🥀🥀🥀🥀▪️▪️▪️▪️▪️
#روضه شب دهم محرم
#روضه امام حسین (ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُم
ْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.
⬅️آجر و مزده شما برادران و خواهران عزاداران با بی بی دوعالم فاطمه (س)انشاالله آبروی ابا عبدالله در هر گوشه ای از این مجلس ومحفل نشسته آید حاجت روا بشید شب دهم محرمه شب عاشورای حسینی است روضه برات بخونم همه اموات فیض ببرند
♦️امشب شب «انّاالیه راجعون» است
♦️فردا زمین کربلا، دریای خون است
عزیزان عزادارشب عاشوراست این ایام هم داره تمام میشه...
امشب بگیم خدایا شکرت...زنده بودیم
یه عاشورای دیگه هم به ما توفیق دادی...
بیایم در خانه امام حسین...
نميدونم توی مجلسمون امشب کسی هست تا الان اشکش جاری نشده باشه
امشب باید خوب عزاداری کنی....
معلوم نیست سال بعد زنده باشیم...
بیایم برای عزیز زهرا اشک بریزیم..یانه.
خدا ميدونه خیلی ها ازعزیزان سال قبل دربین من و شما بودند توی همین مجالس ها شرکت می نمودنداما..
الان زیر خاک خوابیدن...
آرزو دارند یک بار دیگه برگردند و...
فقط یک بار بگن حسین...قدراین شبها رابدانیم
آماده ای بریم کربلا بسم الله..
از امشب دیگه مصیبتهای بی بی زینب شروع میشه...
از امشب دیگه باید ما هم بگیم...
🔸آخ امان از دل زینب
🔸چه خون شد دل زینب
امشب کربلا چه خبره...
خدا به داد دل زینب برسه.
دید صدای هلهله دشمن میاد.
اومد کنار برادر عرضه داشت.
چه خبر شده حسینم.
قراره چه اتفاقی بیفته.
ابی عبدالله فرمود خواهرم زینبم...
الان پیغمبر خدا رو در خواب دیدم.
صدازد حسینم تو به زودی به ما ملحق میشی.
ایی وای.. ای وای..
جدم پیغمبر فرمود فردا کنار منی.
تا این حرف و بی بی زینب کبری شنید.
دیگه طاقت نیاورد صدای ناله اش بلند شد.
یعنی حسینم میخواهی بری.
منو تنها بگذاری.
باورم نمیشه برادر.
تمام دلخوشی من تویی حسین.
وقتی جدم رسول خدا رو از دست دادم...
صبر کردم داداش.
جلو چشمام مادرم پرپر شد.
صبر کردم داداش
فرق شکسته ی بابام امیرالمومنین رو دیدم.
صبر کردم.
تکه های جگر برادرم حسن رو دیدم صبر کردم...
الان تمام دلخوشیم تویی داداش حسین جان چطوری می خواهی منو تنها بگذاری
زینب بدون تو میمیره.
🔸امان از دل زینب
🔸چه خون شد دل زینب
ابی عبدالله خواهر رو آروم کردم...
هر کجا خانم زینب کبری بی تابی میکرد...
ابی عبدالله خواهر رو آروم میکرد...
روز عاشورا هم وقتی ابی عبدالله ميخواست بره میدان.
دید خواهر خیلی بی تابی میکنه.
اگه دست ولایت حسین نبود زینب جان داده بود خدا.
زینبم خواهرم... تا صدای الله اکبر منو میشنوی
بدونید من هنوز زنده ام
زینب کبری...
تا صدای تکبیر برادر رو میشنوه
دلش آروم میگیره
اما امان از اون لحظه ای که دیگه صدای تکبیر برادر رو نشنید
همین جا بود که دیگه.
