eitaa logo
طرائف
217 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
نکاتی برگرفته از دروس استاد سید محمد جواد شبیری در ارتباط با مباحث حدیثی، رجالی، تاریخی، اصولی و‌...
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 مجلس تحدیث عمومی امام صادق علیه السلام معمولا أسناد روایات به عنوان طریقی برای اعتبارسنجی احادیث مورد بررسی قرار می گیرند. اما در نگاهی دیگر می توان به واکاوی اسناد روایات به عنوان منبعی برای اطلاعات رجالی و تاریخی پرداخت. مثلا با سندهای متکرر، با ملاحظاتی می توان روابط استاد و شاگردی بین راویان را دریافت و از این رهگذر، برخی اقوال رجالیون را ارزیابی کرد و یا خلل های موجود در بعضی از اسناد را یافت. (۱) همچنین با بررسی اسناد می توان اطلاعاتی را درباره‌ی مذهب برخی از راویان دریافت. چنانچه در مورد غیاث بن کلوب با استناد به این که اکثر قریب به اتفاق روایات او از اسحاق بن عمار از امام صادق علیه السلام از پدرانشان از پیامبر صلی الله علیه و آله و یا امیر المومنین علیه السلام است، نتیجه گرفته شده که او غیر شیعی است؛ چرا که گویی برای امام صادق علیه السلام تنها شأن روایتگری قائل است و مانند شیعیان باور به امامت الهی امام علیه السلام ندارد. (۲) غیر از غیاث بن کلوب، چند راوی دیگر نیز هستند که کم و بیش همین گونه تعبیر می کنند و در موارد متعددی سند را به امام صادق علیه السلام ختم نمی کنند؛ نظیر طلحة بن زید (عامی)، سکونی (عامی علی المشهور)، مسعدة بن صدقة (قیل انه عامی)، ابی البختری (عامی) و ... از سوی دیگر روایات این افراد در موارد زیادی با یکدیگر مشابهت دارد و احادیث یکسانی را از امام صادق علیه السلام نقل می کنند. وجهی که قریب به نظر می رسد این است که امام صادق علیه السلام یک مجلس تحدیث عمومی داشته اند که در آن غیر شیعیان نیز حاضر می شدند و امام علیه السلام برای پذیرش آنها، حدیث خود را به واسطه‌ی آباء گرامیشان به پیامبر صلی الله علیه و آله و یا امیر المومنین علیه السلام منتهی می نموده اند. (۳) قرینه ای دیگر بر این مطلب، قطعه‌ای است از شعر منسوب به معافی التیمی در مذمت أبی البختری: ویل و عول لأبي البختري/إذا أتى في الناس في المحشر من قوله الزور و إعلانه/بالکذب في الناس علی جعفر والله ما جالسه ساعة/للفقه في بدو و لا محضر و لا رآه الناس في دهره/یمر بین القبر و المنبر شاعر در مقام بیان کذب ابی البختری در نسبت دادن به امام صادق علیه السلام و این که او از امام علیه السلام حدیثی نشنیده است می گوید هیچ گاه مردم ندیده اند که ابی البختری بین قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و منبر گذر کرده باشد. گویی مجلس عمومی امام علیه السلام در همین مکان در مسجد النبی صلی الله علیه و آله بوده است. (۴) ______ ۱- نمونه‌ی این مطلب، کشف زیاد بودن عمار ساباطی در سند حدیثی است که در یادداشت دوم با عنوان "ثمرات منبع یابی در کتب حدیث" گذشت. نمونه‌ی دیگر کشف خطای طریق مرحوم شیخ به ابی البختری در فهرست است که در توثیق ابی البختری دخالت دارد (ر.