برخیز از نور خورشید برای پیدا کردن راهت استفاده کن☺️
آینده زیبایی پیش رو داری🌹
پاشو، لبخند بزن، به همه ثابت کن تو بهترینی🦋
صبحبخیر💝
#صبح
#عکس
#دنیا
#امید
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
#پارت_125
#مُهَنّا
ایلیا: شما قبول دارید آدم در بهشت گناه کرده؟
طلبه: گناه نه، خطایی کرده، البته این خطا با خطاهای بشر عادی مثل من و تو فرق داره.
ایلیا: به هر حال اشتباهی کرده، پس شما باید غسل تعمید رو قبول داشته باشید، چون این بچهها هم از اون دنیا میان که باعث خطای آدم اولیه شده.
طلبه: نه، غسل تعمید یه بدعت تو دین مسیحیت هست، تو اسلام ما طفل را معصوم میدانند و پاک و مبرا از هرچیزی، بوی تن بچه بوی بهشته، این فرق اسلام با بقیه دینهاست که برای انسان احترام قائله، ایرانیها یه ضرب المثل دارند که گناه پدر پای پسر نوشته نمیشه، درسته آدم خطا کرد ولی ربطی به این طفل معصومهایی که بعد از او میآیند نداره، این غسل یه راه برای درآمد بود.
ایلیا: ما تو کتابهامون داریم که خدا رو اینطور عبادت کنیم ای پدر ماکه در آسمان هائی، نام تو مقدس است... شما ولی معتقدید باید روزانه نماز خوند و دولا راست شد.
طلبه: ما تو منابعمون داریم که تمام پیامبران نماز میخواندند به همین روشی که مسلمانها نماز میخواندند، منتها کیفیتش فرق داشت، کم و زیاد داشت، تا اینکه پیامبر ما به دستور خدا اونو واجب کرد با کیفیتی که الان داریم ما انجام میدیم.
ایلیا: چه اشکالی داره خدا پسر داشته باشه؟
طلبه: بنظر تو دوتا فرمانروا که هرکدام روش خودشون رو برای اداره کشور دارن در یک کشور میتونن پادشاهی کنن؟
ایلیا سکوت کرد و طلبه ادامه داد:
طلبه: ما مسلمانها قائل به توحید هستیم، یعنی خدای یگانه بدون هیچ شریکی.
تمام موجوداتی که در این جهان و جهان دیگروجود دارند همگی بنده خدا و مخلوق او هستند.
تو همین قرآن اومده که خداوند کسانی را که مسیح را پسر خدا خواندند کافر هستند.
ایلیا: شما میگید انجیل و تورات تحریف شده است، از کجا قرآن شما هم تحریف نشده باشه؟
طلبه: با چندتا دلیل عقلی برات ثابت میکنم کتاب ما تحریف نشده.
اول: نازل كننده قرآن خداست كه قادر مطلق است و همان گونه كه با گماردن ملائكه نگهبان بر وحي، آن را سالم از تحريف و دستبرد هر شيطاني از لوح محفوظ به قلب رسول نازل كرده و از زبان ايشان به قلب بندگان رسانده است، همان خداي قادر اراده كرده آن را براي ابد بشر سالم نگه دارد زيرا حجت خدا بر بشر تا قيامت است و خدا حافظ حجت خويش است و بر حفظ حجتش توانا و كسي را قدرت ضربه زدن به حجت خدا كه در كنف حفظ خداست، نمي باشد.
