eitaa logo
یادداشت های یک طلبه روان شناس
79 دنبال‌کننده
74 عکس
25 ویدیو
0 فایل
می نویسم تا بماند و اندیشه های تازه متولد شود. ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ  ✍️فاطمه وجگانی مدرس و مشاور حوزه علمیه خواهران کارشناس ارشد روان شناسی کارشناس دفتر همرسان (خانواده و ازدواج) دانشگاه کاشان @Fvajgani61
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یار مهربانم سلام همه ی زندگی ام سلام به تو سلام مهربان سلام یار دیرینه ام با دیدنت گل از گلم شکفته غنچه ی لبهایم باز چشمانم برق گاهی گشاده، گاهی گِرد میشوند برای دیدن تو! دستهایم را خیس می کنم تا تو را تورق کنم. با دستهای خیسم صورت گرمت را نوازش می کنم. مغزم را متفکر ذهنم را مدیریت پاهایم را زانو میزنی در برابر خودت قلبم!! آه قلبم را باز میکنم در عالم خیال چند برگ تو را درونش می گذارم تا مونس تنهایی اش باشی. میخواهم تو را! و همه ی تورا! از کنارت تند و سریع عبور می کنم، چون دیگری در صف انتظار است. درمان دردها تویی آرام جانها تویی افسردگیها را درمان استرسها را آرام بیهودگیها را باهوده بی اثرها را مؤثر جاهل را دانا کور را بینا گمشده را پیدا مجهول را معلوم بهترینت قرآن منطقی ترینت نهج البلاغه زیباترینت صحیفه و.... ای بهترینم، دوستم، عشقم، یار مهربانم سلام سلامی به گرمی خورشید به نورانیت مهتاب به جلوه ی ستارگان به زیبایی زمین به عقلهای متفکر از همه و همه به تو سلام 💎دلنوشته یهویی با دیدن تصاویر کتاب دست خودم نیست تا می بینمش دهانم پر از آب و دست و پاهایم را گم میکنم. ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍فاطمه وجگانی دلنوشته ای به استاد به احترام و تعظیمش می‌ایستم، دستم را روی قلبم می‌گذارم به نشان ادای احترام، با زبان اشاره و بدن می‌گویم در قلب منی! تا اذن نشستنم ندهد، نمی نشینم. پابه پایش می ایستم تا او را احترام کنم. دفتر و قلمم را قبل از آمدنش حاضر میکنم. دکمه ی ضبط را میزنم و دست به قلم میشوم تا سخنش را بنویسم. گوشش میشوم و با دقت حرفهایش را تایید می‌کنم. موقع تدریسش با هم شاگردی ام سخن نمی‌گویم تا او سخن بگوید. گوشم کر می‌شود برای همهمه های ته کلاس و باز می‌شود برای شنیدن سخن استاد. ذهنم، چشمم و همه ی جانم را به او می‌سپارم تا آموزه هایش بر وجودم حکاکی شود. برای بیشتر دانستن، می‌پرسم مودبانه! پاسخ دوستان سوال کننده را نمی‌دهم مگر خودش تقاضای بارش فکری کند. استادم را در حد خدا میپرستم، می‌دانم خدا نیست ولی آیه ای از آیه های خداست. خدا را در چهره اش می‌بینم، از او می آموزم و در ذهنم مرور می‌کنم. بی حرمتی است! در مقابلش غیبت دیگری را نمی‌کنم، آیه ای از آیات خداست. همه متربی او هستند. همه را دوست دارد. حق استادم این است که غیبت او را رد میکنم. خوبیهایش را همه جا جار میزنم، عیبی ندارد اگر هم دارد چشمم را می‌بندم، استاد استاد است. هر آنکه مرا آموخت مرا بنده ی خودش کرد. با دوستانش دوست و با دشمنانش دشمن. به احترامش همچون ملائکه صف به صف قد علم کرده تا اوصاف نیکویش را بالا برده و بیش از پیش او دیده شود. ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