🔸همه از خیمه ها بیرون دویدند
🔸ولی سالار زینب را ندیدند
⏪امدند جلوی زلجناح حلقه زدندهر کدام سوالی میکنه یکی سوال میکنه بگو ذوالجناح بابایمان چه شدیکی سوال میکنه بگو ذوالجناح عمویمان عبا س چه شد یکی سوال میکنه ببینم ذوالجناح برادرمان علی اکبر چه شد یک وقت دیدند سکینه امد عنان ذوالجناح به دست گرفت بگو ببینم ذوالجناح تو که بی وفا نبودی آیا آن لحظه ای که بابایم را شهید کردند آیا بهش آب دادند یا نه دیدند ذوالجناح سر به زمین می کوبه یعنی بابایتان را با لب تشنه شهیدش کردند یک وقت ذوالجناح به سمت گودال قتلگاه حرکت کرد زینب وکودکان پشت سر ذوالجناح ای می دویدند ای به زمین می خوردند بلند می شدند تا رسیدند به تل زینبیه عزیزانی که کربلا رفتند میدوند تل زینبیه نزدیک قتلگاه است
اما زبان حالی دارد بی بی زینب
🔶گلی گم کردم می جویم او را
🔶به هر گل می رسم می بویم او را
🔶گل من یک نشانی در بدن داشت
🔶یکی پیراهن کهنه به تن داشت
حسین آرام جانم..حسین روح روانم
علي لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون
التماس دعا
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀▪️▪️▪️
1403/3/15
#شب_ششم_محرم
#روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
السلام علیک یا اباعبدالله
▪️عمریست دم زدم ز غمت دم به دم حسین
▪️بوده ست هر دمم حسن و بازدم حسین
▪️مادر مرا میان حسینیه شیر داد
▪️قد کرده ام علم بغل این علم حسین
▪️بعد از سجود خاک تو را بوسه میزنم
▪️شد مهر هم به حرمت تو محترم حسین
▪️با دست خالی از در هیئت نمی رویم
▪️وقتی دهیم تو را به قاسم قسم حسین
اومد خدمت ابی عبدالله،
اجازه میدان رفتن بگیره،
ابی عبدالله اجازه نداد
خیلی این دو یتیم برادر ،
برا حسین عزیزند بغلش کرد، عمو و برادرزاده تو بغل هم آنقدر گریه کردند، مقتل نوشته «فَغُشِیَ عَلَیهِما»
نمیدونم یتیم امام حسنو وقتی بغل کرد یاد کدام صحنه افتاد
خاطراتی با امام حسن داشته،
اونم از دوران کودکی.
یه دونشو امشب میگم،
▪️من ایستاده بودم دیدم که مادرم را ...
پنجاه نفر از این سیصد مهاجم وارد خونه ی فاطمه شدند ،
هم در ورود منزل فاطمه رپ زدند ،
هم در خروج منزل فاطمه رو زدند،
بچه ها متحیر به سمت مادر برن
یا برن دست بابا رو وا کنند،
نمیتونستند جلو بیان،
طناب به گردن ،دارند علی رو میبرند،
دیدند مادر ، مانع شد
اون نانجیب صدا زد علی رو رها کنید
اِضرِبُوا فَاطِمَة،
همه که علی رو رها کردند ،
ریختند رو سر فاطمه ،
بچه ها دست انداختند دور گردن هم، نشستند رو زمین گریه میکردند
ناله بزن یا زهرا...
====================
MirzaMohammadi 1402 shab06 b.mp3
12.82M
#شب_ششم_محرم
#روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
السلام علیک یا اباعبدالله
▪️عمریست دم زدم ز غمت دم به دم حسین
▪️بوده ست هر دمم حسن و بازدم حسین
====================
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
#روضه_امام_حسن_علیه_السلام
#روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#حجتالاسلاممیرزامحمدی
السلام علیک یا ابا عبدالله
🔸با رخصت از خدای تعالی، فقط حسین
🔸ما گم نمی شویم ، هَدَیْنٰا، فقط حسین
🔸سر خم نمی کنیم به هر قبله ی دروغ
🔸دل را نمی دهیم به هر جا، فقط حسین
🔸بگذار هر که خواست گدای کسی شود
🔸ما را چه کار با دگران ما را ، فقط حسین
🔸خیلی دعام کرده اگر نوکرش شدم
🔸دارد هوای سینه زنش را فقط حسین
🔸هر کس که خورده بر در بسته فقط حسن
🔸هر کس دلش گرفته ز دنیا فقط حسین
🔸سرمایه ی محبت زهرا ست دین من
🔸سرمایه ی محبت زهرا فقط حسین
🔸امسال جای ما وسط صحن خالی است
🔸یک کربلا بده به گداها فقط حسین
🔸از شهر شام تا برسد باز به پیش تو
🔸یک ذکر گفت زینب کبری فقط حسین
شب عاشورا
وقتی خطبه اش رو خواند
اصحاب دونه دونه با ابی عبدالله گفتگو کردند
گوشه ی خیمه