. قرآن بر قلب رسول خدا نازل شد و بر آن قلب حك گرديد . رسول خدا خود اولين حافظ قرآن بود كه همه آيات را در قلب خود و در امان از تصرف شيطان و فراموشي و سهو و اشتباه داشت. هر سال جبرئيل همه قرآن نازل شده را يك بار بر ايشان عرضه مي كرد و سلامت آن را از دستبرد هر شيطاني اعلام مي نمود و بعد از ايشان امامان كه مانند ايشان به امر خدا قرآن در قلبشان حك شده بود. حافظ قرآن بودند
دوم. قرآن بر قلب رسول خدا نازل شد و بر آن قلب حك گرديد . رسول خدا خود اولين حافظ قرآن بود كه همه آيات را در قلب خود و در امان از تصرف شيطان و فراموشي و سهو و اشتباه داشت. هر سال جبرئيل همه قرآن نازل شده را يك بار بر ايشان عرضه مي كرد و سلامت آن را از دستبرد هر شيطاني اعلام مي نمود و بعد از ايشان امامان كه مانند ايشان به امر خدا قرآن در قلبشان حك شده بود. حافظ قرآن بودند
سوم. رسول خدا به امر خدا قرآن را بر مردم تلاوت مي كرد. آنان مستقيم به گوش خود قرآن و نحوه خواندن آن را از زبان رسول خدا مي شنيدند و حفظ مي كردند. در زمان رسول خدا همه مسلمانان حافظ همه يا قسمت هايي از قرآن بودند، به خصوص كه در حجاز خواندن و نوشتن مرسوم نبود و بيش تر اتكاي مردم به قوه حافظه شان بود
چهارم.علاوه بر قرآن جمع آوري شده توسط برخي كه مورد اتفاق بود، بسياري از اصحاب هم خودشان براي تلاوت شخصي، نسخه هايي كامل يا ناقص از قرآن داشتند. گاهي در لابلاي آيات كلمات توضيحي كه از رسول خدا شنيده بودند، نوشته بودند كه فهم مراد آيه برايشان آسان تر و روشن تر باشد. با توجه به اين نسخه ها و تفاوت لهجه افرادي كه به اسلام وارد مي شدند و قرآن را تلاوت مي كردند و تفاوت لغات قبايل مختلف قريش، تغييرات جزيي در نسخه هاي قرآن پديدار شد. گر چه به معناي كلي آيات ضرر نمي زد، ولي در صورت ادامه يافتن خطرناك مي نمود. از اين رو خليفه سوم دستور داده شد همه نسخه هاي ديگر جمع آوري و معدوم شود. فقط از روي نسخه جمع آوري شده، نسخه هايي تكثير شده و به عنوان نسخه هاي مرجع به سراسر جهان اسلام فرستاده شود . بدين وسيله سلامت قرآن در گذر زمان تضمين شد
پنجم. عقل انسان حكم مي كند كه احتمال هر گونه تغيير و تبديل از قرآن كريم به دور است، زيرا قرآن كتابي است كه از روز اوّل مورد عنايت و اهتمام مسلمانان بوده. قرآن براي مسلمانان همه چيز بوده است: قانون اساسي، دستور عمل زندگي، برنامه حكومت، كتاب مقدس آسماني و رمز عبادت و بندگي.
قرآن كتابي بود كه مسلمانانِ نخستين همواره در نمازها، در مسجد، در خانه، در ميدان جنگ، به هنگام رو به رو شدن با دشمنان و به عنوان استدلال بر حقانيت مكتب از آن استفاده مي كردند.
از تواريخ اسلامي استفاده مي شود كه تعليم قرآن را مِهر زنان قرار مي دادند. اصولاً تنها كتابي كه در همه محافل مطرح بوده و هر كودكي را از آغاز عمر با آن آشنا مي كردند و هر كس مي خواست درسي از اسلام بخواند، آن را به او تعليم مي دادند، قرآن مجيد بود.
و در آخر اینکه، انجیل شما هر بار نسبت به مسائل روز به مشکل میخوره و قوانین رو طوری میگذاره که خودش ضرر نکنه، ما شاهد بدعتهای متفاوتی هستیم در مسیحیت که هیچکدام با مسیح اصلی تطابق نداره.
ایلیا: شما مرگ مسیح رو هم انکار میکنید.
طلبه: ما نه، خدا هم میگه مسیح به آسمان رفت تا آن زمان که او اراده کنه باز او را برمیگردونه.
ایلیا: چرا خدا مثل قرآن انجیل ما رو حفظ نکرد؟
طلبه: خدا هیچ وقت خودش مستقیما امر حفاظت از چیزی رو به عهده نگرفته، درسته در قرآن آمده که و انا له لحافظون، ولی این حفاظت توسط خود مسلمانها انجام شد، همانهایی که به پیامبرایمان آوردند، اگر دقت کرده باشی ما با اینکه چند فرقه هستیم ولی کتابمون و پیامبرمون و خدامون مشترکه، ولی شما حتی در گرایشهاتون انجیلهاتون گاها سخنان متفاوتی داره شما انجیلها دارید ولی ما یک قرآن داریم.
ایلیا بعد از چندین جلسه رفت و آمد و پرس و جو حالا کاملا به این نتیجه رسیده بود که اسلام قطعا دین بر حقی هست.