گاهی دعوای زن و شوهر ها برای چیست؟ یکی از موضوعاتی که حتی بین زوجین طیف مذهبی دیده می‌شود اینکه قصد دارند همدیگر را اصلاح کنند. گاهی این سبک ارتباطی به کمال گرایی افراد برمي‌گردد. کمال گرایی در خودش سلطه جویی دارد. افراد سلطه جو همیشه به فکر تغییر دیگران و حتی همسرشان هستند. به جای فرآیند گرایی به دنبال نتیجه گرایی هستند. افراد کمال گرا دو مشکل اساسی دارند. 1.در بسیاری از حیطه ها که اختلاف سلیقه دارند با طرف مقابل، زبان به سرزنش باز می‌کنند. سرزنش موجب حقارت درونی می‌شود و حقارت باعث می‌شود اعمال زشت طرف بیشتر و دست به لجبازی بزند. 2.قول لیّن و نرم ندارند، دستور میدهند. ممکن است حرفشان درست باشد اما از مخرج خوبی ادا نمی‌کنند. مگر نه اینکه هر کسی باید مراقب خودش باشد. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ..105 مائده» مولا امیرالمومنین علیه السلام می‌فرمایند: خوشا به حال کسیکه پرداختن به عیب های خودش او را از توجه به عیوب دیگران باز می‌دارد. چرا آنقدر به رفتار همسرتان حساس هستید؟ اگر میخواهی ببینی اهل امر ونهی و زورگویی به همسرت هستی یانه!! در طی روز خود را ارزیابی کنید و آن را یادداشت کنید. گاهی فرد دچار توجه انتخابی است. یعنی فقط نقاط ضعف همسر و شکست هایش را می بیند. هر کسی در گرو عملکرد خویشتن هست. «كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ 38 مدثر» اگر این علائم را دارید و مدام ذره بین روی رفتارهای همسرتان هست، توصیه می‌کنم این کتاب👆 را مطالعه کنید. ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
✍ اکسیژن تربیت فکر می کنم بهترین تشبیه برای جایگاه معنویت در تربیت شبیه کردن آن به اکسیژن برای بدن است. اکسیژن برای هر سلول، عضو بدن و عملکرد آن ضروری است. جهت تولید انرژی لازم برای زندگی، سلول‌های بدن باید دائما اکسیژن دریافت کنند. اکسیژن همچنین نقش مهمی برای از بین بردن سموم و مواد زائد بدن از طریق اکسیداسیون دارد. معنویت هم در تربیت که عناصر مختلفی دارد چنین نقشی ایفا می کند. بدون معنویت انرژی لازم به عناصر تربیت نمی رسد، عملکرد مختل می شود و موارد زائد شناخته نشده و از بین نمی روند. 💢برای تربیت صحیح باید اسالیب را یاد گرفت💢 🆔 https://eitaa.com/Asalib_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حیای مادرانه جمعه ها پمپ بنزین شلوغ هست. ایام گل و گلاب در کاشان مخصوصا روزهای تعطیل شلوغتر است. حدود نیم ساعتی تو صف بودیم تا نوبت ما شد. ماشینهای مدل بالا و خاص، زنهای کلاه به سر گاهی راننده و گاه کنار دست راننده، پیاده می‌شدند تا قدمی بزنند. در این حین یکی با لباس اتاق خواب از ماشینش پیاده شد، وسط اون شلوغی مانور می‌داد. همسر و پسرم سرشون را پایین انداختند و گفتند: «این چه بساطیه! بعضی زنها دیگه این کشف حجاب رو بی مزه اش کردند، نه حیایی! نه حجابی! ». منم با دیدن این صحنه ها، حالم بد میشه. با لب گزه و چهره درهم کشیده، برا خودم زیر لب غر می زدم و ناراحتی خودم را تظاهر میکردم. خلاصه رد شدیم و رفتیم. مدام از ظهر تا شب تو فکر بودم که چکار باید کرد! به کجا باید گفت! به کی باید اعتراض کرد! از بچگی خط قرمز ما رعایت پوشش بوده، چطور قبول کنیم که این ارزش زنان اینگونه به تاراج رفت! لابه لای کتابها دنبال یه کتاب می‌گشتم یکدفعه کتاب همسران همراه به چشمم