♥️ ⃟🕯
-
جـــان در هـــــواى ديــدن دلــدار داده ام
بايـــد چه عذر خواست؟ متاع دگر نبود
آن ســر كه در وصال رخ او، به باد رفت
گــر مانــده بود، در نظر يار، سر نبود
السَّلامُعَلَيْكَيَاحُجَّةَاللَّهِفـٖےأَرْضِهِ..✋🏻✨
-
-
#اینالطالببدممقتولبکࢪبلا؟
ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ
17.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
خبرنگار منوتو رفته بین راهپیمایی اربعین،میپرسه آیا عراقیا با ایرانی ها بد برخورد میکنند!؟
فقط جواباشون👌🤣
🌹https://eitaa.com/tarigh3
بهاندازهدونهدونهاشکهاییکه
زائراتموقعدیدنکربلاتمیریزن
دوستتدارمامامحسینم❤️!'
#اربعین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼الهى🙏
دردهايي هست كه نمي توان گفت
و گفتني هايي هست كه هيچ قلبي
محرم آن نيست
🌼الهي🙏
اشك هايي هست كه با هيچ دوستي
نمي توان ريخت
و زخم هايي هست كه هيچ مرحمي
آنرا التيام نمي بخشد
و تنهايي هايي هست كه
هيچ جمعي آنرا پر نمي كند
🌼الهي🙏
تغييراتي هست كه جز به تقدير
تو ممكن نيست
و دعاهايي هست كه جز به آمين تو
اجابت نمي شود
🌼الهي🙏
با اين همه باكي نيست
زيرا من همچو تويي دارم
تويي كه همانندي نداري
رحمتت را هيچ مرزي نيست
اي تو خالق دعا و مالك آمیـــن 🙏
📚صحیفه سجادیه📚
🌱⃟🌸๛
در مسیر آرامش💞
🪴 #آیههایآرامش
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي
فَإِنِّي قَرِيبٌ ۖ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ
🔅#سوره_مبارک_بقره۱۳۶
دنبال خدایی؟
کنارت نشسته...
منتظره که لب بازکنی...
┄┅┅┅🌺🍃🌸┅┅┅┄
°•🌱
#التماس_تفکر
⤵️استاد عالی :
یکی از وظایف بسیار مهم که دوستان بزرگوار و مومن باید در رابطه با وجود مقدس امام زمان و مسئلهی ظهور خیلی به آن اهتمام بورزند نزدیک دیدن ظهور است.
ما در روایاتمان به عناوین مختلف و تعابیر مختلف این توصیه را از اهل بیت داریم که ظهور را نزدیک ببینید. نزدیک دیدن است که شما اگر شب گذشت حتی تا شب بعدی هم نگو که نمیآید فردا صبح ممکن است بیاید.
#بحق_الزهرا_عجل_لولیک_الفرج
«آھ یا ڪربلاء!
أي مأوى أكثر أمانًا من ذراعيك؟»
ای ڪربلا؛
کدام پناهگاه از آغوشِ تو امنتر است؟!🥺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه کنم با فراق دلبرِ خویش، این غمِ ناتمام را چه کنم؟!
عمرِ من پا گذاشت در پیری، گر نبینم امام را چه کنم؟!
اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
#امام_زمان
🍃🌹🍃
🌹زیبایی عمود ها
🍃عمودهای شمارهداری که در جادۀ نجف تا کربلاست، چه زیبا هستند! زیبایی را از زر و زیور ندارند، از همراهی هر سالهشان با چشمهایی زائران سرزمین اربعین یادگاری گرفتهاند. میدانی چه قدر نگاه به این عمودها دوخته میشود هر سال؟ و هر کدام از این نگاهها چه قدر زیبا میکند این عمودها را؟ تردید نکن که سال اولی که این عمودها در زمین کاشته شدند، به زیبایی حالا نبودند.
🍃🌹🍃
🌹اگر چه این عمودها برای نشانی دادن و قرار گذاشتن هم هستند؛ اما همۀ فلسفهشان این نیست. هر عمودی که پشت سر میگذاری، یک عدد اضافه میشود و یکی نزدیکتر میشوی به عمود آخر. آخرینشان عمود 1452 است. عمودها کارشان امید دادن است، بشارت نزدیک شدن، مژدۀ وصال دادن است.
🍃🌹🍃
🌹عمودها شاهدان خدایند.
دلم میگوید از صحنۀ محشر تا بهشت هم خدا این عمودها را میچیند. 1452 عمود که آخرینش رو به روی خانۀ عباس در بهشت ایستاده.
عمودها چه خوشبختاند که نشانۀ راه حسین شدهاند و کاش من هم نشانۀ راه حسین میشدم!