یک ترس در وجود ایلیا وجود داشت که حالا چطور باید برود و بگوید من مسلمان شدهام، در حالی که اینجا همه مسلمانها را با داعش یکی میدانند.
از جهتی هم خوشحال بود که حالا که مسلمان میشود میتواند با خیال راحت به خواستگاری فاطمه برود.
ایلیا بدون آنکه به کسی بگوید، پیش طلبه رفت و از او خواست که مقدمات مسلمان شدن او را فراهم کندو اورا کمک کند.
✍ف.پورعباس
🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
#سلام_امام_زمانم💞
🌱مهرتو را خدا به گِل و جانمان سرشت
دنیای درکنارتو یعنی خود بهشت...
🌱باید زبانزد همه دنیا کنم تو را
بایدکه مشق نام تورا تا ابد نوشت...
#اللهمعجللولیکالفرج
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
#فرصتی_برای_خودسازی
در ماه رجب خوبه که روزی ۵۰ بار ذکر
لا اله الا الله رو بگـیـم، ایـن کــار موجب
محکم شدن ایمان انسان میشه 😍👌
⸾‣
#پارت_126
#مُهَنّا
ایلیا بعد از اینکه تمام حقیقت رو فهمید، شهادتین گفت و مسلمان شد، منتهی فقط مسلمان شد، اون بین این که کدام فرقه شیعه یا سنی بر حق است دچار شک شد.
حالا پروسه جدیدی از تحقیق رو ایلیا شروع کرده بود، نمیخواست مثل مسیحیت که به اشتباه و به پیروی از غیر انتخاب کرد و به مشکل خورد دوباره در این دین جدید چنین اتفاقی برایش بیفتد.
الکس: تحویل نمیگیری دیگه بریک!
بریک: بعد از گندی که زدی انتظار داری چطور باهات رفتار کنم؟
چرا پای ما رو وسط کشیدی؟ ما کی تو ترور اون دختر نقش داشتیم؟
الکس: یادتون رفته بعد از دیدن فلش چقدر خوشحال بودید، شما هم داشتید با تطمیع همین کار رو میکردید.
لوکاس: الکس ما قصد کشتن اون دختر رو نداشتیم، تو تنها این کار رو کردی.
الکس: من برا شنیدن این حرفا نیومدم اینجا، ایلیا رو نمیبینم، کجاست؟
بریک: دیگه نخواهی دید.
الکس: چرا!؟
لوکاس: یه مدت پیش اومد و استعفا داد از شغلش.
الکس: چرا!؟ دلیل استعفاش چی بود؟
لوکاس: بدون دلیل بود تقریبا، گفت یه کار شخصی داره که باید پیگیری کنه، تمرکز نداره و اینجور چیزا.
بریک: الکس از الان بهت هشدار میدم، اگر بخوای دوباره دردسر درست کنی این بار طور دیگه رفتار میکنم، کاری میکنم که سازمان خودش تو رو بکشه.
الکس: شما میدونید ایلیا خبر داره از نقشه من بابت ترور اون دختر؟
لوکاس: ایلیا حرفی نمیزنه، دادگاه هم شاهد میخواد که ایران نداره.
الکس: مطمئنید ایلیا حرفی نمیزنه، روز دادگاه یهو سر و کلش پیدا نشه بر علیه ما شهادت بده.
بریک: جمع نبند، ما نه، فقط تو الکس، فقط تو.
در ضمن ایلیا حرفی نمیزنه، اون درگیر کار خودشه، من دورا دور حواسم بهش هست.
.................
احسانی: سلام مرتضی جان خوبی، خوشی؟
مرتضی: به به سلام آقا علی گل، چه عجب یادی از ما کردی؟
احسانی: بی انصاف نباش من همیشه یادتم، زنگ زدم احوالت رو بپرسم.
مرتضی: احوال منو یا خواهر زنمو؟
احسانی: بد جنس.
حالا بگو چه خبر؟
مرتضی: سلامتی والا، خبر خاصی نیست. چی میخوای بشنوی؟
احسانی: نظر فاطمه خانم تغییر نکرده؟
مرتضی: والا این اواخر سراغ نگرفتم، تا جایی که سراغ دارم بهش پیشنهاد تدریس دادن تو دانشگاه اونم قبول کرده در هفته دو روز میره تهران.
البته یه چند روزیه مریض احوال شده.
احسانی: مریض احوال چرا؟
مرتضی: ظاهرا جای تیری که تو پهلوش خورده دوباره درد میکنه، دیروز همراه بهار رفته بودن سنو و ام آر آی و اینجور چیزا.
