🍃در زندگی ام به آخر خط رسیده بودم. از لحاظ روحی خیلی بیمار و افسرده بودم.
🍃بارها با التماس خدا و شهدا را صدا زده بودم که من رو دریابند و حمایتم کنند.
🍃خیلی روزهای دردناکی رو سپری می کردم. وابسته به یک آقایی شده بودم که بدون او فکر می کردم نمی توانم زندگی کنم. وابسته کسی که قصد جانم را داشت و خیلی عذابم می داد.
🍃کارم آه و اشک و ناله شده بود. خدا را با دل شکسته صدا می زدم. التماسش می کردم کمکم کند.
🍃تا اینکه (اسفند ماه ۱۳۹۷) خواهر زاده ام خواب دیده بود که عکس شهید #ابراهیم_هادی به دستم بود و یه قاب عکس ایشان را به دیوار اتاقم زده بودم.
🍃من که اصلا شهید #ابراهیم_هادی را نمی شناختم. وقتی خواهر زاده ام خوابی که دیده بود را برام تعریف کرد از اینترنت عکس شهید هادی پیدا کردم.
🍃هر روز نگاه عکسش می کردم باهاش حرف می زدم یه جور خاصی آرامش می گرفتم. احساس می کردم با نگاهش با من حرف می زد و دلم آرام می گرفت.
🍃کتاب سلام بر ابراهیم هر دو جلدش گرفتم و شب تا صبح می خوندم اصلا خسته نمی شدم.
🍃اصلا نمیتونم بیان کنم چه حال عجیبی به من دست داده بود آقا ابراهیم من را حمایتم کرد. من تا آخر عمرم اگر لیاقت داشته باشم رفیق و دوست آقا #ابراهیم_هادی هستم.
🍃این اتفاق یه معجزه بود و گرنه من از کجا باید آقا #ابراهیم_هادی را می شناختم و بابت این آشنایی خیلی خوشحالم.
🌹 http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
🌦نوبتی هم که باشد نوبت زمستان است.
🌦زمستانی که در آن صدای حاج همت، حاج امینی و خرازی به گوش می رسد.
🌦زمستانی که بوی شلمچه می دهد.
بوی دلتنگی..
🌦دوباره نوبتِ مرور شب های فکه و آسمان میشداغ است.
🌦دوباره می شود بوی ۲۲بهمن را استشمام کرد.
🌦بیست و دوم بهمن ماهی که هرگز در خاطرمان صدایی جز کانال کمیل را زنده نمی کند.
🌦زمستان یعنی گمنامیِ پرستوی گمنام، شهید جاویدالاثر #ابراهیم_هادی
🌹 http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
✨سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
خداحافظ ای شعر شب های روشن
شهیدجاویدالاثر #ابراهیم_هادی
🌹 http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
آمده بودم که تـ❤️ـو را بشناسم
خودم را یافتم 🍃
🌱من در تو،او را لحظه به لحظه دیدهام
شاید خودت هم ندانی اما
من با تو، #خدا را پیدا کرده ام...💖
#رفیق_شهیدم ؛ #ابراهیم_هادی
🌹
برق نگاهت...
قدرت گناه را از من گرفته
من تا ابد به عهد خویش با چشمانت پایبندم...
وقتی نگاهت به من است!
مگر میشود دست از پا خطا کرد؟
تو هم شاهدی و هم شهید...
رفیق شهیدم #ابراهیم_هادی🌷
🌹 @tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 به مناسبت ایام فاطمیه
روضه خوانی
شهید #ابراهیم_هادی :
سلام ما، سلام ما، سلام ما به فاطمه
سلام ما، سلام ما به پهلوى شکستهات
سلام ما، سلام ما به بازوی کبود تو
سلام ما، سلام ما، سلام ما به کربلا
#فاطمیه
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌹@tarigh3
🌷 #شهید #ابراهیم_هادی
از شروع جنگ یک ماه گذشت. ابراهیم به همراه حاج حسین و تعدادی از رفقا به شهرک المهدی در اطراف سرپل ذهاب رفتند. آنجا سنگرهای پدافندی را در مقابل دشمن راهاندازی کردند. نماز جماعت صبح تمام شد. دیدم بچهها دنبال ابراهیم میگردند! با تعجب پرسیدم: چی شده؟! گفتند: از نیمه شب تا حالا خبری از ابراهیم نیست! من هم به همراه بچهها سنگرها و مواضع دیدهبانی را جستجو کردیم ولی خبری از ابراهیم نبود! ساعتی بعد یکی از بچههای دیدهبان گفت: از داخل شیار مقابل، چند نفر به این سمت میان! این شیار درست رو به سمت دشمن بود. بلافاصله به سنگر دیدهبانی رفتم و با بچهها نگاه کردیم. سیزده عراقی پشت سر هم در حالی که دستانشان بسته بود به سمت ما میآمدند! پشت سر آنها ابراهیم و یکی دیگر از بچهها قرار داشتند! در حالی که تعداد زیادی اسلحه و نارنجک و خشاب همراهشان بود. هیچکس باور نمیکرد که ابراهیم به همراه یک نفر دیگر چنین حماسهای آفریده باشد!