ک. درس خارج فقه جلسه مورخ ۹۵/۹/۱۵)؛ همچنین کشف واقعیت تعبیر "له کتاب یرویه جماعة" که مرحوم نجاشی در مورد ابی البختری به کار برده و در همان بحث موثر است. (ر.ک. درس خارج فقه جلسه مورخ ۹۵/۹/۲۰) ۲- در مورد استدلال به اسناد برای اثبات عامی بودن غیاث بن کلوب سه تقریر ذکر شده است. (ر.ک. درس خارج فقه جلسات مورخ ۹۵/۸/۱۹ و ۹۵/۸/۲۲) ۳- برگرفته از درس خارج فقه جلسه مورخ ۹۵/۸/۲۲ ۴- برگرفته از درس خارج فقه جلسه مورخ ۹۵/۹/۱۵ @Taraaif
💠 اثبات اعتبار نقل محمد بن اسلم از علی بن ابی حمزه بطائنی ▪️ قسمت دوم: دشواری ارتباط شیعیان کوفه با ائمه علیهم السلام در قسمت اول گذشت که با توجه به جابجایی رخ داده در نسخه ی رجال برقی نمی توان با استناد به آن، محمد بن اسلم را از اصحاب امام کاظم علیه السلام شمرد. اما راه دیگری برای اثبات معاصرت او با امام کاظم علیه السلام قابل طرح است؛ به این بیان که همان طور که گذشت در رجال مرحوم شیخ، محمد بن اسلم هم در اصحاب امام باقر علیه السلام ذکر شده است و هم در اصحاب امام رضا علیه السلام. از این جهت می توان نتیجه گرفت که او زمان امام کاظم علیه السلام را هم درک نموده است. صحت این استدلال متوقف بر قبول سه مقدمه است: ۱- این که یک راوی از امام باقر و امام رضا علیهما السلام روایت کند ولی از امام صادق و امام کاظم علیهما السلام روایتی نداشته باشد، ممکن است. ۲- محمد بن اسلم در دو موضعِ ذکر شده در رجال شیخ، فرد واحدی است. ۳- ادعای رجال مرحوم شیخ در این دو موضع، مورد اعتماد و پذیرش است. مقدمه ی اول مقبول است. چرا که عمده ی راویان شیعه در زمان امام صادق و امام کاظم علیهما السلام در کوفه زندگی می کرده اند و از امام علیه السلام که در مدینه ساکن بودند، فاصله داشته اند؛ لذا امکان ملاقات امام علیه السلام به نحو همیشگی برای همه ی راویان فراهم نبوده است و چه بسا عده ای از راویان تنها در زمان حج به محضر امام علیه السلام مشرف می شده اند. مخصوصا در مورد امام کاظم علیه السلام که طبق نقل، حداقل چهار سال انتهای عمر شریفشان را در زندان بوده اند (۱۷۹-۱۸۳ ه ق) و در فضای سنگین حکومت هارون که درباره اش گفته شده "سیفه یقتل" دسترسی به امام علیه السلام به سادگی امکان پذیر نبوده است. البته امام صادق علیه السلام مدتی در شهر حیره به نحو تبعیدگونه سکونت داشته اند. حیره شهری کهن در نزدیکی کوفه بوده است و منصور دوانیقی قبل از برپایی بغداد (که به اعتبار او "مدینه ابی جعفر" خوانده می شده) مدتی را در هاشمیه در نزدیکی حیره به سر می برده و برای تحت نظر داشتن امام علیه السلام، آن حضرت را به حیره تبعید کرده بوده است. ماجرای نشان دادن قبر امیر المومنین علیه السلام در همان زمان سکونت امام صادق علیه السلام در حیره رخ داده است. (ن.ک. كامل الزيارات، ص۳۳، الباب التاسع الدلالة على قبر أمير المؤمنين علیه السلام، حدیث سوم به بعد) اما در حیره هم به همان جهتی که ذکر شد ارتباط با امام علیه السلام چندان آسان نبوده است. ⬅️ ادامه دارد... برگرفته از درس خارج فقه مورخ ۹۵/۱۰/۱۴ @Taraaif