یتیم سیزده ساله ی امام حسن ، زانوش رو بغل گرفته بود ،
بعد پایان صحبت امام
پرسید عمو
منم کشته میشم فردا یا نه؟؟؟
ابی عبدالله فرمود:
کَیفَ المَوتُ عِنٰدَک
مرگ نزد تو چگونه است ؟
بی معطلی گفت:
أحلَیٰ مِنَ العَسَل
مرگ نزد امام اینجوریه
نگرانی نداره وقتی با امام باشی که بخواهی بمیری
این مردن ،دیگه پوسیدن نیست
این پوست انداختنه
عبور از این عالم ماده به آغوشه امامه
عرضه داشت عمو : أحلَیٰ مِنَ العَسَل
ابی عبدالله یه جواب داد
فرمود آری قاسمم
همینقدر برات بگم
نه تنها تو کشته میشی
بلکه شیرخواره ام هم می کشند
اینقدر این بچه جا خورد
گفت عمو
یعنی پای این لشکر به خیمه ها هم باز میشه
دیگه نبودند ببینند
واقعا پاشون به خیمه ها باز شد
قاسمم
بَعْدِ أَنْ تَبْلُوَ بِبَلٰاءِ العَظِیم
که اینجا ارباب مقاتل متحیرند
حسین چرا اینجوری گفت به این یتیم امام حسن
این بلاء عظیم چیه؟
حسین خودش ذبح عظیمه
این بلاء عظیم توی کربلا ، فقط ماله حضرت قاسمه
بعضی ها گفتند
این بلاء عظیم همونیه که این بدن زیر سم مرکب میره
عجیب هم هست
این سخن ابی عبدالله است
بَعْدِ أَنْ تَبْلُوَ بِبَلٰاءِ العَظِیم
زرهی براش پیدا نشد
عمامه ی امام حسن رو بست دور سرش
از دو طرف ، عمامه رو به گریبانش گره زد
حالا جلو این عمو ، برادرزاده داره میره
عجب رجزی خواند
🔸إنْ تُنْکِرُونِی فَأنَا ابْنُ الحَسَن
🔸سِبطُ النَّبِیِّ المُصطَفی وَالمُؤتَمَن
🔸هذا حُسَینٌ کَالأَسیرِ المُرتَهَن
هرکی منو نمیشناسه ، بشناسه
من پسر امام حسنم
خب امام حسن رو کجا میشناختند؟
به جَمَل
فتنه ی جمل را امام حسن خوابوند
وقتی فتنه ی جمل با حماسه ی امام حسن خاموش شد
همونجا صاحب فتنه ی جمل
گفت ، حسن بن علی ، یه روز کارت رو تلافی می کنم
یه مقدار امروز برا امام حسن گریه کنیم
حضرت زهرا گلایه کرده ها
که چرا برا حسنم گریه نمی کنید
چرا برا حسنم شعر نمی گید
روضه نمی خوانید
الحمد لله دلهاتون آماده است
کجا تلافی کردند
جلو چشم ابی عبدالله ، جلو چشم قمربنی هاشم ، هفتاد چوبه ی تیر بر این بدن زدند
زیارت جامعه أئمّة المؤمنین تعبیرش اینه
قَدْ شُکَّتْ أَکْفَانُهُ بِالسِّهَامِ
از اینجا معلوم میشه برادر رو چندتا کفن کرده بود
تمام کفن ها سوراخ سوراخ شد
غرق خون شد
حسین مجبور شد بدن رو برگردونه
همه ی أئمه این ویژگی رو داشتند
حتی حضرت زهرا ، ابی عبدالله میگه شبی که بابام ، مادرم رو غسل می داد، تا برسه به همه ی ائمه ، چندتا کفن داشتند
اما این ابی عبداللهی که امام حسن براش روضه خوانده
لٰایَومَ کَیَومِکَ یا اباعبدالله
اینم چندتا کفن داشت
کفنی داشت ز خون و کفنی داشت ز تیر و کفنی داشت ز خاک
مگه کفن، اونی نیست که بدن رو می پوشانه
آنقدر حسین بدنش پوشیده بود ، خواهرش ساعت ها طول کشید بدن رو پیدا کنه
من روضه ای رو بخوانم که امام زمان برا این یتیم سیزده ساله خوانده
دو کلمه است
السَّلَامُ عَلَى الْقَاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ الْمَضْرُوبِ عَلَى هَامَتِهِ
شمشیر به فرقش زدند
دیگه نتونست رو مرکب دوام بیاره ، چنان با صورت بر زمین خورد
آماده ای یا نه
باباش به ما یاد داد
هر روضه ای می خونی گریز به روضه ابی عبدالله بزن
اگرچه با صورت بر زمین خورد
همه سواره ها ، قاسم رو محاصره کردند
اما نوشته اند ابی عبدالله چنان سراسیمه خودش رو رساند
که ضارب قاسم بن الحسن زیر سم مرکب ماند ،
حسین اینجا سراسیمه خودش رو رساند
نگذاره این بدن زیر سم مرکب بره
آخ بمیرم
اما وقتی نوبت خودش شد
ناحیه مقدسه میگه ، همینکه با صورت به زمین خورد ، همونجا زنده زنده زیر سم مرکب بردنش
حسین .....
یه گریز به روز سوم بزنم
هنوز میدونم عقده گریه رو داری توی دلت
سر رو که بغل گرفت
گفت بابا
این چاله ها در صورتت اثر چیه..
هر چی نگاه میکنم می بینم اینا اثر تیر و نیزه نیست
رقیه جان ، اینا همون اثر سم مرکبه
آی حسین....
