دعای ندبه قشنگ ترین توصیف دوری رو داره؛
« عَزيزٌ عَلَيَّ اَنْ اَرَى الْخَلْقَ وَلا تُرى »
سخت است برای من که همه را ببینم و تو را نبینم ..
« الْـحَمدُاللّـهِ الّـذِی لا أَرجـو غَـیرَهُ »
#کهبهغیراوامیدنبنـدم ..
ما شاخه ای از ایلِ شقایق هستیم
با دردسر عشق، موافق هستیم ...
در پرده چرا سخن بگویم ..؟ حاشا!
بگذار بدانند که عاشق هستیم ...
حسین جانم💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷نوای ابوالفضل علمدار
خامنه ای نگه دار
در بین زائران
جانم فدای رهبرم
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
#اربعین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•🌱
🔷 عزاداری مدافعان حرم در روز اربعین و حسرت برای حضور در کربلا و مرز شلمچه
°•🌱
#السلام_علیک_یا_بقیة_الله✋🏻
اگر دلهایمان تاریڪ و ظلمانے نمےگردید
امامت هم عیان مےگشت و پنهانـے نمےگردید
به قدر تشنگے،گر تشنه امر فرج بودیم
خدا داند فرج اینقدر طولانـےنمی گردید
#بحق_الزهرا_عجل_لولیک_الفرج
4_6019605383574719047.mp3
6.76M
°•🌱
اجر و پاداش سربازی در رکاب
امام زمان علیه السلام
🎙 #استاد_عالی
🌹https://eitaa.com/tarigh3
•
🔸شهید حمید باکری: زمانی فرا میرسد كه جنگ تمام میشود و رزمندگان امروز سه دسته میشوند...
#کلام_شهدا🌱
🌹https://eitaa.com/tarigh3
••🕊🌷••
شهادت درددارد؛
دردکشتنلذت ..
دردگذشتنازدلبستگی ها،
قبلازاینکهبادشمنبجنگی،
بایدبانفست بجنگی،
شهادت رابهاهلِدردمیدهند:) .
.
شهید دست نوشته خــــــداست!🔖
درهمان لحظه که ما غافل عشق یار بودیم؛
شھدا عاشق شدند،♥️
وخدا پاے عشقشان ایستاد :)🌱
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
#یادت_باشد قسمت 114 آفتاب که زد رفتم دانشگاه تا ظهر کلاس داشتم که بابا زنگ زد گفت: حمید رفته سردشت
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد
قسمت 115
یه مقدار پول داشتیم که برای ساخت خانه میخواستیم پسانداز کنیم،حمید اصرار داشت که من حساب بانکی باز کنم و این پول به اسم من باشد موقع خوردن صبحانه گفت: امروز من دیرتر میرم تا با هم بریم بانک یه حساب باز کن پولمون رو بذاریم اونجا فردا روزی اتفاقی میافته برای من، حس خوبی ندارم این پول به اسم تو باشه بهتره، راضی نشدم گفتم: یعنی چی اتفاقی برای من میفته؟ اتفاقاً چون میخوام اون اتفاق بد نیفته باید بری به اسم خودت حساب باز کنی اصرار که کرد قهر کردم، افتادم روی دنده لج تا این حرفها از زبانش بیفتد! بالاخره راضی شد به اسم خودش باشد، صبح زود رفت بانک برای باز کردن حساب رمز تمام کارتهای بانکی و حتی گوشی حمید به شماره شناسنامه من بود.
اواخر اردیبهشت بود که از سوریه خبر تلخی به دست من و حمید رسید، فرمانده قبلیش یعنی آقای "حمید محمدرضایی" در مأموریتی حضور داشت ولی بعد از اتمام مأموریت از او خبری نبود، هیچکس نمیدانست که آقای محمدرضایی شهید شده یا به دست نیروهای دشمن به اسارت درآمده است،این بیخبری برای خانواده، همکاران و خود حمید خیلی سخت بود.
