eitaa logo
تمشک ( کودک و نوجوان)
2.1هزار دنبال‌کننده
465 عکس
789 ویدیو
590 فایل
🌸 برگزاری دوره‌ های تربیت مربی کودک و نوجوان در دوره های متعدد و شهرهای مختلف 🌹 اسلاید و پاورهای آماده همراه با صوت آن جهت اجرا 🌷 انواع مسابقات و شیوه های جذاب سازی 🌲 ویژه هایی برای مربیان فرهنگی ... و ارتباط با ادمین 👇 @admintamshk
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 احیای غدیر ، 🌹 نصرت امیرالمؤمنین است 🌹 و کم کاری در تبلیغ غدیر مصداق بُغض امیرالمؤمنین است . 👌 حتماً ببینید و نشر دهید 🦋https://eitaa.com/tameshk110
🌺 با سلام و احترام و تبریک عید سعید قربان 🐑 خدمت اعضا محترم کانال صوت پاورپنت های فوق در پرده خوانی ۱ و ۲ قبلاً ارسال شده است 🦋https://eitaa.com/tameshk110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎊🎊🎁🎉🎉 امروز روز جشن و آغاز دهه ولایت آقاجانمون امیرالمؤمنین علیه السلام است 🌺 🎁 به همین خاطر یه هدیه عالی از طرف یه شهید می خوام بهتون تقدیم کنم🤔 💎 پس منتظر بمانید ، ان شاالله بعد اذان ظهر خدمتتون می گم 👋 فعلاً یاعلی 🦋https://eitaa.com/tameshk110
✅داستانهای عیدقربان مناسب سن کودکان🌺 روز عید قربان امروز صبح، وقتی علی کوچولو از خواب بیدار شد، دید مادر خونه رو حسابی تمییز کرده و پدر مشغول آب و جارو کردن حیاط و آب دادن به گل هاست. با خودش فکرکرد، مگر امروز چه روزیه که صبح به این زودی پدر و مادر مشغول تمیز کردن خونه هستند؟ از رختخواب بلند شد و رفت طرف حیاط، با صدای بلند به پدر سلام کرد و پدر با مهربانی جوابش رو داد. علی کوچولو رفت و کنار حوض نشست، آبی به دست و صورتش زد. بوی گل های رنگارنگ توی حیاط پیچیده بود. علی کوچولو از پدرش پرسید: «بابا! مگه امروز چه روزیه که مثل روزهای عید، از صبح زود خونه رو تمییز می کنید؟» پدر با لبخندی گفت: «پسرم امروز هم عیدِ، یه عید بزرگ برای همه مسلمان ها. امروز روز عید قربانه». عید قربان چه روزیست؟ کوچولوهای گُلم! روزدهم ماه ذی حجه، یک روز خوب از روزهای خوب خداست. روز عید قربان. هر سال که ماه ذی حجه شروع می شه، مسلمانان از سراسر دنیا برای زیارت خانه خدا، کعبه، به مکّه می رن و اون جا دور هم جمع می شن. به این سفر یک ماهه می گن سفر حج و به این مسلمون ها که به حج می رن می گن حاجی تو سفر حج، حاجیان باید کارهایی رو که خداوند دستور داده انجام بدن. یکی از این کارها اینه که در روز دهم ماه ذیحجّه، هر کدوم از حاجیان باید یک گوسفند را قربانی کنند. بچه ها! این روزه روز عید قربانه. 🌺🌺🌺🌺🌺 روز عید قربان، پدر بزرگِ مریم کوچولو به یاد سال های پیش که به حج رفته بود، یک گوسفند قربانی کرد. آخه پدربزرگ چند سال پیش به سفر حج رفته بود و از اون به بعد، هر سال، روز عید قربان، گوسفندی را قربانی می کنه و از گوشت اون به نیازمندان و کسانی که فقیر هستند می ده. پدربزرگ همیشه به مریم کوچولو و بقیه نوه هاش می گه: «یکی از کارهای خوبی که باعث رضایت و خشنودی خدای مهربان از ما می شه، اینه که به یاد فقرا و نیازمندان باشیم و هر قدر که می تونیم به اون ها کمک کنیم تا اون ها هم خوشحال باشند و بتونن مثل بقیه زندگی کنند». چقدر خوب و قشنگه که روزهای عید با کمک کردن به این افراد، هم اونها را شاد کنیم و هم خدای مهربان را. ❣ حتی می توانیم در این روز پيرامون انفاق بخشندگی و کمک به نیازمندان ، امتحانات و آزمون های دنیا و ارتباط آن با امتحانات و آزمون های الهی ، مبارزه با شیطان و اشاره کردن به داستان حضرت ابراهیم و سنگ زدن به شیطان ، دام های شیطان و ... 