Sokhanrani 06 - 3.mp3
13.29M
#روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
#روضه_امام_حسن_علیه_السلام
السلام علیک یا ابا عبدالله
🔸با رخصت از خدای تعالی، فقط حسین
🔸ما گم نمی شویم ، هَدَیْنٰا، فقط حسین
====================
؛❁﷽❁
روضه حضرت رقیه سلام الله علیها
( بخش ۱)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرهم زخم دلِ عاشق بیمار حسین
روز سوم محرمه،
دلهای همه امروز تو خرابه ی شام، دنبال یک بهانه ای برای گریه کردن هستن
مرهم زخم دلِ عاشق بیمار حسین
منتها غایت هر،عبد گرفتار حسین
در جهان فخر کنم، ریزه خور اربابم
غم ندارم که بُود، مونسِ غمخوار حسین
مشکل از معرفتم بود که من کم خواستم
چشم پوشیدو عطا کرد، چه بسیار حسین
گفت یکی از شیعیان آقا امیرالمومنین گره افتاد به کارش، بدهکار بود هر چی این درو اون در زد نتونست بدهیشو جور کنه، یک قالیچه ی دستباف داشت اينو برداشت گفت میبرم بازار میفروشم گره از کارم باز میکنه، آورد مغازه ی اولی، قالیچه رو باز کرد مغازه دار یه نگاهی به قالیچه کرد گفت این قالیچه ،گوشش سوخته، من اينو به نصف قیمت برمیدارم، قالیچشو لوله کرد گفت میرم مغازه ی بعدی، شاید بهتر بخره، یکی یکی مغازه ها رو میگشت، همه همین قیمتو روش گذاشتن، تا رسید به یه مغازه ی قالی فروشی، قالیچه رو باز کرد صاحب مغازه یه نگاهی به قالیچه کرد گفت چه قالیچه ی زیبایی، حیف که گوشش سوخته، چرا خوب مراقبت نکردی؟حیفه این قالیچه ست، گفت ببین حاجی ،تو خونمون روضه داشتیم حواسمون نبود منقل سوراخ بوده،ذغالها ریخته رو قالیچه و سوخته، هر چی بیشتر برمیداری بردار، گرفتارم، تا گفت تو روضه ی امام حسین، پیرمرد قالی فروش گفت ببین این قالیچه اگه سالم بود قیمتش انقدر بود حالا که سوخته، قیمتش نصف میشه اما یه حرفی زدی، این قالیچه برا اربابم حسین سوخته، حالا که اینطوریه من دو برابر میخرم ازت، آره والله، دلی که برا ارباب سوخته باشه ،اون دلو مادرشون فاطمه ی زهرا چند میخره فقط خدا میدونه،
روز سوم محرمه
میخام برم در خونه ی دردانه ی امام حسین، اون خانم سه ساله ای که، من گفتم دل اگه بسوزه، اما این خانوم سه ساله هم دامنش سوخته بود هم موهاش سوخته بود هم کف پاش تاول داشت ....
(۱)✍معین بازوند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_سوم_محرم
#حضرت_رقیه(علیهاسلام )
#استادحاج_اسماعیلی
#فیش_روضه
#دستگاه_شور
؛❁﷽❁
روضه حضرت رقیه سلام الله علیها
( بخش ۲)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام چراغ سحر رقیه
خوش اومدی تاج سر رقیه
کجا بودی چرا منو نبُردی
خسته شده همسفر رقیه
تا سر باباشو دید سوال کرد این سر کیه؟
گفتن این سر بابات حسینه، شروع کرد با سر باباش درد و دل کردن
بابا
یادت میاد اون موقع ها مدینه
میگفتی دخترم پیشم بشینه
حالا نشستم گوشه ی خرابه
الهی چشمت روز بد نبینه
بابا جونم
هر موقع از چیزی گلایه داشتم
سر روی شونه ی عمو میذاشم
مدینه روزگار خوبی داشتیم
یادش بخیر عجب عمویی داشتم
حالا میخاد گلایه کنه به بابا، چی میگه؟
با با جونم
بعدِ تو دست بچهها رو بستن
غَما یه جا توی دلم نشستن
گلایه هام زیاده یکیش اینه
ببین زدن دندونمو شکستن
بابا، بابا.....
