"کفشدوز متعهد"
پیرمردی آمد و دستی به ریش
زمزمه می کرد و می گفتا به خویش
یک زمانی "کفشدوزی" داشتیم
رزق ما بود آنچه خود می کاشتیم
روزگاری دسترنج و نانمان
چون گهر می ریخت بر دامانمان
ناگهان چون اژدها چین حمله کرد!
کسب و کار و جنس ما را نفله کرد!
درد وارد آوران جنس روز
خورده بر فرق سر هر کفشدوز
من جلو رفتم و گفتم پیرمرد
تو که هستی با صفا؟ گفتا که درد!
از چه توی حرفهایم می پری
رشته افکار من را می دری؟!
کار من تولید کفش داخلی است
مایه تولید داخل، همدلی است
من همان مَردَم که هی با قصد خیر
می بُریدم کلّه از اجناس غیر
در همین بحبوحه رد شد ناگهان
یک پراید غُر شده، مثل ژیان
گفتم آیا این همان تولید، نیست؟
گفت با خنده بگو تولید، چیست؟
یک کپی با جمع اجزای خراب
می شود تولید داخل یا عذاب؟
گفتمش تو بهترینی ای حکیم!
گفت آری! تف به شیطان رجیم!
#محمدرضا_فیض_اخلاقی
#تولید_داخلی
#شعر_طنز
@tanzac
سخنگوی وزارت امور خارجه در خصوص نتایج انتخابات تایوان اظهار داشت: جمهوری اسلامی ایران احترام به تمامیت سرزمینی و حاکمیت ملی کشورها را از مبانی سیاست خارجی خود میداند و در این چارچوب همواره حمایت خود را از اصل چین واحد اعلام کرده است. (اصل خبر)
وی در پاسخ به سوال خبرنگاران که پرسیده بودند "مگه چین اخیرا درباره جزایر سه گانه ایران اظهارات اضافی نخورده بود پس این همه حمایت از چین برای چیه؟" افزود:
چون چین قربونش بشم منه، فداش بشم منه، چییین خودمهههه!
#نه_غربی_نه_غربی_جمهوری_اسلامی!
#محمدحسین_فیض_اخلاقی
#شوخی_با_اخبار
@tanzac
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایت بیارزشی دنیا😁
@tanzac
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر طنز #محمد_علیان در هجو حملات صهیونیستها
@tanzac
برای مفید بودن، لازم نیست دانشجوی مفید باشید
🔻دارالعلم شیخ مفید، نام مجتمع آموزشیای است که امروز دانشگاه مفید نامیده میشود. دانشگاهی که با هدف آشنایی طلاب با علوم انسانی مغربزمین تاسیس شد. قرار بود طلاب در آنجا علوم انسانی غربی را بخوانند، نقد کنند و مدل اسلامیاش را پدید آورند که الحمدلله این هدف کاملا محقق شده و امروز میتوانید آثارش را در جایجای کشور مشاهده کنید. مفید از طریق آزمون سراسری دانشجویان غیرطلبه را شناسایی و جذب میکند و از طریق آزمون اختصاصی طلاب را. درباره این دانشگاه پرسابقه، نکاتی گفتنی است:
🔹چند سالی است (بعد از فوت مرحوم موسوی اردبیلی، بنیانگذار دانشگاه) شیوه پذیرش دانشجو کمی تغییر کرده است. قبلا طلبههای درسخوان فقط از مزیت تحصیل رایگان بهره میبردند اما در چند سال اخیر کمکهزینه تحصیلی هم دریافت میکنند. هر چند رقم کمکهزینه به اندازهای نیست که بتوان چرخ زندگی را با آن چرخاند. نهایتا بشود روغنکاری یا پنچرگیری کرد. ممکن است بگویید: «خوب دانشجو دندهاش نرم و چشمش کور، برود کار کند.» پس بند بعد را بخوانید.
🔸مدیریت محترم دانشگاه در دوره جدید به خوبی فهمیده که راه پیشرفت علمی کشور، الگوبرداری از نمونههای پیشرفته اروپایی و امریکایی است. همانطور که دانشگاههای معتبر جهان به دانشجویانشان، پول میدهند تا غم معاش نداشته باشند و همزمان با فشار درسی، رُسشان را میکشند، مفید هم تصمیم گرفته با طراحی یک برنامه حرفهای و فشرده، رس دانشجویان دکتری را بکِشد و در کنارش با اعطای کمکهزینه تحصیلی غم معاش را از یادشان ببرد. از این روی، به دانشجوی دکتری برای تحصیل تماموقت که طی آن باید انگشت راستش را هر روز ساعت هشت صبح و دو عصر در دستگاه مربوط بگذارد و سی ساعت حضور هفتگی را ثبت کند، ماهی چهار میلیون و چهارصد هزار تومان میدهد. البته ماهانه نمیدهد، میگذارد جمع بشود که در آخر ترم یکدفعه، هفده میلیون واریز کند. احتمالا استدلالشان هم مبتنی بر رازقیت خداوند است و با خود میگویند: «خدا که روزیرسان است. پس چه سر وقت بدهیم و چه ندهیم او روزی میخورد. حداقل بگذاریم آخر ترم که لذت صفرهای واریز، کیف اهل منزل را کوک کند.» البته اگر زمان حضور به سی ساعت در هفته نرسد – مُفتِّش آخر ترم حساب میکند – نه تنها از پول خبری نیست بلکه باید هزینه تحصیل را هم بپردازد. خیریه که نیست داداش، دانشگاه است، دانشگاه.