🌟 اعتقاد حقیر این است داستان ذبح حضرت اسماعیل توسط پدرشان ، برای بچه ها گفته نشود 😡 چون آنها هنوز قدرت درک این مطالب را ندارند و نظر آنها نسبت به این دستور خدا شبهه ساز می شود. 🦋https://eitaa.com/tameshk110
🍃🎶 خدای کعبه ای تو معبود مکه ای تو به گفته ی ابراهیم پیامبر (خالق یکتایی تو ( 2بار) عید قربان عیدماست عید بزرگ اسلام دست بزنیدبچه ها عید بزرگ قربان(2بار) دلم میخواد که روزی راهیه مکه باشم بعد از طواف کعبه (حاجی مکه باشم (2بار) مدینه ی منور و مکه مکرم دو شهر حاجت هستند صلی علی محمد صلوات بر محمد (3بار) 🦋https://eitaa.com/tameshk110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎁 تا دقایقی دیگر هدیه شهید🌷 ..... 🌷 تقدیم تان می شود😄 اسم شهید را خودتان در فایل ارسالی پیدا کنید🤔
👇🌺👇🌺👇🌺 هدیه شهید .... 👇👇👇👇
تمشک غدیر 1402- a5 -pdf -نهایی.pdf
13.15M
🎁🎁🎁🎁 📒 این جزوه ۱۱۰ صفحه ای شامل: 🔹 انواع شروع با بسم الله 🔸انواع اشعار شاد سلام 🔹احادیث موزون و اشعار علوی 🔸نمایشنامه و داستان هایی در مورد مولا علی علیه السلام 🔹۴۲ مسابقه متنوع پيرامون غدیر و ولايت 🔸اشعار دعای پایانی 🔹 و .... 📒جزوه pdf در اندازه a5 طراحی شده و فقط چاپ و فنرزنی با شماست 👌 یه نکته : متناسب با رده سنی مخاطب محتواهای جزوه را انتخاب نمایید و اجرا نمایید 💝 تبلیغ غدیر واجب است 👌 🌺 تا می توانید به عشق مولا علی علیه‌السلام و باشکوه برگزار شدن جشن های غدير برای مربیان فرهنگی نشر دهید 🦋https://eitaa.com/tameshk110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شیعه اصلاح شده.m4a
49.58M
🌿☘🌸☘🌿 👨‍👩‍👧‍👧 جُنگ شاد 💞 ویژه جشن های خانوادگی غدیر و بزرگسالان و جشن های 🦋https://eitaa.com/tameshk110
قصه غدیر خم.mp3
7.79M
🌸🌺☘🌺🌸 و سنگی که روی سرش خورد 🌞 سَئلَ سائل بعذاب واقع 🎙 حاج آقا عباسی ولدی 🦋https://eitaa.com/tameshk110
🌼❤️🌺❤️🌼 👇 اینم متن صوت بالا👌
🎊🌼🦋🌼🎊 قسمت اول قصه غدیر منبع:جامع الاخبار، ص۱۱. مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۳۰. الطرائف سید بن طاووس ج۱، ص۱۵۲. الغدیر علامه امینی، ج۱، ص۲۳۹ 🌿🌿🌿 بسم الله الرحمن الرحیم یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، غیر از خدای مهربون، هیچکس نبود... چند روزی میشد که مکه خیلی شلوغ بود. اطراف کعبه پر از مردمی بود که همراه پیامبر عزیزمون داشتن خونه خدا رو زیارت میکردن . این اولین باری بود که پیامبر بدون آزار و اذیت مشرکان مکه به سفر حج میرفت. غیر از مسلمونایی که با پیامبر از مدینه اومده بودن، کلی از آدمای شهر مکه هم به زیارت کعبه اومده بودن. تازه، مردمی که به همراه علی مولا به شهر یمن رفته