🔅متن روضه شب دهم محرم _شب عاشورا_محرم سيد مهدي ميردامادقسمت اول:🔅
شب بود و صحرای بلا بود و حرم بود
*شب مقدمه نيست، منتظري امشب،شايد خيلي ها يك سال منتظر يك همچين شبي هستند،اول كه بايد سجده ي شكر به جا بياريم:خدايا يه شب عاشوراي ديگه زنده ايم ،به ما اجازه دادن برا پسر فاطمه گريه كنيم،از همين ابتدا دلت مهيا ست، مقدمه نچينم،معطلت نكنم*
شب بود و صحرای بلا بود و حرم بود
جان ها به کف، تنها سپر ،سرها علم بود
آن شب خدا بود و خدا بود و خدا بود
برلب دعا بود و دعا بود و دعا بود
*چه خبره كربلا؟هر شب يه سئوال پرسيدم از همه تون، امشب هم يه سئوال مي پرسم، اين حسيني كه محاله به دشمن رو بزنه، چه اتفاقي مي افته كه يه شب مهلت مي گيره از دشمن؟ جانم فدات آقا جان، دو تا دليل براش نوشتن، دليل اول اين بود، مي خواست تا صبح مناجات كنه و قرآن بخونه و نماز،وقت برا عبادت گرفت،دليل دومش كه با دل ِ من و تو بازي مي كنه، حضرت مي خواست وقت بگيره، اونايي كه قرار ِ برسن،برسن، قربون تو برم آقا منتظر بودي يه عده بيان،آقا جان ممنونتم صبر كردي ما هم به تو برسيم*
یاران همه در فکر وصل یار بودند
در انتظار صبح خون بیدار بودند
* همه مشتاق شهادتند،چه خبره؟ مي خواي يه پرده اش رو كنار بزنم،بگم؟*
اصغر گلو را بهر تیر آماده کرده
آغوش ثارالله را سجاده کرده
*اي سلام خدا به حبيب بن مظاهر، خوشبحال اونايي كه الان كنار ضريحشن*
آن شب حبیب اطراف خیمه پاس می داد
پاس حرم پشت سر عباس می داد
* همين جوري كه داشت سر كشي مي كرد، پاسباني مي كرد، فرمانده ي اصحاب حبيب بن مظاهر ِ، رسيد كنار خيمه ي زينب، صدا داره ميآد، خواهر و برادر دارن با هم حرف ميزنن*
جان جهان از دادن سر حرف می زد
آهسته زینب با برادر حرف می زد
*كجا مي خواي بري داداش؟*
می گفت ای که عالِم ِ غیب و شهودی
آیا همه یاران خود را آزمودی؟
*داداش من نگرانم*
این ها که با تو دعوی اخلاص دارند
فردا مبادا که تو را تنها گذارند
*داداش من هنوز مدينه يادمه،اينا نكنه فردا مثه بابام علي تو رو تنها بذارن؟نكنه اينها مثه ياراي داداش حسنم باشن؟ اينها رو امتحان كردي؟ جواب ابي عبدالله رو ببين*
فرمود خواهر یک به یک را آزمودم
هر چند خود از قلبشان آگاه بودم
اینان که بر عمر ابد هم ناز دارند
حاشا که دست از یاری ما باز دارند
* تا اين حرف هارو حبيب شنيد، دست و پاش شروع كرد لرزيدن*
ز این گفت و گو رنگ حبیب از رخ پریده
انگار بر تن جامه ی جان را دریده
انگار اینجا مرگ خود را آرزو کرد
زاری کنان در خیمه ی انصار رو کرد
*با اين كه ابي عبدالله يارانش رو آزموده، با اين كه از دلشون با خبره، ولي حبيب رفت تو خيمه ي اصحاب*
کی حامیان اهلبیت از جای خیزید
باید همه خون جای اشک از دیده ریزید
* مگه چي شده حبيب؟خبر نداريد،زينب نگرانه،زينب نگرانه ما اينجا نشستيم*
جاری به رخ از دیده ی زینب گلاب است
بر امشب و فردای ما در اضطراب است
بر غربت آل پیمبر اشک ریزید
زینب صداتان میزند از جای خیزید
#سيد_مهدي_ميرداماد
#روضه_امام_حسين_عليه_السلام
ذکر توسل و روضه جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب عاشورا محرم 96_ استاد حاج منصور ارضی↯هلال
┄┅═══••↭••═══┅┄
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┄┅═══••↭••═══┅┄
السَّلَامُ عَلَیک یا قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ
السَّلَامُ عَلَیک یا اَسیرِ الكُرُبات
سرگشته را دیار غریبُ وطن یکی ست
سرهایِ مست را نیُ طشتُ بدن یکی ست
همچون حبیب جان بده پیش از شهادتت
صد بار مرگ در نظرِ ممتحن یکی ست