راستی دیدی همه تنم کبوده
یکی بگه گناه من چی بوده
این همه غم دیدم ولی بعضیا
میگن رقیه کربلا نبوده
آره ، رقیه کربلا بود،همه ی مصائبو دید
حدود ۱۵۰ سال قبل، یه پیرمردی تو شهر دمشق، بنام سید ابراهیم دمشقی، حدود ۹۰ سالشه، از ساداته، سه تا دختر داره، یه شب دختر بزرگش خواب عجیبی دید گفت خواب دیدم بی بی رقیه ی سه ساله، تو عالم خواب بمن فرمود به بابات ، سید ابراهیم، بگو بیاد قبر منو تعمیر کنه ،آب افتاده کنار قبرم، بدنم در آزارو اذیته، صبح داستانو برا باباش، تعریف کرد میگن سید ابراهیم دمشقی از والی دمشق ترسید گفت اینا همه اهل تسنن هستن، به حرف من گوش نمیدن، فردا شب دختر دومی همین خوابو دید شب بعد دختر سومی، شب بعد خود سید ابراهیمم این خوابو دید بی بی رقیه با عتاب ، بهش گفت چرا قبر منو تعمیر نمیکنی، چرا معطل میکنی؟!اومد پیش والی دمشق ،داستانو تعریف کرد، والی دمشق استقبال کرد، همه ی علمای شیعه و سنی رو جمع کرد اومدن در حرم بی بی رقیه، گفتن کلیدو بدید دست به دست، همه کلید بندازن، هر کس قفل به دستش باز شد، ميتونه بره تو حرم، یکی یکی همه علما، اهل شیعه، تسنن، همه کلید انداختن، قفل باز نشد،گفتن سید ابراهیم، بیا خودت کلیدو بنداز، کلیدو انداخت قفل در باز شد،گفتن همه بیرون بایستند فقط سید ابراهیم و یکی دو تا بنا وارد بشن، اومدن، قبرو شکافتن، رسیدن به لحد، لحدو برداشتن، سید ابراهیم دمشقی میگه دیدم یه جنازه ی یه دختر نا بالغ، حتی کفن به تنش نپوشیدند با همون لباسای پاره ، هنوز آثار کبودیا رو بدنش دیده میشه، گفت یه پارچه ی تمیزی ،رو این بدن، انداختم، بدنو از قبر بالا آوردم سه روز، طول کشید تا این قبر، تعمیر شد،سید ابراهیم این سه روز، جنازه ی نازنین رقیه خاتون رو رو پاش نگه داشت ، نه خواب به چشمش اومد نه گرسنه شد، بعد سه روز بدنودوباره داخل قبر گذاشت، قربونت برم خانوم، بعد هزار و چند صد سال، هنوز کبودیای بدنت خوب نشده خانوم، آه،
بابا بابا
یه بند دیگه و عرضم تمام
بابا
مگه ازم خبر نداشتی بابا
چرا منو تنها گذاشتی بابا
حالا که اومدی منو بغل کن
یه وقت نگن دوسم نداشتی بابا
بابا....
سرِ بریده نبینم گریونی
امشبو پیش دخترت مهونی
خودم هوای دندوناتو دارم
میشه یه کم قرآن برام بخونی؟(۱)
همینطور که با سر باباش، حرف میزد یه مرتبه دیدن، صدای رقیه قطع شد زینب شاید خوشحال شد گفت بالاخره،رقیه خوابش برد، الحمدلله، اومدن هر چی تکونش دادن دیدن دیگه حرف نمیزنه، لبهاش روی لبهای باباست، از غصه جون داده.
صلی الله علیک یا مولای یا اباعبدالله
(۱)✍#محمد_آسلیمی اراک
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_سوم_محرم
#حضرت_رقیه(علیها سلام )
#استادحاج_اسماعیلی
#فیش_روضه
#دستگاه_شور
#روضه_حضرت_رقیه علیهاالسلام
#سوم_محرم 1403
#دستگاه_شور (گوشه های سلمک و قرچه و رضوی)
▪️▪️👇متن روضه 👇▪️▪️
.
#مناجات_با_امام_زمان
#بیانات_گفتاری
#حضرت_حر
اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة وَ يَا بَابَ نِجَاتِ الاُمَة
*مگه میشه تو روضه های جدت حاضر نباشی ..
مگه میشه عزای محرم بیاد، پرچمهای محرم بیاد ولی شما نیای؟!
تو صاحب عزایی .. تو حاضری
اونی که غایبِ منم ..
چشم بهم گذاشتیم شبِ چهارم رسید..
*آره دلم خوشه، اما دلم به اعمالم خوش نیست .. عملی ندارم ..
من همونی ام که از عرفه جاموندم ..
من همونی ام که از شبای احیا جا موندم ..
اما دلم خوشه الان عزادارِ حسینم ..
دلم خوشه فاطمه منو دعا کرده ..
مگه تو اون حدیث تو کامل الزیارات نفرموده بی بی دو عالم ...
آخه تا پیغمبر فرمود فاطمه جان یه زمانی میرسه مردم برا حسینت دورِ هم جمع میشن، یه جوری براش گریه میکنن برا عزیزان خودشون اینجوری گریه نمیکنن .. گریه برا حسینت دوا برا همه دردای منه ..
اونجا بی بی یه جمله فرمود؛ فرمود بابا سلام منو به گریه کن های حسینم برسان.. بگو فردای محشر میام دستِ تک تکشونُ میگیرم ..*
*اصلاً نمیتونم فکر کنم محرمُ از تو زندگیم حذف کنم..
از قبلِ محرم هی دلشوره داشتم .. هی میگفتیم امسال چی میشه
میتونم برم برا حسین گریه کنم یا نه ..
آخه من یه روز نمیتونم بدونِ حسین زندگی کنم ..*
آقا جان ... امشب اومدم اعتراف کنم که رفیق خوبی نبودم .. امشب اومد اعتراف کنم دلتو شکستم ..