🔹مفید حراست فعالی دارد. آن قدر که اگر دختر و پسری وسط حیاط دانشگاه و با فاصله حداکثری از یکدیگر کف دستشان را ببوسند و برای هم بفرستند، پنج دقیقه بعد مسئول حراست خواهران با بررسی دقیق پوست کف دست دختر و شناسایی باقیمانده رُژ روی آن، صورتجلسه مینویسد و در پرونده دخترک ثبت میکند. البته دانشگاه همزمان به ازدواج دانشجویی اهتمام جدی میورزد. کافی است پسری در کنار دختری دیده شود. (حتی اگر داشته رد میشده!) بلافاصله به او میگویند: «از دو حال خارج نیست: یا عاشقش هستی یا عاشقش میشوی. به هر حال با پدر شما و پدر ایشان هماهنگ میکنیم تا مراحل بعدی تحت نظارت خانوادهها باشد.»
🔸مفید به سیگار کشیدن دانشجوها حساس است و اگر ببیند برخورد میکند. از طرفی در نگاه خیل عظیمی از دانشجویان پسر، تحصیل بدون دود مثل آبگوشت بیدنبه است؛ بیمزه و حالبههمزن. دانشجویان نخبه این مرز و بوم برای این مشکل هم راه حلی پیدا کردهاند. بعد از شناسایی دقیق میدان دیدِ دوربینهای مداربسته، نقطه کور را شناسایی کردهاند: دور یک حوض که دانشجوها «میدان دود» نامش نهادهاند، راحت دود میکنند و اضطرابی از قرار گرفتن در لیست حراست به خود راه نمیدهند. البته برخی هم جلوی در کوچکی که سمت خیابان صفاشهر است سلامتی ششها را تامین میکنند که این دسته گنگشان خیلی بالاست.
🔹مفید زمین زیاد دارد. آن قدر که اگر بخواهند از فرهنگی به کشاورزی تغییر کاربری دهد، در غلات خودکفاییم. با این وجود از اراضی، بیشتر برای توسعه درختکاری و فضای سبز استفاده میکنند. کمی درخت کاج و بیشتر میوه که میتواند ویتامین مسئولان را تامین کند. گردانندگان مفید به نیکی دریافتهاند ملاک قضاوت دانشجویان درباره یک دانشگاه، نه تعداد مقالات منتشرشده یا دانشجوهای به خارج اپلایکرده بلکه رِلهایی است که میان درختها زده و نخهایی است که رد و بدل کردهاند. ممکن است بگویید این بند با بند سه ناسازگار است. اشتباه میکنید. دوباره بند چهار را بخوانید و هرگز «blind spot» را دست کم نگیرید.
ادامه دارد ...
متن کامل یادداشت در سایت دفتر طنز: http://dtnz.ir/?p=320106
#دانشگاه_مفید
#دانشگاه
#روز_دانشجو
#علی_بهاری
@tanzac
دانشگاه ادیان را دوباره بشناسیم
🔸مانتوها چسبان است. روسریها رنگارنگ. آرایشها غلیظ نیست، غلظت است. هرکسی حداقل صد گرم کِرِم روی صورتش خالی کرده است. کفشهای پاشنهبلند نارنجی و قرمز خودنمایی میکنند. از کلیپسی که به سر بستهاند میشود آویزان شد و بارفیکس رفت. فارسی، زبان دوم است و همه عراقی صحبت میکنند. اینجا دانشگاه ادیان و مذاهب است.
🔹پارسال مدتی کوتاه توفیق تحصیل در دانشگاه ادیان و مذاهب را داشتم. آنجا ویژگیهایی دارد که به گمانم اختصاصی و انحصاری است. بخوانید:
@tanzac
🔸آن قدر که در ادیان، عراقی میبینید در دانشگاه بغداد نمیبینید. مدام مردان عراقی سبزه با ابروهای بعضا تیغزده و کت و شلوار و گاهی با کراوات رفتوآمد میکنند. بانوان را هم که در ابتدا توضیح دادم. دم در، همه تاکسیها و سواریهای شخصی به طرف چهارمردان میروند؛ جایی که مقصد اکثر دانشجویان عراقی ادیان است. چند هزار دانشجوی خارجی از صدها کیلومتر آن طرفتر کوبیده و آمدهاند تا برای خود کسی شوند و مثل مسئولان کشور ما که بعد از گرفتن مدرک دکتری، مدیریت اجراییشان صدپله بهبود پیدا کرد، به سلاح دکتری مجهز شوند و در کشورشان طرحی نو دراندازند و بنیادش براندازند. جالب است. وقتی در کافه دور هم جمع میشوند و سیگار میکشند، حضور در دانشگاه را فراموش میکنید. حس میکنید در موکب بغدادیها کنار عمودِ فلان هستید. فقط فلافلهایش بیست و پنج هزار تومان آب میخورد. به هوای برکات ابوعلی برندارید!