خورد. برداشتم، باز کردم : خاطره ای از شیخ محمد تقی بهلول از تقید مادرش‌؛ با کاروان و کجاوه به گناباد می رفتیم، نزدیک نماز اول وقت مغرب شد. مادرم به کاروان گفت: بایستیم نماز اول وقت بخونیم. آنها گفتند دو ساعت دیگر به فلان روستا می رسیم.. مادرم گفت: نماز اول وقت از دست می رود، بایستید ما را پیاده کنید. من 6 الی 7 ساله بودم، خیلی می ترسیدم، شب هنگام وسط بیابان و حیوانات درنده... خلاصه مادرم با کوزه ی آبی که همراه داشتیم وضو گرفت و مشغول نماز خواندن شد. در این هنگام یک درشکه ی خیلی مجلل ایستاد و صدا زد کجا می‌روید؟ گفتیم گناباد. گفت: بیایید ماهم می‌رویم همانجا! مردی کنار سورچی نشسته بود، مادرم گفت: من کنار مرد نامحرم نمی نشینم. گفت: این فرماندار گناباد است! مادرم گفت: بروید من نمی نشینم... تو دلم می‌گفتم مادر بیا بریم تو این بیابان جا می مانیم. فرماندار بلند شد رفت کنار دست سورچی نشست و گفت: مادر بیا بالا. مادرم با این شرایط به رفتن رضایت داد و همراهشان شدیم. در بین راه از کاروان گناباد سبقت گرفتیم و زودتر به مقصد رسیدیم. دیر و زود همه به یکجا خواهیم رسید حالا اونی که عفاف و حجاب و حیا را حفظ کرد تا اونی که خودنمایی کرد و حدود محرم و نامحرم را رعایت نکرد. اما این کجا و آن کجا!!! ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
. آخرین سفارشنجمه صالحی تصور کنید آخرین روزهای عمرتان است و باید برای رفتن خود برنامه‌ریزی کنید، چه کارهایی انجام می‌دهید؟ چه حرف‌هایی می زنید؟ کجا می‌روید؟ چه کاری برایتان اولویت دارد؟ برای بعضی افراد شاید رسیدگی به کارهای عقب افتاده اولویت باشد یا تقسیم اموال‌ یا به دیدار عزیزان‌ رفتن یا سفر، یا پرداختن به کار مورد علاقه یا اصلا گوشه عزلت گزیدن و ... فکر می‌کنید معصومین علیهم السلام چه کرده‌اند؟ مثلا پیامبر صلی الله علیه و آله چه گفت؟ امیرالمومنین علیه‌السلام یا بقیه ائمه علیهم‌السلام یا امام صادق علیه السلام چه کردند؟! به نظرتان امام صادق علیه‌السلام که فردا روز شهادت‌شان است در آخرین لحظات عمر شریف‌شان چه کاری انجام داده‌اند؟! یا چه گفته‌اند؟ در گزارشی که از بانو حُمَیده، همسر امام‌ صادق علیه‌السلام، نقل شده، این‌چنین آمده است: "در هنگام رحلت امام، آن حضرت یکی از دو چشمان مبارکش را بست، سپس فرمود: خویشان و اقاربم را و هر کس که به من لطف و محبتی دارد، خبر کنید تا بیایند! وقتی همه در حضور جناب اجتماع نمودند و دور بسترش گرد آمدند، فرمود: هرگز شفاعت ما نمی‌رسد به کسی که نمازش را خفیف بشمارد و استخفاف به نماز داشته باشد."* سفارش به نماز، اصلی‌ترین وصیت امام به اطرافیان و دوستداران ایشان بود، به راستی چقدر به این فریضه الهی اهمیت می‌دهیم؟! اندکی تأمل! 🥀شهادت مشعل هدایت، تجلّـــــیِ ولایـت، مُصحف ناطق، خورشیـــد حقـــایق، حضرت صادق علیه‌السلام تسلیت🥀 *بحارالانوار، ج 82، ص 236 @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امتحان فیزیک صدها ورق و دهها کتاب و دفتر را کنار خودش چیده است. کسی حق ندارد به آنها دست بزند. فردا صبح امتحان دارد یعنی امشب شب امتحان است. عرق از شیارهای جبینش چکه می‌کند. چشمانش ریز و درشت می شود. رنگ ته چهره اش صورتی متمایل به زرد است. دلش به قارو قور افتاده. گاهی