✍پاسخ :
امام حسین(ع) با توجه به کثرت نامه های ارسال شده در روز هشتم ذی الحجه، مکه را به مقصد کوفه ترک کرد.
اما دلیل اینکه چرا امام حسین(ع) تصمیم خود را، از رفتن به کوفه تغییر نداد؛ می توان به چند نکته اشاره کرد :
1⃣دعوت مردم کوفه :
سید بن طاووس درباره دعوت کوفیان می نویسد :
📋《فَوَرَدَ عَلَيْهِ فِي يَوْمٍ وَاحِدٍ سِتُّمِائَةِ كِتَابٍ وَ تَوَاتَرَتِ الْكُتُبُ حَتَّى اجْتَمَعَ عِنْدَهُ فِي نُوَبٍ مُتَفَرِّقَةٍ اثْنَا عَشَرَ أَلْفَ كِتَابٍ》
♦️در یک روز، ششصد نامه به دست حضرت(ع) رسید و آنقدر، نامهها زیاد شد تا اینکه در چند نوبت، ۱۲ هزار نامه شد.(۱)
هنگامی که انبوه نامه ها به امام حسین(ع) رسید، این دعوت عمومی توسط کوفیان، نوعی تکلیف بر دوش امام حسین(ع) تلقی می شد، که باید حضرت(ع) به آن ترتیب اثر می داد.
یعنی تکلیف امام حسین(ع) در وادی امامت، این است که فریاد استمداد مردم را بی پاسخ نگذارد، و دست رد به سینه خلایق نزند و به دعوت و استغاثه مردم کوفه لبیک بگوید.
بدین ترتیب حضرت(ع) بعد از دریافت نامه ها، مسلم بن عقیل را به کوفه اعزام کرد تا از وضعیت کوفه خبر دهد.
پس بعد از اولین نامه از مسلم، حضرت(ع) عازم کوفه شد.
از طرفی هم در آن زمان کوفه تنها شهری بود که تا این حد، رغبت خود را از حضور امام حسین(ع)، در بین آنها، به عنوان رهبر، نشان می دادند و این فرصتی برای تشکیل حکومت اسلامی بود.
2⃣احتمال خطر جانى :
از برخى عبارات امام حسین(ع) که در مقابل دیدگاه شخصیتهاى مختلفى که با بیرون رفتن حضرت(ع) از مکّه و حرکت به سوى کوفه مخالف بودند، ابراز شده بر مى آید که امام(ع) ماندن بیش تر در مکّه را مساوى با بروز خطر جانى براى خود مى دانست.
چنان که حضرت(ع) در جواب ابن عباس مى فرماید :
📋《لَأَنْ أُقْتَلَ فِي مَكَانِ كَذَا وَ كَذَا أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أُقْتَلَ بِمَكَّةَ》
♦️کشته شدن در مکانى دیگر براى من دوست داشتنى تر از کشته شدن در مکّه است.(۲)
چون وقتی یزید از بیعت با امام حسین(ع) نا امید شد، و وقتی شنید که حضرت(ع)، شبانه از مدینه به مکه رفته است، دستور تشکیل یک تیم ترور را داد، و سلاح های فراوان، برای ترور حضرت(ع) به مکه فرستاد، تا حضرت(ع) را در مکه از بین ببرد.
و این زمانی بود که اولین دعوتنامه ها، از سوی کوفیان، برای حضرت(ع)، مبنی بر برعهده گرفتن رهبری شیعیان کوفه و نقل مکان به آن دیار، فرستاده می شد.