🔹ادیان، هم از آزمون سراسری دانشجو میگیرد و هم اختصاصی. در آزمون سراسری تقریبا هر رتبهای بیاورید به مصاحبه دعوت میشوید. در مصاحبه هم تقریبا قبولیتان قطعی است مگر آن که به قدری پیاده باشید که پرداخت سروقت شهریه هم نتواند رتبه علمیتان را بهبود بخشد. در آزمون اختصاصی ماجرا متفاوت است. شاید تنها آزمون تستی خاورمیانه است که نمره منفی ندارد. یعنی با صلوات و بسمالله هم میتوانید گزینه درست را تشخیص دهید و نمرهاش را بگیرید. فقط توکل قوی میخواهد و سیم وصل و کمی شانس. ولی اگر مسئول پذیرش دانشگاه، میایستاد دم در ادیان و مثلا فریاد میزد: «الاهیات مسیحی دو نفر، بدو بدو. الان شروع میشه» احتمالا شایستگان بیشتری جذب میشدند.
🔸تنوع پیشینه تحصیلی در میان دانشجویان دکتری ادیان، واقعا فوقالعاده است. فرض کنید در مقطع دکترای رشته دینپژوهی سر کلاس نشستهاید. بغلدستی سمت چپ، خانمی است که از حوزه علمیه خواهران ساری، سطح سه زن و خانواده گرفته است. سمت راستی، شیخی است که به تازگی از پایاننامه ارشدش در رشته علوم حدیث تطبیقی دفاع کرده است، نماینده کلاس، کارشناسیارشد روانشناسی رشد دارد و شاگرد اول کلاس، فارغالتحصیل معماری از دانشگاه آزاد تهرانشمال است. همه هم راضی و مهمتر از همه مسئولان دانشگاه راضیاند. پیشنیاز هم که سوسولبازی است و بعد از چهار سال هم انشاءالله آقا و خانم دکتر و آغاز نظریهپردازی.
🔹شوق مسئولان مالی دانشگاه ادیان به دانشگستری و عدم محرومیت تهیدستان از تحصیل به قدری است که شما به محض قبولی در دانشگاه، میتوانید از ظرفیت وام استفاده کنید. با دو، سه صندوق صحبت شده است؛ هر کدام دنگی روی هم میگذارند و هزینه تحصیلتان را جور میکنند. جای هیچ نگرانیای نیست. کمکم کار میکنید و قسطهایش را میدهید. خدا متعهد به جور کردن پول دو چیز است: عروسی و شهریه دکتری. اولی را شاید تورم نگذارد ولی خدا خیر به بانکها بدهد که فعلا مچ دومی را خواباندهاند.
🔸علاوه بر پذیرش پولی، بورسیه هم دارند. در کارشناسیارشد، طلبهها میتوانند بسیاری از رشتهها را رایگان بخوانند. مشروط بر این که بچههای خوبی باشند، خوب درس بخوانند و نمره خوب بیاورند. در دکتری تا چند سال پیش، همه پول میدادند اما به لطف حضور پربرکت دانشجویان عراقی و فاصله روزافزون ارزش دلار و ریال (بابت این یک فقره، ادیان باید تا کمر جلوی دولت خم شود)، دانشگاه چند سالی است در هر رشته دکتری، به یک نفر امکان تحصیل رایگان میدهد. شرطش هم دانستن زبان عربی یا انگلیسی است. اشتباه نشود! نیازی به تافل نیست. همین که در عربی فراتر از «لاخواهر، لامادر» و در انگلیسی بهتر از وزیر خارجه باشید از پرداخت شهریه معافید. البته علاوه بر زبان، باید مصاحبه عقیدتی و سیاسی را هم پشت سر بگذارید، تست عدم اعتیاد بدهید و گواهی عدم سوء سابقه ارائه کنید. این دو مورد اخیر واقعا لازم نیست؛ طرف با چند متر عمامه مشکی و عبا و نعلین، قاتل زنجیرهای فراری است که عدم سوء سابقه میخواهید؟ اصلا بر فرض این گونه است، چرا آمده دکترای وهابیتشناسی بگیرد؟ او نهایتا باید یک توک پا به صحنه جرم برگردد و بعدش هم الفرار. کمی فکر هم بد نیست!
