eitaa logo
صبح عاشوراے مهدے(؏ـج)
454 دنبال‌کننده
407 عکس
330 ویدیو
13 فایل
🔸﷽🔸 ڪانال اختصاصے ترک گناه✌ برنامه های ترک گناه ♨📵 🔸اگریک نفر را به او وصل ڪردے 🔸براے سپاهش تو سردار یارے چنل رمان ما↙️ @roman_20 چنل سیاسی↙️ @monafegh_1
مشاهده در ایتا
دانلود
1526715288932.mp3
7.77M
۹۷ ۷ این شبها خودتُ گول بزن... یه بهونه هایی برای خودت جور کن که بتونی بیدار بمونی و آروم آروم به خدا نزدیک شی! الآن فرصت "عاشقـ❤️" شدنه چهار روزِش رفته هــا... @tark_gonah_1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح عاشوراے مهدے(؏ـج)
📌 #طرح_مهدوی 📝 #رمضان ( #دعای_افتتاح ) 🔹 و أَیِّدْهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ 🔆 بار الها، (امام زمان را)
📌 #طرح_مهدوی 📝 #رمضان ( #دعای_افتتاح ) 🔹 اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ الدَّاعِیَ إِلَى... 🔆 خدایا او (امام زمان) را دعوت کننده به کتابت، و قیام کننده به آئینت قرار بده @tark_gonah_1
11.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بیعت با امام زمان (عج) 👤استاد احسان عبادی 🆔 @tark_gonah_1
صبح عاشوراے مهدے(؏ـج)
#ماه_عسل_۹۷ ۷ رمضـان = فرصتِ عاشـ❤️ـقی @tark_gonah_1
#ماه_عسل_۹۷ ۸ رمضــ🌙ـان؛ دوره ی کوتاه و فشرده ی انسانیت... @tark_gonah_1
1526844126816.mp3
9.51M
۹۷ ۸ ✍این روحِ تو هم مثلِ جسمت، یه عالمه بیماری، ممکنه سراغش بیاد! رمضان، وقت درمان این بیماریهاست... 💉این روزا یه کم، به خودت برس! @tark_gonah_1
صبح عاشوراے مهدے(؏ـج)
🌹 نـــ✒ــون وَ الْــــقَــلَــم 🌹 #آیه_های_جنون #قسمت_نود_و_ششم #بخش_دوم پوزخند میزنم:تو زحمت افتاد
🌹 نـــ✒ــون وَ الْــــقَــلَــم 🌹 فرداش وقتے شنید... حرفش را ادامہ نمیدهد،ڪنجڪاو نگاهش میڪنم:چے شنید؟! ڪمے از شربتش مے نوشد:هیچے بابا! _ڪے چے گفتہ؟! مردد نگاهم میڪند:یڪے از بچہ هاے شرڪت داشت پشت سر تو و مهندس حرف میزد،مهندسم تا شنید درجا اخراجش ڪرد! دستم را روے پیشانے ام میگذارم:خداے من! یہ مسئلہ ے ڪوچیڪ چقدر بزرگ شد! لیوان را روے میز میگذارد:اگہ از بچہ هاے شرڪت ڪسے بهت زنگ زد و چیزے گفت توجہ نڪن! دنبال داستان و چرت و پرت گفتنن میدونے ڪہ! البتہ... باز حرفش را ادامہ نمیدهد،با دقت نگاهش میڪنم:یلدا چیزے شدہ؟! نگاهش را بہ چشم هایم مے دوزد:سہ چهار روزیہ از مهندس ساجدے هیچ خبرے نیست! متعجب نگاهش میڪنم ڪہ ادامہ میدهد:دو سہ روز بعد از روز افتتاح آقاے محسن ساجدے،پدر مهندس! _خب! _اومد شرڪت! گفت آقا روزبہ چند روز میرہ مرخصے و آقا فرزاد مسئول همہ ے ڪاراست! بچہ ها چند بار بہ مشڪل برخوردن هرچے زنگ زدن موبایل مهندس خاموش بود! آقا فرزاد ڪمڪشون ڪرد ولے تو مدیریت نمیتونہ مثل برادر بزرگترش باشہ! گردنم را تڪان میدهم،در این چند روز بہ این ڪار عادت ڪردہ ام! بے توجہ بہ حرف هایش مے گویم:شربتت گرم شد! عوضش ڪنم؟! سریع مے گوید:نہ! نہ! خوبہ! سپس لیوانش را برمیدارد و چند جرعہ مے نوشد،صداے زنگ موبایلم بلند میشود. موبایلم را از روے میز برمیدارم و بہ شمارے ناشناس چشم مے دوزم. مردد جواب میدهم:بلہ؟! صداے ظریف دخترانہ اے مے پیچد:سلام آیہ جان! صدایش آشناست،در ذهنم در حال جستجو هستم ڪہ صاحب صدا را پیدا ڪنم ڪہ خودش مے گوید:آرزو ام! خواهرِ... ادامہ نمیدهد! گلویم را صاف میڪنم:خوبے عزیزم؟! صداے شیرینش با خجالت زمزمہ مے ڪند:ممنون خوبم! زنگ زدم ڪہ...