خود امام حسین(ع) در جواب ابوهره ازدی فرمود :
📋《اِنَّ بَنِی اُمَیَّةَ اَخَذُوا مَالِی فَصَبَرْتُ وَ شَتَمُوا عِرْضِی فَصَبرْتُ وَ طَلَبُوا دَمِی فَهَرَبْتُ!》
♦️بنی اميه مالم را گرفتند صبر کردم، به آبرويم لطمه زدند صبر کردم، و خواستند خونم را بريزند پس گريختم.(۳)
3⃣شکسته نشدن حرمت حَرَم(مکّه) :
در ادامه برخى از عبارات پیش گفته، تذکّر این نکته از سوى امام حسین(ع) وجود داشت که نمى خواهد حرمت حرم امن الهى، با ریخته شدن خون او در آن شکسته شود؛ گرچه در این میان گناه بزرگ از آن قاتلان و جنایتکاران اموى باشد.
آن حضرت(ع) این مطلب را در برخورد با عبدالله بن زبیر و به گونه تعریض آمیز نسبت به او که بعدها در مکّه موضع گرفته و لشکریان یزید حرمت حرم را خواهند شکست به صراحت بیان مى دارد.
ایشان در جواب ابن زبیر مى فرماید :
📋《اِنَّ اَبِي حَدَّثَنِي اَنَّ بِمَكَّةَ كَبْشاً بِهِ تُسْتَحَلُّ حُرْمَتُها فَما اُحِبُّ اَنْ اَكُونَ ذلِكَ الْكَبْشَ وَلِئنْ اُقْتَلْ خارِجاً مِنْها بِشِبْرٍ اَحَبُّ اِلَيَّ مِنْ اَنْ اُقْتَلَ فيها وَلَئنْ اُقتَلْ خارِجاً مِنْها بِشِبْرَيْنِ اَحَبُّ اِلَيَّ مِنْ اَنْ اُقْتَلَ خارِجاً مِنْها بِشِبْرٍ》
♦️پدرم علی بن ابی طالب(ع) براى من نقل کرد که در مکّه قوچى است که به وسیله آن حرمت شهر شکسته مى شود و من دوست ندارم که مصداق آن قوچ باشم.
و به خدا سوگند! اگر يك وجب دورتر از مكه كشته شوم بهتر است از اينكه در داخل آن به قتل برسم و اگر دو وجب دورتر از مكه كشته شوم بهتر است از اينكه در يك وجبی آن به قتل برسم.(۴)
📚منابع :
۱)اللهوف ابن طاووس، ص۳۵
۲)البدایه و النهایه ابن کثیر، ج۸، ص۱۵۹
۳)أمالی شيخ صدوق، ص۲۱۸
۴)مقتل الحسین(ع) مقرّم، ج۲، ص۳۰۳
@TarikhEslam
⚠️ «شهری برای عبرت»!
توضیحی مختصر درباره شهر کوفه و نام والیان وحاکمان از ابتدا تا زمان عبدالملک بن مروان:👇
@TarikhEslam
🔴از زمان تاسیس شهر کوفه تا حکومت معاویه:
1⃣سعد بن ابی وقاص:
در ابتدای تاسیس کوفه، عمر بن خطاب وی را به حکومت این شهر منصوب کرد؛ عثمان نیز مدتی او را در این سمت منصوب وسپس او را عزل کرد.
2⃣مغیرة بن شعبه:
عمر بن خطاب او را منصوب و عثمان او را عزل کرد، چون معاویه عهدهدار خلافت شد، مغیرة را به حکومت کوفه گمارد و او پیوسته در کوفه بود، تا این که در سال ۵۰ قمری در گذشت.
3⃣عمار بن یاسر:
عمر او را به زمامداری کوفه گمارد.
4⃣ولید بن عقبه:
عثمان در سال ۲۵ قمری پس از سعد بن ابی وقاص، او را به حکومت گمارد.
5⃣سعید بن العاص:
عثمان بعد از بر کنار کردن ولید بن عقبه او را به حکومت کوفه منصوب کرد و مردم کوفه در سال ۳۴ قمری او را بیرون کردند و خواستند ابو موسی اشعری حاکم کوفه شود، لذا نامهای به عثمان نوشتند. او نیز ابو موسی اشعری را منصوب کرد.
7⃣عقبه بن عمرو:
حضرت علی(ع) وی را جانشین خود در کوفه قرار داد و هنگامی که به جنگ صفین رفت او را عزل کرد.
