بیخیالعزیزِمن، بیخیالِاینغموغصهها.
بیابشین، خستهشدی.
بشینبراتچاییبریزموشعرِرهیمعیری
روباصدایِجنابنعمتیگوشبدیم.
ازروزتعکسبفرستبرام.
ازاینفیلمگِردالیا [ ویدیومسیج ] سِندکن.
ازمکالماتروزتصوتبفرست.
ویسبفرست، ویدیوبفرست.
ازجزئیترینچیزاباهامحرفبزن،
ازگلهایسرخِبشقاب، ازعطرچایهل، ازآدمهایرندومیکههرروزمیبینی، ازچاییایکهسردشد، حتیازگلهایِقالی.
منشیفتۀجزئیاتمو، علاقهمندبههمین
چیزهایبهظاهربیمعنی.
- درتاریکی، چَـشمانتراجُستم.
درتاریکیچشمهایترایافتم، وشبمپرستارهشد.
" احمدشاملو "
کافیهیکیازناخنهامترکبخوره، یابشکنه.
نهتنهابههمهچیزگیرمیکنه، بلکهبقیهیناخنهامبهتبعیتازاون
باهممیشکنن.