eitaa logo
تربیت تمدنی
845 دنبال‌کننده
238 عکس
37 ویدیو
8 فایل
نوشته های احمد سعیدی و بانو سعی ما در تبیین و روشنگری پیرامون مسائل تربیتی و تربیت انقلابی_تمدنی است اما از اندیشه ها و نوشته های دیگر حیطه ها بی نصیب نمیمانیم. راه ارتباطی: @admin_t_t "الیه یصعد الکلم الطیب"
مشاهده در ایتا
دانلود
نترس ⚔ راست و چپ سپاه را چید، علم را به دست علمدار داد و خودش هم سوار بر استر پشت علم جا گرفت. ⚔ دشمن از چپ و راست حمله کرد و فریاد شان فضا را پر نمود. آنقدر نزدیک شدند که توانستند یکی از ما را از پا درآورند. ⚔ برگشتم عقب را نگاه کردم و دیدم که به خواب رفته. صدایش زدم که: پدرجان دشمن باران تیر بر سرمان ریخته و کشته از ما گرفته و شما به خواب رفته ای؟ ⚔ فرمود: چه خبرت شده که مانند دختران باکره ناله میکنی؟ این پرچم، پرچم رسول خداست! ⚔ سپس پرچم را گرفته و تکانی شدید داد. آستین ها را بالا زد و چنان بر دشمن تاخت که آستین قبایش رنگ خون شد و شمشیرش شکست و برگشت... ⚔ طلب آب کرد، مردی برایش عسل آورد، حضرت آن را گرفت و نوشید و به ساقی عسل گفت: همانا که این عسل، از عسل طائف است. ⚔ مرد ساقی انگشت به دهان ماند که: یا امیر چه طور در این بحبوحه جنگ و بارش تیر و نیزه که جان ها را به لب آورده، عسل طائف را از عسل غیر طائف تشخیص میدهی؟ ⚔ رو کرد به او و فرمود: به خدا سوگند که ای برادر زاده هرگز چیزی سینه عمویت را پر نساخته و هرگز چیزی او را به نینداخته... 💥 یاد ماجرای پسر با افتادم. میگفت در نجف بودیم و با حضرت امام از کنار کیوسک برقی رد شدیم، بعد از مسافتی که از آن دور شدیم یک دفعه صدای وحشتناکی آمد که گویا شیشه ها را شکست و زمین را به لرزه در آورد. 💥 همه ما از ترس، ناخودآگاه برگشتیم و نفس در سینه امان حبس شد. کیوسک برق بود که منفجر شده بود و آن صدای وحشتناک را ایجاد کرده بود. اما تنها کسی که باکش نبود و حتی برنگشته و مستقیم به راهش ادامه داده بود، بود. 💥 خودش میگفت که: به والله تا حالا نترسیده ام... مثل مولایش علی... البته تشبیه بلا قیاس است ولی به قول آقا: امام ثابت کرد که رسیدن به مرز های عصمت، نشدنی نیست... برای دنبال کردن مطالب به کانال زیر بپیوندید: @andishevarzi