💠 منصب "ثقات" در احادیث متعددی واژه‌ی ثقه و یا ثقات به صورت مضاف به ضمیری که به امام علیه السلام بر می گردد استعمال شده است؛ مانند این حدیث از امام حسین علیه السلام در وصف جناب مسلم بن عقیل: «و قد بعثت إليكم أخي و ابن عمّي و ثقتي من أهل بيتي» (وقعة الطف، ص۹۶) و این حدیث از امام هادی علیه السلام: العمري ثقتي فما أدى إليك عني فعني يؤدي و ما قال لك عني فعني يقول فاسمع له و أطع فإنه الثقة المأمون» (الكافي، ج۱، ص۳۳۰) و توقیع صادر شده از امام زمان علیه السلام: «... فإنه لا عذر لأحد من موالينا في التشكيك فيما يؤديه (رواها) عنا ثقاتنا، قد عرفوا بأننا نفاوضهم سرنا، و نحمله إياه إليهم و عرفنا ما يكون من ذلك إن شاء الله تعالى» (رجال الكشي، ص۵۳۶) با مراجعه به متون آن دوران روشن می شود که "ثقات" گروهی در کنار سلاطین و امراء و بزرگان بوده‌اند که ویژگی های خاصی داشته‌اند؛ نظیر مسئولیت انتقال نامه های سرّی، مشاوره در تصمیم گیری های مهم و اموری از این دست. پادشاهان و امراء، اسرار خود را در اختیار "ثقات" قرار داده و کارهای پنهانی خود را با آنها در میان می گذاشتند. در حدیثی از امام رضا علیه السلام آمده است: «كان رسول الله صلى الله عليه و آله إذا وجه جيشا فأمهم أمير، بعث معه من ثقاته من يتجسس له خبره» (قرب الإسناد، ص۳۴۲) همچنین نامه ای از امام هادی علیه السلام نقل شده است که به روشنی دلالت بر منصب ویژه ی "ثقات" می کند: «و بعد: فقد نصبت لكم إبراهيم بن عبدة، ليدفع إليه النواحي و أهل ناحيتك حقوقي الواجبة عليكم، و جعلته ثقتي و أميني عند موالي هناك، فليتقوا الله جل جلاله و ليراقبوا و ليؤدوا الحقوق، فليس لهم عذر في ترك ذلك و لا تأخيره، لا أشقاكم الله بعصيان أوليائه، و رحمهم و إياك معهم برحمتي لهم، إن الله واسع كريم» (رجال الکشی، ص۵۰۹ و ۵۱۰ و ۵۸۰ و ۵۸۱) در این متن تعبیر "جعلته" نشان می دهد که ثقه منصبی قراردادی بوده است و نه مثلا به معنای راستگو و صدوق. در تعابیر متعددی نیز کلمات امین و امناء در کنار ثقه و ثقات به کار رفته است و از مجموع شواهد به نظر می رسد که ثقات خصّیصین و اطرافیان ویژه‌ی فرد بوده اند که اسرار او را در اختیار داشته و عهده دار ماموریت های ویژه از ناحیه‌ی او بوده‌اند. با این لحاظ، برخی احادیث ذکر شده در باب حجیت خبر ثقه، اگرچه در آن باب دلالتی ندارند؛ اما در بحث وثاقت وکلاء ائمه علیهم السلام ممکن است قابل استشهاد باشند. (۱) __________ ۱- استاد شواهد متعددی از کتب سیره و تاریخ ارائه کردند که از ذکر آنها در اینجا خودداری شد. در مباحث رجال نیز به نحو تفصیلی به معنایابی واژه ی ثقه پرداخته اند. برگرفته از درس خارج اصول مورخ ۹۳/۱۱/۱۹ @Taraaif