*امشب اجازه دارم نام #حر رو ببرم؟! این صحابی و این شهیدِ در رکابِ حسین که به من و تو راه رو یاد داده .. راه رو برا منه گنهکار باز کرده ..*
مگه نمیگن حسین کشتی نجاتِ .. مگه نفرمود کُلُّنا سَفنُ النِّجاة وَ لکِن سَفینةُ جَدِیَّ الحُسَیْن أَوسَع وَ فی لُجَجِ البِحار أَسْرَع ..
کشتی حسین زودتر به مقصد میرسه و وسیع تره ..
مگه نفرمود اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة ..
مگه نفرمود هرکی گم شده ، راه رو با حسین پیدا کنه ..
خوش بحال اونی که گم میشه و تو راه حسین خودشو پیدا میکنه
آی دلای کربلایی ..
امشب اومدیم چی بگیم؟
آقا جان قول میدم شبِ حر آدم بشم ..
قول میدم همون نوکری بشم که تو میخوای .. هرچی میخوای ازم بگیر، کربلاتُ نگیر این نوکری رو نگیر..
میگفت تو حرم ابی عبدالله نشسته بودیم یه موقع یه کاروانِ آذری زبان وارد حرم شدن .. سر وضعشون همۀ حرم رو بهم ریخت .. لباسا همه پاره سر و صورت سوخته، چهره ها همه آفتاب دیده .. وارد حرم شدن یه عده سینه زنان به عده لطمه زنان رسیدن کنارِ ضریح . همه به حال و روزِ اینا گریه میکرد یه موقع روضه خوانِ کاروان شروع کرد آذری حرف زدن رو به ضریح دیدم این جمعیت مثه اسپندِ رو تو آتیش دارن میسوزن سوال کردم ببینم چی مگن به آذری! گفتن داره میگه یااباعبدالله ما دوازده روزِ تو راهیم .. پیاده اومدیم گم شدیم چندتا شهر رو اشتباهی رفتیم اما بالاخره تو رو پیدا کردیم بعدِ دوازده روز تشنه و گرسنه ..
حسین جان ما تو دنیا خیلی گشتیم بالاخره تو رو پیدا کردیم ..
قیامت تو بگرد ما رو پیدا کن ..
ما توو گناه گم شدیم .. همون کاری که با حر کردی با ما بکن ..
اومد محضرِ ابی عبدالله یه سوال کرد، یه جواب شنید ..
اومد محضر ابی عبدالله:
هل لی من توبه؟! آیا من میتونم توبه کنم ..
ابی عبدالله بغلش رو باز کرد .. به گذشتۀ حر نگاه نکرد .. خطاشُ به روش نیاورد .. تا گفت اجازه دارم توبه کنم امام ازش استقبال کرد ..
حالا چی شد حر برگشت بسمت امام؟
وقتی آقای ما اومد مقابل لشگر ایستاد،صدا رو به غریبی بلند کرد...راوی میگه: "وَاضطَرَبَ قُلبُه،وَ دَمَعَت عَیناه فَخَرَجَ باکیاََ مُتَضَرِّعاََ... " یه مرتبه #حر دلش آشوب شد...شروع کرد گریه کردن...
یه گوشه ای ایستاد...تصمیم خودش رو گرفت..." فَضَرَبَ فَرَسَه قاصداََ نَحوَالحُسَین.. "
چندتا کارم انجام داد...اول سپر رو واژگون کرد...یعنی من برای جنگ نیامدم ..."وَ یَدُهُ عَلی رأسِه" دست ها رو روی سر گذاشت...
یه وقت رو به آسمان صدا زد:" اللّهُمَّ الیک اَنَبتُ و تُب عَلَیَّ.."من توبه کردم...توبه من رو قبول کن...
مگه چه کار کردی؟!" فَقَد هَرَبتُ قُلوبَ اَولیائک و اولاد بنتِ نبیّک صلی الله علیه و آله ...."من دل دخترای حسین رو لرزوندم...
اومد مقابل آقا ایستاد ... سربه زیر و شرمنده
امام فرمود:"اِرفَع رأسَکَ یا شَیخ! "سرت رو بلند کن...
رفت سمت لشکر دشمن و یه حرفی به مردم زد...مقابل لشگر ایستاد...
گفت:آی مردم! آبی که ماهیان دریا ازش متنعمند؛ وحشِ بیابون ازش می خوره؛ شما به پسر پیغمبرتون نمی دهید؟!
اذن میدان گرفت و جنگ نمایانی کرد
حر وقتی رو زمین افتاد؛ آقا رو صدا نزد... چون خجل بود
اما یکدفعه دید یه دست مهربونی سرش رو بلند کرد،رویِ دامن گذاشت "فَجَعَلَ الحُسین یَمسَحُ التُّرابَ عَن وَجهِه
شروع کرد خاک ها رو پاک کردن
ــــــــــــــــــ
#اصحاب
#روضه_حضرت_حر علیه_السلام
#روضه_اصحاب_علیهم_السلام
#شب_چهارم_محرم
.
