#مادرانه_های_من
👈 تو سفرمون به اصفهان، با دیدن زلم زیمبوهای صنایع دستی تو میدون نقش جهان، چشمای هستی قلب قلبی شد و گفت: وااای آدم دلش میخواد همهی اینها رو بخره.
گفتم: آره، واقعاً اینجا همه چیزش اونقدر وسوسهانگیزه که آدم دلش میخواد بدون توجه به نیازش همه رو بخره.
گفت: آره، ولی من یه دونه گردنبند واسه خودم میخوام و یه چیزی هم واسه دو تا از دوستام و دخترعمههام هم میخوام سوغاتی بگیرم.
قبول کردم و چیزهایی که میخواست رو خریدیم. اما تا چشماش به کیف و کولههای سنتی افتاد، گفت: وااای اینها خیلی خوشگلن. میتونم با پسانداز خودم یه کوله هم بخرم؟
گفتم: اگه فکر میکنی واقعاً لازمش داری، میتونی بخری.
👈 همون موقع خواهر و برادرش تماس گرفتن و گفتن که جای «گوشفیل و دوغ» معروف نقش جهان رو پیدا کردن و منتظر ما هستن.
به هستی گفتم: مامان الان همه منتظر ما هستن. برای اینکه با عجله انتخاب نکنی، بهتره بریم و دوباره برگردیم.
با کمی مِن مِن قبول کرد و رفتیم.
بعد از خوردن «گوشفیل و دوغ» بهش گفتم کولهای که گفتی رو واسه چه کاربردی میخوای؟
گفت: میخوام تو سفرها وسایل شخصیم مثل هدفون و ساعت و گوشی و عینک آفتابی و... رو بذارم توش. گفتم: فکر خوبیه، اما تو واسه این کار یه کولهی دیگه هم داری. همون که تو همدان خریدیمش. با این وجود ندیدم تا حالا تو سفرها یا جاهای دیگه ازش استفاده کنی.
گفت: آخه همیشه تو سفر، کولهی مدرسه و کیف لپ تاپ همراهمه و ترجیح میدم وسایلم رو تو همونها جا بدم و کیف اضافهای نبرم.
گفتم: آره راست میگی... حالا من یه نظری در این مورد دارم. میخوای بگم؟
گفت: بگو.
گفتم: به نظر من خرید وسایلی که حتی سالی یه بار هم ازش استفاده نمیکنیم، غیرضروریه و باعث انباشتگی و شلوغی خونه میشه. با این وجود اگه فکر میکنی لازمش داری و ازش استفاده میکنی، میتونی بخریش.
👈 حرفام رو شنید و ازم فاصله گرفت و با خواهر و برادرش همراه شد. بعد از ده دقیقه، اومد کنارم و گفت: مامان میدونی چه تصمیمی گرفتم؟
گفتم: چه تصمیمی؟
گفت: الان کوله نمیخرم، چون میدونم که استفادهش نمیکنم. ولی هر وقت قرار شد واسه مدرسه کولهی نو بخریم، حتماً از این طرحهای سنتی میخرم.
حالا این داستان حسین کرد شبستری رو چرا براتون تعریف کردم؟
واسه اینکه بگم غالباً ما والدین از آزادی دادن به بچهها توی تصمیمگیری میترسیم و باور داریم که اگه در دیزی رو باز بذاریم، بچهها بلانسبت همون گربه کورهی بیحیا هستن که حتی به یه تیکه از گوشتهای دیزی هم رحم نمیکنن. در حالیکه واقعاً این طور نیست و در واقع همین ترسها و باورهای ماست که اونها رو تبدیل به موجوداتی میکنه که چشم و دلشون از خرید سیر نمیشه!
اگه بچهها از سه چیز مطمئن باشن، واسه خرید وسایل غیرضروری کمتر حرص میزنن:
1️⃣ خیالشون راحت باشه که ما به نیازهاشون اهمیت میدیم، خواستههاشون رو معتبر میدونیم و به خاطر اونها سرزنششون نمیکنیم.
2️⃣ مطمئن باشن که دنبال تحمیل رأی و نظر خودمون نیستیم و اگرچه برای خرید چارچوب و حد و مرز داریم، اما داخل اون چارچوب، انتخاب رو به خودشون واگذار میکنیم.
