eitaa logo
تاریخ دیروز، امروز، فردا
187 دنبال‌کننده
183 عکس
47 ویدیو
0 فایل
تاریخ دیروز، روشنگر مسیر فردا توضیحی درباره هویت کانال: https://eitaa.com/TarikhDEF/2 فهرستی از گزیده مطالب کانال: https://eitaa.com/TarikhDEF/4 ارتباط با مدیر: @yahadi71
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️ دو نکته مهم در تبلیغ دانش آموزی و دانشجویی 🌱 یکی از طلاب نقل میکرد یک جایی برای آمادگی تبلیغی در مدارس متوسطه پسرانه رفته بودیم. آیت الله برایمان می‌گفت: باید مسلح به باشید! اینکه عقل خیلی قدرت دارد و دشمنان ما دستشان از دلیل عقلی خالیست... ➕بعد یک خاطره را چاشنی حرفشان کردند: 🌱 نیروی انتظامی اصفهان یک جوان که شده بود و شدیدا تبلیغ مسیحیت میکرد را بازداشت می‌کند، خب میدانید حکم او است! اعدام! (طبق نظر مشهور) 🌱 وقتی جوان ادعا میکند برای درستی راهش دلیل محکم دارد، آنها با دفتر آیت الله مهدوی تماس می‌گیرند و می‌گویند میتوانید با او صحبت و گفتگو کنید؟ ایشان نیز میپذیرند. 🌱 نیروی انتظامی مدارک جوان را می‌گیرد و می‌گوید برو پیش فلانی و ادله ات را ارائه کن، اگر او تاییدت کرد، ما مدارکت را برمیگردانیم. وقتی جوان پیش آیت الله می‌رود، ایشان خیلی او را تحویل می‌گیرد و با ادب و احترام و محبت از او پذیرایی می‌کند. 🌱 آیت الله می‌گویند اگر شما دلایل عقلی بیاوری بر حقانیت مسیحیت، من خودم قسم میخورم مسیحی می‌شوم! اما اگر من دلیل محکم آوردم، حاضری به اسلام ایمان بیاوری؟ جوان هم قبول میکند. 🌱 جلسه اول صحبت می‌شود، جوان فرصت میگیرد که برود فکر کند، و مشورت... جلسه دوم هم گفتگو ادامه می‌یابد... و جوان انعطاف زیادی پیدا می‌کند... خلاصه جلسه سوم (ظاهراً) جوان میپذیرد که اشتباه کرده و حقانیت با اسلام است. 🌱 آیت الله می‌گفت: از ظواهر جوان پیدا بود که واقعا دلش نرم شده، اما یکی دو درصد هم احتمال میدادم که ممکن است نقش بازی کند و برای گرفتن مدارک این حرفها را بزند... اما نامه‌ای نوشتم به نیروی انتظامی که ایشان مشکلش حل شده و مدارکش را تحویل بدهند. 🌱 آیت الله می‌گفت: دو سه هفته بعد آن جوان دوباره به دفتر آمد و اجازه ملاقات خواست، و گفتم بزارید بیاید داخل. می‌گفت: وقتی جوان آمد داخل و در بسته شد، و من به استقبالش رفتم، ناگهان به شدت زد زیر گریه و (مثلا، شاید) به پای من افتاد و من بلندش کردم. 🌱 خلاصه با او ملاطفت کرده و علت گریه را میپرسند؟ جوان می‌گوید: من نمی‌دانستم شما کی هستید! وقتی فهمیدم و دیدم اینقدر با من برخورد کرده بودید، نتوانستم خودمو کنترل کنم، باید می‌آمدم و تشکر می‌کردم... 🌱 آیت الله گفت: اینجا بود که من آن یکی دو درصدی که احتمال میدادم این جوان نقش بازی کرده باشد هم به یقین تبدیل شد که واقعا به لطف خدا هدایت شده. ایشان این خاطره را گفتند و باز ما را توصیه به مسلح شدن به کردند... 🌱 حقیقتا مخاطب امروز ما در مدارس و دانشگاه صرفا با آیه و روایت خواندن مسئله اش حل نمیشود و حرف ما را نمیپذیرد بلکه ابتدا باید و عقلایی داشت و از کمک گرفت و در گام های بعد که مخاطب تا حدی مقهور شد از استفاده کرد. 🌱 اما عامل دیگری که نقش بسیار موثری دارد و آیت الله به دلیل تواضعشان به آن اشاره نکردند، چیزی نیست جز رفتار و . چیزی که شاید امروز ما باشد! 🌱 اگر هزاران دلیل عقلی برای شخصی بیاوریم اما طرف مقابل در آنها احساس و یا و یا و... بکند، همه آن هزار دلیل را در سطل زباله خواهد ریخت! او باید حقیقتا در کلام ما، احساس ، ، و بکند. البته که این مسئله استثنائاتی هم دارد اما قاعده کلی همین است. 🌱 مشکل اصلی ما شبهه عقلی نیست! آن است که توسط عده ای خودی و غیرخودی در مخاطب بارگذاری شده، و اجازه نمی‌دهد مخاطب اصلا به حرف های ما گوش بدهد! چه رسد به اینکه بخواهد روی آن فکر کند! از بی اعتمادی این ور، تمام وقت خود را در پیج های معلوم الحال میگذراند که روشن است خروجی آن چه خواهد بود. 🌱 در خاطره آیت الله دقت کنید؛ وقتی ادله را تحویل جوان دادند، او صرفا قبول زبانی میکند اما بعد وقتی با تواضع و اخلاق اسلامی ایشان آشنا میشوند، کاملا فرو میریزد! اشک ریختن جوان جلوی یک غریبه میدانید یعنی چه؟ فضلا اینکه به پایش افتاده باشد! عامل اصلی چه بود؟ آن «» آیت الله جوان را تا کجا برد؟ و این «» با او چه کرد؟ 🌱 «» لزوما تصمیم ساز نیست! عقل فقط راه را نشان میدهد! اما «» حتما جهت‌ها را تغییر می‌دهد! و حرکت ها را بوجود می‌آورد. 🌱 همین رفتار و اخلاق اسلامی است که از یک طرف میشود و از یک طرف با ستون های «» تکمیل می‌شود! چرا که «ادله» در خودآگاه ایشان رژه می‌رود و «» در ناخودآگاه مغفول می‌ماند. 🌱 خلاصه آنکه هزار دلیل محکم عقلی بیاور اما وقتی دل مخاطب را با اخلاق اسلامی به دست نیاورده باشی، فقط آب در هاون کوبیدن است... 🆔https://eitaa.com/TarikhDEF