با دقت بیشتر، روی بالشتش می‌افتد و از نزدیک فرمولها را دوتا یکی حل میکند. گاهی می‌نشیند و چشمانش را ریز می‌کند و روی کاغذهای باطله می‌نویسد. گاهی تکیه بر مبل می‌دهد، دستانش را در موهایش گره می‌کند و دو تا دانه از آن ها را می کَند. گاهی هم خیره به فرش و سقف می شود و گزینه ها را داخل ذهنش تحلیل می‌کند. مکانیزم های دفاعی را برای آرامشش به کار می‌برد: ساعت چند است! اوه چقدر وقتم کم است! الو محمد حسین فصل 6 را خوانده ای! کولر را روشن کن! کولر را خاموش کن! مادر جان دعایم کن! ای خدا هرچی خواندم تو امتحان بیاید! نسخه ی مادرانه در شب امتحان مخصوصا برا بچه های کنکوری: این حرکات مقداری طبیعی هست، یخ کرده و هیجان استرس را تجربه می کند. همین سبب می‌شود تا او کمتر بخوابد، بیشتر دقت کند، تلاش دوچندان داشته باشد. کمی عسل بومی و عرقیجات آرامبخش مثل بهار نارنج و چهل گیاه، گلاب و بیدمشک معجونی برای شب امتحان است. سکوت و آرام سازی محیط به آنها امنیت می دهد. تمرکزشان را حفظ می کند. سرعت عمل و خوانش را چند برابر... بچه ها شب امتحان نیاز به درک شدن و همدلی دارند آنها را بفهمیم. ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خواهر خورشید معصومه و حمیده و رشیده و تقیه و رضیه و مرضیه ای درست، اما بانوی کریمه، «مقدامه ای» !!! مقدامه : «بانوی پیشتاز» مقدامه جان، جمعی سوالات شرعیه را آوردند، همه را جواب دادی گویی که معصومْ پدرت جواب داده است. پدرت با دیدن این کار فرمود: «فداها ابوها». مقدامه ای!! در پی ولی زمانت حرکت زینبی کردی، هرچند رضایت را ندیدی! مهم حرکت است که اقدام کردی. مامون زمانه ات کاروان از ترس باتو مقابله کرده و راه دیدار را بسته. مقدامه ای! قبل از تولدت، خبر آمدنت را دادند. شهرقم منظومه ای از حرم اهل بیت است و این از «شرف مکان بالمکین» مشخص می‌شود که شرف این مکان، به مکین آن یعنی حضرت معصومه سلام‌الله علیها است. مقدامه ای!! سه معصوم در پاداش زائر تو فرمود: هرکه فاطمه معصومه را زیارت کند بهشت از آنِ اوست. سلمان اهل بهشت است؛ اما بیش از سلمان، بهشت مشتاق سلمان است. سرّش در چیست؟ بهشت محصول عقیده و اخلاق و عمل است. همه ی اعمال در گرو امضای «ولی الله» است. هرکس با این خاندان پیوند ولایی ببندد، رایحه ی ولایت را می چشد و خود جزء اولیاء الله می شود و زین پس، اهل بهشت است. زائرت با تو گره می‌خورد و اهل بهشت می شود. مثل سلمان که با مولا علی گره خورده و منا اهل البیت شده است. مقدامه ای!! زیارتنامه ات مأثور و از طرف معصوم مُهر خورده است، «عارفا بحقها» را باید از زیارتنامه ات فهمید. به ظاهر دلتنگ رضایت بودی‌؛ اما به باطن مطیع. بانوی محدثه درهر شلوغی حدیث خواندی. محدثین در کنار مزار تو جمع شدند، نور علم و سه درب بهشت به روی مزار تو باز می‌شود. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. مقدامه ای!! مقام شفاعت داری يا فاطمة إشفَعي ليّ في الجنة فإن لَکِ عِندَ الله شأناً من الشأن» بزرگان دخیل به ضریح و گاهی به تابوت بستند تا تو شفاعت کنی، خانم!. بده راهم، بانوی عشق، ما را در ظلمت کویر امید به حرم خواهر خورشید است. هرصبح از راه دور دست ادب به سینه و ایستاده به طرف حرمت سلامت می‌کنم. مهر امضای زیارت شاه خراسان را از تو می خواهم. راه بسته است و برفی نیست که پس بزنم، سدّی نیست که بشکنم، غفلت و اهمال کاری سدّ راه شده است. امیدم به سفره ی کرامتت هست بانو! السلام علیک یا فاطمه المعصومه اللهم عجل لولیک الفرج ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زاويه‌ى ديد پسركى مى‌خواست به نويسندگى دست يابد. مى‌خواست نويسنده بشود. راه افتاد. به پيرى رسيد. شايد جادوگرى بود. مطلب خود را با او در ميان گذاشت. پيرمرد روى سنگى نشسته بود و گيلاس مى‌خورد. از كوله بار خود عينكى درآورد و به چشم پسرك نهاد. همين كه عينك بر روى چشم او نشست، ديد صحنه طورى ديگر است. مى‌ديد هسته‌ها به دمى و دم‌ها به شاخه‌اى و شاخه‌ها به درختى و درخت در زمين و آب و همراه باغبانى و زمين در آب در دست آفتابى و... وقتى به گيلاس كه بالاى سر پيرمرد بود نگاه مى‌كرد، فقط گيلاس نمى‌ديد. هسته‌اى را مى‌ديد كه مردى در زمين مى‌كاشت و زمين را ديد كه هسته را روياند و شاخ و برگ و شكوفه و ميوه داد و دستى را ديد كه ميوه‌ها را مى‌چيد و پسرك خيلى صحنه در اطراف خودش مى‌ديد. سخت مشغول بود كه دست پيرمرد عينك را از چشم او برداشت و او را از حال خود بيرون آورد. باز پسرك فقط درختى مى‌ديد و فقط هسته‌هاى گيلاس را كه از دهان پيرمرد بيرون مى‌آمدند. در اين لحظه پير توضيح داد: اگر مى‌خواهى نويسنده باشى، بايد اين گونه ببينى و با اين عينك نگاه كنى. 📗برشی از کتاب آیه‌های سبز، استاد علی صفایی حائری @talabemoshaver99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشبختی یعنی تو را داشتن....
زیارتی امام رضا (23 ذی القعده) دلم هوایی شد به صحن حرمت به سقاخانه و ایوان طلایت چه می‌چسبد! آب سرد و گوارای صحن هایت. گرمای خورشید با چتر دعای زائرین و بال بال زدن ملائک در آستانت خنکای وجود شده است. ایستاده ام، گاه گاهی سرم را بالا میاورم چشمانم بارانی ست، ضریحت را چندتایی می بینم، حرم در حرم، نور در نور، نورانیتش تا عرش خدا می‌رود. خواندن یک یس برای شیخ نخودکی دلم را آرام می‌کند تا کم کم وارد بر خانه ات شوم. زیبایی های حرمت دلم را جلا می دهد. هوا گرم است، خورشید در خورشید حرارتش دوچندان است‌؛ اما می خواهم اذن ورود بگیرم، نمکی چشمانم خیس شود و بعد پا در رواقت بگذارم. روز زیارتی امام رضاست. از راه دور خواندن یک جامعه کبیره، صلوات خاصّه و نماز امام رضایی با یس و الرحمن، دلم را وصل وصالت می کند. السلام علیک یا ضامن آهو ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
روزشماری کنکور یک ماه بیشتر است خوابِ شب ندارد. پاهایش را بهم میکشد، دست را گره در موهایش می‌کند و گاهی یکی از آنها را میکَند. خیلی به فکر فرو می‌رود، خیره می‌شود. گاهی چشمانش را عمیق باز و بسته می‌ کند. عرق از شیارهای جبینش می‌چکد! بدنش یخ کرده ولی در دلش کوره ای پر حرارت است. گاه انگار سالهاست لابه لای چکنویس هایش به خواب رفته است. محیطش امن است، تورقی بر جزوه هایش دارد کسی حق ندارد به آنها دست بزند. رنگ صورتی چهره اش گاهی نیلی و کبود گاه زرد و سرخ می‌شود. بعد از تلاش علمی، دلش به قاروقور می‌افتد. شور و شیرین و سه شیره و عسل و سکنجبین و دمنوش های گیاهی گل گاوزبان و... آرامش می‌کند. صدا و سیمای خانه شان را قطع کرده است. فیش سیما را کشیده و می گوید صدای تلفن به گوشم نخورد. از امروز فقط تحلیل آزمون می‌خواند. قلمهایش را دوسر کرده تا روز موعود شش مداد داشته باشد. فردا باید آرام تر باشد و خوانش را کنار بگذارد و فقط ذهنش را تقویت کند. پاورچین گوشی را برداشته و از شبهای کنکور نوشتم، در چهارشنبه ی امام رضایی از شما عزیزان التماس دعا دارم. ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