7⃣عمارة بن شهاب:
در سال ۳۶ قمری کارگزار حضرت علی(ع) در کوفه بود.
8⃣ابو موسی اشعری:
در سال ۱۷ قمری عمر، او را به حکومت بصره گمارد و چون عثمان به زمامداری رسید، وی را در این مقام ابقا و سپس عزل کرد.ابو موسی به کوفه رفت. مردم کوفه پس از اینکه سعید بن العاص را اخراج کردند، از عثمان خواستند تا ابوموسی را به زمامداری کوفه بگمارد، عثمان نیز او را به حکومت کوفه منصوب کرد.
ابو موسی تا زمان کشته شدن عثمان در کوفه باقی ماند، چون حضرت علی(ع) به خلافت رسید، او را در این منصب ابقا فرمود و پس از مدتی جنگ جمل پیش آمد و حضرت علی (ع) شخصی را نزد مردم کوفه فرستاد تا از آنها بخواهد ایشان را در جنگ جمل یاری کنند. ولی ابوموسی از آنها خواست تا از جنگ خودداری کنند لذا حضرت علی (ع) او را از کار بر کنار کرد.
🔴از حکومت معاویه تا زمان عبدالملک بن مروان:
1⃣زیاد ابن ابیه:
معاویه او را به حکومت بصره و کوفه گمارد، و تازمان مرگ در سال ۵۳ قمری عهدهدار حکومت آنجا بود.
2⃣ضحاک بن قیس:
در سال ۵۳ قمری معاویه پس از مرگ زیاد بن ابیه، او را منصوب کرد. او نیز رفت و مردم را به بیعت با عبدالله بن زبیر دعوت کرد و با مروان بن حکم جنگید و در سال ۶۵ قمری در مرج راهط کشته شد.
3⃣عبد الله بن خالد:
معاویه او را به، زمامداری کوفه گمارد.
4⃣سعد بن زید:
او از قبیله خزاعه بود. معاویه، او را منصوب کرد.
5⃣عبد الرحمن بن عبدالله:
وی فرزند ام حکم، خواهر معاویه بن ابی سفیان بود. داییاش معاویه در سال ۵۷ قمری او را به حکومت کوفه منصوب کرد. او اخلاق پسندیدهای نداشت، لذا مردم کوفه او را بیرون کردند.
6⃣نعمان بن بشیر:
وی آخرین کسی به شمار میرود که از سوی معاویه بن ابی سفیان، عهدهدار زمامداری کوفه شد. وی در سال ۶۵ قمری به قتل رسید.
7⃣عبید الله بن زیاد:
یزید بن معاویه زمانی او را به حکومت کوفه منصوب کرد، که در سال ۶۰ قمری مسلم بن عقیل به منظور دعوت مردم برای یاری رساندن امام حسین(ع) به کوفه آمد.
8⃣عمرو بن حریث:
وی از سوی زیاد بن ابیه، عهدهدار حکومت کوفه شد و هر گاه زیاد از کوفه بیرون میرفت، او را جانشین خود قرار میداد، وی جانشین عبیدالله بن زیاد نیز بود.
9⃣عامر بن مسعود:
او پس از مرگ یزید به انتخاب مردم کوفه، زمامداری کوفه را به دست گرفت، تا اینکه عبدالله بن زبیر به عنوان خلیفه تعیین شد. و وی از طرف عبدالله بن زبیر به حکومت کوفه منصوب شد.
🔟عبد الله بن یزید:
وی از سوی عبدالله بن زبیر به حکومت مکه رسید، سپس زمامداری کوفه را به وی واگذار کرد.
1⃣1⃣عبدالله بن مطیع:
عبدالله بن زبیر او را به حکومت کوفه منصوب کرد، و مختار او را از کوفه بیرون کرد وی به مکه بازگشت.