یک بار در زمانی که تازه نامزد کرده بودیم همسر آقای محمدرضایی را در نمایشگاه دفاع مقدس دیده بودم، از آنجا که آقای محمدرضایی همکار پدرم بود همدیگر را خوب میشناختیم همسرش از من پرسید: اسم آقاتون که تازه نامزد کردین چیه؟ وقتی فهمیدم اسم همسرم حمید است گفت: چه جالب هم اسم شوهر منه من عاشق آقا حمیدم، حمید من خیلی ناز و دوست داشتنیه، شنیدن این حرفهای عاشقانه از زبان کسی مثل من که تازه عروسی کرده شاید چیز عجیبی نبود، ولی این ابراز احساسات از زبان خانم آقای محمدرضایی که چندین سال از ازدواجشان گذشته و سه تا فرزند داشتند و سالها بود با هم زندگی میکردند حس دیگری داشت اینکه چقدر خوب میشد.
اگه همه زندگیها همینطور بود و بعد از سالها از زمان ازدواج این شکلی این محبت ابراز میشد.
حمید از روزی که این خبر را شنید آروم و قرار نداشت، برای اینکه خبری از آقای محمدرضایی بشود طرح ختم سوره یاسین گرفته بود اینطوری نبود که فقط اسم هم گردانیهایش را بنویسد و همه چیز تمام، می آمد خانه تک به تک به کسانی که در این طرح ثبت نام کرده بودند پیامک میداد و یادآوری میکرد که هر غروب سوره یاسین یا بخشی از قرآن را که مشخص کرده بود را حتماً همه بخوانند.
آیه نهم سوره یاسین "و جعلنا من بین ایدیهم سداً و من خَلفهم سداً فَاغشیناهم فهم لا یبصرون" زیاد میخواند تا آقای محمدرضایی چه خودش چه پیکرش دست دشمن و داعشیها نیفتاده باشد، سر تعریف خواب برای آقای حمیدرضایی خیلی حساس بود میگفت: این خواب چه خوب چه بد اگه به گوش این خانواده برسه باعث میشه ناراحتی پیش بیاد، به جای این کارها متوسل بشیم،ختم ذکر و قرآن بگیریم که زودتر از آقای محمدرضایی خبری بشه، این خانواده از این بیخبری خیلی زجر میکشند برادر آقای محمدرضایی هم در دوره دفاع مقدس پیکرش مفقود شده بود، این جسم انتظار واقعاً سخت و جان کاه بود.
ادامه دارد...
#شهیدحمیدسیاهکالی
🌹https://eitaa.com/tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 115 یه مقدار پول داشتیم که برای ساخت خانه میخواستیم پساند
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد
قسمت 116
ماه رمضان مثل سال قبل دوره کتابخوانی داشتیم از طرفی امتحانات پایان ترم من بلافاصله بعد از ماه رمضان افتاده بود، شب قبل از اولین امتحان به حمید گفتم: شوهر عزیزم شام امشب با تو، ببینم چه میکنی، تا شام را حاضر کنی من چند صفحهای درسمو مرور کنم،بعد هم گرسنه و تشنه رفتم سر درس تا غذا آماده بشود، یک ساعت گذشت شد دو ساعت! خبری نبود رفتم آشپزخانه دیدم بله! سیبزمینیها را با دقت تمام انگار خط کش گذاشته باشد خرد کرده گذاشته روی اجاق، ولی آنقدر شعله اجاق گاز را کم کرده بود که خود تابه هم داغ نشده بود چه برسد به سیب زمینیها!
گفتم: وای حمید، روده بزرگه رود کوچیکی رو قورت داد!خب شعله اجاق را زیاد کن، با آرامش مثال زدنی گفت:عزیزم هولم نکن باید مغز پخت بشه، برای اینکه بیشتر از این گرسنه نمانیم گفتم: حمید جان نمیخواد تا این جا دو ساعت زحمت کشیدی ممنون، برو بشین من خودم بقیشو درست میکنم.
با اصرار گفت: حرفشم نزن شام امشب با منه، تو برو سر درس و کتابت تا یه ربع دیگه غذا رو آماده میکنم یک ربع شد یک ساعت! از اتاق بلند پرسیدم: غذا چی شد مهندس؟ ضعف کردم، چشام دیگه چیزی نمیبینه که بخوام درس بخونم بالاخره بعد از همه این حرفها سیب زمینیها مغز پخت شد و صدا زد: غذای سرآشپز آماده است، بیا بخور که این غذا خوردن داره.
