📷 آیتالله ضیاءآبادی در کنار #آیت_الله_مجتهدی و #آیت_الله_رئوفی
📖 مرحوم #شیخ_محمد_رازی در #گنجینه_دانشمندان ج۲ص۳۸۳ درباره مرحوم #آیت_الله_ضیاء_آبادی مینویسد:
بیش از بیست سال با آن جناب سابقه آشنایی و دوستی دارم، مکروهی از وی ندیدهام.
جدا معظم له واعظی متّعظ و خطیبی بلیغ و عالمی ناطق و مستعملٌ لعلمه است.
🕌 @tarikh_hawzah_tehran
✍ سخن پیرامون سابقه تاریخی #حوزه_علمیه_آیت_الله_مجتهدی ما را به حدود سال ۱۲۵۰ق میبرد که شبستان قدیمی #مسجد_حاج_ملاجعفر بنا شد.
منظور از حاج ملاجعفر نیز یکی برترین فقها و مراجع دارالخلافه طهران در عهد قاجار یعنی مرحوم #حاج_ملاجعفر_چاله_میدانی است که در کوچه مجاور همین مسجد که آن نیز به نام وی است سکونت داشت و در این مسجد به اقامه جماعت و تبلیغ و البته تدریس و افتاء میپرداخت.
بعدها که #مسجد_امین_الدوله بزرگ (واقع در مسیر خیابان سیروس که در زمان رضاخان تخریب شد) ساخته شد، مرحوم حاج ملاجعفر برای اقامه جماعت به آنجا رفت و امور مسجد حاج ملاجعفر به فرزندش #حاج_شیخ_عیسی_چاله_میدانی سپرده شد.
(محل قرار گرفتن هر دو مسجد را در نقشه تهران قدیم میبینید)
📜 حاج ملاجعفر دو وصیتنامه دارد که در اولی وصیت کرده بود بدنش را همین مسجد امینالدوله دفن کنند؛ اما چندی بعد و در دومی وصیت کرد که پیکرش را به عتبات حمل و در نجف اشرف به خاک بسپارند. طبیعی است که اگر ایشان بر وصیت نخست خود باقی مانده بود، شاید امروز قبرش در وسط خیابان سیروس (خیابان شهید مصطفی خمینی فعلی) قرار میگرفت.
🔹بعد از شیخ عیسی مسجد حاج ملاجعفر تا حدودی متروکه شد تا آنکه اهالی محل از مرحوم #آیت_الله_مجتهدی که چندی بود از قم به تهران بازگشته و در #مسجد_امین_الدوله کوچک و جایی دیگر، تدریس داشت، دعوت کردند تا محل تدریس خود را به مسجد حاج ملاجعفر منتقل سازد.
اینگونه بود که با آمدن ایشان و شاگردانشان، این مسجد مدرسه دیرینهسال، رونقی دوباره یافت.
🕌 @tarikh_hawzah_tehran
.
🌱 مرحوم #آیت_الله_مجتهدی درباره سابقه تاریخی شبستان قدیمی #مسجد_حاج_ملاجعفر میفرمود:
«حاج حسین مس فروش... چهل سال پیش به من می گفت: من چهارده ساله بودم که به مسجد حاج ملا جعفر میآمدم. میگفت: من آن زمان جوان بودم؛ سحرها که به اینجا میآمدم، توی آن شبستانِ (قدیم)، برای نماز شب جا نبود. نه افرادی با قیافه شماها؛ بلکه قیافه امیر کبیر. ریش، کلاه پوستی، عبا و قبا؛ وقتی این افراد وارد مسجد میشدند، اول کلاهش توی مسجد میآمد و بعد خودش. آن انتها که الان یک دفتر ساخته اند، کفشکن بود. طاقش کوتاه بود. میگفت: اول کلاهش می آمد. نیم متر کلاه امیر کبیری؛ کلاه های قدیم. خودشان هم قد بلند بودند.
یکی از این افراد، #حاج_سید_باقر_کسایی بود؛ جد حاج #سید_مهدی_خرازی. یک عکسی دارم که حاج سید باقر کسایی با #حاج_ملا_جعفر در این عکس هستند. ۲۹۰ قمری این عکس افتاده.»
آیت الله مجتهدی در ادامه فرمودند: «آقا سید باقر که ۲۵ سال آخر عمرش رخت خوابش را جمع کرده بود. آن وقت بچه هایش یکی شده آیت الله خرازی در قم که سال ۷۵ قمری عید غدیر توی حیاط (مدرسه آیت الله مجتهدی) آیتالله خوانساری روی سرش عمامه گذاشت و حاج #سلطان_الواعظین_شیرازی صاحب #شبهای_پیشاور هم منبر رفت. اینها فامیلی اصلی شان کسائی بود. چون عبا میفروختند. از آنجا که بعدها توی بازار خرازی داشتند به آنها خرازی گفتند.»