ڪہ شمارہ مو داشتہ باشے! یعنے...یعنے اگہ دوست دارے باهم در ارتباط باشیم! صداے ڪسے مے آید،سریع مے گوید:من باید برم! خدافظ! متعجب مے گویم:خداحافظ! موبایلم را از گوشم جدا مے ڪنم و سریع شمارہ اش را ثبت! دلم شور مے زند... براے... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از اتوبوس پیادہ میشوم،با عجلہ از خیابان عبور میڪنم تا خودم را بہ دانشگاہ برسانم ڪہ ماشینے برایم بوق میزند. نفس نفس زنان سر بر میگردانم ڪہ ماشین روزبہ را میبینم! از دہ روز پیش ڪہ آن اتفاق در پاساژ افتاد دیگر ندیدمش! شیشہ ے سمت رانندہ پایین مے آید،چهرہ ے جدے روزبہ را مے بینم،دو سہ متر با من فاصلہ دارد. میخواهم رو برگردانم ڪہ مے گوید:ڪارت دارم! زیاد طول نمیڪشہ! توجهے نمے ڪنم،بند ڪیفم را محڪم در دست میگیرم و رو بر مے گردانم ڪہ صداے باز و بستہ شدن در ماشین بلند میشود. صدایش را از پشت سرم مے شنوم:اون روز هرچے دلت خواست گفتے حالا اومدم جوابتو بدم! بہ سمتش بر مے گردم،در چند قدمے ایستادہ. پیراهن آبے روشنے با شلوار جین تیرہ پوشیدہ همراہ با ڪتانے هاے مشڪے! تیپے ڪہ ڪمتر مے زند! همیشہ تقریبا رسمے و سادہ بودہ! یڪ دستش را داخل جیب شلوارش مے برد،بوے خوبے مے دهد! با سر بہ ماشین اشارہ مے ڪند:چند دقیقہ بیشتر وقتتو نمیگیرم! بہ اندازہ ے چند دیقہ حرف زدن برام احترام قائل نیستے؟! مردد نگاهم را میان روزبہ و ماشینش مے چرخانم. بدون اینڪہ بہ صورتش نگاہ ڪنم مے گویم:هر حرفے دارید همین جا بگید! ابروهایش را بالا میدهد:اینجا؟! فڪر نڪنم برات خوب باشہ! نفسم را بیرون میدهم و بدون حرف بہ سمت ماشینش راہ مے افتم‌. با قدم هاے بلند ڪنارم راہ مے آید و سریع در ڪمڪ رانندہ را برایم باز میڪند! معذب روے صندلے مے نشینم و مضطرب نگاهے بہ خیابان مے اندازم‌. روزبہ هم سوار میشود و سوییچ را مے چرخاند،نگاهے بہ پشت سر مے اندازد و فرمان را مے چرخاند. ماشین با سرعت زیادے حرڪت مے ڪند و مستقیم مے رود،نگاهم بہ پاڪت خالے سیگار "وینستون لایت" ڪہ روے داشبورد جا خوش ڪردہ مے افتد! بوے عطرش در تمام ماشین پیچیدہ،روزبہ نگاهے بہ بستہ ے سیگار مے اندازد و دستش را بہ سمت داشبورد دراز مے ڪند و پاڪت سیگار را برمیدارد. پاڪت را مچالہ و بہ سمت صندلے عقب پرت میڪند! چند ثانیہ بعد ماشین را گوشہ ے خیابان پارڪ مے ڪند،نفس عمیقے میڪشد و نیم رخش را بہ سمتم بر مے گرداند. بے توجہ بہ رو بہ رو و رفت و آمد ماشین ها خیرہ میشوم. صداے بمش مے پیچد:من در جریان اختلاف شهاب و پدرت نبودم! آرہ! شهاب خواست استخدامت ڪنم اما چیزے نگفت! پوزخند میزنم:شمام همینطورے حرفشو قبول ڪردید؟! _نہ! گفت یہ فرصت بهت بدم تا خودت ڪم بیارے و برے! گفت با پدرت اختلاف دارے و اینطورے میخواے نشون بدے میتونے مستقل باشے. از طرفے براے اذیت ڪردن پدرت ڪہ با شهاب و فرزاد مشڪل داشتہ و اذیتشون میڪردہ بد نیست! من هیچ قصد و نیتے از استخدام ڪردنت نداشتم! نقشہ اے هم در ڪار نبود! ادامه دارد... 🍃🍃🍃🍃 ✍نویسنده: Instagram:Leilysoltani