3️⃣ مطمئن باشن که خود ما هم اهل حرص زدن نیستیم. یعنی به کَرّات دیده باشن که به جای خریدهای احساسی و تحت تأثیر جو و محیط و چشم و هم چشمی و تبلیغات، از روی فکر و حسابشده خرید میکنیم. خوبه بهش فکر کنیم که انصافاً خودمون الگوی مناسبی در این زمینه هستیم؟😉
شما چقدر سرِ خرید با بچهها داستان دارین؟
#تربیت یه فرآیند نامحسوسه، ممنونم که «تربیت نامحسوس» رو دنبال و به دوستانتون معرفی میکنین 👇👇👇
ایتا:
eitaa.com/tarbiatenaamahsoos
تلگرام:
t.me/tarbiatenaamahsoos
اینستاگرام:
insta.com/tarbiat.e.naamahsoos
#خریدبرای_بچه_ها
#تربیت_افتصادی
13.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مامانها چند روز قبل از عید😂
خودم با این ویدیو خیلی خندیدم. گفتم پستش کنم شاید دم عیدی لبخند به لباتون بیاره و کمی از خستگیهاتون کم کنه😅
@tarbiatenaamahsoos
راستی تو این شب پُر قدرِ آخر سال ازتون میخوام اگه تو کانال با مطالبی که نوشتم، حسرتی تو دلتون کاشتم یا اگه تو جواب دادن به سؤالهاتون داخل کانال یا تو فضای شخصی، احساس کردین قضاوتتون کردم یا ندونسته حریمی رو ازتون نقض کردم یا باعث رنجشتون شدم، میخوام بدونین عمدی در کار نبوده و از سر بیتوجهی بوده و ممنون میشم اگه به بزرگواری خودتون حلالم کنین🙏🥺
امیدوارم امشب دعاها و آرزوهای تکتکتون به بهترین شکل ممکن برآورده به خیر بشه.
ممنون میشم اگه شما هم تو دعاهاتون یادم کنین🙏
@tarbiatenaamahsoos
دوستان خوبم
سلام✋
امیدوارم به برکت اسم مولا علی(ع) سال نو براتون سرشار از خیر و برکت و عافیت و معنویت باشه.
دعا میکنم توی تکتک لحظههای زندگی دست پرمهر خدا رو روی سرتون احساس کنین.
آرزو میکنم امسال هر آن و هر لحظه از نوع بودن خودتون احساس رضایت داشته باشین 🙏🥰
@tarbiatenaamahsoos
#تلنگر
👈شبهای قدر امسال که با شروع سال نو مقارن شده، بهترین فرصته واسه مرور و ارزیابی سال گذشته و تصمیمگیری و برنامهریزی برای سال پیش رو
چه خوبه بخشی از شب زندهداری امشب رو بشینیم به مرور سال گذشته و بابت سه تا کار مثبتی که انجام دادیم، از خودمون قدردانی کنیم.
بابت سه تا تغییر مثبتی که تو رفتارمون ایجاد کردیم یا سه تا مهارت رفتاری و ارتباطی که تمرین کردیم و حتی کمی در اون پیشرفت کردیم، از خودمون قدردانی کنیم.
👈 و بعد سه تا از مهمترین کارهای مثبتی که قصد داریم امسال انجام بدیم رو بنویسیم:
مثلاً میخوام ده تا کتاب بخونم. میخوام مهارت خوشنویسیم رو بهتر کنم. میخوام سرپرستی دو تا کودک بیسرپرست رو به عهده بگیرم. یا میخوام هفتهای دو بار نمازم رو تو مسجد بخونم یا...
همینطور سه تا از مهمترین تغییراتی رو که میخوایم امسال تو رفتارمون ایجاد کنیم، بنویسیم. مثلاً میخوام ارزش مهربونی رو بیشتر زندگی کنم. میخوام درک کردن آدمها رو تمرین کنم. میخوام شفافیت رو تمرین کنم.