#دانشگاه_ادیان
#دکتری
#مدرک_گرایی
#علی_بهاری
@tanzac
منبع: مجله سه نقطه، شماره 48، دی 1402
ما در ایران چهار دانشگاه داریم: دانشگاه امام حسین (ع) که شهید تربیت میکند، دانشگاه امام علی (ع) که رزمنده تحویل میدهد و دانشگاه امام صادق (ع) که مدیرپرور است. بقیه دانشگاهها راننده اسنپ تربیت میکنند.
🔹این جملهای بود که کسی در توییتر نوشته بود. هر چند بخش اول و دومش بیانصافی و سیاهنمایی است (اگر این را نگویم ممکن است این آخرین یادداشت طنزم باشد!) اما درباره جمله سوم و چهارم میشود قلمفرسایی کرد. دانشگاه امام صادق تفاوتهای بنیادینی با دیگر دانشگاههای کشور دارد. از جمله:
🔸شما در دانشگاه امام صادق بورسیه هستید. میدانید بعد از اتمام دوره تحصیل و گرفتن مدرک ارزشمند از معظم له، لَنگ کار نخواهید ماند و بلافاصله به ارگانی جذب خواهید شد؛ یا در شورای سیاستگذاری صداوسیما از دانش شما بهره خواهند برد یا در هیئت مدیره یک شرکت نفتی افتخار میزبانی از شما را خواهند داشت. عدم تناسب مدرک تحصیلی و شغل هم چیزی نیست که بخواهید برایش نگران باشید.
بقیه متن را اینجا ببینید.
منبع: مجله سه نقطه، شماره 48، دی 1402
#علی_بهاری
#دانشگاه_امام_صادق
#طلاب
#دانشگاه
#تحصیلات_دانشگاهی
@tanzac
نظر یکی از مخاطبان محترم کانال درباره یادداشت طنز دانشگاه ادیان
یادداشت را اینجا ببینید
#نظر_مخاطب
@tanzac
در باقرالعلوم چه دیدم؟
حدود سه سال دانشجوی مقطع ارشد باقرالعلوم بودم. دانشگاهی در حومه شهر قم. البته الان پردیسان چنان جمعیتی دارد که به زودی قم، حومهاش خواهد شد. باقرالعلوم با همه دانشگاههای کشور فرق دارد. آن هم فرقهای اساسی:
یک) در باقرالعلوم مقطع لیسانس جز برای یکی دو رشته وجود ندارد. همه از فوق لیسانس شروع میکنند. این مسئله ممکن است سه علت داشته باشد: یا همه دانشجویانش این قدر مسلط و باسوادند که نیازی به گذراندن واحدهای کارشناسی ندارند یا واحدهای جبرانی فوق لیسانس این قدر زیاد است که حتی اگر دیپلم هم نداشته باشید آماده ورود به مقطع ارشد خواهید شد یا مسئولان دانشگاه معتقدند اصولا لیسانس بیفایده است و حیف وقت. وقتی میشود با دو سال کلاس و یک سال پایاننامه، سر و ته تخصص را هم آورد چرا چهار سال فرزندان ملت را اسیر درس و کلاس و دانشگاه کنیم؟
بقیه یادداشت را اینجا بخوانید.
#باقرالعلوم
#طلاب
#دانشگاه
#تحصیلات_دانشگاهی
#علی_بهاری
@tanzac
نظر یکی از مخاطبان محترم کانال درباره یادداشت طنز دانشگاه ادیان
یادداشت را اینجا ببینید
#نظر_مخاطب
@tanzac
در باقرالعلوم چه دیدم؟
✅حدود سه سال دانشجوی مقطع ارشد باقرالعلوم بودم. دانشگاهی در حومه شهر قم. البته الان پردیسان چنان جمعیتی دارد که به زودی قم حومهاش خواهد شد. باقرالعلوم با همه دانشگاههای کشور فرق دارد. آن هم فرقهای اساسی:
🔸در باقرالعلوم مقطع لیسانس جز برای یکی دو رشته وجود ندارد. همه از فوق لیسانس شروع میکنند. این مسئله ممکن است سه علت داشته باشد: یا همه دانشجویانش این قدر مسلط و باسوادند که نیازی به گذراندن واحدهای کارشناسی ندارند یا واحدهای جبرانی فوق لیسانس این قدر زیاد است که حتی اگر دیپلم هم نداشته باشید آماده ورود به مقطع ارشد خواهید شد یا مسئولان دانشگاه معتقدند اصولا لیسانس بیفایده است و حیف وقت. وقتی میشود با دو سال کلاس و یک سال پایاننامه، سر و ته تخصص را هم آورد چرا چهار سال فرزندان ملت را اسیر درس و کلاس و دانشگاه کنیم؟ غیر از این، در برخی رشتههای دکتری دانشگاه هم میشود بدون فوق لیسانس مربوط شرکت کرد. مثلا بزرگوار با سطح سه فقه و اصول از حوزه علمیه همدان، کنکور سراسری میدهد و بعد از قبولی در آزمون کتبی، به مصاحبه رشته فلسفه فیزیک! دعوت میشود. بگذریم از این که خود اوپنهایمر (منظور اوپنهایمر واقعی است نه شاهکار پدر زمان، کریستوفر نولان با بازی کیلین مورفی) هم مطمئن نبود بتوان رشتهای به نام فلسفه فیزیک راه انداخت. در نهایت با کارشناسیارشد فقه و اصول وارد دکتری فلسفه فیزیک، فلسفه دین یا فلسفه حقوق میشود و بعد از دو سال پاس کردن واحد، پایاننامه مینویسد و مرزهای علم را تکان میدهد.