🌹 نـــ✒ــون وَ الْــــقَــلَــم 🌹 اگہ تو این چند ماہ هیچ خبرے ازم نبود براے این بود ڪہ میخواستم... مڪث مے ڪند،سرم را بہ سمتش بر مے گردانم. سیاهے چشم هایش را بہ چشم هایم مے دوزد:خانوادہ م راضے نمیشدن بیان خواستگارے! در واقع مادرم زیاد راضے نبود! تقریبا راضے شون ڪردم میخواستم بعد از مراسم سالگرد نامزد سابقت براے خواستگارے رسمے بیام! گیج نگاهش میڪنم ڪہ ادامہ میدهد:فڪر نڪن مردد شدم! فقط میخواستم با خودم ڪنار بیام و خانوادہ مو راضے ڪنم! پوزخند میزنم:برام مهم نیست! سرم را بر مے گردانم،میخواهم در را باز ڪنم ڪہ مے گوید:چند روز بہ سالگردش موندہ؟! در را باز میڪنم و دوبارہ بہ سمتش سر بر مے گردانم:نمیفهمم! واقعا این اختلافے ڪہ بین مون هست رو نمے بینید؟! لبخند ڪجے میزند:چے ازم میدونے جز اینڪہ اعتقادات قوے مذهبے ندارم؟! _همین خیلے بزرگہ! جدے نگاهم مے ڪند:نہ انقدر بزرگ ڪہ مانع بشہ بہ دستت بیارم! خون در صورتم مے دود،با اخم رو بر مے گردانم ڪہ مے گوید:میتونیم همو بشناسیم! میتونیم تفاهم داشتہ باشیم و سازش ڪنیم! میتونیم ڪنار هم باشیم! چرا ازم فرار میڪنے؟! در را تا آخر باز میڪنم و پیادہ میشوم،صدایش مے آید:ماہ بعد با خانوادہ م میام خواستگارے! دست از لجبازے بردار! برق چشمات پر رنگ تر شدہ! در ماشین را مے بندم و نگاهش نمے ڪنم! ماشین را روشن مے ڪند. بدون هیچ حرف دیگرے مے رود... دلم آرام مے گیرد... از آن روز ڪہ یلدا گفت خبرے از روزبہ نیست نگرانش شدم! حرف هایش بوے صداقت مے دهند... ❤️زان شبے ڪہ وعدہ ڪردے روز بعد روز و شب را می‌شمارم روز و شب❤️ ادامه دارد... 🍃🍃🍃🍃 ✍نویسنده: @tark_gonah_1
دعای روز ششم ماه مبارک رمضان 🆔 @tark_gonah_1
صبح عاشوراے مهدے(؏ـج)
🌷شَهرُ رَمَضانَ الَّذی اُنزِلَ فیهِ القُرآنُ🌷 🌹هُدیً للنّاسِ وَ بَیِّنات مِنَ الهُدی والفُرقانِ🌹
🌷انّ هذا القرآن یهدی للّتی هی اقوم🌷 🌹بی تردید این قرآن به استوارترین آیین هدایت می کند 🌹 👉 @tark_gonah_1
صبح عاشوراے مهدے(؏ـج)
🌷انّ هذا القرآن یهدی للّتی هی اقوم🌷 🌹بی تردید این قرآن به استوارترین آیین هدایت می کند 🌹 👉 @tark_g
🌹آیه: (ان هذا القران یهدی للتی هی اقوم و یبشر المؤمنین الذین یعملون الصالحات ان لهم اجرا کبیرا) ⚘ترجمه: (بدرستی که این قرآن مردم را به طریقی که راست ترین و استوارترین طریقه است هدایت می کند و مؤمنانی را که عمل شایسته انجام می دهند، بشارت می دهد که پاداش عظیمی برای آنها خواهدبود) 🌼تفسیر : (اقوم ) یعنی اعدل و استوارتر، و قیام استوارترین حالت انسان از جهت تسلط بر امور است ، می فرماید: قرآن انسان را به دینی هدایت می کند که آن دین قائم بر اصلاح حال دنیا و آخرت بندگان بوده و خیر و سعادت آنها را در هردو سرا تأمین می کند، چون این دین مطابق فطرت انسانی تشریع شده ولی سایرشرایع همواره متضمن بخشی از منافع انسان بوده و بخش دیگر را فرو گذارمی نمایند، اما اسلام قائم به همه خیرات و منافع بشر بوده و هیچ خیری را از اودریغ نمی نماید، به همین جهت هم اقوم از سایر شرایع می باشد و کاملترین دین الهی است که تمامی شرایعی را که بشر در زندگی به آن محتاج است برای اوتشریع نموده و از هیچ امری فروگذار نکرده است .آنگاه می فرماید قرآن مؤمنانی را که عمل شایسته انجام دهند به جزای این حسن عقیده و عمل ، وعده تثبیت شده ای از جانب پروردگار می دهد که اجر و پاداشی بزرگ برای آنان خواهد بود. 📚» تفسیر المیزان - خلاصه 🆔 @tark_gonah_1