کودکی ات را یادت هست؟ کودکی خرد و کوچک با کلی نقص. نقص نیاز؛ نیاز به شیر، آب، نان، بهداشت و هرچه بزرگتر نیاز بزرگتر و بیشتر .. به دنبال دامنی امن تا گریه ها، عطش ها و گرسنگی ها را برطرف کند. طفل صغیر و دامن مادر، بهترین پناهگاه و جایی از اینجا بهتر نیست. هیچگاه نامادری مادر نمی‌شود چون نمی‌تواند بچه را شیر دهد ولو اینکه او بهترین باشد. کودک گاهی نمی‌داند کجایش درد می‌کند، چه می‌خواهد؟ فقط فریاد می‌زند و نق و نوق می‌کند ولی مادر یا پدر میدانند او چه می‌خواهد. در کتاب تکوین وقتی گریه می‌کند نیاز شیر و غذایش را تأمین می‌کنند و در کتاب تشریع باید دست از آب و غذا بردارد و خود را به مکتب ادب برساند تا آبرسان الهی به او عنایت کند. انسان راه می‌خواهد. «اهدنا الصراط المستقیم». نای صراط مستقیم در بیابان لم یزرع جهالت است؛ فقط صراط مستقیم است که او را به سمت هدایت می کشاند. هدایت جنسش نور است. آن نور ظل الله(سایه ی خدا) است؛ سایه ی خدا چیزی از خود ندارد بلکه تمام خداست. آیینه ی تمام نمای خداست، او تجلی می کند در وجود امام. منصب امامت اولین و آخرینش به دست خداست. روز گرم، بر جهاز اشتران، چشمه ای در کویر چه گواراست!! چه خبر است!!! برکه ایست پر برکت، پیوند آسمان و کویر گره خوردن دستان پسر آمنه در دستان پسر فاطمه، روز نبأ عظیم، روز پیوند نبوت با امامت، روز بیعت، روز بیداری فطرت ها و ملت ها، روز ناله ی شیطان ها، روز انتخاب و انتساب اولین امام و وعده ی آمدن آخرین امام. جمعیت 120 هزار نفری در یوم التبسم، یوم الفرح در بازگشت حجه الوداع، روز بیعت دست در دست و دستان دیگر در کاسه های آب. غدیر آب حیات و مدرس حیات بشری است. عده ای یادشان رفت پیغمبرشان فرمود: «مَن کنتُ مولاه فهذا علی مولاه» بعضیها دور کعبه چرخیدند ولی باطن کعبه (امام) را فراموش کردند. بعضیها حلقه های دست در دست غدیر را به فراموشی سپردند و به دنبال نامادری های خلافت راه افتادند. عید غدیر مبارک باد ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
جوال ساعت 5عصر حاجی منتظر بود تا با دو پسرک راهیِ باغ شود. جوان قدیمی به جوانهای امروزی، یاد می داد که چگونه بیل را دست بگیرند و خاکهای باغ را جابجا کنند تا آب قنات مسیرش را بهتر پیدا کند وخود را به درختان برساند. حاجی گاهی می‌نشست و گاهی بلند می‌شد. بیل را خودش به دست می‌گرفت و می‌گفت: «آخر تا کی می‌خواهید کار بلد بشید، حیف حیف که دیگر نمتونم کار کنم»."جوان توانست و ندانست، پیر دانست و نتوانست". پسرک ها از رقابت یکدیگر یک ماشین خاک را جابجا کردند و بازهم حاجی بابا تا آخری دستورشان می‌داد؛ چرا درست بیل دست نمی‌گیرید!؟ آخر شما می‌خواهید چه کاره شوید؟ (استیکر خنده). حق دارند جوانهای قدیمی کاردان و عاقل بودند. شهید مطهری (ره) تو کتاب تعلیم و تربیتش نوشته است دو نوع علم داریم؛ علم مسموع (شنیده شده) از کسی یاد می‌گیرند و طوطی وار حفظ می‌شوند ولی علم مطبوع ( عقل و تفکر) که بعضی قدیمی ها دارند. صاحبان علم مطبوع دارای عقل و تفکرند. علم درون دارند هرچند به مکتب و کلاس نرفتند. بالاخره بیل آخری که می‌ریختند حاجی راضی شد و گفت: ماشاءالله، آفرین حالا بلد شدید چگونه بیل به دست بگیرید. (بازم استیکر خنده) صدایِ زنگوله ی گوسفندان سیاه و سفید عمو حسین از داخل زمینی که دورش را فنس توری کشیده است میاید؛ بع بع صدای عموحسین می‌زدند و عمو کمی پایین تر تو باغ سرسبزش مشغول کار بود. زن عمو صدایم می‌زند که بیا پیش ما. درحال برگزاری کلاس آنلاین راهیِ باغ ِ عمو حسین شدم. سر راهم دو تا سگ گله دیدم با اینکه کارم نداشتند، کمی ترسیدم و از کنار دیوار حرکت کردم و آیه ی «وکلبهم باسط ذراعیه بالوصید» را خواندم. فاطمه عروسش دختر کارکشته ای هست. چوب به دست سیب و زردآلو و گوجه سبزهای قرمز شده را از سر درختان پایین می‌کرد. کیمیا و کیان گریه می‌کردند، خسته شده بودند، آب می‌خواستند و مادرشان همچنان لابلای درختان مشغول بود. زن عمو حسین می‌گفت: «باغ خوبه توش صفا کنی و چایی بخوری، نه اینکه اینهمه زحمت بکشی» ! حقیقتا باغداران خسته می‌شوند و اهل تلاش اند. پاکتی از زرد آلو و سیبهای درختی را آوردم برای پسرک ها و حاجی بابا شستم و میان وعده ی استراحت شان بود. دانه های باران گاهی تگرگ های یخی تند و آرام می بارید، بوی خاک و هوای تمیز و صاف، صدای جیر جیرکها، کلاغها و چلچله ها حسّ زندگی و نشاط را می دهد. اگر کار، تلاش، امید همه جا باشد چقدر زمان زود می‌گذرد. فکر (بیهوده)، خیال، اختلال، یأس، تنبلی و....همه قهر می‌کنند. آسمان هم دلش پر است، می غرّد و گاهی می‌گرید و گاه ساکت می‌شود. به امید روزی که همیشه دلتون شاد و لبتون خندون با انرژی، امید و ابتکار باشید. ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
یکی از روشهای تربیتی تقلید و الگو گیری از شخصیت های محوری است. الگو را دیگران نمی توانند نشان بدهند بلکه الگو را هر کسی خودش باید پیدا کند. تقلید از رفتار شخصیت ها می تواند مثبت و یا منفی باشد. نهادینه کردن هر عملی به واسطه ی تقلید نادرست تبعاتی به جای می گذارد. یک تقلید منفی حدود صد سال قبل، که هزار و اندی کشته، جنایت، تبعید و عادی سازی عادت نامرسوم غلط را جهت گیری کرد. سفری که رضا قزاق چکمه پوش به ترکیه داشت. به دستور آتاتورک، زنان بی حجاب برایش آوردند و ذهن خرابش را مسموم کردند. به نظر او برای تمدن سازی جدید زنها باید لخت و عور شوند و پیشنهاد کشف حجاب در ایران را به پا کردند. این قضیه مهمتر از تجدد و... بود. خشاب های گرم رضا خانی با واسطه ی خشاب های گرم جنگ نرم استعمارگری به هدف می نشست و مرتب تیر از چله ی کمان رها می‌شد. با گیر دادن به آیت الله بهلول، تبعید میرزا حسین قمی و سنگ جلو پا اندازی آیت ا.. کاشانی و... و ترس و رعب انداختن در دل مردم با حجاب زنان مبارزه را آغاز کرد، به طوریکه زنان تا چند سال از منزل بیرون نمی آمدند. شعار حجاب ممنوع و کشیدن چادر از سر زنان عده‌ای مردم مؤمن را به حرکت واداشت و با تحصن در مسجد گوهر شاد اعتراض خود را به حکومت رضا خانی اعلام داشتند. در جوار حرم رضا شاه، نه به رضا خان گفتند