و بعد واسه هر کدوم از تصمیمهایی که گرفتم، قدمهای کوچیکِ قابل اجرا تعیین کنم:
مثلاً اول هر ماه یه کتاب میخرم. هر روز تو فلان ساعت ده صفحه کتاب میخونم. تو هفتهی آینده روزی یه ربع واسه پیدا کردن یه مربی خوشنویسی پرس و جو میکنم و...
و بعد اون سه تا ارزشی رو که میخوام تو اولویت بذارم، یا سه تا ویژگی که میخوام تو خودم تقویت کنم رو مینویسم و یه جایی جلوی چشمام میذارم. و هر شب ده دقیقه روزم رو از نظر حرکت روی ریل اون ارزشها ارزیابی میکنم و...
👈خلاصه که زندگی کوتاهتر از اونه که همینطوری سرسری و یلخی و بیحساب و کتاب اون رو سپری کنیم.
به امید اینکه این مرورها و برنامهریزیها بتونه آگاهیمون رو نسبت به گذشته و حال بالا ببره و باعث بشه از گذشتهمون درس بگیریم و آیندهمون رو جوری که از صمیم قلب میخوایم و در راستای رضایت خالقمونه رقم بزنیم.
التماس دعا 🙏
@tarbiatenaamahsoos
سلام، سلاااام✋😍
هستین بیام یه تجربه براتون بنویسم؟
اگه هستین چه چیزی به سلیقهی خودتون پرت کنین تو پیوی ببینم چند نفرین؟
#یک_تجربه
👈 یکی از بچهها بدون سحری روزه گرفته. روزه بهش واجب نیست. واسه همین مادربزرگ چند بار میره سراغش و با اصرار ازش میخواد که بیاد تو آشپزخونه و ناهار بخوره. قبول نمیکنه و با پافشاری بیش از حد مادربزرگ، با حالت قهر و گریه میره تو اتاق و در رو میبنده. مادربزرگ که قهر کردن بچهها نقطهضعفشه و بچهها هم خوب بهش واقفن😉، میره پشت در و شروع میکنه به ناز کشیدن که من که چیزی نگفتم و چرا قهر میکنی و حالا خودت رو ناراحت نکن و بیا با بچهها بازی کن و بیا دورت بگردم و بیا قربونت برم و ... اما پسرک میگه نمیخوام و صدای گریهش بلندتر میشه.
👈 با بلندتر شدن صدای گریهی پسرک، یکی از آقایونِ خونه 🧔 صدا میرسونه که بیا خودت رو لوس نکن. مرد که گریه نمیکنه. اگه میگن ناهار بخور به خاطر خودت میگن دیگه😑.
با شنیدن جملهی سمی «مرد که گریه نمیکنه»، دیگه طاقتم طاق میشه و خودم رو به در اتاق نزدیک میکنم و میگم: آدمها وقتی ناراحتن یا از نظر روحی تحت فشارن، ممکنه گریهشون بگیره. دختر و پسر و زن و مرد هم نداره. پسرمون هم به نظر میاد تحت فشار بوده و الان یه کم نیاز به فاصله و تنهایی داره. به نظرم خودش اونقدر عاقل هست که اگه خیلی گرسنگی بهش فشار بیاره، بیاد غذا بخوره. یادتون رفته دیروز خودش روزهش رو باز کرد؟
به محض تموم شدن حرفام پسرک از اتاق میاد بیرون و در حالیکه اشکاش رو پاک میکنه، یه جملهی معترضانه به مادربزرگ میگه و میره سراغ بازی با بچهها.
👈 و من یه بار دیگه به معجزهی شنیدن و درک کردن و دیدن احساس و نیاز بچهها ایمان میارم. شنیده شدن و درک شدن میتونه کاری کنه که بچهای که به سلطان قهرها معروفه 😅 و تا حالا موفق شده بارها اطرافیانش رو به زانو در بیاره و اونها رو وادار به عذرخواهی و باج دادن و... کنه، ظرف چند ثانیه تصمیم بگیره به قهرش خاتمه بده و به روال عادی زندگی برگرده.
👈 به نظر من هیچ بچهای نازنازی و قهرو به دنیا نمیاد. هیچ بچهای هم با قصد قبلی برای امتیاز گرفتن و باج گرفتن قهر نمیکنه! من فکر میکنم قهر کردن بچهها یه پیام واضح و پررنگ داره: «من کنج تنهایی رو به جمعی که توش نیازهام دیده و حرفام شنیده نمیشه، ترجیح میدم».