بودن هم به مکه برگشتن و به اون جمعیت زیاد، اضافه شدن. اعمال حج که تموم شد، کم کم همه اون جمعیت که تقریبا ۱٠٠هزار نفر بودن، آماده شدن تا به شهرهای خودشون برگردن. اسب ها و شترهاشون رو برای یک راه طولانی آماده کردن و به همراه پیامبر راه افتادن. چند روزی میشد که تو بیابون های گرم، مردم راه میرفتن. راه طولانی بود، هوا هم خیلی گرم بود. همه خسته میشدن ولی به عشق پیامبر، راه میرفتن و ازین که کنار ایشون بودن خیلی خوشحال بودن... مردم میانه ی راه خسته بودن حسابی موندن پیش پیامبر کنار برکه آبی وسطای راه کاروان پیامبر رسید به یه منطقه ای که بهش میگفتن جُحفه، برکه آبی هم تو اون منطقه بود که بهش میگفتن غدیر خم. تو همین مکان بود که یه اتفاق بزرگ و مهمی افتاد. اتفاقی که وقتی به گوش مردم رسید، همه هیجان زده شدن... اون اتفاق مهم یعنی چیه خداجون؟ که این همه مرد و زن جمع شدن توبیابون باز اومده جبرئیل به دیدارپیامبر تادستورات خدا انجام بشه توسفر جبرئیل این آیه از قرآن رو برای پیامبر خوند: به نام خداوند بخشنده مهربون. ⚜⚜ «یَا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ یَعْصِمُکَ مِنْ النَّاسِ اِنَّ اللهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ» ای پیامبر، اون چیزی که از طرف خدا بهت گفته شده رو کامل به مردم بگو. اگر این پیام مهم رو به گوش مردم نرسونی، وظیفه ات رو کامل انجام ندادی، نگران نباش ما تو رو از شر مردم حفظ میکنیم و کافران کمکی از طرف خدا ندارند. پیامبر بعد شنیدن این آیه قرآن، خداروشکر کرد. آخه ایشون قبل از این سفر هم میدونست که این آخرین باری هست که میتونه بیاد به سفر حج. پس باید همه اون ۱٠٠ هزار نفر، این بار، خیلی آشکار و واضح، می‌فهمیدن که جانشین پیامبر کی هست تا باهاش بیعت میکردن و این خبر رو به گوش بقیه هم میرسوندن. جانشین پیامبر کسی بود که باید بعد از ایشون همه کارهاشون رو انجام می‌داد و راه درست زندگی رو به مردم نشون میداد. مردم هم باید مثل زمانی که به حرف پیامبر گوش میدادن، حرفای جانشین ایشون رو هم قبول میکردن. 💛💛💛💛💛💛💛 وقتی که جبرئیل تو همچین جایی، این آیه رو برای پیامبر خوند، پس باید دستور خدا فورا اجرا میشد. فوری باید اجراشه دستورپروردگار کنار برکه آبی شده وعده ی دیدار گروهی از کاروان رفته بودن جلوتر هنوز یه عده بودن ازکاروان عقب تر کم کم دیگه جمع شدن همه کنار غدیر بودن همه منتظر از مردوزن،جوان،پیر جمعیت کنار غدیر خم لحظه به لحظه زیاد تر میشد. همه منتظر بودن. یه عده روی شتر هاشون نشسته بودن و یه عده دیگه روی زمین. هوا به شدت گرم بود. زمین هم خیلی داغ شده بود. مردم برای اینکه کمتر اذیت بشن، یه قسمت از عباهاشون رو روی سرشون انداخته بودن و یه قسمت دیگه رو زیر پاهاشون گذاشته بودن. دیگه کم کم مردم خسته شده بودن و با خودشون میپرسیدن که چرا ما باید تو این هوای گرم اینجا جمع بشیم؟ قراره چه اتفاقی بیفته؟ اونا نمیدونستن که قراره چه خبر مهمی رو بشنون. 💛💛💛💛💛💛💛💛💛 نزدیک اذان ظهر شده بود، کم کم همه جمعیت از راه رسیدن. همه اون ۱٠٠ هزار نفر. کنار اون برکه ۵تا درخت بزرگ بود. مردم به عشق پیامبر، زیر اون درختا رو آب و جارو کرده بودن. قرار بود پیامبر اونجا نماز جماعت رو برگزار کنن.