آن هم در شرایطی که در شهرک المهدی مهمات و سلاح کم بود. حتی تعدادی از رزمندهها اسلحه نداشتند.
یکی از بچهها خیلی ذوق زده شده بود، جلو آمد و کشیده محکمی به صورت اولین اسیر عراقی زد و گفت: "عراقی مزدور!"
برای لحظهای همه ساکت شدند. ابراهیم از کنار ستون اسرا جلو آمد. روبهروی جوان ایستاد و یکییکی اسلحهها را از روی دوشش به زمین گذاشت. بعد فریاد زد: برای چی زدی تو صورتش؟!
جوان که خیلی تعجب کرده بود گفت: مگه چی شده؟ اون دشمنه.
ابراهیم خیرهخیره به صورتش نگاه کرد و گفت: اولا او دشمن بوده، اما الآن اسیره، در ثانی اینها اصلا نمیدونند برای چی با ما میجنگند. حالا تو باید این طوری برخورد کنی؟!
جوان رزمنده بعد از چند لحظه سکوت گفت: ببخشید، من کمی هیجانی شدم. بعد برگشت و پیشانی اسیر عراقی را بوسید و معذرتخواهی کرد. اسیر عراقی که با تعجب حرکات ما را نگاه میکرد، به ابراهیم خیره شد. نگاه متعجب اسیر عراقی حرفهای زیادی داشت!
📚به نقل از کتاب #سلام_بر_ابراهیم
🌹@tarigh3
🌟شهید حجت الاسلام و المسلمین محمدامین کریمیان مسلط به زبان انگلیسی بود.
🌟بورسیه تحصیل در فلسفه غرب دانشگاه آلمان نیز پذیرفته شده بود.
🌟بارها از او خواستند که برای تبلیغ به کشورهای انگلیسی زبان برود.
🌟قبول نکرد گفت: به زبان عربی هم مسلط هستم، مرا به سوریه یا لبنان بفرستید.
🌟بعنوان مبلغ به سوریه اعزام شد و گرفت آنچه (شهادت) را که می خواست.
قسمتی از وصیتنامه شهید👇👇
🌟من از این دنیا با همه زیباییهایش میروم همه آرزوهایم را رها می کنم.
🌟اما به ولایت و حقانیت علی بن ابیطالب (ع) و خداوندی خدا یقهتان را می گیرم اگر امام خامنهای را تنها بگذارید.
🌟اگر از سرهای ما کوه درست کنند هرگز نخواهیم گذاشت روزی نسلهای بعدی در کتاب تاریخشان بخوانند، امام خامنهای مثل جدش حسین (ع) تنها ماند.
🌟سلام مرا به حضرت آقا برسانید و بگویید اگر دوباره زنده شوم از تکه تکه شدن در راه ایشان ابایی ندارم.
🌟به یکی از دوستانش گفته بود: من دفاع از حرم و حتی مژده شهادت را از شهید #ابراهیم_هادی گرفتم.
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهمْ
🌹@tarigh3
#حتمابخوانید 👌👌
حکایت یکی از زائران سالار #شهیدان
#حضرت_اباعبدالله_الحسین_ع
در مسیر پیاده روی #اربعین
و همراهی #شهید_هادی با ایشان
یکی از خاطرات شیرینی که از سفر پیاده روی اربعین برام مونده ، این است که چون ارادت خاصی به #شهید_ابراهیم_هادی داشتم ، #عکس ایشون را در پشت #چادرم سنجاق کردم .
روز اول که پیاده روی می کردیم ، داشتم به آقا #ابراهیم فکر می کردم ، به نیتشون ذکر می گفتم یک لحظه از دلم گذشت که #داداش_ابراهیم ، من به فکر شما هستم ، تو هم به یاد من هستی ؟ اگر اینطوره ، یک نشانه برام بفرست ، باور کنید چند دقیقه نشد که یک آقا من را صدا کرد و گفت یک چیزی می خوام بهتون بگم ، نمی دونم خوشحال می شی یا نه .
گفتم بفرمایید ...
گقت من همرزم و دوست صمیمی #ابراهیم_هادی هستم
تو جبهه همش با هم بودیم
گفت عکس من در کتاب #سلام_بر_ابراهیم هست
خیلی ازسجایا و خصوصیات اخلاقی #ابراهیم برام تعریف کرد
من مات و مبهوت مونده بودم و فقط گریه می کردم ، خیلی برام شیرین بود و درطول سفر حضور #داداش_ابراهیم را در پیاده روی احساس می کردم .
#شهدا_زنده_اند
🌹@tarigh3
.