدس قم رفتیم. اطراف حرم مطهر، پیر مردی را دیدم که روی ویلچر نشسته بود. از رفیقم، سیّد پرسیدم: این پیرمرد کیست؟ سیّد گفت: ایشان آیت الله صادق خلخالی هستند. همان خلخالی معروف. جلو رفته و احوال پرسی کردیم. ظاهرا بیماری سختی داشتند. آیت الله خلخالی از شاگردان امام خمینی بود. از ایشان خواستم خاطره ای از امام خمینی، تعریف کند. آیت الله خلخالی در پاسخم گفت: جوان بودم. برای رفتن به تبلیغ ماه مبارک رمضان آماده می شدم. به خدمت امام رسیدم. از ایشان تقاضای نصیحت و راهنمایی کردم. حضرت امام فرمود: به کدام شهر می روی؟ گفتم: به شهر ری. فرمود: وقتی به آنجا رفتی سلام مرا به طلبه های شهر ری برسان و بگو: آقای خمینی سلام رساند و گفت: طلبه اگر اهل چایی نباشه به جایی نمی رسه! با تعجب نگاهی به آیت الله خلخالی انداختم. ایشان لبخندی زد و فرمود: منظور امام این بود که به آقایان روحانی که منبر می روند بگو بعد از تمام شدن منبر و سخنرانی، مقداری پایین منبر بنشینید و یک چایی بنوشید تا اگر برای کسی سوالی پیش آمده است در این فرصت آن را از شما بپرسد. بعد از پایان منبر، سریع جلسه را ترک نکنید. طلبه اگر بلافاصله جلسه را ترک نمود و با مردم ارتباط چهره به چهره بر قرار نکرد این منبر به جایی نمی رسد. فقط با منبر رفتن نمی توان پیام اسلام را به گوش مردم رسانید.
امام صادق علیه السلام همۀ ما این جملۀ معروف را از قول حضرت علی علیه السلام کم و بیش شنیده ایم که می فرماید: بپرسید از من، پيش از آن كه مرا از دست دهيد (سَلوني قَبلَ أن تَفقِدونی). شیعه و سنی در کتاب هایشان این جملۀ حضرت علی علیه السلام را تا دلتان بخواهد به وفور نوشته اند. اما ساعتی پیش در برخی از کتاب های اهل سنت، مشابه این جمله را از قول امام صادق علیه السلام نیز پیدا کردم. عبارتی را که سنّی ها در کتاب هایشان از قول امام صادق علیه السلام نگاشته اند اینگونه است: بپرسید از من، پيش از آن كه مرا از دست دهيد (سَلوني قَبلَ أن تَفقِدونی) زیرا بعد از من کسی نیست که با شما چون من سخن بگوید (فإنه لا يحدثكم أحد بعدي بمثل حديثي). منابع: جلد پنجم کتاب تهذیب الکمال، نوشتۀ جمال الدین یوسف مِزّی، عالم شافعی قرن هشتم. و جلد ششم کتاب سِیَرُ اَعلام النُبَلاء نوشتۀ شمس الدین ابوعبدالله ذهبى، عالم سنی در قرن هفتم و هشتم. و نهایتا جلد یکم کتاب تذکرة الحفاظ که این کتاب هم نوشتۀ شمس الدین ابوعبدالله ذهبى می باشد. علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ 26 مرداد 96
اهانت گاهی که مرحوم پدرم حالی پیدا می کرد برایم چند کلمه حرف می زد. به یاد دارم که یک بار سخن از تلخیِ دوران یتیمی اش به میان آورد. با چنان رنجی، سخن می گفت که قلم، تاب و توان نگارش و انعکاس رنج موجود در سخنان ایشان را ندارد. مرحوم پدرم می فرمود: سال 1338 تازه غبار یتیمی بر چهره ام نشسته بود. در همان روزها که کودکی ده ساله بودم برای خرید مایحتاج خانه به بقالی رفتم. شخصی داخل بقالی حضور داشت که کاری غیر از مسخره کردنِ این و آن نداشت. وقتی وارد مغازه شدم مردِ مسخره گر تا مرا دید، برای خنداندن دیگران، شروع به تمسخرِ من نمود. در آن لحظه احساس کردم، اگر سایۀ پدر بالای سرَم بود این شخص، هرگز جرات مسخره کردن مرا نمی داشت. از این قضیّه، 57 سال گذشته اما زخمی که او در کودکی بر دل و جانم وارد ساخت هنوز التیام نیافته است! (پایان سخن مرحوم پدرم) پس بیاییم از خودمان و برای خودمان خاطره ای خوش در یادها به یادگار بگذاریم. روزگاری می رسد که ... نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظۀ شادی که گذشت غصه هم خواهد رفت آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند علیرضا نظری خرّم شهر مقدس قم ۱۷ خرداد ۱۴۰۰