.
#اصحاب
بعضی نقل ها نوشتن وقتی حر با سپر وازگون و دستهای برسر گذاشته و سربزیر خدمت امام اومد، خودِ ابی عبدالله دست برد زیرِ محاسنِ حر سرشُ آورد بالا ..
تو از اولشم برا ما بودی .. حر دو تا ادب کرد، این دو تا ادب نجاتش داد .. ادبِ اول رو زمانی مرتکب شده که نشان داد اهلِ نجاتِ .. گفتگوی میانِ ابی عبدالله و حر به اذان ظهر ختم شد .. موقع اذان ابی عبدالله به حر گفت متوقف کن حرف زدن رو الان وقتِ نمازِ .. حر، من با لشکرم به نماز می ایستم تو هم برو با لشکرت نماز بخوان.. بعد نماز دوباره با هم حرف میزنیم.. یه نگاه به ابی عبدالله کرد گفت آقاجان شما باشید من خودم نماز بخوانم؟!! دستور داد همه به ابی عبدالله اقتدا کردن ایستاد پشتِ سر امام .. دشمنِ امامِ به ظاهر اما گفت تو فرزندِ رسول خدایی .. ادب دومم وقتی ابی عبدالله اون جملۀ معروف رو فرمود که مادرت به عزات بشینه .. این جمله احساساتِ حر رو تحریک کرد ، تا حضرت فرمود «ثکَلتک اُمک» .. این نفرین نیست ، این ناسزا نیست .. عرب یه زمانی که میخواست اوجِ ناراحتیش رو نشون بده این جمله رو بکار میبرد .. حضرتم میدونست نقطه ای که حر رو بر میگردنه اینجاست اصلاً این حرفُ زد که حر این جواب رو بده .. تا گفت مادرت به عزات بشینه سرشُ انداخت پایین .. گفت آقاجان هر کسی غیر شما اسم مادرم رو میاورد خونش رو میریختم .. اما چه کار کنم مادرِ شما فاطمه ست .. شما فرزندِ دخترِ رسول خدایید ..*
روضه بخوانم .. همچین که حر افتاد رو زمین لحظه های آخر .. یه لحظه به خودش اومد دید رو خاک داره میغلته .. فرقِ سرش شکافته نفس های آخرِ .. به خودش نهیب زد نکنه توقع داری حسین بیاد بالاسرت .. آخه شنیده بود بعضیا رو ابی عبدالله خودش میره بالاسرشون .. بعضی از شهدا رو ابی عبدالله رفت بالاسرشون نزدیک به نه شهید خودِ ابی عبدالله اومد بالاسرشون، یکی از اون شهدایی که خودِ الی عبدالله اومد؛ حر ابن یزید ریاحیِ .. یه لحظه چشمشُ باز کرد دید به دستِ مهربان سرش رو برداشت .. یه لحظه نگاه کرد دید سر تو بغلِ حسینِ .. مقتل میگه خاک رو صورتش نشسته بود .. دید صورت حر خاکیه با گوشۀ آستین خاک ها رو پاک کرد .. ابی عبدالله یه بار اسم مادرِ حر رو برد فرمود مادرت به عزات بشینه میدونست این تو دلِ حر مونده میخواست از دلش در بیاره اینجا تلافی کرد سر رو که بغل کرد گفت تو حُری .. چقدر اسم قشنگی مادرت روت گذاشته .. تو آزاده ای ..
ابی عبدالله نگاه کرد دید فرق حر بد شکافت خورده خون داره فواره میزنه هر کاری کرد با دست فرقُ ببنده نشد ، دستمالی درآورد سر و پیشانی حر رو بست تا خون بند بیاد .. یه جمله ای بگم اهل روضه صدا ناله شون بلند شه .. سادات ببخشن، بزرگترا، علما ببخشن .. آدم وقتی سرش زخم میشه با دستمال زخمشُ میبنده با دستمال خون رو پاک میکنه .. بمیرم خودش وقتی روزِ عاشورا سنگ به پیشانیش خورد دیگه دستمالی نداشت خونش رو پاک کنه .. بگم ناله ت بلند بشه؟!!.. چه کرد!! پیراهنِ عربیش رو بالا زد .. همچین که پیراهنُ بالا زد سفیدی سینۀ حسین پیدا شد .. یا اباعبدالله کاش دستمال داشتی خونِ سرتُ با دستمال پاک میکردی .. وقتی حرمله دید صدرالحسین نمایان شد سه شعبه رو گذاشت تو کمان .. یه جوری قلبِ حسینُ زد ..
حسین ..
ــــــــــــــــــ
#حضرت_حر
#روضه_حضرت_حر علیه_السلام
#روضه_اصحاب_علیهم_السلام
#شب_چهارم_محرم
.