آری اگر حسین به عالم یگانه هست
سوگند بر خدایِ اَحَد ، ربّ من یکی ست
در پیش چشم فاطمه منصب ملاک نیست
مداح و کفش جفتکن و سینه زن یکی ست
زینب به جان خرید بلاهایِ خانه را
یعنی کسای روی سر پنج تن یکی ست
هر چند، چند بی حرم این خانواده داشت
اما در این میان فقط بی کفن یکی ست
آمیخت خون لاله به خونِ گِلِ حسن
بنگر به قتلگاه حسین و حسن یکی ست
غارت نشد به زعم من از تن لباسِ او
کز لطف نعلها تن با پیرهن یکی ست
فرقی نمیکند به کجا نیزه میزنند
در چشم خصم سینه و قلب و دهن یکی ست
شب آخر بمان دور و بر من
بمان در قابِ چشمان تر من
نگاهم خیره شد بر حنجر تو
نگاهت خیره شد بر معجر من
ندارم چاره ای جز آه و زاری
مرا دق میدهد این بیقراری
نگو این آخرِ عمری عزیزم
مرا دست غریبه میسپاری
گرفتی ذکر استرجاع بر لب
وصیت میکنی حالا به زینب؟
مگر فردا چه می آید سر تو؟
سراغ پیرهن میگیری امشب
خبرهایی رسیده وای زینب
که قد من خمیده وای زینب
من و دستان بسته وای عباس
تو و رأس بریده وای زینب
*اومد دوتا دستاشُ گذاشت رو زمین نزدیک حسین فرمود فردا میخوان تو رو بکشن؟... آری خواهر، خدا بهت صبر بده خواهرم ... (زود حرف عوض کرد) فردا به بعد یاد من تو نماز شبت باش ... عابدۀ آل علیِ ... عالمه است ... میدونه داره حرف عوض میکنه . گفت داداش اجازه میدی با رشادت برم به این لشکر بگم اول منو بکشن ؟... نمیشه از این جا بریم؟ ... تو کوه ها بزنیم بریم ؟... فرمود عزیزم من مرغِ قَطاره ام باشم (این پرنده ای که بالاترین نقطۀ کوهستان رو انتخاب میکنه ولی باز صیاد صیدش میکنه) اگر من مرغ قطاره ام باشم منو میکشن .. زینب دستاشو به هم زد ... اول یه نگاهی به دستهای ابی عبدالله کرده ، دست حسین رو گرفت هی می بوسه ... بو میکنه ... تا فرمود : غیر از علی ابن الحسین زین العابدین هیچ مردی نمی مونه ... روایت داره ، چنان با سیلی به صورتش زد .. غش کرد افتاد ...
اینقدر آب کمی رو که تو خیمه بود ،رو صورتش ریخت .. فرمود زینب جان شیطان صبرت رو نبره ، گفت تو را میخوان بکشن من همینطوری آروم باشم ؟... گریبانشُ پاره کرد... حسینُ نشوند.. هی دور حسین میچرخه ...
یا حبیب بود یا دیگری میگه من پاسبان حرم بودم، داشتم صحبتهایِ زینبُ می شنیدم ،حرف برگشت از اون عشق و عاشقی گفت داداش، اصحاب و یارانتُ امتحانشون کردی یا نه ؟ حبیب میگه من ریختم بهم ، پاسبانی و نگهبانیُ ول کردم ، رفتم تو خیمۀ اصحاب، پاشید از جا ، گفتن چی شده ؟گفتم همه شمشیرهاتونُ آماده کنید ،همه حاضر بلند شدن اومدن بیرون گفت هرچی من میگم شما هام بگید ...
یا بنات رسول الله ... همه گفتن ... زن ها ریختند بیرون شبونه دختر بچه ها ترسیدن گفتن اومدیم همین شبونه اگه اقامون اجازه بده میزنیم به قلب لشکر ما امتحان دادیم ما اومدیم پای حسین بمیریم ... زینب گریه کرد .. حبیب گریه کرد .. ابی عبدالله گریه کرد ... دیگه وارد خیمه نشدن تا قمر بنی هاشم اومد گفت برید استراحت کنید
حالا نگهبان خصوصی اش هلال بن نافع یا نافع بن هلال میگه دیدم آقام زد بیرون از خیمه ها ، یه فاصله ای رفت من شمشیرم رو
بستم و دنبالش آهسته رفتم کسی به آقام از پشت جسارتی نکنه ،ولی دیدم اقام هی تو بیابون میشینه بلند میشه با خودش زمزمه میکنه یه ذره اومدم جلو گفت کیستی ؟ گفتم آقا غلامتم برای چی دنبال من اومدی ؟ گفت ترسیدم کسی به شما جسارت کنه گفت آقا به من بگید چه کار میکنید ؟گفت دارم خارایِ بیابون رو جمع میکنم تا اونجا که میشه ... آخه فردا شب بچه ها آوارۀ بیابون میشن ...
آی حسین .....
