فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 این مرز امن نیست!
🎥 چند روز است ویدئویی از یک هموطن ما منتشر شده است که میگوید بدون #ویزا و #واکسن_کرونا، فقط با یک #تست_pcr به راحتی از #مرز_زمینی_تمرچین وارد عراق شده است.
بعد هم هموطنان را دعوت میکند به سوی مرز.
☢ توجه داشته باشید که این مرز، وارد شهر حاج عمران در #اقلیم_کردستان_عراق میشود.
برخی از دوستان ما در ماه محرم از همین مرز به عراق رفته بودند و متأسفانه در بین مسیر مرز تا کربلا، از آنها زورگیری شده بود و بعد هم رها شده بودند.
بنابراین، حرکت به سوی این مرز برای ورود به عراق اصلاً توصیه نمیشود.
💠 طبق اطلاع موثق از دوستان خوزستانی، مرزهای #شلمچه و #چذابه تا همین ساعت کاملاً بسته است.
#مرز_مهران هم تا امروز ترددهای بسیار محدود و سختگیرانهای داشته که بیشتر آنها هم مربوط به صاحبان مواکب بوده است.
🤲 همه با هم دعا کنیم تا در این روزهای باقیمانده خود سیدالشهدا عنایتی کند و راه #زیارت_اربعین برای مشتاقان باز شود.
#اللهم_ارزقنا_زیارة_الاربعین
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🆔️ @m_rajaaei
دلنگرانیها و بیقراریهای این روزها در انتظار توفیق #زیارت_اربعین، یک خاطره قدیمی را برایم زنده کرد؛ خاطره نوزده سال پیش، تقریباً در چنین روزهایی.
اواخر مهر ۱۳۸۱ شنیدیم که #مرز_مهران در ایام #زیارت_نیمه_شعبان باز است و میشود بدون #ویزا و هر چیز اعتباری و دستوپاگیر دیگری، وارد #عراق شد. با چند نفر از بچههای مدرسه، شبانه یک سواری کرایه کردیم و به راه افتادیم.
دم صبح که رسیدیم #مهران و خودمان را به مسجد رساندیم، دیدیم خیلیهای دیگر هم هستند؛ مطمئن شدیم و خیالمان راحت شد.
اما ظهر نشده بود که فهمیدیم بعضیها سه چهار روز است پشت مرز ماندهاند. با این همه، کسی ناامید نبود و همه به هم دلگرمی میدادند که بالأخره مرز باز میشود.
حدود یک هفته تا #نیمه_شعبان مانده بود و اگر کمی هم پشت مرز میماندیم، باز دیر نبود.
قبل از ما چند نفر دیگر از بچههای مدرسه هم آمده بودند. بعد از ما هم گروه گروه آمدند. دو روز بعد، چهل پنجاه نفری از بچههای مدرسه جمع شده بودیم.
مدرسه که میگویم، منظورم #مدرسه_علمیه است؛ آن سال، طلبه پایه دوم یکی از مدارس علمیه خوب قم بودم و تازه سیوطی و المنطق را شروع کرده بودیم که آمدیم سر مرز. وقتی استاد صرف پایه اولمان را هم در جمع خودمان میدیدم، از این کار پشیمان نبودم.
روز سوم انتظار شروع شده بود و هرچه بیشتر میگذشت، بیشتر باورمان میشد که مسئولان مرز و مأموران یگان ویژه مستقر در اطراف مرز، حرفها و تهدیدهایشان جدی است. کمکم خستگی و ناامیدی داشت در دل بعضی از اعضای کاروان (بعد از سه روز دیگر یک کاروان شده بودیم) نفوذ میکرد.
استاد عزیزمان دست به کار شد. برای اینکه ساعتی را بدون حرف زدن از بستگی مرز بگذرانیم و کمی روحیه بگیریم، #دیوان_حافظ جیبیاش را از کولهاش درآورد و گفت: بیایید برایتان #فال_حافظ بگیرم.
بچهها به ترتیب نیت میکردند و استاد همانطور که #غزل_حافظ را میخواند، توضیحهای قشنگی هم میداد.
بعد از چند غزل، نوبت من شد. نیت کردم؛ این غزل آمد:
اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک
از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک...
استاد بیتها را با آب و تاب میخواند و بقیه مشتاقانه گوش میدادند؛ تا اینکه رسید به این بیت:
مهندس فلکی راه دیر شش جهتی
چنان ببست که ره نیست زیر دیر مغاک
چشمهایم پر اشک شده بود. درست نمیدیدم، ولی چند نفر دیگر هم داشتند گریه میکردند؛ صدای گریهشان را میشنیدم.😭
این روزها حال و هوایم همان حال و هواست؛ دعایم کنید.
پ.ن: حدود یک دهه چه سهل به زیارت اربعین مشرف شدیم؛ شاید قدر نعمت باز بودن راه را ندانستیم.
#لبیک_یا_حسین
#اللهم_ارزقنا_زیارة_الاربعین
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🆔️ rajaaei_ir