🔹در باقرالعلوم، صبحها دختران میآیند و عصرها پسران. هیچ کلاس و انجمن و نشست مشترکی با هم ندارند. البته کلاسهای دکتری به صورت مختلط برگزار میشود که یا به خاطر تعداد کم دانشجو در این مقطع تخصصی! است و یا به این خاطر که دیگر سن و سالی گذشته و شیطان رجیم مرخصی است. معمولا مردهای دوره دکتری، منتظر ازدواج فرزندان هستند و بانوان دو بار مادری را تجربه کردهاند.
🔸در باقرالعلوم، سلف به آن گستردگی که در دانشگاههای دیگر هست نیست. یک بار غذا رزرو کردم. چون معمولا کلاسها عصر بود ناهار را در خانه میخوردم و میرفتم دانشگاه ولی آن دفعه کاری داشتم و مجبور شدم از روز قبل ناهار رزرو کنم. وقتی وارد دانشگاه شدم نگهبان بعد از دیدن کارتم گفت: «چطوری بهاری؟ ناهار قیمه بادمجون رزرو کردی؟» با دهان هاج و واج گفتم: «شما از کجا میدونی؟» او هم با یک لبخندِ بچههای بالا اندر بچههای پایین گفتگو را خاتمه داد. وارد ساختمان دانشگاه که شدم بعد از گذشتن از کنار اتاقِ کارمندان آموزش، یکیشان سراسیمه بیرون آمد و گفت: «بهاری! معمولا ناهار نمیگرفتی.» گفتم: «غیر از شما و نگهبانی دیگه کی میدونه؟» گفت: «هیچ کس! فقط مسئول سلف و معاون دانشجویی.» گفتم: «باز خوبه مدیر دانشکده نمیدونه.» گفت: «دکتر موسوی رو میگی؟ اتفاقا الان داشت میرفت. اون هم غذا رزرو کرده بود. بهش گفتم امروز فقط شمایی و بهاری!» پیش از آن که شهرداری، آتشنشانی، نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات هم مطلع شوند (البته این آخری خبر داشتند) سریع به سلف رفتم تا کلک قیمه را بکنم.
🔹تا چند سال پیش نام دانشگاه وزارت اطلاعات، امام باقر (ع) بود. فراوان پیش میآمد که دانشجویان باقرالعلوم را با بچههای امام باقر اشتباه میگرفتند و این بسی مایه خوشحالی بود. هر جا میرفتیم تا میفهمیدند کجا درس میخوانیم سریع از بدیهای دوره شاه صحبت میکردند و به اصلاحطلبان بد و بیراه میگفتند. هر چه میگفتیم: «بابا ما خودمون هم آره» حمل بر تقیه و تخلیه اطلاعاتی میکردند. متاسفانه چند سال پیش نام آن دانشگاه به دانشگاه اطلاعات و امنیت ملی تغییر کرد و لحظات فان ما را گرفت.
🔸دانشجوهای باقرالعلوم همه یک شکل و یک تیپاند. مثلا اگر در عصر که فقط آقایان رفتوآمد دارند در کنار یک جمع دهنفره، وسط راهروی دانشگاه داد بزنید: «آشیخ رضا» نُه نفرشان برمیگردند و میگویند: «جانم اخوی» آن یک نفر هم آسِدرضاست. جدا از این، دانشجوها استادان را حاجآقا صدا میکنند. حتی اگر او، مدعوِ کراواتیِ سهتیغ باشد (البته تخم این فقره را چند سالی است ملخ خالصسازی خورده). نماز جماعت دانشگاه پررونق است و جز کسانی که عذر شرعی دارند (در تایم عصر معمولا چنین مواردی نیست) یا عدالت امام برایشان احراز نشده است همه به جماعت قامت میبندند.
ادامه دارد ...