سیب زمینی سرخ کرده با تخم مرغ غذایی بود که حمید به عنوان غذای مخصوص سرآشپز درست کرده بود وارد آشپزخانه که شدم دیدم سفره را هم چیده، هر بار سفره را میچید معمولاً یک چیزی فراموش میکرد، یا آب یا نمک یا قاشق چنگال بالاخره یک چیزی را از قلم میانداخت سفره را که خوب نگاه کردم گفتم حمید تو که میدونی این غذا با چی میچسبه پس چرا خیارشور نیاوردی؟ گفت: آخ آخ ببین از بس سر آشپز رو هول کردی یادم رفت، تا تو بشینی سر سفره آوردم، زدم زیر خنده گفتم: مرد حسابی چهار ساعته منتظر غذام، خوبه تو گارسون رستوران بشی، ساعت ۱۲ شب تازه غذا حاضر میشه! تو مشغول شو خودم میارم دستش رو گذاشت روی شانههای من و نگذاشت بلند شوم، بگذریم از اینکه تا خیارشور را بیاورد و با دقت تمام خرد کند من نصف غذا را خورده بودم.
ادامه دارد.....
#شهیدحمیدسیاهکالی
🌹https://eitaa.com/tarigh3
میگفت:
"حُسین" برای ما همون دور برگردونیه
که وقتی از همه عالم و آدم میبریم،
برمون میگردونه به زندگی ... :))
#امام_حسین_دلم♥
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
_
[ ومَا الجَنَّة غَيرُ كَربلاء؟ ] و
بهشت مگر غیر کربلاست؟:)
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله♥️🌱
💟 #حدیث_گرافی
هرچقدر وقت بگذاری
تا دیگران را خراب کنی؛
همانقدر وقت کم میآوری
تا خودت را آباد کنی!😇
_قالامیرالمؤمنین علیه السلام
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
⚜️إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ {۱۱ رعد}⚜️
خدا اوضاع هيچ ملتى را تغيير نمى دهد، مگر آنكه در خود دگرگونى ايجاد كنند...
#امر_به_معروف #بی_تفاوت_نباشیم
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
33.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #مستند عمود ۱۴۱۴
🖇این مستند به برشی از زندگی شهید مدافع حرم «نوید صفری» معروف به «شهید اربعین» میپردازد که در روز اربعین سال ۱۳۹۶ در منطقه البوکمال به شهادت رسید.🖇
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه رفتند و دل بی سر و پا جا مانده
از هوای حرم کرب و بلا جا مانده💔
به گمانم که میان همه زائر هایش
فقط امضای برات دل ما جا مانده😭
شبتون حسینی🌷✨
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
نہاینڪهحرفےنباشدهست
زیادهمهست !!
اماعاشقهامیدانند
دلتنگےبہاستخوانڪهبرسد
میشودسڪوت💔!
#امامحسینم🥺
▪️🔹️▪️
🔹️بازگشت از کربلا...
▪️کاش به من می گفتی
چه خاکی به سر کنم.
کربلا نمیروم
دلم بهانه میگیرد
میروم بهانه دیگری میگیرد و با چشیدن شیرینی زیارتت دیگر نمیتواند تلخی این دنیا را تحمل کند...
▪️🔹️▪️
🔹️من از بهانه گرفتنهای دلم خستهام.
بروم یا نروم؟
بهانههای نرفتنش
یک طور
بهانههای رفتنش
طور دیگری
آتشم میزند.
حرف آخرم این است:
من دیگر تاب این آتش گرفتنها را ندارم.
▪️🔹️▪️
▪️دیشب از کربلا آمدم
دلم را گذاشتم کنار حرمت
شلوغ بود
زیر پای زائران گم شد.
دنبالش نگشتم.
من این دل را نمیخواهم
همهاش برای خودت...
🔹️شبت بخیر صاحب دل من!
⭐️🌙✨