💐 سلام 💐
صبح زیباتون بخیر
بریم سراغ یک روز دیگه از عبادت مادرانه...
🌸 خدایا، امروز کمکم کن در اوج لحظات سخت خستگی، لبخند را از دلبندم دریغ نکنم. 🌸
💐 الهی به امید تو 💐
@talangor_madaraneh
#تلنگر_مادرانه ۳
مهندس کوچولوی مامان دنبال کشف همهی چیزهاییست که دور و برش میبیند 😍
دستش را بلند میکند تا قاب عکس روی دیوار را بگیرد؛ قدش خیلی کوتاه است ... خیلی خیلی کوتاه تر از آنکه بتواند به آن بالا برسد 😅
تلاش زیادی می کند، روی نوک پنجه پاهایش میایستد و دستش را تا جایی که می تواند دراز می کند اما نمی شود ...😕
کمی نا امید و عصبانی می شود اما دنبال راه حل می گردد، به مشقت روی مبل میرود و بازهم دستش را دراز میکند، اما نتیجه نمیگیرد..
شروع میکند به داد و بیداد و جیغ زدن 😫 صدایش را می شنوم و به کمکش می روم 🤗او همچنان دستش را دراز کرده است... از پشت او را بغل می کنم و بالا میبرم؛
آنقدر ذوق زده است که برایش مهم نیست چه کسی پشت سرش هست!
بالاخره دستش به تابلو میرسد 😍 با خوشحالی آن را لمس میکند و چند ضربه می زند و از اینکه بعد از این همه تلاش به هدف رسیده غرق شادی میشود 😃
وقتی او را زمین می گذارم نمیدانم به چه می اندیشد اما گمان میکنم رسیدن به هدفش را مدیون زحمات خودش میداند، نه دستهای مهربان من ...😅
#خدای_من
خدای مهربانم...
🌸هر بار که در زندگی به موفقیتی رسیدم گمان میکردم با تلاشهای خودم بوده است ...
🌸بی خبر از آنکه دست مهربان تو پشت سرم بوده و نتیجهی اصلی را مدیون خدایم هستم.
🌸مرا ببخش که دست همیشه حامی و حافظ و نگهدار تو را در زندگی کمتر میبینم و گاهی نمیبینم ...
سپاس بیکران تو را، که حتی لحظهای مرا رها نمیکنی.
@talangor_madaraneh
#دلنوشته
🌸 سلام بر ماه رجب 🌸
خدایا، از تو ممنونم که یک بار دیگر توفیقم دادی وارد این ماه بزرگ و عزیز شوم.
یادم هست آن موقعها که خودم بودم و خودم، نمیگذاشتم حتی یکی از مستحبات این ماه هم از زیر دستم در برود 😅
اما حالا با وجود این کوچولوهای ناز که خودت عنایتم کردهای، وقت و انرژی کمتری برای مناجات میماند.😔
🌸 اما میدانم که همین کارم در نزد تو از چنان ارزشی برخوردار است که اگر به پای مناجاتهای سحرگاه ماه رجب نرسد، کمتر از ان نیست.
🌸 زیرا که دارم عمرم را به پای تربیت بندههای تو میگذارم، که اگر خوب از پس آن بربیایم، هر رکعت نمازی که آنها در تمام ماههای رجب عمرشان خواهند خواند، برایم گنجی وصف ناشدنی خواهد بود.😍
@talangor_madaraneh
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 سلام مادران مهربون
🌸 امروز یه #کلیپ داریم در مورد جایگاه ویژژژژژژه خودمون ☺️ اگه یادتونه بگید .... آفرین، همون بهشت که زیر پای مادران است 😍
اما ...
🌸 کلیپ رو تا آخر با دقت گوش بدید که آخرش تبصره خورده ...
بهشت زیر پای کسانیه که « قدر بدونن و نق و غر نزنن» اینه که مهمه 👌
🌸 خدای مهربانم
کمکم کن این نعمت بزرگ رو که عنایتم کردی قدر بدونم و با مراقبت از خودم در لحظات سخت، پاداش عظیم و گنج آخرتیش رو با بهونه الکی و ناچیز، از بین نبرم 🤲🌹
@talangor_madaraneh
تلنگر مادرانه
🌸 سلام مادران مهربون 🌸 امروز یه #کلیپ داریم در مورد جایگاه ویژژژژژژه خودمون ☺️ اگه یادتونه بگید ...
🍄 در مورد کلیپ اگر نظری دارید برام بفرستید تا امروز یکم درموردش صحبت کنیم.😃
🍄 اگر هم نظری ندارید مجبورید نظر شخص شخیص خودمو بخونید 😄
تلنگر مادرانه
🍄 در مورد کلیپ اگر نظری دارید برام بفرستید تا امروز یکم درموردش صحبت کنیم.😃 🍄 اگر هم نظری ندارید مجب
#یادداشت
چندبار این یک دقیقه سخنرانی کوچولو رو گوش کردم و در ذهن خودم دنبال مصادیق نق و غر میگشتم.