نظر شما چیه؟
@tarbiatenaamahsoos
#احساس_نیاز
#همدلی
#قهرکردن
ابراز احساسات یه مهارته.
بچهها یا در بستر رابطه با والدین ماهر و آگاه، به مرور هوش هیجانیشون بالا میره و مهارت خودابرازگری محترمانه و قاطعانه رو به دست میارن، یا در بستر رابطه با والدین نابلد، خودشون با عقل کوچولوشون روشهای نامناسبی مثل قهر کردن، پرخاشگری، بددهنی و...رو برای ابراز احساساتشون پیدا میکنن!
@tarbiatenaamahsoos
#یک_تجربه
#تلنگر
«ببین خیلی داری اذیت میکنیهااا😑 دیروز هم موقع خرید یه عالمه نق زدی.😬خوب دیروز واسه تو کفش خریدیم، امروز اومدیم که واسه خواهرت کفش بخریم. هم دیروز کلللی غر زدی، هم امروز بیخودی داری بهونه میگیری. اصلاً آدم رو درک نمیکنی. با اینکه خودت میدونستی که اصلاً قرار نبود امروز برات لباس بخریم، بازم داری بهونه میگیری. مگه دیروز که واسه تو خرید کردیم، طفلکی خواهرت حرفی زد؟ اما تو اصلاً چشم نداری ببینی واسه اون چیزی بخریم»
👈 این حرفها رو دیروز تو یه فروشگاه از مادری شنیدم که با دو تا دختر حدود ۱۲، ۱۳ ساله اومده بود خرید. و تمام مدت داشتم به این فکر میکردم که صرفنظر از اینکه اصلاً شنیدن این حرفها تو کوتاه مدت میتونه کمکی به حل چالشهای این مادر و دختر بکنه یا نه، تو دراز مدت چه اثرات مخربی روی عزت نفس این بچه و روی نگاه و باورش نسبت به خودش و روی رابطهش با خواهر و مادرش میذاره؟
شاید اگه مادر اینو میدونست، میتونست صبورانهتر و با سعهی صدر بیشتر با دخترش مواجه بشه :
✅ انگار از این بلوز شلوار خیلی خوشت اومده. دقیقاً همون رنگیه که دوست داری. تازه بلوزش کلاه هم داره. احتمالاً داری به این فکر میکنی که کاش قبل از اینکه بلوز شلوار بخریم، اینو میدیدیم. واقعاً حیف شد که پروندهی خرید لباس این فصلمون بسته شد...
👈 اینطوری دخترک نه بابت «خواستن» اون لباس و داشتن «احساس» پشیمونی از خرید قبلی، خودش رو غیرطبیعی و پر از عیب و ایراد میدید، نه برچسبهای اذیت کن و غرغرو حسود و بیدرک و... رو به خودش میگرفت، نه خودش رو در قیاس با خواهرش تو رتبهی پایینتر میدید و به رابطهشون لطمهای میخورد و... 😏
👈 میدونین؟...لازمهی یه همچین واکنشی اینه که بتونیم بدون نگاه به گذشته، بدون نگرانی از آینده، و بدون توجه و اهمیت دادن به فکرها، قضاوتها و پیشفرضهای ذهنیمون، با «لحظهای» که در اون قرار داریم، به صورت «زنده و نو» مواجه بشیم. اونچه رو که در لحظه داره اتفاق میافته ببینیم. اونچه رو که درون آدمها در جریانه ببینیم و «به رسمیت بشناسیم».
یعنی چی که «به رسمیت بشناسیم»؟ یعنی اینکه نگیم اینی که داره بچهمون تجربه میکنه، درسته یا غلط؟ خوبه یا بد؟ باید باشه یا نباید باشه؟ فقط بگیم این چیزیه که الان هست!
میدونم که نو و تازه مواجه شدن با اتفاقها شاید آسون نباشه، ولی باور دارم که غیرممکن هم نیست و با تمرین و تمرین و تمرین و... میشه کمکم بهش نزدیک شد. نظر شما چیه؟
@tarbiatenaamahsoos