#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🔸من آن پدرم کز پسرم دست کشیدم
🔸صبحم زستاره سحرم دست کشیدم
زبان حال آقامون ابی عبدالله
🔸از داغ ابالفضل گرفتم به کمر دست
🔸با داغ علی از جگرم دست کشیدم
شاعر: سید رضا موید
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیر کرد...
نمیدونم جوان دارید یا نه...
الهی کسی داغ جوانش رو نبینه...
میدونی بالاترین لذت پدر و مادر در دنیا چیه...
بالاترین لذت پدر و مادر اینه که خدا فرزندی بهشون بده...
با دستانشون فرزند رو بزرگ کنن...
جوون بشه...
درمقابلشون راه بره...
وقتی به قدو بالای جونشون نگاه میکنن لذت میبرند...
اما سخت ترین لحظه هم..
برا همچین پدر و مادری زمانیه که..
داغ جوانشون رو ببینند..
قربان غریبیت برم حسین..
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیرکرد..
قرآن کریم میفرماید:
یعقوب نبی میدونست پسرش زنده است..
میدونست یوسفش سالمه..
بلاخره هم به یوسفش رسید..
اما در فراغ فرزندش آنقدر گریه کرد چشماش نابینا شد...
جانها فدای ابی عبدالله..
جانها فدای جوان ابی عبدالله..
شهزاده علی اکبر..
اومد کنار ابی عبدالله صدا زد:
بابا اجازه میدان بده..
حضرت بدون معطلی فرمودند پسرم علی جانم..
میخوای بری برو بابا..
اما قبل ازرفتن بزار خوب نگاهت کنم علی جانم..
🔸من نگویم مرو ای ماه برو
🔸لیک قدری ببرم راه برو
بذار برای بار آخر.
قد و بالات رو نگاه کنم علی جان..
🔸برو میدان ولی آهسته برو
🔸دیدن عمه ی دل خسته برو
تا اهل حرم فهمیدند علی اكبر می خواد بره میدان..
همه از خیمه بیرون اومدند..
دور علی اکبر رو گرفتند شروع به گریه کردن..
لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه
هی صدا میزدنند:
إرحَم غُربَتَنا
به غربت ما رحم کن علی
وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک
انقده برا جنگیدن عجله نکن..
آخه ما طاقت دوریت رو نداریم..
دور علی اکبر رو گرفتند نمیزارند بره میدان..
بلاخره ابی عبدالله اومد صدا زد:
رهاش کنید...
فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله
رهاش کنید علی اکبرم دیگه شهید در راه خداست..
هر طوری بود وداع کرد رفت به سمت میدان..
اما چه رفتنی..
دیدند ابی عبدالله داره خیره خیره به جوانش نگاه میکنه..
تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین بِحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت
انگار ابی عبدالله داره میمیره از فراغ جوانش..
🔸گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم
جوانم علی...
🔸نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
صدا زد:
خدایا تو شاهد باش..
فَقَدْ بَرَزَ اِلَيْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ
خدایاشاهد باش شبیه ترین مردم به پیغمبر رو دارم به میدان میفرستم..
رفت به سمت میدان..
یا صاحب الزمان..
جنگ نمایانی کرد..
خیلی از این نانجیبا رو به درک واصل کرد..
برگشت صدا زد بابا..
يَا أَبَتِ الْعَطَش قَدْ قَتَلَنِي
بابا دارم از تشنگی میمیرم..
فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام
ابی عبدالله به گریه افتاد..
فرمود عزیز دلم..
علی جان طاقت بیار بابا..
خیلی زود به دست جدت رسول خدا سیراب میشی..
برگشت به سمت میدان...
طولی نکشید..
صدای ناله اش بلند شد یا ابتاه..
بابا به دادم برس..
افتاد روی اسب..
بعضی مقاتل نوشتند..
مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه..
رفت وسط قلب لشگر دشمن..
چه کردند با علی اکبر..
حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله..
دور تا دور علی اکبر رو گرفتند..
تصور کن...
یکی با شمشیر میزنه...
یکی با نیزه میزنه...
یکی با سنگ میزنه...
فَقَطَعوهُ بِسُیوفِهِم إرباً إرباً
بدن علی اکبر رو قطعه قطعه کردند..
ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند.. کنار بدن علی جانش..
ولی دیگه پاها رمق نداره..