🔺هربار که با اشتباهات بچمون سرش داد میزنیم یا سرزنشش میکنیم😖
🔺هر بار که به خودمون میگیم ای بابا چه کاری بود بچه آوردی! با دست خودت آسایش رو از زندگی خودت گرفتی 😐
🔺یا هر بار که وضعیت اقتصادی خودمونو مقایسه می کنیم با کسی که بچه نداره!! و فکر میکنیم نعوذبالله بچه باعث کم شدن روزی ما شده در حالی که خداوند در قرآن فرموده «نحن نرزقهم و ایاکم»؛ یعنی اول روزی اون فرشتگان معصوم رو میدیم و بعد به برکت آن ها به شما روزی میدیدیم...🌿
🔻 با همهی این کارها، داریم ذره ذره از اجر و ثواب و ارزش زحمات خودمون کم میکنیم😔
🌸خدایا
بالاخره خودت در جریانی ما خانم ها خسته که میشیم تا چند تا غر نزنیم خستگیمون در نمیره😅
🌸خدایا
همه این نق و غرها رو به بزرگی خودت بر ما ببخش و ما را در مسیری قرار بده که هر روزمان بهتر و صبور تر و شادتر از دیروز باشد.
@talangor_madaraneh
#تلنگر_مادرانه ۴
کوچولوی مامان چهار دست و پا به سمتم می آید و روبرویم مینشیند😊
از آن نگاه های معنادار به من میکند؛ فکر کنم همه تان فهمیدید چه میخواهم بگویم😅
با همان حس ششم مادرانه از حالت چشمهایش میفهمم چه خبر شده 😉
بازهم خودش را کثیف کرده و به سراغم آمده😅
او را بغل می کنم، میشویم و تمیز میکنم، و لباس جدید میپوشانم.😌
در همه این مراحل به کودکم لبخند میزنم و حتی او را میبوسم😘
با دیدن لبخند من او نیز می خندد😊
او نمیداند این کارش مرا به زحمت میاندازد و نمیداند این بوی بد برایم منزجر کننده است و من آن را دوست ندارم 🤢 بلکه من فقط خودش را دوست دارم و به خاطر اوست که همه اینها را تحمل می کنم و با عشق به صورتش لبخند میزنم.😄
🌸خدای من
خدای مهربان من
🌸هرگاه گناه کردم، عصیان کردم و فریب خوردم ... نالان و پشیمان به درگاهت آمدم ...
🌸 تو با روی گشاده مرا پذیرفتی؛ آلودگیهایی مرا زدودی و مرا لباس نو پوشاندی...
و من هیچ وقت به این اندازه درک نکرده بودم که بدی گناه بیش از آنکه بخاطر کثیف و آلوده کردن روح من باشد؛ از آن است که خشم و ناراحتی تو را از من موجب می شود....
🌸 مهربانی و کرامت و لبخند رحمت تو، همیشه مانع از این بوده که من بفهمم وقتی نافرمانی می کنم تو بیش از آن که از آن گناه آزرده شوی از این خشمگین می شوی که من «بندهی تو» خود را به آن آلودهام😔 و کثیف شدن روح من، بندهای که انقدر دوستش میداری تو را میآزارد ...
🌸 و تو با اینکه همیشه خودم را دوست میداری، گناهم را نمیپسندی... اما مرا میبخشی🌺❤️
الهی العفو...
@talangor_madaraneh
🌷 #حدیث ناب 🌷
پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و سلم:
کسی که کودک گریان خود را راضی و آرام کند، خداوند در بهشت آنقدر به او میدهد تا راضی شود.
🌷 چقدر این احادیث انگیزه و دلگرمی میدن به مامانهای مهربون و مراقب، برای ادامهی این راه، که یه پایان روشن و پر اجر داره 😊😍
@talangor_madaraneh
#دلنوشته
زمانی که مدرسه میرفتم پر بودم از آرزوهای قشنگ در جواب سوالی که همه از من میپرسیدند: «میخواهی در آینده چکاره شوی؟»
چقدر جذاب و دست نیافتنی میشدم در لباس یک پزشک حاذق 👩⚕ و چقدر مقتدر و مستحکم در جایگاه یک وکیل 👩⚖ دقیق و پرتلاش در نقش یک خانم مهندس 👷♀ و خیلی لطیف و باریک بین و خواستنی در جایگاه یک هنرمند 👩🎨 یا نویسنده یا معلم و و و ...
همهی اینها را در افکار کودکیم میپروردم و با مرغ پرواز خیالم به آن بال و پر میدادم ...
🌸 بزرگتر که شدم، کم کم افکارم، علایقم و آگاهیهایم نیز بزرگتر و دقیقتر و روشنتر شدند. و من فقط یکی را برای خودم برگزیدم.
🌸 اما بعد از گام نهادن در وادی زندگی مشترک و در بغل گرفتن فرشته کوچولوی نازم؛ تمام افکار و تحلیلهایم رنگ باختند و اهدافم را تغییر دادند.
