eitaa logo
طلبه پیاده🇵🇸
455 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.7هزار ویدیو
9 فایل
با سلام این کانال بیشتر بستری برای آماده سازی محتوا جهت نشر است . دعا کنید همه از خر شیطون پیاده باشیم. (تصویر مربوط به راهپیمایی اربعین ۱۴۰۲) ارتباط با مدیر https://eitaa.com/hmadreza
مشاهده در ایتا
دانلود
علی اصغر صالح آبادی| ۱ ▪️اسرا تسلیم جو‌ مبتذل بعثی ها نمی شدند خاطره ۸ آذر ۱۳۶۱ موصل ۲ 🔻با ورود اسرای عملیات رمضان به اردوگاه موصل ۲ چون جو اردوگاه با روحیات معنوی اسرا سازگار نبود آنها با نیروهای بعثی سر مسائل مختلف خصوصا نماز جماعت و عزاداری اهل بیت علیهم السلام و پخش ترانه های مبتذل فارسی و نمایش فیلم های مبتذل و....کشمکش داشتند و تسلیم اوضاع مبتذل بعثی ها نمی شدند. 🔻آب و غذا را قطع کردند! بعثی ها برای پایان دادن به این مقاومت های نامنظم و حاکم کردن جو‌ ابتذال در اردوگاه تصمیم گرفتند که وحدت اسرا را از بین ببرند و اسرای بسیجی و ارتشی را از هم جدا کنند و برای تسلیم شدن اسرا از اول آذر ماه ۱۳۶۱ در آسایشگاه ها را بستند و آب و غذا را قطع کردند و ارشد آسایشگاه ها را به همراه ارشد اردوگاه و تعدادی دیگر به یکی از اتاقهای طبقه بالا بردند و شروع کردند به زدن و شکنجه آنها بنحوی که صدای ناله آنها به بقیه می رسید. 🔻بچه ها از شدت ضعف بیهوش می شدند تشنگی و گرسنگی به بچه ها فشار آورد بچه‌ها شروع کردند به شعار دادن و تکبیر گفتن! این قضیه چند روز ادامه پیدا کرد تا اینکه به تدریج ضعف بر دوستان غلبه کرد و یکی یکی از ضعف بیهوش می شدند و بقیه با صدا کردن مامورین آنها را بیرون می‌دادند. 🔻بسیجی ۱۲ ساله گفت یا همه یا منم نه در این میان داستان علیرضا احمدی که ۱۲ ساله بود و جثه کوچکی داشت که از سنش هم ضعیفتر بود و همراه پدر بزرگوارشان که اخیرا به رحمت حق پیوستند برای پخش شربت با تانکر به خط مقدم آمده و اسیر شده بودند بسیار جالب بود. یکی از ماموران در این شرایط دلش برای علیرضا سوخته بود و یک پارچ شربت آورده بود پشت پنجره و به علیرضا گفته بود مقداری شربت بخور تا بیهوش نشوی. علیرضا گفته بود به بقیه هم می دهید گفته بود نه. علیرضا گفته بود پس من هم نمی خورم مثل بقیه. واقعا مثل یک مرد بزرگ اسارت را تحمل می کرد. 🔻اسرا از گرسنگی در رو بزور باز کردند بالاخره اسرا دیدند یکی یکی از ضعف میافتند و اینجور نمی توانند ادامه دهند. روز هفتم آذر تعدادی در یکی از آسایشگاه ها را هل دادند و باز کردند و بیرون آمدند. بعد هم در بقیه آسایشگاه ها را باز کردند.مامورین دشمن از محوطه اردوگاه بیرون رفتند. مقداری غذا از اول آذر در آشپزخانه مانده بود تقسیم شد. عده‌ای هم از علفهای حیاط می خوردند. شب ۸ آذر اردوگاه دست اسرا بود. تا صبح گروهی به ترتیب نگهبانی می دادند. چند نفری به عنوان نماینده انتخاب شدند تا با مسئولان اردوگاه مذاکره کنند. ولی آنها قبول نکردند و با صدای بلند می گفتند ارجع ارجع. 🔻بچه ها روزه گرفته بودند و نگران تعداد زیادی از بچه ها روز ۸ آذر روزه گرفتند. شرایط نگران کننده بود و نمی دانستیم چه پیش میاد. ظهر آن روز نماز جماعت در وسط حیاط اردوگاه خوانده شد. و بعد از نماز بچه‌ها یک متن عربی آماده کرده بودند خطاب به سربازان به این مضمون که الآن چند روز است آب و غذا را قطع کردند و..... 🔻البته بعثی‌ها در این چند روز خودشان را آماده ضربه کرده بودند و حدود یک گروهان یا بیشتر از جای دیگر نیرو آورده بودند و معلوم نبود چی خورده بودند که بحال خود نبودند. 🔻 بعثی ها به اسرای گرسنه و بی دفاع حمله کردند بالاخره بعد از خواندن پیام عربی به صورت جمعی یکدفعه در اردوگاه باز شد و تعداد زیادی نیروی بعثی با چماق و کابل و نبشی آهن و لوله های فلزی آب وارد اردوگاه شدند درحالیکه فریاد می کشیدند و دستشان را به لبهایشان می زدند شبیه شمرهای تعزیه خوانی. به هر کسی رسیدند با چماق و کابل و نبشی آهن زدند و ریختند بچه‌ها با ضعف جسمی و گرسنگی و تشنگی و با زبان روزه توان مقاومت نداشتند و با اولین ضربه می افتادند. 🔻 خراب کردن دیوار روی بچه ها یکی از حرکات وحشیانه آنها هل دادن و خراب کردن دیوار جلو آسایشگاه روی عده ای از بچه ها بود که پشت دیوار پناه گرفته بودند. در این واقعه حدود پانصد نفر یا بیشتر مصدوم و مجروح شدند و دو سه نفر به شهادت رسیدند. 🔻یاد شب یازدهم محرم افتادم بعد از قلع و قمع بچه‌ها پیروزمندانه همه را با دست و پا و سرهای شکسته و مجروح در وسط اردوگاه جمع کردند. ولی سخت ترین بخش این واقعه این بود که بعد از این جنایت درهای اردوگاه باز شد و یک ماشین پر از سمون و یک تانکر آب وارد اردوگاه شد. بنده همانجا یاد عصر عاشورا و شب یازدهم محرم افتادم که ممنوعیت آب برداشته شد. 🔻 روح شهدای این حادثه با شهدای کربلا محشور گردد ان شاءالله. آزاده اردوگاه موصل https://eitaa.com/taakrit11pw65