(فجلس علی التراب)
روی زمین نشست..
دید جوونش رو قطعه قطعه کردند..
🔸نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه ی خولی
🔸زمانه کشت مرا لحضه ای که داغ تو دیدم
خدایا حالا حسین چکار کنه..
سر جوانش رو به دامن گرفته..
هی صدا میزنه..
ولدی علی..
دید جواب نمیده..
دوباره صداش زد..
ولدی علی..
علی جواب نمیده..
دلش طاقت نیاورد..
سر رو به سینه چسباند
دلش طاقت نیاورد.
یدفعه دیدند..
وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّه
ِ
ابی عبدالله صورت به صورت علی جانش چسباند..
هی صدا میزنه.
عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا
علی جان بابا..
اُف بر این دنیا بعد از تو علی..
🔸سپه كوفه و شام استاده
🔸به تماشاى شه و شهزاده
🔸شه روی نعش پسر افتاده
🔸همه گفتند حسین جان داده
حالا حسین میخواد علی جانش رو به سمت خیمه ها ببره..
هرکاری کرد دید رمق در بدن نداره..
یه نگاه به سمت خیمه ها..
🔸جوانان بنی هاشم بیاید
🔸علی را بر در خیمه رسانید
🔸خدا داند که من طاقت ندارم
🔸علی را بر در خیمه رسانم
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
چه جوانی رو داره راهی میدان میکنه
جوانی که هم خود ابی عبدالله این تعبیر رو درموردش دارند
و هم تعبیریست از عمر سعد در مورد علی اکبر
کُنّا اِذَا اشْتَقْنا به رسولله نَظَرْنا اِلی وَجْهِهِ؛ علی
هر وقت ما دلمون برا پیغمبر تنگ می شد نگاه به چهره علی اکبر میکردیم
این تعبیر امام حسین وا
حسین کیه ابی عبدالله خودش وقتی تو بغل فاطمه قرار می گرفت
صدیقه طاهره وقتی با حسین بازی می کرد
لالاییش این بود
حسین و بالا مینداخت میفرمود
«أنتَ شبیه بِأنبی/ لست شبیها بعَلی»
یعنی خود حسین أشبه الناس برسول الله است
اما همین حسین میگه ما دلمون که برا پیامبر که تنگ میشد به علی نگاه میکردیم الله و اکبر
از این وجه الله و وجه رسول الله
چی درست کردن که تمام صورت شده لخته خون
مرحوم علامه دربندی رضوان الله تعالی علیه
به مقتل علی اکبر که رسید داره مقتل مینویسه
رسید به این تعبیر
مرکب این آقا این آقا رو عوض اینکه به خیمه ها برگردونه اشتباهی برد وسط لشکر دشمن
این عبارت رو نوشت بعد نشست با خودش فکر کرد چطور میشه که مرکب اون هم مرکب عربی
که بهش میگفتن فارس
راکبش را اشتباهی ببره تو لشکر
دشمن
احتمال اول نوشت که وقتی شمشیر به فرق زدن خون فرق مقدس امد ریخت روی چشم مرکب مرکب راه رو گم کرد قانع نشد
احتمال دوم وقتی شمشیر به فرق مبارکش زدن اونتونست مستول قامه رو مرکب بمانه لذا افتاد رو گردن مرکب دستاشو دور سر و چشمان مرکب انداخت مرکب جلوشوندید اشتباهی رفت تو لشکر
بازم قانع نشد
آنقدر نوشت خوابش برد در عالم رویا صدیقه طاهره را زیارت کرد
روضه علی اکبر به روضه حضرت زهرا گره خورده
جوانهاباید حقش امشب ادا کنند
بی بی دو عالم فرمود
دربندی تا اینجا نوشتی از اینجا به بعدشو از زبان من زهرا بنویس
فحمله الجواد الا معسکرالععدا
تا اینجاشو نوشتی بقیه شو من میگم بنویس
همین که مرکب رفت وسط لشکر دشمن فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِهِم اِربَن اِربا
تا خورد روی زمین صدا زد
ابی عبدالله اومد اما چه آمدنی
نوشتن هفت قدم رو زانوهاش داره میاد
بعضیا نوشتن هنوز از رو مرکب پیاده نشده بود
دیدن حسین رو زین مرکب هفت مرتبه بلند شدو نشست
هی میگه ولدی علی
الله و اکبر چه خبر شده
تا رسید کنار مقتل علی اکبر
نوشتن تا اینجا صدای گریه هاش کسی نشنیده بود
فبکا بکاء عالیا