🌸 بیشتر که خواندم و دیدم و شنیدم، فهمیدم آنهایی که من برگزیده بودم، شغل بودند نه هدف زندگی!!!! و چیزی که بعد از تولد فرزندم به آن رسیدم، دیدگاه روشنی از هدف زندگی است😃
🌸 من میتوانستم در تمام آن جایگاهها باشم، موفق باشم و بدرخشم... اما هیچکس نمیتوانست در جایگاه کنونی من باشد و برای فرزندم «مادری» کند 😇
🌸 جامعه پزشک و پرستار و وکیل و نویسنده زیاد دارد؛ اما آیا مادر، «به معنای تمام و کمال آن» هم به اندازه کافی دارد؟
🌸 من هدف زندگیم را و اشتغال زندگیم را با بینشی دقیق و روشن برگزیدم.
🦋 میخواهم مادر باشم و انسان بسازم 🦋
@talangor_madaraneh
تلنگر مادرانه
#دلنوشته زمانی که مدرسه میرفتم پر بودم از آرزوهای قشنگ در جواب سوالی که همه از من میپرسیدند: «میخ
پی نوشت:
۱. من شاغل بودن بانوان عزیز و مادران محترم را نفی و نهی نمیکنم؛ اگر کسی بتواند در کنار مادری به مشاغل ضروری خانمها نیز بپردازد، مانعی ندارد، بشرطی که در «مادری» اش، خللی ایجاد نشود.😊
۲. رهبر عزیزمان در سخنان اخیر خود فرمودند: خانه داری (و مادری) خانه نشینی نیست. {توضیح اینکه: در دوره زمانه ما با این همه پیشرفت تکنولوژی، براحتی در خانه میتوان شغل داشت و مادر هم بود}😊
۳. با یک دید جامع و البته کمی طنز، یک مادر تمام این شغلها را باید بلد باشد ☺️ که درمطالب بعدی (به فراخور زمان) به آن خواهیم پرداخت.😊
#دلنوشته
چشمهایم میسوزد؛ 👀 خواب از من طلب دارند!
زمانی که هنوز مادر نشده بودم، همه چیز روتین داشت؛ برنامهی مطالعه، خواب، زندگی اجتماعی ...📒
آن موقعها در دسترسترین چیز، خواب بود!😴 راحتترین راه برای جبران کمبود انرژیهای از دست رفته در روز. چیزی که هیچکس نمیتوانست آنرا از من بگیرد یا خرابش کند!
صبح که بیدار میشدم، دوباره پر از انرژی بودم و آماده برای یک روز جدید.😃💪
اما حالا همه چیز فرق کرده... وقتی شبها تا دیر وقت بیداری و مدام ساعت را نگاه میکنی که خدایا پس کی این وروجکها خسته میشوند؟🤔 عقربه های ساعت از هم سبقت میگیرند 🕐 🕑 🕒 دوازده، یک، دو، سه بامداد ... آنجاست که دیگر توان ادامه دادن نداری و نشسته خوابت میبرد! 😴
که یکهو گرمای یک دست کوچولو که دارد صورتت را نوازش میکند دوباره تو را به وسط معرکه باز میگرداند 😐
دیگر خودشان هم خسته شدهاند! بالاخره خوابشان میکنی.🙃
تازه چشمانت گرم خواب شده که یکیشان با داد از خواب میپرد و شروع میکند به گریه کردن! 😖خواب بد دیده طفلک؛ کمی آب به او میدهی و با نوازش دوباره خوابش میکنی.❤️
بالاخره موفق میشوی خودت هم بخوابی. در خواب یک درخت میبینی، دست دراز میکنی تا میوهاش را بچینی که ... دینگ دینگ دینگ ... ساعت هفت صبح!! موقع بیدار شدن است!!
اگر شاغل باشی باید سرکار بروی و اگر مثل من نه؛ فرزند دلبند را برای رفتن به مدرسه آماده میکنی.
و یک روز پرچالش دیگر شروع میشود...☺️
اما من قدرتمندتر از آنم که پاپس بکشم. حس دلنشین عشق و ایثار مادرانه، مرا سرپا نگه میدارد.
🌸 من به درستی این راه ایمان دارم🌸
@talangor_madaraneh
تلنگر مادرانه
#دلنوشته چشمهایم میسوزد؛ 👀 خواب از من طلب دارند! زمانی که هنوز مادر نشده بودم، همه چیز روتین داشت؛
ادامه ...
🌸 الحمدلله علی کل نعمة فی جمیع الأحوال 🌸
وقتی فکر میکنم اوضاع ممکن بود چگونه باشد و نیست، غرق در شکر و شادی میشوم.😍
شکر بابت اینکه فرزندانم در صحت و سلامتند، خودم نیز 🤲😇
شکر بابت اینکه شب گرسنه نخواباندم شان 🤲😊
شکر بابت اینکه در یک خانه گرم و امن بزرگشان میکنم 🤲😊
و شکر بابت خدای مهربانی که مرا لایق مادری دانسته و این نعمت بزرگ الهی را نصیبم کرده 🤲😇
و بابت هزاران نعمت ریز و درشت دیگر که نه عقل یارای شمارش همه را دارد و نه قلم توان نوشتنش را.
و دوباره میگویم:
🌸 الحمدلله علی کل نعمة فی جمیع الأحوال 🌸
@talangor_madaraneh