اما صبحم ساخته شد امروز😍😍
خبر رسیده سوراخ سوراخ شدن اسرائیلیها🤩🤩
ذوق مرگ شدم، به کلی خواب از سرم پرید
صبحتون حسابی بخیر💝♥️
آقا به مناسبت موشک باران اسرائیل و پ...ره شدن ن ت ان ی اب و 🤩🤩
امشب منتظر دوتا پارت خفن باشید عزیزان😍😍
بخاطر همین اتفاق تغییراتی تو رمان ایجاد شده❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺از داخل فلسطین: یا امام علی یا حسین یا فاتح خیبر❤️❤️❤️❤️
إِذا جاءَ نَصرُ اللَّه وَالفَتح . . .
#طوفان_الاحرار | #انتقام_سخت🇮🇷
أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ . . .
اندکی صبر، سحر نزدیک است !
#طوفان_الاحرار | #انتقام_سخت🇮🇷
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_27 #وصال فاطمه: چی شد خبری ندادن از آمریکا؟ علیرضا: نه آبجی هنوز هیچی، چیزی که برا ما روشنه
#پارت_28
#وصال
حسین: خواهرتون امروز بیرون نیومدن از اتاق؛ بهشون سر بزنید.
علیرضا: سخته برام حقیقتش، منم دارم مثل اون خسته میشم، من مطئنم اگر بحث بچهاش نبود اینقدر خودسوزی خودخوری نمیکرد، اون دختر خیلی قویه.
حسین: حق داره خب، مادر ولی علیرضا خواهرت بچهاش رو مخفیانه بردن، ممکنه هم زنده باشه، ولی تو غزه مادرها فرزندانشون از میان دستاشون ربوده میشن، رو دستاشون کشته میشن.
اینا رو بهشون بگو بدونه تنها کسی نیست که یهودیا این بلا رو سرش آوردن.
علیرضا و حسین در حال صحبت کردن بودن که فاطمه با عجله وهراسان از اتاق اومد بیرون.
فاطمه: علیرضا بچهام، علیرضا اون اون میخواد بچهام رو .....
علیرضا: آروم باش، آروم درست توضیح بده چی شده.
فاطمه: اون یه عکس برام فرستاده، الکس بچهام رو به فروش گذاشته شد، میخواد بچهام رو بفروشه، علیرضا تو رو خدا نذار بچهام رو از من بگیرن.
حسین: میشه موبایل تون رو بدید؟
علیرضا: فکر نمیکردمالکس اینقدر احمق باشه.
حسین: اون با این کار به ما یه خط داد، کارمون راحتتر شد.
فاطمه: من باید برم آمریکا، هرچقدر هزینه بخواد بهش میدم تا بچهام رو پس بده.
علیرضا: فاطمه تو چرا اینقدر هولی!؟ فاطمه این حماقت الکس به نفع ما شد، ما الان میتونیم هم الکس رو دستگیر کنیم هم ایلیا و بچهات رو پس بگیریم.
حسین: درسته، این عکس خیلی میتونه به ما کمک کنه، شما فقط آروم باشید بسپارید به ما همه چی رو.
وقتی دیدم که اونا حال و روز من رو متوجه نمیشن و درک نمیکنن، تصمیم گرفتم خودم دست بکار بشم.
شبانه از خونه امن بیرون زدم و رفتم فرودگاه، یه بلیط به هر سختی بود به مقصد آمریکا پیدا کردم و مسیر برگشت رو پیش گرفتم.
قطعا الان خونه ایلیا سفید شده بود و کسی کاری بهش نداشت، پس میتونستم برم اونجا و چراغ خاموش عمل کنم.
قصد کردم یه تغییر چهره انجام بدم، تا برسیم آمریکا نقشه رو تو برگه برا خودم نوشتم و برنامه ریختم که چطور اجراییش کنم.
من برا بچهام حاضر بودم هرکاری بکنم، قبل از اونا بحث استفتاء چندتا قضیه رو چک کردم تا ازکاری که میخوام انجام بدم مطمئن باشم و با خیال راحت پیش برم.
..........
علیرضا: حسین پاشو، فاطمه نیست.