اگه میخوای سنخیت پیدا کنی یعنی تو روضه علی اکبرباید بلند بلند گریه کنی
نشست رو خاکا دلش آرام نشد
اونقدر معطل شد لشکر خوشحال شدند گفتند با یک تیر دو نشان زدیم
هم پسر و قدیم هم پدر و زمین گیر کردیم
صورت رو صورت جوان ش
یه وقتی صدای ناموسش زینب داره میاد
راوی میگه دیدم یه خانوم بلند قامت
هی زمین میخوره و بلند میشه
هی میگه یا اخیا وبن اخیا
یعنی اول نگران حال حسین
تا زینب آمد وسط میدان
ابی عبدالله بدن جوان شورها کرد نمیخواد خاطره مدینه تکرار بشه
یه بار ناموسش بین نامحرما گیر افتاده بسه
چه کرد زیر بغل خواهر و خودش گرفت
خواهر و خودش به خیمه ها رسوند
آماده ای بگم یا نه آقا جان یه لحظه امدن ناموس تو بین نامحرم طاقت نیاوردی
پس کجا بودی مجلس یزید
دست خواهرتو به طنابی بسته بودند دلقک ها و نامحرما داشتند شادی
می کردن
ای حسین
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
بیایید جوانان
بیایید جوانان
گلاب آرید قران
که اکبر می رود به سوی میدان
چیزی نگذشت دیدن حسین فریاد میزنه
جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بردر خیمه رسانید
خدا داند که من طاقت ندارم
نه من میگم اینجای شر غلطه
چطور شد بدنو خود عبدالله منتقل نکرد ذهنتو از مقتل علی اکبر منحرف کنم
این واقعه منا خیلی چیزها را برای ما نشان داد یکیش همینه
اومدن خدمت مراجع عظیمالشأن گفتند از اون تعدادی که تو منا بودن چند نفر مفقود بودند حالا پیکر هاشون شناسایی شده اما بدنشون جوریه که اگه منتقل به ایران بشه متلاشی میشن
همه فرمودند انتقال پیکر هاشون جایز نیست چون بدن مومن احترام داره
امام قوی ترین گزینه بشریت
اما نتوست بدن علی اکبر رو منتقل کنه نه این که طاقت نداشت
سر را برداشت بازوها رو زمین افتاد
پاها را برداشت دید پهلو رو زمین افتاد
فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِهِم اِربَن اِربا
اینجا بود صدا زد
یا فِتیانَ بَنی هاشِم
#حسین
تنها بدنی که ابی عبدلله براش حریم قائل شد بدن علی اکبر بود
یعنی چی
یعنی وقتی اومد کنار بقیه ابدان بنی هاشم
ابی عبدالله با مرکب آمد کنار اون ابدان از مرکب پیاده شد
اما بدن علی اکبر و نوشتن
هفت قدم مانده ورود به بدن برسه
از مرکب پیاده شد
مرحوم شیخ حر عاملی مینویسد
دیدن حسین داره میاد اما چه آمدنی
رو زانوهاش داره قدم برمیداره
هی میگه ولدی علی علی علی
#یا_الله
اومد کنار بدن همه دیدن
فَجَلَسَ علی التراب
این پسر ابوتراب
نشست روی خاک ها
دو دست در طرفین بدن گذاشت
وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ
هیچ پدری حتی در شب دامادی بچه اش هم اینجوری بچشو نمیبوسه
این گونه هایی که زیر آفتاب سوخته بود گذاشت رو این گونه هایی که غرق خون بود
دوتا لب هایی که ترک ترک خورده بود
رو هم دیگه قرار گرفت
حسین هی داره نفس میده
بلکه راه نفس علی باز بشه دست مبارک انداخت میان حلق علی
این لخته های خون و بیرون آورد
دید نفسی رد و بدل نمیشه
من اینجوری میفهمم خم شد
این لب ها رو که گذاشت به این لب ها گفت بزار نفس بدم راه نفس باز بشه
تا نفس داد دیدن حسین هم از نفس افتاد
دیگه از این بدن جدا نشد
#حسین
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
وقتی شنید حسینش و می کشند
پرسید بابا اون روزی که می کشن شما هستی گفت نه دخترم
باباش علی هست نه دختر
من زنده ام نه دخترم
یا ابتا فمن یبکی الی پس کی بر حسینم گریه میکنه
فرمود زهرا جان امتی میان