ادامه قصه غدیر یه منبر برای سخنرانی هم با زین شترها ساخته بودن تا پیامبر بعد از نماز، اونجا سخنرانی کنن. ⚜الله اکبر... الله اکبر. اذان گفتن. نماز جماعت با حضور پیامبر برگزار شد. بعد نماز، همه آماده شنیدن سخنرانی پیامبر بودن. پیامبر دستش رو به سمت علی مولا دراز کرد. علی مولا با افتخار دست پیامبر رو گرفت و باهم به سمت منبر رفتن. مردم همه با نگاه هاشون علی مولا و پیامبر رو دنبال میکردن. منبر سخنرانی انقدر بلند بود که حالا که دونفر روی اون ایستاده بودن همه مردم میتونستن اونها رو ببینن. علی مولا کنار پیامبر ایستاد و پیامبر سخنرانی شو شروع کرد. داستان ادامه دارد👇 🦋https://eitaa.com/tameshk110
قسمت دوم قصه غدیر👇 قبل از هر سخن و حرفی، پیامبر از خدای بزرگ و مهربون برای مردم صحبت کرد پیامبر و علی جان رفتن به روی منبر از خدای مهربون سخن می گفت پیامبر بعد فرمود که تا به الان هر دستوری که به مسلمون ها داده شده، همه از طرف خدای بزرگ بوده. و مردم همه حرفای پیامبر رو قبول کردن. بعد از این صحبت ها پیامبر فرمود: من دو چیز گران بها و باارزش بین شما به امانت میذارم؛ گفتن پیامبر ما به مردم با محبت دو چیز رو بین شما می ذارم به امانت قرآن و اهل بیتم که خیلی با ارزشَن جدا نمی شن از هم تا که برسَن به من هیچکدوم ازین دوتا(قرآن و اهل بیت) از هم جدا نمیشن تا زمانی که تو بهشت و کنار حوض کوثر به من برسند. پس مراقب باشید که با این دو امانت چطور رفتار می کنید. بعد از این خطبه مهم، حالا نوبت گفتن خبر مهم تر و اصلی بود. میخواد بگه پیامبر اون خبر مهم تر گرفته با محبت دست فاتح خیبر همه ساکت بودن و منتظر تا ببینن قراره بعد از این خطبه، چه خبری رو بشنون؟ دست پرقدرت علی مولا هنوز هم تو دست گرم و بامحبت پیامبر بود. مردم همه دیدن که اون لحظه، دستای پیامبر و علی مولا رفت بالا... مردم همه از عشق و علاقه پیامبر به علی مولا خبر داشتن. و اینم میدونستن که تا به اون روز هیچ کس به اندازه علی، گوش به فرمان پیامبر نبوده و دستورات پیامبر رو اجرا نکرده. بالاخره پیامبر با صدای بلند و رسا، صحبت هاشو ادامه داد: ⚜ من کنت مولاه، فهذا علی مولاه! ای مردم...! هرکس که من رو به عنوان مولا و سرپرست خودش قبول داشته، پس این علی، مولا و سرپرست اون هست. پیامبر گفت ای مردم مولای هرکس منم علی جان سرپرست و مولای اوست هر دم خدایا هرکس که با علی دوست بود و اونو کمک کرد، تو هم اونو دوست داشته باش و بهش کمک کن و هرکس که دشمن علی بود و اون رو خوار و ذلیل کرد تو هم دشمن اون باش. بعد ازین سخنرانی، همه جا ساکت شد. باز دوباره جبرئیل اومد و آیه ای خوند رو لب های پیامبر لبخند شادی نشوند جبرئیل این بار این آیه رو برای پیامبر خوند: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينا گفت: خدا گفته امروز کامل شد دین اسلام نعمتمو من امروز کردم براتون تمام و پیامبر ازشنیدن این آیه قرآن خیلی خوشحال شد. کم کم همهمه و سر و صدا بین مردم زیاد شد. علی