💠 اثبات اعتبار نقل محمد بن اسلم از علی بن ابی حمزه بطائنی ▪️ قسمت پنجم: زمان ورود شیعیان به قم در رجال مرحوم شیخ، درست پیش از محمد بن اسلم در باب اصحاب امام باقر علیه السلام، "محمد بن اليسع بن حمزه القمي" ذکر شده است. کسی با این عنوان در سائر منابع رجالی ذکر نشده اما در فهرست مرحوم نجاشی، آمده است: «أبو طاهر بن حمزة بن اليسع أخو أحمد روى عن الرضا [عليه السلام] قمي [و] روى عن أبي الحسن الثالث [عليه السلام] نسخة.» طبق این کلامِ مرحوم نجاشی، این که ابوطاهر بن حمزه بن الیسع از اصحاب امام جواد علیه السلام نیز باشد طبیعی می نماید و احتمال اشتباه بین امام باقر و امام جواد علیهما السلام در این مورد نیز مطرح می شود. در خود رجال مرحوم شیخ نیز دو عنوان "محمد بن حمزة القمي" و "أبو طاهر بن حمزة بن اليسع الأشعري" (با توصیف "قمي ثقة" در مورد اخیر) در اصحاب امام هادی علیه السلام شمرده شده شده اند. به احتمال قوی، محمد بن الیسع بن حمزه القمی همان ابوطاهر (=محمد) بن حمزه بن الیسع القمی است و او نیز مانند محمد بن اسلم نباید از اصحاب امام باقر علیه السلام شمرده شود. ورود شیعیان به قم در اواخر زمان امام سجاد علیه السلام رخ داده و اساسا در زمان امام باقر علیه السلام شیعیان زیادی در قم نبوده اند. بنا بر برخی نقل های تاریخی تاسیس شهر قم در ایام حکومت حجاج بن یوسف و در سال ۸۳ قمری رخ داده و بعد از آن توسط برخی از شیعیان کوفه، تشیع به آنجا منتقل شده است. ⬅️ ادامه دارد... برگرفته از درس خارج فقه مورخ ۹۵/۱۰/۱۵ @Taraaif
💠 زمان پیدایش واقفه معمولا مبدء پیدایش جریان وقف، دوره‌ی پس از شهادت امام کاظم علیه السلام (۱۸۳ هـ ق) دانسته می شود؛ همان زمانی که برخی از وکلای آن حضرت به خاطر اموال زیادی که در اختیار داشتند، امامت امام رضا علیه السلام را انکار کردند. اما قرائنی هست که نشان می دهد مقداری قبل از شهادت امام کاظم علیه السلام و در زمان زندان آخر حضرت (که از سال ۱۷۹ آغاز شد)، زمزمه های وقف موجود بوده است. شیخ طوسی در کتاب الغیبه نقل می کند که پس از وفات امام کاظم علیه السلام، بر فراز جسر بغداد بر جنازه ی آن حضرت ندا دادند و گفته شد که «این همان کسی است که رافضیان می پندارند زنده است و نمی میرد» (۱) البته این مطلب حداکثر در همان زمان زندان آخر امام کاظم علیه السلام قابل طرح است و وجود جریان وقف در پیش از آن قابل پذیرش نیست. این امر از شواهد واقفی نبودن ابوبصیر یحیی الاسدی است. چرا که وفات او در سال 150 (یعنی در حدود سی سال پیش از زندان آخر امام کاظم علیه السلام) گزارش شده است. لذا او اصلا جریان وقف را درک نکرده و واقفی شمردن او اشتباه است. __________ ۱- در اینجا توجه به این نکته مناسب است که این مطلب که در زمان ائمه‌ی گذشته علیهم السلام، برخی شیعیان، امام زمان خود را همان مهدی موعود می دانستند که عمری طولانی خواهد کرد، خود این امر از شواهد اصالت و استواری باور مهدویت