جِیلًا بَعْدَ جِیلٍ مثل مادر بچه مرده بر حسین تو زار میزنن
تا این بشارت داد گریه زهرا بنداومد یعنی این روزا با گریه بر عبدالله لبخند رضایت رو داری تو پرونده ثبت می کنی بیچاره اون کسی که این روزا اشک نداشته باشه
بعد فرمود فاطمه جان باید یه قولی به من بدی قیامت تو از زن هاشون شفاعت کنی من هم از مردا شون شفاعت می کنم شب هشتم امشب باید گریت با روزای دیگه فرق کنه چرا
چون نوشتن تا اینجا صدای گریه حسین و احدی نشنیده بود
اما وقتی اومد بالا سر علی اکبر
فَبَكَا بُكَاءً عالیاََ
#حسین
جوونیتو امروز گره بزن به جوون ابی عبدالله،
#حسین
آمد خدمت امام صادق علیه السلام
ان شاالله تو جلسمون پدر،مادر شهید نباشن؛اگرم هستن من عذرخواهی میکنم،
دیشب نتونستم روضه علی اکبر بخونم پیش پدری که داغ جوان دیده بود هرچه باداباد ببخشند منو
؛آقاجان اَلَذِّ لذائذ برای پدر،مادر چیه
فرمود:اینکه خدا به اونا فرزندی عنایت کنه،این فرزند جلو چشم این پدر مادر بزرگ بشه؛به سن جوانی برسه،
پرسید آقا تلخ ترین لحظات برا همین پدر،مادر چیه
حضرت فرمود:اینه؛
این جوون جلو چشم همین پدر،مادر پرپر بشه
بعضیا نوشتند تا روایت به اینجا رسید راوی دید امام صادق علیه السلام داره گریه میکنه
اخ : لَا يَوْمَ كَيَوْمِ الْحُسَيْنِ
یه جوری علی اکبرش رو راهی کرد، مرحوم شیخ جعفر مینویسد:
نگاه یک پدر به پسر هفت جوره
اما نگاه حسین به علی اکبر هیچ کدوم این هفت نگاه نبود
یه نگاهی کرد،
تا حالا به هیچ کدوم از بچه هاش اینجوری نگاه نکرده بود؛
فَنَظَرَ اِلَی،نَظرةَ آیِسٍ مِنْهُ
این نگاهی که اگه بری میدون دیگه برنمیگردی
#الله_اکبر
نگاه مایوسانه کرد
بذارید روضه رو از همونجایی بخونم که ارباب ما اومد کنار بدن علی اکبرش"
پدر،مادرای شهدا ببخشند،
نمک به زخمشون نپاشیده باشم
اما میخوام بگم هیچ کدومتون جون دادن بچه هاتونو ندیدید
هر کدوم از بچه هاتون که جون دادند،رفیقاشون بالاسرشون بودند
هیچ کدومتون خنده ی دشمن رو به افتادن بچه هاتون ندیدید
مرحوم شیخ حر عاملی مینویسد
حسین آمد اما چه آمدنی
دیگه نتونست رو پاهاش راه بره
هفت قدم رو زانوهاش قدم برداشت
بزار روضه رو برگردونم مسیر دیروز
هیچ روزی ما بدون مادرش روضه نمیخونیم؛دیروز گفتم بعضیا تو جواب ابی عبدالله گفتند
فَقالُوا: بَلْ نُقاتِلُکَ مِنّا بُغْضاً لاَبِیکَ
یعنی ما از بابات علی بدمون میاد
بخاطر این میخوایم بکشیمت؛
حالا این اولین علی خانه ی حسینه؛
به عشق باباش علی نامش رو علی اکبر گذاشته
وقتی اومد میدون همه اوناییکه
بُغْضاًأميرالمؤمنين
بودند محاصره ش کردند
واای دیگه نگم چه کردند
همین قدر بگم این مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه رفت وسط قلب لشگر دشمن
فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِهِمْ اِرْباً اِرْباً
صورت گذاشت رو صورت علی اکبر
بلند بلند داره گریه میکنه
وَ نَادَى بِأعْلى صَوْتِهِ وَلَدی علی
وَلَدی علی
هفت مرتبه هر چی صدا زد جواب نیومد؛همه دیدند دیگه حسین هم حرکت نمیکنه
قلبش اینجا از حرکت افتاد
اما هنوز یه نفر رو داره تو خیمه ها
او میدونه چه جوری دل حسین رو به دست بیاره
راوی میگه دیدم از بالا بلندی یه خانمی هی زمین میخوره
هی بلند میشه؛ هی میگه "وا اُخَیّا"
بعد میگه "وابن اُخَیّا "اول نگران جون حسین
ان شاالله اربعین کربلاتو امضا کنه علی اکبر
بری از پایین پا عرض ادب کنی
به خدا هروقت از اونجا مشرف میشیم
که انگار میبینیم حسین داره ضجه میزنه
در حسرت یه دونه جواب علی اکبر مونده.