____
#استاد_حاج_منصور_ارضی
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#ویژه_ایام_محرم
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
هلال بن نافع یا نافع بن هلال می گه من این قدر دلم برای حسین سوخت به سرعت رفتم برای حسین آب آوردم به لب تشنش برسونم وارد سرازیری گودال شدم یه وقت دیدم نانجیب شمر خون آلود داره بیرون میاد، سر مقدس رو به دست گرفته، کجا میری؟! آب برای چی آوردی؟!! حسین تشنه بود... گفت: من سیرابش کردم... آی... آبی که آورده بود به زمین ریخت دیدم داره می لرزه گفتم: سر رو بریدی چرا می لرزی؟!! گفت: من یه صدای ناله ای شنیدم... الله اکبر" زمین و آسمان تیره و تار شد... یه وقت امام چهارم فرمود عمه جان به خدا الان بابامو به شهادت رساندن، زودی به همه بگو فرار کنند... آخ دیدن یه سری بالای نیزه رفت، هلهله لشگر بلند شد... اما این طرفه خیمه ها این زن و بچه ها هی می گفتن وا محمدا...، وا علیا...، وا حسینا...
دلبرم یوسف زهراست خدا میداند
یادش آرامش دلهاست خدا میداند
علت غیبت او هست گناه من وتو
خون جگر،از گنه ماست خدا میداند
بر عطا و کرمش جن و ملک محتاجند
از دمش زنده مسیحاست خدا میداند
همه دنبال زر و سیم و گرفتار دلند
پسر فاطمه تنهاست خدا میداند
*الان کجای عالم داره مناجات می کنه،کجا داره برامن و تو دعا می کنه،چرا هر کی آقا رو زیارت کرده،خیمه نشین زیارتش کرده؟چرا هر کی یوسف زهرا رو دیده تو بیابونا دیده؟مگه این آقا تو بین ما،تو شهر ما،توخونه های ماجا نداره؟از امیرالمومنین طلب کردن مهدی فاطمه رو برا ما معرفی کنید،حضرت با سه چهار جمله معرفی کرد،فرمود:”صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ ان الشَّرِیدُ الطَّرِیدُ الْفَرِیدُ الْوَحِیدُ” یعنی مهدی من غریبه،مهدی من تک و تنهاست،مهدی من از شهرها رانده شده*
***
آری اعمال من و توست حجاب من و تو
ورنه آن چهره هویداست خدا میداند
از همه بیشتر آنکس که بود منتظرش
مادرش حضرت زهراست خدا میداند
*حالا آماده ای گریه هات با گریه های امام زمانت عجین بشه،مگه نفرمود،یا جدا ،آگه نبودم کربلا یاریت کنم” اما صبح و شام برات گریه می کنم،نه تنها گریه می کنم،بلکه فرمود:”لاََبْکِیَنَّ لَک َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً” یعنی برات خون گریه میکنم،برا کدوم مصیبت امام زمان خون گریه می کنه؟*
آن مصیبت كه كند گریه برایش شب و روز
روضه زینب كبری است،خدا میداند
*انقده به روضه ی عمه جانش امام زمان،ارادت داره که به شیخ حسین سامرایی هم دستور داد،به شیعیان ما بگو،خدا رو به حق عمه جانم زینب قسم بدن،موانع فرج من برطرف بشه؛امشب دلاتونو کجا ببرم،کدوم گوشه ی روضه رو بخوانم؟ان شاالله چشمی نباشه که گریان نباشه،پیغمبر
متن روضه وداع امام حسین علیه السلام ـ متن روضه روز عاشورا ـ ناشناس
دارم اندر دل هوای کربلایت یا حسین تا کنم این جان ناقابل فدایت یا حسین
من نه تنها واله و حیران به هامون غمم عالمی سرگشته داری مبتلایت یا حسین
خود شهادت نامه ات امضا نمودی از وفا جان ما قربان عهد و وفایت یا حسین
ما همه عاصی و بدکار و سیه روی، ای امام دست ما و دامن دولت سرایت یا حسین
دلها را ببریم کربلا ، حرم سید الشهدا ، برای حسین گریه کنیم (یاد امام ، شهدا، اموات فیض ببرند ).
به یاد آن ساعتی که عمه سادات زینب آمد قتلگاه صدازد: برادر می خواهم صورتت را ببوسم اما سر در بدن نداری ، یک وقت دختر علی خم شد لبها را گذاشت بر رگهای بریده با سوز دل حسین را صدا زد ، همین طور که با بدن برادر حرف می زد ، سکینه ناز دانه آمد جلوی عمه ، دید عمه اش یک بدن بی سر را بغل گرفته دارد گفتگو می کند تا این منظره را دید صدا زد : «عَمِّتی هذا نَعشُ مَن ؟» این بدن کیه داری با او حرف می زنی ؟ فرمود :«نَعشُ اَبیکِ الحسین » سکینه جان این بدن بابایت حسین ، خودش را انداخت روی بدن بابا ، نگفت بابا مرا تازیانه می زنند ، نگفت تشنه ام ، صدا زد : بابا پاشو دارند عمه ام را می زنند ، (رحمت خدا بر این ناله ها ).
آی گریه کننده های امام حسین ، شما دیدید اگر کسی عزیزی از دست بدهد اگر زن باشد زنها می آیند او رابا عزت ازکنار بدن عزیزش دور می کنند دلداری می دهند ، اما دختر ابی عبدالله را با تازیانه از کنار بدن بابا جدا کردند