☘️ تکرار داستان جنگ #بدر و باور به #وعده_الهی در انقلاب اسلامی ☘️
🌱 شاید اوایل سال ۱۳۶۰ بود که با مرحوم #محمد_کچویی برای بازدید به کرمانشاه رفته بودم. نیمه های شب در مقر سپاه بیدار بودم که دیدم شهید #غلامعلی_پیچک بلند شد و نماز شب خواند و لباسش را پوشید. ۱۷ نفر دیگر را هم صدا کرد. آنها هم بلند شدند و نماز شب خواندند و آماده رفتن شدند. پرسیدم: «می خواهی چه کار کنی؟» گفت: «می خواهیم برویم یک بازی بکنیم و برگردیم.»
🌱 حتی به بچه ها گفت که هر کس وضو ندارد، وضو بگیرد، نماز صبح را توی راه می خوانیم. هوا روشن شده بود که با ۳۰۰-۲۰۰ اسیر عراقی برگشتند. ستوان یا سروانی فرمانده آن اسیران بود. صدایش کردم و از او پرسیدم: «مگر شما نیامده بودید بجنگید؟» گفت: «چرا». پرسیدم: «پس چرا نجنگیدید؟» گفت: «برای اینکه نمی توانستیم.» گفتم: «چطور نمی توانستید؟ شما ۳۰۰ نفر هستید، اینها ۱۸ نفر.»
🌱 گفت: «والله كذب، خمسة آلاف.» [والله دروغ است، ۵ هزار نفر به ما حمله کردند.]
🌱 من در همان کرمانشاه مصاحبه ای کردم. افسر عراقی هم بغل دستم ایستاده بود. گفتم داستان بدر تکرار شد. داستان را شرح دادم که برادر پیچک با ۱۷ نفر رفت و ۳۰۰ نفر اسیر آوردند و این آقای فرمانده عراقی قسم می خورد که آنها ۱۸ نفر نبودند، ۵ هزار نفر بودند. بعد گفتم: «آیا این ۵ هزار نفر غیر از ملائکه بدر و حنین بودند؟»
🌱 فردایش روزنامه میزانِ آقای #بازرگان حرف مرا مسخره کرد که هم من دلم شکست و هم افتراقی که بین ما بود، زیادتر شد.
خاطرات #محسن_رفیق_دوست(برای تاریخ می گویم)، جلد اول، ص74
💬 پ.ن: از این دست اتفاقات و کرامات در طول انقلاب اسلامی و دفاع مقدس کم اتفاق نیفتاده، هر چند ممکن است بعضی اغراق هایی هم کرده باشند اما اعتقاد به #وعدههای_الهی، فقط مسئله دیروز ما نبوده بلکه مسئله امروز و فردای ماست که اگر حقیقتا آن را باور داشته و پای آن بایستیم قطعا نتیجه آن را خواهیم دید، چه اینکه در طول این سال ها بارها آن را به چشم دیده ایم.
🌐 در کانال «تاریخ دیروز، امروز، فردا» با ما همراه باشید 👇👇👇
https://eitaa.com/TarikhDEF