تا صدای نفس نفس زدن زینب رو فهمید
بی معطلی بدن رو رها کرد
یادم نمیره بچه بودم مادرمو جلو چشم خودم زدن دیگه نمیذارم اینجا تکرار بشه
زود زینبو برگردوند
مبادا چشم نامحرمی مزاحم ناموسش باشه
امان از عصر روز یازدهم
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🔸من آن پدرم کز پسرم دست کشیدم
🔸صبحم زستارهی سحرم دست کشیدم
زبانحال آقامون ابی عبدالله
🔸از داغ ابالفضل گرفتم به کمر دست
🔸با داغ علی از جگرم دست کشیدم
شاعر: سیدرضاموید
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیر کرد...
نمیدونم جوان دارید یا نه...
الهی کسی داغ جوانش رو نبینه...
میدونی بالاترین لذت پدر و مادر در دنیا چیه...
بالاترین لذت پدر و مادر اینه که خدا فرزندی بهشون بده...
با دستانشون فرزند رو بزرگ کنن...
جوون بشه...
درمقابلشون راه بره...
وقتی به قدو بالای جونشون نگاه میکنن لذت میبرند...
اما سخت ترین لحظه هم..
برا همچین پدر و مادری زمانیه که..
داغ جوانشون رو ببینند..
قربان غریبیت برم حسین..
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیرکرد..
قرآن کریم میفرماید:
یعقوب نبی میدونست پسرش زنده است..
میدونست یوسفش سالمه..
بلاخره هم به یوسفش رسید..
اما در فراغ فرزندش آنقدر گریه کرد چشماش نابینا شد...
جانها فدای ابی عبدالله..
جانها فدای جوان ابی عبدالله..
شهزاده علی اکبر..
اومد کنار ابی عبدالله صدا زد:
بابا اجازه میدان بده..
حضرت بدون معطلی فرمودند پسرم علی جانم..
میخوای بری برو بابا..
اما قبل ازرفتن بزار خوب نگاهت کنم علی جانم..
🔸من نگویم مرو ای ماه برو
🔸لیک قدری ببرم راه برو
بذار برای بار آخر.
قد و بالات رو نگاه کنم علی جان..
🔸برو میدان ولی آهسته برو
🔸دیدن عمه ی دل خسته برو
تا اهل حرم فهمیدند علی اكبر می خواد بره میدان..
همه از خیمه بیرون اومدند..
دور علی اکبر رو گرفتند شروع به گریه کردن..
لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه
هی صدا میزدنند:
إرحَم غُربَتَنا
به غربت ما رحم کن علی
وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک
انقده برا جنگیدن عجله نکن..
آخه ما طاقت دوریت رو نداریم..
دور علی اکبر رو گرفتند نمیزارند بره میدان..
بلاخره ابی عبدالله اومد صدا زد:
رهاش کنید...
فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله
رهاش کنید علی اکبرم دیگه شهید در راه خداست..
هر طوری بود وداع کرد رفت به سمت میدان..
اما چه رفتنی..
دیدند ابی عبدالله داره خیره خیره به جوانش نگاه میکنه..
تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین بِحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت
انگار ابی عبدالله داره میمیره از فراغ جوانش..
🔸گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم
جوانم علی...
🔸نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
صدا زد:
خدایا تو شاهد باش..
فَقَدْ بَرَزَ اِلَيْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ
خدایاشاهد باش شبیه ترین مردم به پیغمبر رو دارم به میدان میفرستم..
رفت به سمت میدان..
یا صاحب الزمان..
جنگ نمایانی کرد..