🍃🌹🍃
#امام_حسین
#اربعین
#کربلا
💎🌹💎
💎فضائل پیادهروی به طرف قبر مطهر حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه
🌹امام صادق علیه السلام فرمودند:
مَنْ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ یُرِیدُ زِیَارَةَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام إِنْ کَانَ مَاشِیاً کُتِبَ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةٌ وَ مُحِیَ عَنْهُ سَیِّئَةٌ
▪️هر که به قصد زیارت حسین بن علی علیهالسلام از خانه خارج شود، اگر پیاده باشد به هر گامی که برمیدارد، برایش یک کار نیکو نوشته میشود و یک کار بد از او محو میشود،
💎🌹💎
حَتَّی إِذَا صَارَ فِی الْحَیْرِ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْمُفْلِحِینَ الْمُنْجِحِینَ حَتَّی إِذَا قَضَی مَنَاسِکَهُ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْفَائِزِینَ
▪️ و چون در حرم مطهر قدم بر میدارد ، خداوند او را از رستگاران و نجات یافتگان نویسد، و چون آیین زیارت را به جای آورد خداوند او را از رستگاران نویسد،
حَتَّی إِذَا أَرَادَ الِانْصِرَافَ أَتَاهُ مَلَکٌ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَکَ مَا مَضَی
▪️ و چون قصد بازگشت کند فرشته ای نزد او آید و گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله به تو سلام میرساند و میفرماید که کار را از سر بگیر که همه گذشته ات آمرزیده شد.
📘 کامل الزیارات: ص۱۳۲
💎🌹💎
🌹 امام صادق علیهالسلام:
▪️ هر که پیاده به زیارت امام حسین علیه السلام بیاید، خداوند به هر گامش برای او هزار حسنه نویسد و هزار سیئه از وی پاک نماید و مرتبه اش را هزار درجه بالا ببرد.
📘کامل الزیارات:ص ۲۲۱
🌹https://eitaa.com/tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- من ویرونه...
اربعین میرسم خونه !`
#اربعین 💔
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
- من ویرونه... اربعین میرسم خونه !` #اربعین 💔
تہخوشبختیاونجاست کہ وسطِ
بینالحرمینفقط گریہ میکنیو امام
حسین آرومت میکنہ:)💔
▪️🔸️▪️
▪️باز اربعین رسیده و عشاق صف به صف
🔸️این گوشه من به گریه و دل رفته آن طرف
▪️یک رو سیاه غرق گناهم ولی خدا
🔸️دلتنگ کربلایم و دیوانه ی نجف
🏴 صلی الله علیک یا اباعبدالله یا حسین بن علی
#امام_حسین
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
دلی که با سر زلفین او قراری داد
گمان مبر که بدان دل، قرار بازآید..
🌸🌾🌸🌾
عرض سلام و ادب خدمت همسنگران و همراهان طریق الشهدا
شبتون آرام و برقرار
ان شاءالله عزاداری هاتون مقبول درگاه احدیت واقع بشود.
عذرخواهی میکنم بابت تأخیر در ارسال زندگینامه شهید سیاهکالی 🥀
ان شاءالله از امشب ادامه زندگینامه در کانال بارگذاری خواهد شد.
بهترين آرزوها بر شما باد🌹
°•☆🕊
💠 خواب سید محمد فرزند شهید مدافع حرم #سید_رضا_طاهر
قصد داشتم برای #اربعین به کربلا برم.
پیاده روی نجف تا #کربلا، به نیابت از شهیدم و همه شهدا...
همه بهم میگفتن سید محمدو تنها نذار و نرو؛ اون بچه تو این موقعیت به حضورت نیاز داره
ولی با اطمینان میگفتم: سید محمد مشکلی نداره، اونو می سپرم به باباش. حتما باباش مراقبش هست که این سفرو برام جور کرده.
دلم پر میزد برای رفتن
سید محمدو گذاشتم پیش مامانم و رفتم.
مامانم باجون ودل مراقبش بود
یه شب که همه خواب بودن، مامانم با صدای بلند خنده های سید محمد از خواب بیدار میشه.
میبینه که اون بلند بلند و از ته دل میخنده.
بعد چند لحظه بیدار میشه و میگه: «مادر جون، باباجونم اومد پیشم. بالا بود، پیش سقف.
کلی باهام بازی کرد. برام غذا آورد. بهم گفت:سیدمحمد از چیزی نترس من همیشه پیشتم
شهیدمدافعحرم
#سیدرضا_طاهر
دلتنگڪهمیشویم...
تنھاپناھمان
عڪسهاےتوست!
چقدرخوب
نگاهمانمیڪنے :)♥️🕊
#باباقاسم
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 108 فردای روزی که از سفر برگشتم با هم برای خرید عید به بازا
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد
قسمت109
لحطه تحویل سال ۹۴ نصفه شب بود حمید آن لحظه خواب بود عیدی برای من روسری قهوه ای با حاشیه کار شده خریده بود،خودش هم همان پیراهنی را پوشید که من از مشهد برایش سوغاتی خریده بودم و بزرگ در آمده بود، اکثر مهمانی ها همین پیراهن را می پوشید اولین سالی بود که دنبال پول نو می گشت که به بچه ها عیدی بدهد.