ممکنه کلیهاش آسیبش جدی باشه.
احسانی: چی!؟ واقعا؟ حالا چیکار میکنید؟
مرتضی: منتظریم جواب بدن دکترا، امیدوارم به پیوند کلیه نیاز نداشته باشه.
احسانی: اگر کمکی از دستم برمیاد بگو مرتضی.
مرتضی: نه ممنون، دعا کن فقط مشکلش حاد نباشه، پیوند کلیه خیلی دردسر و هزینه داره که مامان جون و بابا جون نه هزینه دارن، نه اینکه بتونن منتظر بمونن تا یکی پیدا بشه کلیه بده.
احسانی: امیدوارم مشکل جدی نباشه.
احسانی وقتی این خبر رو شنید خیلی از خودش ناراحت شد، گاهی با خودش فکر میکرد شاید مقصر این اتفاق خودش بوده که برای درمان فاطمه دست به حقهای زد که باعث شد فاطمه خانم از پلهها بیافته.
حتی به این فکر کرد اگر مشکل فاطمه به جای باریک کشید خودش بره و کلیهاش رو بده. شاید اینطوری میتونست به فاطمه اثبات کنه که دوسش داره.
✍ف.پورعباس
🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع.
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
پروردگارا ❣
به اسمت قسمت میدهم🦋
آرزوهایم را با مصلحتهایت یکی کن🤲
صبح بخیر💝
#امید
#صبحگاهی
#خدا
#آرزو
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق
پس از ولادت علی، احمد مبعوث میشود💙
مبعوث میشود تا اخلاق علوی را جار زند.🤩
او آمده تا ز علی هر دم، دم بزند🥰
زیبایی خلق و خوی او را به جهانیان جار بزند.♥️
اقرأ را به آموختند❣
آری او آمده تا در غدیر پس از نام پروردگارش نام علی اعلی را جار بزند.🦋
عید مبعث مبارک😍
✍ف.پورعباس
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
#پارت_127
#مُهَنّا
بهار: امروز حالت چطوره؟
فاطمه: بهترم الحمدلله
بهار: خدا رو شکر، دکتر نتیجه سونو رو دید،گفت این کلیه دیگه نمیتونه کار کنه، یه برگه داد گفت بریم ثبتنام کنیم برا پیوند کلیه.
یه دکتر خوب هم برا پیوند تو تهران معرفی کرد.
فاطمه: خیلی بزرگش کرده دیگه، بیخیال نمیخواد بری فرم پر کنی.
بهار: یعنی چی؟ مسئله جدیه فاطمه، کلیهات تقریبا از کار افتاده، چرا لج میکنی؟
فاطمه: مگه من بچهام که لج کنم؟ من هم ناسلامتی یه چیزی از پزشکی خوندم، خودم میدونم الان حالم خوبه.
دکترا همیشه میخوان فقط مردم و بیخود و بیجهت تکه پاره کنن. بعدشم میدونی هزینه پیوند کلیه چقدره؟ میدونی باید یکی پیدا بشه که خونش به من بخوره؟ کلی دردسر داره.
بهار: من که حرفی ندارم، مامان بابا هم جوابشون با تو.
فاطمه: تو هیچی نگو ، من میدونم چطور درستش کنم.
مرتضی: سلام، خدا قوت
فاطمه: سلام ممنون.
بهار: سلام، خدا قوت به شما.
مرتضی: خب چه خبر؟
بهار: چی بگم؟
فاطمه: آقا مرتضی هیچی نبوده، یه درد کوچلوی الکی بود، اگر چیزی هم از بهار شنیدی نادیده بگیر.
مرتضی: یعنی چی؟
بهار: یعنی اینکه دکتر میگه نیاز به پیوند هست خانم زیر بار نمیره.
مرتضی: خب چرا فاطمه خانم؟
فاطمه: دکتر بزرگش کرده، بیخیال اینحرفها بریم خونه اینجا تو این گرما پختیم.
میدونستم مسئله درد پهلو و کلیه من جدیه ولی دلم نمیخواست خانوادهام دوباره تو اضطراب بیفتن، پول عمل ۳۰ تا ۴۰میلیون، این همه هزینه رو چطور باید تهیه میکردیم، چطور کسی که حاضر کلیهاش رو بده پیدا کنیم، همه اینا آرامش رو از خانوادهام میگیره.
...................