خیلی از این نانجیبا رو به درک واصل کرد..
برگشت صدا زد بابا..
يَا أَبَتِ الْعَطَش قَدْ قَتَلَنِي
بابا دارم از تشنگی میمیرم..
فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام
ابی عبدالله به گریه افتاد..
فرمود عزیز دلم..
علی جان طاقت بیار بابا..
خیلی زود به دست جدت رسول خدا سیراب میشی..
برگشت به سمت میدان...
طولی نکشید..
صدای ناله اش بلند شد یا ابتاه..
بابا به دادم برس..
افتاد روی اسب..
بعضی مقاتل نوشتند..
مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه..
رفت وسط قلب لشگر دشمن..
چه کردند با علی اکبر..
حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله..
دور تا دور علی اکبر رو گرفتند..
تصور کن...
یکی با شمشیر میزنه...
یکی با نیزه میزنه...
یکی با سنگ میزنه...
فَقَطَعوهُ بِسُیوفِهِم إرباً إرباً
بدن علی اکبر رو قطعه قطعه کردند..
ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند.. کنار بدن علی جانش..
ولی دیگه پاها رمق نداره..
(فجلس علی التراب)
روی زمین نشست..
دید جوونش رو قطعه قطعه کردند..
🔸نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه ی خولی
🔸زمانه کشت مرا لحضه ای که داغ تو دیدم
خدایا حالا حسین چکار کنه..
سر جوانش رو به دامن گرفته..
هی صدا میزنه..
ولدی علی..
دید جواب نمیده..
دوباره صداش زد..
ولدی علی..
علی جواب نمیده..
دلش طاقت نیاورد..
سر رو به سینه چسباند
دلش طاقت نیاورد.
یدفعه دیدند..
وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّه
ِ
ابی عبدالله صورت به صورت علی جانش چسباند..
هی صدا میزنه.
عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا
علی جان بابا..
اُف بر این دنیا بعد از تو علی..
🔸سپه كوفه و شام استاده
🔸به تماشاى شه و شهزاده
🔸شه روی نعش پسر افتاده
🔸همه گفتند حسین جان داده
حالا حسین میخواد علی جانش رو به سمت خیمه ها ببره..
هرکاری کرد دید رمق در بدن نداره..
یه نگاه به سمت خیمه ها..
🔸جوانان بنی هاشم بیاید
🔸علی را بر در خیمه رسانید
🔸خدا داند که من طاقت ندارم
🔸علی را بر در خیمه رسانم
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
اومد سمت خیمه ها
انقده عمه ها و خواهرا، این دختران خردسال دورش حلقه زده بودن، همه یکصدا یک چیزو میگفتند،
میگفتند
اِرحَم غُربَتَنا
ابی عبدالله دید اگه وداع طول بکشه همینجا تو خیمه نگهش میدارند
از بیرون خیمه صدا زد
دَع عَلیا چ
علی رو رها کنید
فَإنَّه مَمسوسٌ فِی الله
علی غرق در خداست شما دیگه مانعش نشید
حالا پدر و پسر باهم از خیمه ها دارن میان
یه نگاه کرد دید بابا به پهنای صورت،
داره اشک میریزه،
دست برد زیر محاسن سفیدش،
پیرمردای جلسه، از شما میپرسم،
مگه ابی عبدالله، چند سال داشت ۵۸ سال،
اما همه محاسنش سفید شده،
دست برد زیر محاسن،
خدایا شاهد باش کیو دارم به میدان میفرستم
شب علی اکبر شب ویژه ست
ان شاءالله خیر از جونیت ببینی،
امشب جوونیتون رو بیمه کنید حق روضه ش باید ادا بشه،
یه جوری جنگیده میمنه و میسره رو بهم ریخته،
تا فهمیدند علی داره میاد میدان، تا فهمیدن شبیه ترین کس به پیغمبر داره میاد ، همه کمین کردند،
همشونم میدونستند، حاصل عمر حسینه،
لذا شیخ جعفر شوشتری یه تعبیری داره، میگه ابی عبدالله یه قتل داره، اونم قتل صبره، مال گوداله،
اما یه موت هم داره، مرگش بالا سر علی اکبرش بود
فقط خدا میدونه به حسین چه گذشت،
من از خیمه ها ابی عبدالله رو همراهی کنم
سکینه بنت الحسین میگه من کنار بابام ایستاده بودم تا صدای داداش اکبرم از میدان آمد
عَلیک مِنِّی السّلام
دیدم چشمان بابام مثل یه محتضر در دورانه، با چه عجله ای خودشو رساند بالا سر جوانش علی اکبر،
۷ قدم مونده بود به پیکر برسه،