🎤 بیانات آیت الله مجتهدی (ره) در آذرماه ۸۴
📷تصویر سمت راست: #حاج_ملاجعفر_چاله_میدانی در کنار فرزندان و برخی از اخیار. حاج سید باقر کسایی هم در تصویر دیده میشود. سال ۱۲۹۰ق.
🕌 @tarikh_hawzah_tehran
🗓 ۱۴ اسفند
🔹سالروز درگذشت آیتالله حاج #شیخ_محسن_حبیبی
تولیت فقید مدرسه علمیه آیتالله مجتهدی
📃قسمتی از وصیتنامه #آیت_الله_مجتهدی:
«جناب حجت الاسلام و المسلمين آقاي حاج شيخ محسن حبيبي دامت توفيفاته، وصي حقير هستند در اداره حوزه علميه تهران و مسجد مرحوم حاج ملامحمد جعفر، هفته اول فوت مخصوصا شب و روز نماز مسجد و اداره كلاس عمومي، به كمك آقاي نصيري و مدرسين توسط ايشان اداره شود و بعد از يك هفته هر كه را صلاح مي دانند براي نماز صبح، نماز ظهر، عصر، مغرب و عشاء تعيين فرمايند و شهريه مدرسه توسط آقاي خودكار اداره شود و رسيدها كه نزد حقير است اعلان كنند كه صاحبش مراجعه كنند و بگيرند انشاءالله خداوند و حضرت مهدي (ع) نميگذارند مدرسه براي شهريه لنگ شود....
ضمنا كتاب هاي حقير توسط جناب آقاي حبيبي به طلاب داده شود كه استفاده نمايند؛ احتياطا" به طلبههاي عام بابت سهم امام (ع) حساب شود و به طلبههاي سيد بابت سهم سادات قبول فرماييد.»
🕌 @tarikh_hawzah_tehran
▪️به بهانهی درگذشت همسر مکرمه #آیت_الله_مجتهدی
🔸آیتالله حاج #شیخ_احمد_مجتهدی:
🔹ما یک خانه نقلی و کوچک گرفتیم و تازه حاج خانم را به قم آورده بودیم. یکی از روزهای آخر ماه که جیبم هم خالی بود آمدم به درس بروم، حاج خانم فرمودند: آقا هر وقت از درس میآیید چهار تا تخم مرغ و مقداری هم روغن بگیرید و به منزل بیاورید. هیچ چیزی در خانه نداریم. تا این را ایشان گفت مثل اینکه دنیا را بر سرم خراب کردند. نه اهل نسیه خریدن بودم و نه اهل پول قرض گرفتن. چیزی نگفتم و رفتم. دو جا درس می دادم و بعدش هم درس خارج داشتم ولی همه جا شیطان دنبالم بود. حتی یک جا یک مرتبه از خود بیخود شدم و گفتم چرا دست از سرم برنمیداری؟
پس از درس به منزل آمدم تا وضو بگیرم و برای نماز ظهر به حرم بروم. خانم فرمودند: آقا گرفتی؟ گفتم: آمدهام تطهیر کنم به نماز بروم و در برگشت بگیرم؛ ولی دلم مثل سیر و سرکه میجوشید. چهار تا تخم مرغ و روغن مگر چقدر بود! مدام میگفتم خدایا آبرویم را جلوی این تازه عروس نبر.
🔸 قبا را پوشیده و عبا را میاندازند؛ وقتی میخواهند بروند یک مرتبه صدای در میآید. در را که باز میکنند میبینند که یک دوچرخه سوار است. میگوید:
احمد مجتهدی؟
_بله؛
_بیا اینجا را امضا کن؛
یک پاکت به حاج آقا میدهد و میرود. حاج آقا پشت پاکت را که نگاه میکند میبیند که نوشته: فرستنده باقر حبیبی؛ مرحوم دایی بعد از ۵ سال این ۱۵تومان را پست کرده بود. آن زمان ۱۵ تومان برای ایشان خیلی پول بود.
📚 حاج آقا مجتهدی ص۱۱۱ و ۱۱۲
🔹راوی: آقای محمود مجتهدی
📷 آیتالله مجتهدی در کنار شاگرد خود حاج شیخ محسن حبیبی
@tarikh_hawzah_tehran