ماکان: سلام قربان
بریک: خوش اومدی ماکان، امروز میخوام یهکاری رو برام انجام بدی.
ماکان:بفرمایید
بریک: اول بگو از ایلیا خبر داری؟
ماکان: چند روز پیش همدیگه رو دیدیم، چطور؟
بریک: به تو نگفته مشکلش چیه؟
ماکان: نه، حالش خوب بود.
لوکاس: چیز مشکوکی تو رفتارش ندیدی؟
ماکان: نه، مثل همیشه بود، پرسیدم چرا استعفا دادی، گفت که نیاز داشتم به یه استراحت طولانی و تنهایی.
لوکاس: چیزی نگفت از این که میخواد بره علیه الکس شهادت بده؟
ماکان: نه، میگفت سرم شلوغه. خیلی مشغول خوندن کتاب بود، خونهاش پر از کتاب شده بود.
بریک: گوش کن ماکان، میخوام چهار چشمی مراقب ایلیا باشی، پرنده بالای خونهاش پر زد بهم خبر بده، رفت و آمدهاش رو دقیق میخوام، حواست به الکس هم باشه، خودت نه، یکی که بهش اعتماد داری.
ماکان: چشم آقا حتما.
✍ف.پورعباس
🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
#پارت_128
#مُهَنّا
مهنا: فاطمه چرا نگذاشتی بهار فرم پیوند رو پر کنه؟
فاطمه: چون واقعا نیاز نمیبینم، الان هم حال من خوب خوبه.
احمدرضا: خدایی نکرده باید اتفاق بدتری بیفته تا بفهمی مسئله جدیه؟ کلیه اگه از کار بیفته دیگه نمیشه کاری کرد.
مهنا: ما فرم رو پر کردیم و فرستادیم، دکترت هم پرونده رو انتقال داد تهران برای پیوند تاکید کرد تو اولویت باشی.
فاطمه: اونوقت شما ازکجا این همه هزینه رو میخواهید تهیه کنید؟
احمدرضا: زمین اهواز رو گذاشتم برا فروش.
فاطمه: مگه اون برای روزهای مبادا نبود
مهنا: الان همون روز مباداست.
نمی دونستم دیگه چی بگم، فقط سکوت کردم. تصمیم گرفتم خودم رو بسپارم به دست تقدیر.
محسن: سلام علیرضا
علیرضا: سلام، چه خبر؟
محسن: بیا ببین پرونده کی افتاده زیر دستم.
علیرضا: پرونده کی؟
محسن: دکتر فاطمه عباسی.
علیرضا: نمیخوای بگی که ...
محسن: دقیقا خودشه.
علیرضا: مشکلش چیه؟
محسن: برا پیوند کلیه پروندهاش رو فرستادن ظاهرا مشکلش هم جدیه که خواستن تا جایی که امکان داره تو اولویت قرارش بدیم. قراره تو همین بیمارستان عمل بشه.
علیرضا: کی قراره بهش کلیه بده؟
محسن: هنوز مشخص نیست، باید یکی پیدا بشه که خونش به فاطمه بخونه، گروه خونیo-.
علیرضا:o-؟ جز نوادر این گروه خونی.
محسن: دقیقا
علیرضا با این خبر حسابی بهم ریخت.
خمرتضوی: چیزی شده علیرضا؟ چرا با غذات بازی بازی میکنی؟
علیرضا: چیزی که...
خمرتضوی: بهم بگو، نریز تو خودت.
علیرضا: امروز محسن رو دیدم.
خمرتضوی: خب، چیز جدیدی نیست که.
علیرضا: پرونده یکی از بیمارهاش رو برام میخوند.
خمرتضوی: خب چه مشکلی داشت؟
علیرضا: نیاز به پیوند کلیه داره، گروه خونیاش o-، سخت پیدا میشه.
خمرتضوی: ان شاالله خدا هرچه زودتر مشکل همه بیمارها را حل کند.
علیرضا: اون کسی که قراره عمل بشه، فاطمهاست مامان.
با این حرف علیرضا سکوتی بر فضای خانه حاکم شد، انگار که نفس خانم مرتضوی بالا نمیاومد، دستش را بر سینه گذاشت، نفس عمیقی کشید و گفت:
خمرتضوی: فاطمه!؟ الان تو بیمارستانه؟
علیرضا: نه، منتظریم شخصی پیدا بشه کلیه بده.
✍ف.پورعباس
🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~