دیدند حسین خودشو از مرکب رو زمین انداخت
پدران شهدا میخام بگم
هیچکدومتون افتادن بچه هاتون رو ندیدید
هیچکدومتون قطعه قطعه شدن بچه هاتون رو ندیدید
فقط خبرشو براتون آوردند که بعضیاتون سکته کردید ،دووم نیاوردید
تنها پدری که قطعه قطعه شدن جوانش رو دیده ،حسینه
مرحوم شیخ حر عاملی مینویسد
دیگه ابی عبدالله نتونست رو پاهاش راه بره ۷ قدم رو زانوهاش راه رفت
ابی عبدالله کنار بدن جوانش بلند بلند گریه کرده،
تو هم حقشو ادا کن
رسیدند کنار مقتل علی اکبر
هر چه کرد دید دلش آرام نمیشه
وَضَعَ خَدَّه عَلیٰ خَدِّه
اما هر چی منتظر شدند دیدند حسین بلند نمیشه
▪️سپه کوفه و شام استاده
▪️به تماشای شه و شه زاده
▪️شه روی نعش علی افتاده
▪️همه گفتند حسین جان داده
همه خوشحال از اینکه با یه تیر دو نشون زدند
یا صاحب الزمان
آقاجان ببخش منو
اولین جایی که قدوم عمه جان به میدان باز شده همینجاست
یه وقت دیدند یه زن بلند قامتی
هی زمین میخوره ، هی بلند میشه
هی صدا میزنه وا اُخَیّاه...
حسین غیرت اللهِ،
زینب عصمت اللهِ،
تا صدای نفس نفس زدن دختر علی رو شنید
فَقامَ الحُسین،
دیگه علی اکبر یادش رفت
زیر بغل خواهر رو گرفت
خودش به خیمه ها برش گردوند،
درستشم همینه،
یاد مدینه افتاد،
بچه بودم ،
▪️من ایستاده بودم دیدم که مادرم را
▪️قاتل گهی به کوچه ، گه به خانه میزد
یازهرا...
====================
حجت الاسلام میرزامحمدی4_5832462289709567009_2.mp3
زمان:
حجم:
4.52M
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
اومد سمت خیمه ها
انقده عمه ها و خواهرا، این دختران خردسال دورش حلقه زده بودن، همه یکصدا یک چیزو میگفتند
====================
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
السلام علیک یا اباعبدالله
و علی الارواح التی حلت بفنائک
علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار ولا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم
میخای سلام بدی به علی اکبر ابی عبدالله
به نیابت از همه شهدا
السلام علی الحسین
وعلی علی بن الحسین
وعلی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین
میخاد علیش رو راهی میدان کنه،
اَشبَهُ النّاس به پیغمبر رو داره میفرسته میدان
اول فرمود برو با حرم وداع کن
لذا فقط دو نفر با حرم وداع کردن، یکی خود ابی عبدالله ست، یکی هم علی اکبر، امام حسین دید وداع با اهل خیمه طول کشید،
همه دورش حلقه زدند، همه یکصدا حرفشون اینه، دور علی اکبر طواف میکردن با گریه ها و ناله هاشون میگفتند
اِرحَم غُربَتَنا
وداع ، طول کشید ابی عبدالله اومد وارد خیمه نشده
فرمود دَع عَلیا
علیمو رها کنید
فَإنَّه مَمسوسٌ فِی الله
هر طوری بود علی رو از بین زن و بچه و عمه ها و خواهرا جدا کرد حالا پدر و پسر دارن باهم قدم میزنن، علی داره جلو ابی عبدالله راه میره، یه نگاه کرد دید راه رفتنش مثل پیغمبره، دست برد زیر محاسنش، به پهنای صورت داره اشک میریزه، علی رو با اشکش بدرقه کرد ، برگشت سمت خیمه ها، حضرت سکینه میگه من کنار بابا بودم حواسم به بابام بود دیدم بابام، چشماش مثل یه محتضر در حال دورانه،
مرحوم شیخ جعفر مینویسد
ابی عبدالله سه تا احتضار داشت کربلا،
احتضار اول، همینجایی بود که علی رو راهی میدان کرد
احتضار دوم، علی وقتی برگشت گفت بابا، العَطَشُ قَد قَتَلَنی،
حضرت فرمود
هٰاتِ لِسانَک،
زبونتو بده پسرم، ابی عبدالله، زبان علی اکبر و گذاشت تو دهانش، علی اکبر آتیش گرفت گفت بابا، تو که از من تشنه تری، این احتضار دوم،
اما احتضار سوم، اون لحظه ای بود که صدا زد علیک منی السلام
ابی عبدالله مثل یه محتضر آمد بالاسر جوانش
تعبیر مقاتل اینه
العاطِلُ جَوارِحَه
اعضا و جوارح حسین دیگه از کار افتاد، چنان با صورت خودشو زمین انداخت
حسین....