2⃣1⃣مختار بن ابوعبید ثقفی:
با شکست عبدالله بن مطیع حاکم کوفه شد و هر گاه مختار به مداین میرفت، سائب بن مالک اشعری را به حکومت کوفه میگمارد.
3⃣1⃣مصعب بن زبیر:
در ۶۷ ه.ق عبدالله او را به حکمرانی بصره گمارد، سپس با شکست دادن مختار حکمرانی کوفه را نیز به او واگذار کرد.
📚منبع:
تاریخ الکوفه براقی، صص۲۴۹-۲۴۶
@TarikhEslam
📚✍📚✍📚✍📚✍📚✍📚
4️⃣7️⃣1️⃣ #معرفی_کتاب :📚
کتاب «عاشورا» حاوی مباحثی درباره ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها و پیامدهای واقعه عاشورا؛ اثر جمعی از نویسندگان زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی✍📚👇
@TarikhEslam
تاملی در تاریخ اسلام
3⃣1⃣هشتم ماه ذی الحجه سال ۶۰ هجری قمری، حرکت #امام_حسین_علیه_السلام از شهر «مکه معظمه» به شهر «کوفه»
4⃣1⃣هشتم ماه ذی الحجه سال ۶۰ هجری قمری آخرین دعوت عمومی #حضرت_مسلم_علیه_السلام در کوفه و گرفتن پیمان از کوفیان :👇
✅در این روز حضرت مسلم(علیه السّلام) دعوت خود را بار دیگر در کوفه آشکار کرد و با کوفیان اتمام حجت نمود.(۱)
#روز_شمار_عاشورا
📚منبع :
۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۵۲
@TarikhEslam
5⃣1⃣هشتم ماه ذی الحجه سال ۶۰ هجری قمری رسیدن عبیدالله بن زیاد از بصره به کوفه با پوششی به شکل و شمائل متفاوت!👇
#روز_شمار_عاشورا
@TarikhEslam
✅پس از ارسال نامههای فراوان از جانب کوفیان به امام حسین(ع) و دعوت از آن حضرت(ع) برای ورود به کوفه، مسلم روانه کوفه می شود و خیل کثیری از کوفیان با مسلم بیعت می کند.
آن زمان در شهر کوفه نعمان بن بشیر از طرف معاویه و یزید والی شهر بود.
نعمان بن بشیر هر چند مردم را از وارد شدن به فتنه بر حذر داشت؛ اما در عین حال گفت :
📋《إِنِّي لاَ أُقَاتِلُ مَنْ لاَ يُقَاتِلُنِي وَ لاَ آتِي عَلَى مَنْ لَمْ يَأْتِ عَلَيَّ وَ لاَ أُنَبِّهُ نَائِمَكُمْ نَائِمَکُمْ وَ لَا أَتَحَرَّشُ بِکُمْ وَ لَا آخُذُ بِالْقَرْفِ وَ لَا الظِّنَّةِ وَ لَا التُّهَمَة》
♦️من با کسانی که با من کاری نداشته باشند، به آنان کاری ندارم و کسانی که با من سر جنگ نداشته باشند، من نیز با آنان جنگ نمیکنم.
من کسی را بی دلیل دستگیر نمیکنم و به گمان هاى بيهوده و تهمت ها قضاوت نمى كنم.(۱)
در همین زمان مزدوران حکومت بنیامیه که این موضع نعمان بن بشیر را دلیل بر ضعف او دانستند، در صدد بر آمدند برای یزید نامه بنویسند تا او را از اوضاع کوفه با خبر سازند.