چند ساعت بعد از سال تحویل آقا سعید به همراه خانمش و نرگس آمدند پیش ما تا با هم برای دید و بازدید به خانه اقوام برویم برای ناهار آش رشته خوردیم، حمید کلی با نرگس برادرزاده اش بازی کرد علاقه خاصی به او داشت، خیلی کم پیش می آمد حمید بچه نوزاد را بغل کند،
می گفت: می ترسم از بس ریزه میزه و کوچکه چیزیش بشه ولی نرگس را بغل می کرد، این ارتباط دوطرفه بود، نرگس هم حمید را دوست داشت با اینکه صورت حمید و بابای خودش کاملاً شبیه هم بود اما احساس می کردم نرگس آنها را از تشخیص می دهد بغل حمید که می رفت نمی خواست جدا بشود، نرگس را که بغل کرد گفت: کوچولو منو صدا کن به من بگو عمو! گفتم: حمید دست بردار! آخه بچه چند ماهه که نمی تونه صحبت کنه.
همان روز همه عید دیدنی ها را با هم رفتیم روزهای دوم و سوم حوصله ما از بیکاری سر رفته بود، گفتم: عجب اشتباهی کردیم با عجله همه عید دیدنی ها را یک روزه رفتیم، چون ما کوچک تر بودیم باید دو سه روزی صبر می کردیم تا بقیه برای عید دیدنی خانه ما بیایند، کم کم مهمان های خانه ما هم از راه رسیدند، پذیرایی از مهمان ها مثل همیشه با حمید بود، هر مهمانی که می آمد یک باقلوا با آن ها می خورد، بعد برای این که خودش دوباره باقلوا بخورد به مهمان ها دور دوم را هم تعارف می کرد!
یک روز از تعطیلات عید را هم به سنبل آباد رفتیم حمید برای کمک به پدرش بیل به دست راهی باغ شد و من سمت خانه رفتم، تا رسیدم خروس یکی از اهالی روستا با سرعت به دنبالم افتاد، از این حرکت غافلگیر شده بودم، در حالی که ترسیده بودم عین جن بسم الله زده فرار را بر قرار ترجیح دادم، حمید تا صدای من را شنیده بود با ترس به سمت حیاط دویده بود، فکر می کرد اتفاقی افتاده حسابی نگران شده بود تا رسید و اوضاع را دید بیلی که دستش بود را سه کنج دیوار گذاشت و روی زمین ولو شد، از خنده داشت غش می کرد، حرصم گرفته بود دور حیاط می چرخیدم و برای حمید خط و نشان می کشیدم، خروس هم دست بردار نبود.
تا یکی دو ساعت با حمید سر سنگین بودم گفتم: تو منو از دست اون خروس نجات ندادی، حمید تا حرفش می شد نمی توانست جلوی خنده اش را بگیرد، گفت : تو همسر پاسداری، دختر پاسداری، کمربند مشکی کاراته داری، خوبه خروس دیدی خرس نبوده، شوخی می کرد و می خندید شاید هم می خواست حرص من را دربیاورد!
هر وقت که سنبل آباد بودیم با عمه حتما برای قرائت فاتحه سر مزار پدربزرگم می رفتیم، با اینکه پدربزرگم وقتی پدرم دوساله بود فوت کرده بود ولی همیشه سر مزارش احساس عمیقی نسبت به او داشتم، قبرستان روستا وسط یک باغ بزرگ قرار داشت، حمید از بالای کوه ما را می دید که سر مزار نشسته ایم و از همان جا برایمان دست تکان می داد.
در مسیر برگشت از سنبل آباد بودیم که خاله نسرین تماس گرفت و ما را برای شام دعوت کرد، چون می دانستم حمید در جمع های فامیلی عمومأ سربزیر و ساکت است و خیلی کم حرف می زند به خاله گفتم: خاله جون راضی به زحمتت نبودیم ولی اگر امکانش هست پدر و مادر منو هم دعوت کن چون شوهرخاله که ساکته ،شوهر من هم که کم حرف حداقل بابای من این وسط میانه میدون رو بگیره و صحبت کنه این دوتا گوش کنن!
واقعیت رفتار حمید همین بود، برعکس زمانی که بین رفقا و همکارهایش بود و تیریپ شیطنت بر می داشت اما در جمع فامیل به ویژه وقتی که بزرگ ترها بودند می شد یک حمید کم حرف گوشه نشین!
به همراه خانواده خودم و حمید شام منزل خاله بودیم سفره شام را تازه جمع کرده بودیم که گوشی حمید زنگ خورد، بعد از سلام و احوال پرسی برای اینکه بتواند راحت تر صحبت کند رفت داخل راهرو، چند دقیقه ای صحبت هایش طول کشید، وقتی برگشت خوشحالی از چهره اش فهمید، از داخل آشپزخانه با سر پرسیدم: جور شد؟ لبخندی زد و زیر لب گفت: الهی شکر!
ادامه دارد....
#شهیدحمیدسیاهکالی
🌹https://eitaa.com/tarigh3