مولا... همونی که همه از شجاعت هاش تو جنگ ها خبر داشتن، همونی که همه از دلسوزی و مهربونی اش خبر داشتن، همونی که همه می دونستن تا حالا هیچوقت نشده پیامبر ازش کاری رو بخواد و انجام نده، آره، همین علی مولاست که شایسته اینه که جانشین پیامبر بشه... حالا دیگه دل تو دل مردم نبود... کم کم دور پیامبر و علی مولا یه حلقه بزرگ، پر از مردم درست شد. فشار جمعیت هر لحظه زیاد تر میشد، هرکس میخواست خودش رو زودتر به علی مولا برسونه و بهش تبریک بگه... بعد از تبریک های مردم، پیامبر دوباره با صدای بلند گفت:همه تا ۳ روز اینجا اتراق کنن و برای بیعت کردن با علی، چادر بزنن. مردم تو چادرهاشون سه روزی اون جا موندن بیعت کردن با مولا چندین هزار مرد و زن همه مشغول شدن تا چادرها رو برپا کنن. هرکس تو یه گوشه از بیابون چادر خودش رو برپا کرد. چه غوغایی شده بود. خیلیا اون روز به چادر علی مولا رفتن تا با ایشون بیعت کنن. مردهایی که اونجا بودن، با علی مولا دست میدادن و بیعت میکردن. برای خانم هایی که میخواستن با علی مولا بیعت کنن، به دستور پیامبر تشتی رو پر از آب کردن. و پرده ای وسط تشت قرار دادن یک طرف پرده علی مولا دستش رو تو میذاشت و طرف دیگه خانوم ها هم به نوبت دستاشون رو توی آب میذاشتن. پیامبر به همه گفته بود که برای بیعت با علی مولا، بگن السلام علیک یا امیر المومنین. و همه مردها و خانوما، برای بیعت کردن این جمله رو میگفتن. بااینکه خیلی ها اون روز بیعت کردن، اما یه عده هم بودن که از شنیدن این خبر خیلی ناراحت شدن. البته اونا ناراحتی شون رو به کسی نشون ندادن. با خودشون گفتن امروز به دروغ با علی بیعت میکنیم و بعد زیر قول مون می زنیم. اینا همون کسانی بودن که بعدها نذاشتن علی مولا حاکم بشه و به زور خودشون رو حاکم مسلمونا معرفی کردن. ولی یه گروه دیگه هم این وسط بودن که ناراحتی شونو همون روز نشون دادن. الکی بودن مسلمون گروهی از جمعیت از انتخاب مولا شدن خیلی ناراحت کسانی که ظاهرا مسلمون بودن و خدا و پیامبرش رو قبول داشتن ولی وقتی قرار شد علی مولا جانشین پیامبر بشه، خیلی عصبانی شدن. اونا نتونستن حرفی رو که دستور خداست ولی ممکنه خوششون نیاد رو قبول کنن هرچند که ظاهرا مسلمون بودن. یکی از همین کسانی که عصبانی شد، مردی بود به اسم حارث بن نعمان. شخصی به نام حارث بود آدم خیلی بد با خشم و بغض و کینه با پیامبر حرف می زد و این داستان ادامه دارد👇 🦋https://eitaa.com/tameshk110
قسمت آخر قصه غدیر👇 وقتی که خبر جانشینی علی مولا بین مردم پیچید حارث، خیلی عصبانی شد و پیش پیامبر رفت و گفت: ای رسول خدا! تا به امروز هر دستوری که به ما دادی و گفتی این دستور از طرف خداست، ما قبول کردیم و انجام دادیم اما حالا تو میخوای به ما بگی که پسرعموی تو، علی از ما بهتره و باید جانشین تو بشه؟؟ این هم دستور خداست یا حرف خودت؟؟ کسی که تا اون روز همه فکر می کردن مسلمونه، چقدر با بی احترامی با پیامبر صحبت کرد... اما با تمام بی ادبی های حارث، پیامبر مثل همیشه آروم جواب دادن و گفتن : این دقیقا دستور خداست که من برای شما گفتم! حارث از عصبانیت دلش می خواست بلند بلند داد بزنه و به پیامبر و مسلمونا بگه که من حرف های علی رو نمیخوام قبول کنم، ولی جرئت نمی‌کرد این کارو بکنه. بخاطر همین با عصبانیت و با اخم، دندوناش رو به هم فشار داد و باخودش گفت: خدایا اگر حرفی که محمد میزنه درسته و علی قراره جانشین بعدش بشه، همین الان از آسمون برای من یه سنگ بزرگ بفرست تا عذاب من باشه. وااااای خدای من! این چه حرفی بود که حارث زد؟! اون نمی دونست که خدایی که همیشه همراه پیامبر بوده و کمکش کرده، اینجا هم حواسش به پیامبر هست اصلا حارث وقتی این حرف رو زد، فکر نمی کرد واقعا این اتفاق بیفته. ولی ... یه دفعه یه اتفاق عجیبی افتاد؛ یه سنگی از آسمون با سرعت اومد پایین، اومد پایین، بازم اومد پایین تر، پایین تر. حارث که هنوز مطمئن نبود چه اتفاقی داره میفته، قبل از این که به اسبش برسه، اون سنگی که خدای بزرگ از آسمون فرستاده بود خیلی محکم افتاد رو سرش و کله اش رو داغون کرد و (حتی فرصت فرار کردن هم پیدا نکرد) از آسمون ناگهان یه سنگی محکم افتاد خورد تو سرش یه دفعه حارث افتاد و جون داد حارث همون جا روی زمین افتاد و مرد. مردم همه این صحنه رو دیدن و وقتی دلیلش رو فهمیدن، خیلی تعجب کردن. این اتفاق برای خیلی ها درس عبرتی شد. همه فهمیدن وقتی دشمنای پیامبر لجبازی میکنن و هرچقدر پیامبر بهشون راه درست رو نشون میده، باز هم بی عقلی میکنن و حرف خدا رو قبول نمی کنن، خدا قدرت اینو داره که هروقت صلاح بدونه، برای این دشمنا عذاب بفرسته و اونا رو از بین ببره. این اتفاق گذشت، ولی بعد از این، همه روز اتفاق غدیر خم رو جشن می گرفتن. 💛💛💛💛💛💛💛💛 بچه های عزیزم... همه ما هم روز عید غدیر رو جشن می گیریم. تا به همه نشون بدیم که از اینکه بهترین آدم روی زمین، یعنی علی مولا، امام و رهبر ما شدن، خیلی خوشحالیم. امام یعنی کسی که به ما کمک میکنه تا راه درست رو انتخاب کنیم، حرفای خوب بزنیم، و تو زندگی مون اشتباه تصمیم نگیریم. برای همین، لباس های تمیزمون رو می پوشیم، به همدیگه هدیه می دیم. باهم جشن میگیریم و شادی می کنیم. و این خبر بزرگ رو به گوش همه مردم دنیا می رسونیم... ❤️❤️❤️ 🦋https://eitaa.com/tameshk110
تا حالا شده بخوای برای نوجوونا 🙍🏻‍♂️یه کار فرهنگی انجام بدی ولی ندونی 🤷🏻‍♂️باید چیکارکنی؟ شده بری توجمع بچه ها ولی ندونی🧐 چی بگی؟ بخوای رفیق بشی و گعده بگیری ولی نمیدونی 🤔 چطوری؟ اگه دوست داری بدونی چطوری تو جمع بچه ها و نوجوونا ارتباط برقرار کنی و باهاشون رفیق بشی....💞 اگه دوست داری با کارهای فرهنگی متناسب با فضای نسل جدید آشنا بشی بهت توصیه می کنم یه سری به کانال سفیر امین 🎁بزنی اینجا واسه همه ی معلمین عزیز و مبلغین محترم( خانم 🧕🏻و آقا 🧔🏻) مطلب📚 هست 😉ضمنا یک خبر ویژه🤩 هر ماه 🗓 یک مجله 🗞 به صورت رایگان 💰می تونی دانلود 📲کنی که بهت یاد می ده چطوری و از چه روش هایی استفاده کنی و بهت محتوا می ده و اطلاعاتی رو هم که برای کار فرهنگی با دانش آموزا و بچه ها نیاز داری بهت یاد میده. پس سریع بزن روے لینڪ و بدو بیا داخل ڪانال😍👇 •┈••••✾•🌿🌺سفیر امین🌺🌿•✾•••┈• ✏️https://eitaa.com/safiramin ما همیشـــــہ مطلب براتون داریم😊👌