#دانشگاه
#باقرالعلوم
#علی_بهاری
@tanzac
🔹روز دانشجو هم در باقرالعلوم حال و هوای خودش را دارد. بیشتر شبیه روز بزرگداشت روحانیت است. همه در آمفیتئاتر جمع میشوند، چای و کیک یا آبمیوه و تیتاب میخورند، یکی از معممها که هیئت علمی دانشگاه یا منبری است چند دقیقه سخنرانی اخلاقی یا اجتماعی میکند. بعد هم یکی از مسئولان گزارش میدهد و تمام. دامبول و دیمبول هم در حد سرود ملی اول جلسه. (اگر یادشان نرود کلیپش را بعد از قرائت قرآن پخش کنند!)
🔸در باقرالعلوم روزهای خوش هم زیاد داشتهام. از استادانی که با غیبت دانشجویان کنار آمدند تا ماه رمضانهایی که استاد و دانشجو رفتند تبلیغ و کله کلاس را به طاق کوبیدند. از همزمانی کلاس با نماز مغرب و عشا که کلاس را تعطیل و نماز جماعت خواندیم تا همکاری آموزش دانشگاه برای تغییر تایم کلاس که طلاب دو بار در هفته از فیضیه عازم پردیسان شوند نه سه بار. خدا چراغشان را روشن نگه دارد!
منبع: مجله سه نقطه، شماره 48، دی 1402
#دانشگاه
#باقرالعلوم
#علی_بهاری
@tanzac
داستان مترسک
🔷روزگاری که احدی از فرمان ایالات متحده در محفل سران ممالک سر باز نمیزد. حُکّام طابعِ حُکم او و سلاطین پاچهبوس و چاکر او بودند. و این نبود جز پس از دبلیو دبلیو آی آی.
🔸(نترسید! کسی وسط نوشتن آدرس اینترنتی با دستهبیل توی سر من نزد. دارم نام خلاصه شده جنگ جهانی دوم را به اَنگِفارسی تایپ میکنم! قبلا پارسی زبانان فینگیلیش تایپ مینمودند و اکنون ما آمریکاییها انگِفارسی...)
#ابراهیم_کاظمی_مقدم
#آمریکا
🔹متن کامل را در ویرگول بخوانید
@tanzac
🔹ساختمان ایران ١
🔸فکر و ذکرم فقط پی انتخابات پیش رو بود و خستگی رو از یادم برده بود. خیالپردازی میکردم که باید موقع تبلیغات انتخاباتی مدیرای ساختمون ازشون مطالبات به حق داشته باشم.
🔸باید توی جلسات عمومی بهشون در مورد بوی بد جوراب همسایهمون بگم. البته اینو باید توی جلسهی خصوصی میگفتم. به کسی هم که فقط این ایام یادش میافته با ما سلام و احوالپرسی کنه نباید رأی بدم.
#ابراهیم_کاظمی_مقدم
#انتخابات
🈁متن کامل در سایت ویرگول
@tanzac
🔹ساختمان ایران ٢
🔸اختلاف عقاید ساکنین ساختمان ایران
▪️ساختمانی که ما توش زندگی میکنیم اسمش ایرانه. یه آپارتمان با انواع عقاید و مذاهب. برای همین مدیریتش کار سختیه. واحد بغلی ما روضه هفتگیشون تعطیل نمیشه. واحد روبهروییشون هم پارتی و جشنهای شبونهشون قضا نمیشه! یه طبقه درخت کریسمس میبینی که گوزنِ بابانوئل داره برگاشو میخوره. طبقهی بعدی هم قرمز یلداییه. حالا نمیدونی باید عین دونههای انار دسته به دسته و با نظم و ترتیب یک جا بشینی. یا عین دونههای هندونه با شلوار کردی مشکی پاتو دراز کنی. طبقهی ما هم که تم مشکی دائمی داره. گاهی هیئتیها استفاده میکنن، گاهی هم بچههای محفلِ پارتی.
ادامه در فرسته بعد 👇👇
@tanzac
🔸خلاصه اهالی همهی این واحدها با تمام تفاوتهاشون کنار هم زندگی میکنن. مدیر ساختمون هم بدون توجه به این تفاوتها فقط شارژ ماهانهشو رو میگیره. اما مشکل از اونجایی شروع شد که یکی از اهالی طبقه سوم مدیر شد. بعدشم احساس کرد باید تم کریسمس طبقه خودشون رو برای همه طبقهها اجرا کنه. چشمتون روز بد نبینه. یه طبقه شاخ گوزنا رو صاف کردن. خود بابانوئل رو هم سیاه کردن و دف دادن دستش تا «ارباب خودم بز بز قندی» بخونه! جاتون خالی طبقهی ما هم گوزنای بابانوئل رو برای شام هیئت قربونی کردن.