است. یعنی اصل باور به این که امامی از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مدتی طولانی در پرده‌ی غیبت می ماند و سرانجام ظهور می کند و جهان را بعد از فراگیری ظلم و جور از عدل و داد آکنده می کند، مطلبی مسلم بوده است؛ اگرچه برخی در مصداق آن اشتباه می کردند و یا عامدانه و به انگیزه های دنیوی، دروغ می گفتند (همان طور که در مورد سران واقفه مشهود است) و مهدی موعود را بر ائمه‌ی پیش از امام دوازدهم علیهم السلام تطبیق می دادند. اما به هر حال اصل باور مهدویت به سبب تاکیدات اهل بیت و خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، باوری مسلم و مفروغ عنه در بین مذاهب مختلف بوده است. چنانکه ابن حجر عسقلانی محدث بزرگ اهل سنت چنین نقل می کند: «تواترت الأخبار بأن المهدي من هذه الأمة وأن عيسى يصلي خلفه» برگرفته از درس خارج فقه مورخ ۹۵/۱۰/۲۸ @Taraaif
💠 سُنّةُ فلانٍ و فلان در نقل های متعددی، تقابل «دین علی» و «دین عثمان» دیده می شود. برخی از این نقل ها سابقه ای بسیار زیاد دارند. به عنوان نمونه، در رجزهای واقعه ی عاشوراء و حتی پیش از آن، در رجزهای جنگ صفین این تقابل دیده می شود. بنا بر برخی روایات، این تقابل تا زمان ظهور نیز ادامه پیدا می کند؛ چنانکه در روایتی آمده است که پیش از ظهور، ندایی می آید که حقانیت حضرت امیر(علیه السلام) را بیان می کند و ندای دیگری می آید که دم از مظلومیت عثمان می زند. این تقابل در کتب رجالی نیز راه پیدا کرده است و برخی روات، علوی و یا عثمانی توصیف شده اند. برخی این تقابل را ناظر به این بحث کلامی که افضل خلفا کیست گرفته اند و علویون را افرادی دانسته اند که قائل به افضلیت امیر المومنین علیه السلام بوده و عثمانیون را آنانی که عثمان را ترجیح می داده اند. اما برخی نقل های مشتمل بر این تقابل، مربوط به چندین دهه پیش از شکل گیری این بحث کلامی است (مانند نقل جنگ صفین) لذا نمی توان این تقابل را ناظر به آن بحث دانست. به نظر می رسد که اساس اختلاف تفکر علوی و تفکر عثمانی، همان مطلبی است که در ماجرای به خلافت رسیدن عثمان نمایان شد. در شورای شش نفره ای که برای انتخاب خلیفه تعیین شده بود، عبد الرحمن بن عوف ابتدا با حضرت امیر علیه السلام خلوت کرد و عمل به کتاب خدا و سنت نبی (صلی الله علیه و آله) و سیره ی ابوبکر و عمر را شرط کرد و حضرت تنها کتاب خدا و سنت نبی را پذیرفتند. اما عثمان هر سه را پذیرفت و پس از سه بار تکرار این اتفاق، عبد الرحمن بن عوف با عثمان بیعت کرد و او به خلافت انتخاب شد. (تاریخ الیعقوبي، ج٢، ص١۶۲ و...) اساس تقابل «دین علی» و «دین عثمان» در همین نکته یعنی اعتبار و عدم اعتبار سیره ی ابوبکر و عمر است. اعتبار سیره ی این دو، چنان در بین عامه نفوذ پیدا کرد که در عرض کتاب خدا و سنت نبی قرار گرفت و بلکه بالاتر از این، بر کتاب خدا و سنت نبی (صلی الله علیه و آله) مقدم گشت. در بسیاری از فروعات فقهی که بین شیعه و عامه محل اختلاف شده است، منشأ اختلاف به همین امر بر می گردد که عامه، نظرات ابوبکر و عمر را به عنوان مصدر تشریع و محکّم بر کتاب و سنت پذیرفته اند. در گزارش جالبی از مناظره ی زراره که در کتاب کافی نقل شده است، زراره در فرعی فقهی به قرآن استناد می کند. در جواب، به «سنت و اجماع جماعت» استناد می کنند. بعد، زراره می پرسد: سنت خدا و رسولش یا سنت شیطان و اولیائش؟ و جواب می دهند: «سنة فلان و فلان»! و همین مطلب، یکی از اصلی ترین اموری است که در مواجهه ی حضرت زهراء علیها السلام با جریان خلافت بروز دارد و در خطبه ها و عملکرد آن حضرت اهتمام شدید به محکّم کردن کتاب خدا و سنت نبی (صلی الله علیه و آله) در قبال رأی ابوبکر و عمر به چشم می خورد. برگرفته از درس خارج فقه مورخ ۹۶/۱۱/۲۵ @Taraaif
💠 نکته ای درباره ی نقد تاریخی روایات گاهی به قرینه ی نقلی تاریخی، تصحیف و خطا در متن روایتی نتیجه گرفته می شود در حالی که ممکن است برعکس باشد و آن روایت شاهد بر خطا در آن نقل تاریخی باشد. این اشتباه فراوان پیش می آید و در این مواقع باید دید وجود خطا در کدام طرف شواهد و قرائن دارد. نمونه ی این مطلب، تاریخ وفات ابن قولویه است. در مورد تاریخ وفات ابن قولویه ۳۶۸ و ۳۶۹ ذکر شده است. مرحوم محدث نوری هر دو قول را به قرینه ی قضیه ای که قطب راوندی در خرایج (ج۱، ص۴۷۵) نقل کرده اند، تخطئه می کنند. در آن قضیه، امام عصر عجل الله تعالی فرجه در سال ۳۳۷ به نماینده ی ابن قولویه می فرمایند که ابن قولویه سی سال دیگر از دنیا می رود. محدث نوری از این متن نتیجه گرفته اند که وفات ابن قولویه ۳۶۷ بوده و ۳۶۹ احتمالا از باب تصحیف سبع و تسع بوده و ۳۶۸ نیز که با قضیه ی مذکور نمی خواند. در حالی که خطا در متن خرایج رخ داده و تاریخ آن قضیه، ۳۳۹ بوده است که تسع به سبع تصحیف شده است. برگرفته از درس خارج فقه، آذر ۹۶ @Taraaif
💠 نکته ای درباره ی نقد تاریخی روایات گاهی به قرینه ی نقلی تاریخی، تصحیف و خطا در متن روایتی نتیجه گرفته می شود در حالی که ممکن است برعکس باشد و آن روایت شاهد بر خطا در آن نقل تاریخی باشد. این اشتباه فراوان پیش می آید و در این مواقع باید دید وجود خطا در کدام طرف شواهد و قرائن دارد. نمونه ی این مطلب، تاریخ وفات ابن قولویه است. در مورد تاریخ وفات ابن قولویه ۳۶۸ و ۳۶۹ ذکر شده است. مرحوم محدث نوری هر دو قول را به قرینه ی قضیه ای که قطب راوندی در خرایج (ج۱، ص۴۷۵) نقل کرده اند، تخطئه می کنند. در آن قضیه، امام عصر عجل الله تعالی فرجه در سال ۳۳۷ به نماینده ی ابن قولویه می فرمایند که ابن قولویه سی سال دیگر از دنیا می رود. محدث نوری از این متن نتیجه گرفته اند که وفات ابن قولویه ۳۶۷ بوده و ۳۶۹ احتمالا از باب تصحیف سبع و تسع بوده و ۳۶۸ نیز که با قضیه ی مذکور نمی خواند. در حالی که خطا در متن خرایج رخ داده و تاریخ آن قضیه، ۳۳۹ بوده است که تسع به سبع تصحیف شده است. برگرفته از درس خارج فقه، آذر ۹۶ @Taraaif