#شب_ششم_محرم
#روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام
▪️می رود مایه دلگرمی لشکر باشد
▪️بی زره آمده تا حیدر دیگر باشد
▪️سیزده بار زمین مقدم او بوسیده
▪️دود اسپند بلنداست و خبر پیچیده
*چه خبره؟*
▪️شیر بی واهمه تا مرز جنون می آید
▪️قاسم بن الحسن از خیمه برون می آید
▪️می رود با رجزش از پدرش یاد کند
▪️می رود کرب و بلا را حسن آباد کند
*چه رجزی خوند؟
▪️إن تُنكـرونی فأنـا ابـن الحـسن
▪️سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى و الْمُؤْتَمَن
▪️مثل عباس که دور و بر مولا کم نیست
▪️قاسمی هست حسین بن علی تنها نیست
▪️همه دیدند به دستش شده شمشیر بلند
▪️می شد از گوشه خیمه دم تکبیر بلند
▪️میزند ضربه همه از روی زین می افتند
▪️ازرق است و پسرانی که زمین می افتند
▪️پهلوانی است سراسیمه فقط می آید
▪️دید این ازرق شامی است وسط می آید
چارتا پسراشو دورش حلقه کرد با چه تبختری داره می آید
▪️چه می آید سر این طفل،خدا می داند
▪️مادرش آن طرف خیمه دعا میخواند
▪️حربه ای زد به عدو تا که سر او چرخید
▪️وسط دشت چنان نعره حیدر پیچید
▪️و اذا زلزلت الارض بلا نازل کرد
▪️ازرق و چهار پسر را به درک واصل کرد
▪️این حسن زاده عجب جنگ نمایانی کرد
▪️بعد اکبر خودمانیم چه طوفانی کرد
دیدن اینجوری حریفش نمیشن،یه عده رو عمرسعد اجیر کرده بود؛برا ساعت مبادا،اینا نگه داشته بود به عنوان تیر آخر ازشون استفاده کنه،اگه می دید جنگ تن به تن باشمشیر و نیزه جواب نمیده سنگ اندازا رو صدا میزد
▪️تیغ ها قاتل آن جسم نحیفش نشدند
▪️پهلوانان عرب نیز حریفش نشدند
▪️آخرش دست به آن قائده جنگ زدند
▪️تاکه میشد به تن بی زرهش سنگ زدند
▪️چه می آید سر این طفل خدا می داند
▪️مادرش آن طرف خیمه دعا میخواند
وقت گذشته
دلتم آماده است برم قسمت آخر
▪️قسمت آخر جنگ است خدا رحم کند
▪️دستهاشان پر سنگ است خدا رحم کند
اینقدر این آقا زاده خشکل بود،
که نوشتند کأنّه فَلقَةُ قَمَر
انگار یه ماه پاره داره میاد میدون،
خوب چیکارکردند با این صورت زیبا
▪️سنگ زد روی تماشایی او ریخت به هم
▪️نیزه ای آمد و زیبایی او ریخت به هم
بعضیا گفتن یه ظالمی چنان با شمشیر به فرقش زد
"فَوَقَعَ الغُلام لِوَجهِه"
دیدند این آقازاده با صورت به زمین افتاد ...
خوب تصور کن،
اینقده دورش حلقه زدند،
ابی عبدالله دید یه نقطه پر از گرد و خاکه
"سراسیمه خودشو رساند چه خبره اینجا؟سواره ها دورش کردند ...
حسین ....
نه نه ، یه حسین بگو به این انگیزه،صدای این نوجوون سیزده ساله در نمی اومد
اگرچه گفت یاعَمّاه
اما از زیر سم مرکب ها،
از اون هیاهو صدا نمیدونم میرسید یا نه؟؟؟
تو یه حسین بگو صدای این یتیم به امام حسین برسه ...
حسین ....
رسمه تو مراسم قاسم مجلس رو گل بارون میکنن ...
امشب خیلی جاها گل اینجای روضه که میشه گل میریزند،اما بگم کربلا چی شد؟
▪️جای گل هر چقدر تیغ به بازوش زدند
▪️گفت یا فاطمه و نیزه به پهلوش زدند
بقیه اش بمونه ابی عبدالله از این ازدحام ، از این حمله دسته جمعی بلافاصله خودشو رسوند؛
مهلت نمیداد، چون میدونست اینجا اگه یه لحظه تعلل کنه بدن رو قطعه قطعه میکنند،
به میمنه و میسره شمشیر میزد
بلکه دور بدن قاسم رو خلوت کنند،
حمیدبن مسلم میگه من اونجا بودم تا گردوخاک فروکش کرد،
تو همون گردوغبار دیدم حسین اومده بالا سر قاسم
"فَوَقَعَ صَدرَه عَلی صَدرِه،
این سینه اش رو گذاشت رو سینه قاسم،
اما دیدند این یتیم داره پاهاشو رو زمین میکشه...
آی حسین ...
====================