🔹این شد که تصمیم گرفتم خودم نامزد بشم و مدیر ساختمون ایران بشم. اما از بد ماجرا همه میگفتن نمیخوان رأی بدن. اصلا مدیریت ساختمون رو به رسمیت نمیشناختن. طبقهی سوم میگفتن پول شارژ ماهیانهی ما خرج گوزن و کاج طبقات دیگه شده پس دیگه رأی نمیدیم. طبقهی خودمون ترسیده بودن مدیر بعدی پول گوزنا رو ازشون بگیره. فقط یکی از طبقات رأی میدادن، اونا هم میگفتن اگه نتیجه اونی که ما گفتیم نشد، نتیجه رو قبول نداریم.
🔸من هم تبلیغات چهره به چهره رو شروع کردم. البته با حساب این طبقاتی که من دیدم، اگه فقط واحد خودمون هم بهم رأی میدادن من مدیر میشدم. خوب هم بود. هزینه تبلیغاتم رو میذاشتم برای وقتی مدیر شدم. اون موقع همه هزینه رو برای چسپوندن پوستر کسب و کارِ مُرده شوری خودم و کندن پوستر بقیه میکردم.
#ابراهیم_کاظمی_مقدم
#انتخابات
@tanzac
🔹ساختمان ایران٣
📍 ایرانو به کی بسپاریم؟
🔸 روز رأیگیری برای انتخاب مدیر ساختمان ایران نزدیک میشد. من که نامزد مدیریت شده بودم بیشتر از بقیه استرس داشتم. انگار که خانومم را با کارت عابربانکی که پیامکش فعال نیست، توی پاساژ تنها گذاشته باشم. چون دورهی قبل انتخابات شنیده بودم اعتماد به نفس همهچیز است. اما نتایج که آمد متوجه شدم یک مقدار تبلیغات هم لازم بوده است.
ادامه در پیام بعد ...
@tanzac
🔹البته نگران تبلیغات رقیبها نبودم. بیشتر نگران شامی بودم که به در و همسایه میدادند. وگرنه یکیشان انگار خواب مانده و دماغش به تنهایی به آتلیه رفته. یکی دیگر اسمش گرگعلی و فامیلش گداخان بود. کسی به اینها رأی نمیدهد. این که ایدههای خوبی برای آیندهی ساختمان دارند کافی نیست. مدیر ساختمان باید خوشکل و خوشنام هم باشد.
🔸نگرانی من از این بابت بود که اهالی ساختمان ممکن بود گول سابقه و مدرک تحصیلی مرتبط را خورده و این اشخاص اشتباهی را انتخاب کنند. پس گفتوگوی چهرهبهچهره را از طبقه پایین که پدرخانمم آنجا ساکن است، شروع کردم. البته خانمم معتقد بود، طبقه پایینیها من را که دامادشان هستم ول نمیکنند و به دیگری رأی بدهند. این حرف درستی بود اما مقداری به آن شک داشتم. چون بودند رقیبایی که از طبقه پایین نامزد شده بودند.
📍برای شام به منزل پدرخانمم رفتیم که هم تبلیغ کنم و هم یک وعده غذا از مخارج ماهانه منزل کم بشود. سرِ سفره داشتم فکر میکردم که چطور بحث را شروع کنم و به صحبتهای مادرزنم گوش میکردم. بحث تفکیک زباله بود. پدرخانمم که دید دست به غذا نزدم گفت: «پسرم، مشکلی پیش اومده؟» وقتی گفتم نه، پدرخانمم بشقاب مرا برداشت و سهم من را هم خورد. بخش اول نقشه با شکست مواجه شده بود. پس تمرکز رو گذاشتم روی رأی.
🔸گفتم: «اگه من رأی بیارم همه ساختمون رو مثل خونهی خودم تمیز میکنم. در اولین قدم هم زبالهها رو تفکیک میکنم.» پدرخانومم هم در حال خوردن غذای من گفت: «خیلی خوبه پسرم. ما قبلا زبالهها رو میبردیم سر کوچه، از این به بعد میریزیم خونهی شما. نزدیکتر هم هست.» نمیدانستم این تعریف بود یا تخریب! ولی فکر کنم این جمله در کنار دامادی من، رأی این طبقه را مال من خواهد کرد.
🔷بعد از آن به طبقهی بالا رفتم. باجناقم کلا آدم تنبلی است و خانهی خودش راه هم مرتب نمیکند، چه برسد به راهرو. پس به او وعده دادم که «اگه مدیر شدم دستور میدهم کسی به تمیزی راهرو گیر نده. زبالهها را هم بدون تفکیک از شیشه پرت کن پایین!» روی نقطهی حساسی دست گذاشته بودم و فکر میکردم این رأی دیگر مال خودم است. اما باجناقم با نامردی گفت: «شرمنده، کاندیدای قبلی گفت: میاد ظرفامونو میشوره!»