عبدالله بن ربیعه در نامهاش به یزید نوشت :
📋《فَإِنَّ مُسْلِمَ بْنَ عَقِیلٍ قَدْ قَدِمَ الْکُوفَةَ فَبَایَعَتْهُ الشِّیعَةُ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ(ع) فَإِنْ یَکُنْ لَکَ فِی الْکُوفَةِ حَاجَةٌ فَابْعَثْ إِلَیْهَا رَجُلًا قَوِیّاً یُنَفِّذُ أَمْرَکَ وَ یَعْمَلُ مِثْلَ عَمَلِکَ فِی عَدُوِّکَ فَإِنَّ النُّعْمَانَ بْنَ بَشِیرٍ رَجُلٌ ضَعِیفٌ أَوْ هُوَ یَتَضَعَّف》
♦️اما بعد بدان که مسلم بن عقیل به کوفه آمده و شیعه براى خلافت حسین بن على(ع) با او بیعت کردهاند، پس اگر کوفه را میخواهى، مرد نیرومندى را بفرست که فرمان تو را به انجام رساند، و مانند خودت درباره دشمنت رفتار نماید، زیرا نعمان بن بشیر مرد ناتوانى است یا خود را به ناتوانى زده است.(۲)
عمارة بن عقبه و عمر بن سعد بن أبى وقاص نیز مانند عبداللَّه بن مسلم به همین مضمون به یزید نامه نوشتند.
در این زمان یزید با مشاور خویش «سرجون» مشورت کرد و سرجون پیشنهاد کرد : عبیدالله بن زیاد را به کوفه بفرستد.(۳)
یزید پس از این پیشنهاد، به عبیدالله بن زیاد که والی بصره بود، نوشت :
📋《قَد بَلَغَنِي أَنَّ أَهلَ الكُوفَةِ قَد كَتَبُوا إلَى الحُسَينِ(ع) فِي القُدُومِ عَلَيهِم، وَ أنَّهُ قَد خَرِجَ مِن مَكَّةَ مُتَوَجِّهَاً نَحوَهُم، وَ قَد بَلَي بِهِ بَلدَكَ مِن بَينَ البُلدَانِ، وَ أَيَّامَكَ مِن بَينِ الأيَّامِ، فَإِن قَتَلتَهُ، وَ إلّا رَجَعتَ إلَى نَسَبِكَ وَ إلَى أَبِيكَ عُبَيد، فَاحذِر أَن يَفُوتَكَ》
♦️خبر یافتهام که مردم کوفه به حسین بن علی(ع) نامه نوشتهاند تا نزد ایشان بیاید و او هم از مکه بیرون آمده، به سوی ایشان رهسپار گشته است، و اکنون از میان همه شهرها شهر تو و از میان همه زمانها زمان تو است که بدین آزمایش گرفتار آمده، حال اگر او را کشتی که هیچ، و گر نه به نسب و پدر خویش «عبید» بازگردی، پس مبادا که از دستت رها شود.(۴)
وقتی نامه یزید به عبیدالله بن زیاد رسید، او بلافاصله شتابان بر اسبش سوار شد و وقتی به کوفه رسید به صورت ناشناس و در حالی که عمامه خود را به سر و چهره پیچیده بود، وارد شهر شد و از میان بازار گذشت.
عدهای از مردم وقتی او را دیدند گمان کردند او امام حسین(ع) است که منتظر آمدنش بودند، و شروع به دویدن در رکاب او و بوسیدن دست و پایش کردند و به او میگفتند :
ای پسر رسول خدا(ص)! سپاس خداوندی را که تو را به ما نمایاند. عبیدالله به راه خود رفت تا به مسجد رسید و به منبر رفت و چهره خود را گشود.
مردم وقتی او را دیدند، نخست به یک دیگر پناه بردند و سپس از گرد عبیدالله پراکنده شدند.
با ورود ابن زیاد به کوفه و با آغاز تهدیدها و تطمیعهای او، وحشت این شهر را فرا گرفت، مردم کوفه که با جنایات پدر عبیدالله آشنا بودند، سخت ترسیدند و از اطراف مسلم پراکنده شدند.(۵)
📚منابع :
۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۴۱
۲)تاریخ الامم و الملوک طبری، ج۵، ص۳۵۶
۳)البدایه و النهایه ابن اثیر، ج۸، ص۱۶۴
۴)تاريخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۲
۵)الامامه و السیاسه دینوری، ج۲، ص۸
@TarikhEslam