و دست بر دعا برداشتند. عده ای مشرف به مسجد گوهر شاد از بالاخانه هایشان دید می زدند که مردم را به رگبار و خاک و خون کشیدند. جنازه ی زائرین زنده و نیمه جان و در خون غلتیده را بر 56 کامیون بار زده و به مزار علم دشت بردند. جوی خون در مسجد راه افتاد و با ظرف کاسه ای خونها را جمع می کردند. بوی خون، صدای ناله ها که من زنده ام کجا میبریدم!! چادرهای تکه تکه شده، دیوارهای قرمز از خون، درهای کنده شده برای تابوت شهدا... چقدر فاجعه سنگین است ولی چرا به زودی محوش می کنند!!! دست استعمار و آدم کشی، قتل و خون و پاکسازی واقعه ها.... خیلی ادعای شخصیت الگو دارند و خواستند رد پایی از بی شخصیتی که هیچ خوی حیوانیشان به جای نماند. خواستند از یاد برود، ولی نفهمیدند که نه از یاد و نه از دل نمی‌رود... پنجه های آهنین استعمار که در دستکش مخملی جا گرفته است، سلاحی که خشابهایش بی صداست، دست نشانده هایی که از جنس مردم ولی در لباس مزدور تن نمایی می کنند و....را که به ظاهر لباس حقیقت و به باطن دروغ را عرضه می کند همه الگوهای دروغین اند. الگویی با تاج و تخت پهلوی و تزریق کلاه شاپو به... گاهی مصیح را علم می کند با موهای فرفری و تزریق عریانی و نیمه برهنگی.. گاهی با جنگ شناختی و شلیک گلوله های داغ شک و تردید و ناامنی و گاهی با ابزار ناامیدی و القای شما نمی توانید و بزرگ نمایی خود، پیش می‌رود و این یک تقلید منفی است. ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا (س) کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
مهمانی گمنامان خوشنام میزبان بچه های مادر شده بودند. ساده و بی ریا، خاکیِ خاکی آرامِ آرام بودند و آرامی را هدیه می دادند. اتاقشان رنگ و بوی لباسشان را گرفته بود. گلهایِ ناز بالاسرشان گاهی از فرط هوای داغ و گاهی از بی آبی لبهایشان به سفیدی می زد. آیینه ی صورتهایشان بی جیوه و کم نور شده بود. بادِ گرم کویر، آنها را نوازش می داد، بیرقها و پرچم های سه رنگ از طالبان علم، ندای خوش آمد گویی داشت و رسیدن ماهِ محرم ارباب را تسلیت می گفتند. عکس و تمثالی از آنها در طاقچه ی اتاقشان نبود؛ چون آنها خودشان، گمنامی را طلب کرده بودند، اما خوشنامی وصله ی تنشان بود و تصویرشان در آیینه ی خدایی تجلی کرده بود. فرزندان روح الله به این وادی پناه آورده اند؛ شاید هم نه، آمده اند تا پناهِ دیگران شوند. روضه خوانشان حضرت ارباب، گریه کنها؛ زائرین، ملائک، در و دیوار است. قطره های اشک روی خاک مزارشان، بوی گلاب می گرفت و آبِ وضویشان می ساخت. زائرین کربلا هم نوا و هم قدم در منزل آنها چندی بیتوته کردند به یاد مشّایه و چای عراقی و نوحه ی قدم قدم با یک علم...میزبانان کوله های مهمانان را پر کردند و آذوقه ی سفر دادند. فرزندان روح الله به تعداد انگشتان یک دست در کنار هم آرمیده بودند، همانهایی که مادرانشان هنوز با دلِ جمع نیارمیده اند و به اندازه ی مویِ سرشان درد فراق کشیده اند. (نثار ارواح طیبه ی شهدا صلوات) ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
◼️ برنامۀ «ماجرا» | فصل قیام ◼️ با حضور دکتر ابوالفضل هادی‌منش ◼️ قسمت سوم | امشب ۲ مرداد | ساعت : ۲۱:۰۰ ◼تکرار | ۲ بامداد، ۷ صبح و ۱۵ بعد از ظهر مجری: حمید سبحانی‌صدر سردبیر: سعید طاووسی @majara_tv4