🔸درست است که من وعدهی دروغ میدادم ولی حداقل وعدهام شدنی بود. دیدم سه-هیچ عقب افتادم. پس دست به یه تاکتیک ناجوانمردانه زدم و گفتم: «ببین! من پدرخانوممون رو راضی میکنم تو زن دوم بگیری. هم ظرف بشوره و هم راهرو رو تمیز کنه.» بعد هم که برق چشمهای باجناقم را دیدم، همان موقع هم گوشی را در آوردم و با پدر خانمم در این مورد صحبت کردم. داشتم قول موافق را میگرفتم اما در همین حین پدرخانمم از کنار ما رد شد و وارد خانهی باجناقم شد.
▪️متأسفانه رأی و اعتماد باجناق باهم از دست رفت، ولی خدا را شکر پدرخانمم فکر کرده بود باجناقم قرار است زبالهها را تفکیک کند.
#ابراهیم_کاظمی_مقدم
#انتخابات
@tanzac
🔺ساختمان ایران۴
🔻به خاطر مصالح طبقه!
🔹صبح با دیدن تبلیغات باجناقم از خواب بیدار شدم. روز انتخابات از آنچه فکر میکردم به من نزدیکتر بود. انتخابات مدیر ساختمان ایران را میگویم. همین ساختمانی که ما در آن زندگی میکنیم. ظاهرا بقیه کسایی که کاندید شده بودن شروع به تبلیغات گسترده کرده بودند. فقط من بودم که عقب ماندهام. همهی اینها را از آنجا فهمیدم که عیال با زدن کاغذ تبلیغات باجناقم توی صورتم، بیدارم کرد. واقعا اگر آدم بخواهد با توجه به این تبلیغات رأی بدهد گمراه میشود. هرکس بیشتر پول دارد بیشتر تبلیغات میکند.
🔹ادامه در نويسهی بعد...
@tanzac
🔹شاید بهتر بود به باجناقم پیشنهاد ائتلاف میدادم. اما نه! توی دبیرستان این ایده جواب نداده بود. یکبار رقیبم به دادههای آماری من توجه نکرد و کنار نرفت. میگفت: «جامعه آماری باید بچههای مدرسه باشن، نه خونوادت!».
🔻یکبار دیگر هم که قبول کرد و کنار رفت؛ انتخابات باطل شد. چون همه فکر میکردند من رقیب را به زور فرستادهام که انصراف بدهد. مشکل رأیدهندگان این بود که تحقیق نمیکردند. در صورتی که من اصلا کاری نکرده بودم. قلدر کلاس این کار را کرده بود. بعدش هم که قلدرخان فهمید ساندویچی که به او دادم، مال همان رقیبم بوده کاری کرد که انتخابات باطل شود. امان از دست این جناحبازیها.
🔸رقیبهراسی هم کار درستی نبود. اصلا انسانی نیست که کسی به خاطر مدیریت یک ساختمان پشت سر باجناقش حرف بزند. حتی ممکن است خدای ناکرده به گوشش برسد و کار از رفاقت و رقابت به دشمنی و کینه برسد. نه! مال دنیا ارزشش را ندارد. هفتهی بعد هم منزلشان دعوت به کباب بره هستیم. اصلا کار درستی نیست. ولی خب برای باقی رقبا همین کار را باید بکنم. امشب حتما با ماژیک روی تبلیغاتشان فحش و تهمت مینویسم. در همین فکرها غرق بودم و با چندتا از تبلیغات باجناقم، شیشه رو تمیز میکردم که فکری در ذهنم جرقه زد.
🔹میشد تبلیغات رو به صورت لیستی انجام داد. مسلم است که هزینهی چاپ یک لیست سینفره خیلی کمتر از سیتا تبلیغ هزینه داره. فقط باید یک نفر که بخواهد تبلیغ کند را پیدا کنم و از او بخواهم با توجه به مصالح اقتصادی، جای تبلیغات فردی، تبلیغات لیستی انجام بدهد. فقط سه مشکل وجود داشت. اول این که توی ساختمان ایران، ما معمولا اهل کار جمعی نیستیم. مشکل دوم این بود که لیستی رأی دادن دیگر خیلی قدیمی شده و به نوعی توهین به شعور رأی دهندههاست. مثل این که من بگویم: «پسرم شما تشخيص نمیدی. بذار من برات تعین تکلیف کنم.» مشکل سوم هم این که وقتی یک مدیر میخواهیم، لیست کلا معنی نمیدهد.
🔹 تبلیغات باجناقم تمام شد و شیشههای خانه نه. بله دوستان. مشکلات مدیریت که یکیدوتا نیست. طرف را راضی میکنیم که فکر نکن. بدون تحقیق و به خاطر مصالح طبقه، با من ائتلاف کن. به کسی که لیست من گفته رأی بده. تهش هم به خاطر قوانین بد ساختمان، نمیتوانند به همهی لیست رأی بدهند. آسمان به زمین میآمد سی مدیر میداشتیم؟
🔻من بروم چند تبلیغات دیگر از باقی رقبا برای پاک کردن شیشه جمع کنم.
🔹 ادامه دارد...
#انتخابات
#ابراهیم_کاظمی_مقدم
@tanzac