====================
حجتالاسلام میرزامحمدی4_5830462952368507472.mp3
زمان:
حجم:
6.34M
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
السلام علیک یا اباعبدالله
و علی الارواح التی حلت بفنائک
====================
#شب_هشتم_محرم
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الحَمدُ لِلَّه رَبِّ العَالَمِین
وَ الصَّلاة وَ السَّلامُ عَلیٰ سَیّدِ الاَنبیاءِ وَ المُرسَلِین
حَبیبِ اِلٰه العَالَمِین اَبِی القاسِم المُصطَفیٰ مُحمَّد
وَ عَلیٰ اَهلِ بَیتِهِ الطَّیّـِبینَ الطَّاهِرینَ المَعصُومِینَ المُکـَرَّمِین
لاسِیَّما بَقیَّةِ اللهِ فِی الاَرَضِین
رُوحِی وَ اَرواحُ العَالَمِینَ لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفِداء
وَ لَعنَةُ اللهِ عَلیٰ اَعدائِهم اَجمَعین
اللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً
▪️بی ارزشم و جز تو خریدار ندارم
▪️گیرم نخرندم به کسی کار ندارم
▪️من دست تهی دارم و تو دست نوازش
▪️تو باغ گلی من به جز از خار ندارم
▪️من مشتری یوسف و هیچ ندارم
▪️جز رشته ی دل بر سر بازار ندارم
▪️در باغ جنان هم به هوای تو کنم رو
▪️مشتاق گلم ،کار به گلزار ندارم
یابن الحسن...
السلام علی الحسین
و علی علی بن الحسین
و علی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین
از امام صادق علیه السلام پرسیدن بالاترین لذتها برا پدر مادر داده چیه؟فرمود اینکه خدا به اونها فرزندی بده این فرزند جلو چشم پدر مادر بزرگ بشه قد بکشه
آقاجان تلخ ترین تلخیها برا پدر مادر،چیه
فرمود اینکه جلو چشمشون ببینند جوانشون پرپر بشه،
از همینجا بریم کربلا،
▪️تو اِرباً اِربا بدنی،من اِرباً اِربا جگرم
▪️جون بابا یه بار دیگه منو صدا کن پسرم
یه چیزی میگم تا آخر روضه ی علی اکبر بهش فکر کن،
تنها شهیدی که ابی عبدالله دیر رسید بالا سرش، وقتی رسید که علی جون نداشت
حالا ببین با چه حسرتی باهاش حرف میزنه
▪️پاک میکنم با خون دل لخته ی خون از رو لبات
▪️هر کی نبود تو مدینه یه کوچه باز کرده برات
اونایی که نبودن مادرمو بزنند،
انتقامش رو کربلا از تو دارند میگیرند
▪️بلند شو از جا پسرم،بیا زمین گیرم نکن
▪️عصای پیری حسین ،تو کربلا پیرم نکن
▪️خوش قد و بالای حسين ،افتادی زیر دست و پا
▪️اونقد تنت کوچیک شده،که جا شدی روی عبا
حسین....
بأبی المُستَضعَفُ الغَریب یا اباعبدالله
▪️خیز و از جا آبرویم را بخر
▪️عمه را از پیش نامحرم ببر
به نیابت از همه شهدا صدا بزن
حسین جان....
====================
حجت الاسلام میرزامحمدی4_5832462289709567009.mp3
زمان:
حجم:
7.23M
#شب_هشتم_محرم
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
▪️بی ارزشم و جز تو خریدار ندارم
▪️گیرم نخرندم به کسی کار ندارم
====================