حسین: یعنی چی!؟ کجا رفتن؟
علیرضا: حتما رفته آمریکا، فورا خبر بده حواسشون باشه، ببین دستور چیه؟ ما هم برگردیم یا نه؟
حسین: باشه.
محمد: به به سربازان غیور خدا قوت، چه خبر؟
حسین: آقا محمد شرمنده، ولی مرغ از قفس پرید.
محمد: چی!؟ تو که نمیخوای بگی منظورت...
حسین: دقیقا آقا، احتمالا پر کشیده سمت شما
محمد: حله حسین جان، تمام؛ شما فعلا مستقر باشید تا دستور بعدی رو بهتون برسونم.
حسین: چشم.
محمد: خانم سلیمانی، نیروهات رو آماده باش کن که مرغمون داره میاد این ور.
سلیمانی: ای وااای، چیکار کرده؟
✍ف.پورعباس
🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_28 #وصال حسین: خواهرتون امروز بیرون نیومدن از اتاق؛ بهشون سر بزنید. علیرضا: سخته برام حقیقتش
چرا بعد از سه ساعت فقط ۲۰نفر دیدن؟
بقیه کجان؟
برا بقیه پارت قابل مشاهدهاست؟
ولی فکر میکنم اسرائیل در پاسخ به سیلی دیشب
ایتا رو با موشک زده😂😂
وگر نه این حجم از کند بودن اینترنت و بالا نیومدن ایتا غیر طبیعیه
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_28 #وصال حسین: خواهرتون امروز بیرون نیومدن از اتاق؛ بهشون سر بزنید. علیرضا: سخته برام حقیقتش
#پارت_29
#وصال
سلیمانی: نمیتونم پیداش کنم.
محمد: یعنی چی!؟ خونه همسرش نرفته؟
سلیمانی: نه، اونجا خاموشه و معلومه کسی توش نیست، چند نفر رو مراقب گذاشتم گفتن کسی وارد خونه نشده.
محمد: تو فرودگاه چی؟ اونجا هم کسی ندیده اونو؟
سلیمانی: دقیقا مسئله اینجاست که کسی ورودش رو تو فرودگاه تایید نکرد.
محمد: امیدوارم اتفاقی براشون نیفتاده باشه، یا عاقل شده باشن و برگشته باشن لبنان.
حسین: خواهرت آمریکا نرفته.
علیرضا: دارم دیوونه میشم، مطمئنم رفته آمریکا، اما کجا نمیدونم.
حسین: اصلا تو فرودگاه کسی اونو ندیده
علیرضا: از همین میترسم، میگم نکنه لحظه ورود گیر افتاده.
حسین: اگر اینطور بود حتما میفهمیدیم، من فکر میکنم ایشون با یه نقشه از پیش آماده از اینجا رفتن.
علیرضا: تو میگی ممکنه کجا رفته باشه؟
حسین: من شک ندارم که آمریکا رفته.
.......
فاطمه: به کسی که نگفتی من اومدم اینجا؟
ماکان: نه خانم خیالتون راحت، من خودم هم لحظه اول که شما رو دیدم نشناختم چه برسه به بقیه، راستی من یه گریمور حرفهای سراغ دارم مطمئن هست، بنظرم الان هم تغییر چهره بدید تا راحت باشید.
فاطمه: ماکان تو مطمئنی از پسش برمیای؟
ماکان: بله خانم، لیام فرد قابل اطمینانی هست، از جهتی تو بازیگری خیلی حرفهای هست.
اما خانم من نگران شما هستم، کاش اجازه میداید من و لیام تنها انجامش میدادیم.
فاطمه: نه، من میخوام خودم وارد این بازی که الکس راه انداخته بشم، این دفعه خودم بهش ضربه میزنم، نمیخوام فکر کنه من ضعیفم، اون حالا پشتیبانی اسرائیل رو از دست داده، پیش از هر روز دیگهای ضربه پذیر هست، خودم ادبش میکنم.
یه وسیلهای رو میخوام برام تهیه کنی، میتونی؟
ماکان: بله خانم چی هست اون؟
✍ف.پورعباس
🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~