eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 🌷شب ، زود رفت خوابید. می ترسید صبح خواب بماند. به مامانم سپرده بود زنگ بزند، ساعت کوک کرد، گوشی‌اش را تنظیم کرد و به من هم سفارش کرد بیدارش کنم. ‌ 🌷طاقتم طاق شد و زدم به سیم آخر. کوک ساعت را برداشتم. موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم، باتری تمام ساعت‌های خانه را در آوردم. می خواستم جا بماند. حدود ساعت سه خوابم برد. به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد. ‌ 🌷موقع نماز صبح، از خواب . نقشه‌هایم، نقشه بر آب شد. او بود و من ناراحت. لباس هایش را اتو زدم. پوشید و رفتیم خانه‌ی مامانم. 🌷مامانم ناراحت بود، پدرم توی خودش بود. همه بودیم؛ ولی محسن برعکس همه، شاد و شنگول. توی این حال شلم شوربای ما جوک می گفت. می‌خواستم لهش کنم. زود ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم. 🌷من ماندم و عکسهای محسن. مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم. فقط به عکسش که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم. تا صفحه خاموش میشد دوباره روشن می کردم. روزهای سختی بود... ✍ به روایت همسر بزرگوار شهید 🌷@taShadat
‍ °•|🍃🌸 🔴 🔰عکسی که از لحظه اسارت این شهید منتشر شد حرف‌های بسیاری را در پس خود نهان کرده بود، دود و آتش، چشمان وحشت زده دست نشانده داعشی و البته چهره مصمم و سرشار از ایمان شهید حججی هزاران قصه را در ذهن میسازد. 🔹یکی از نکات مهم در این عکس اتیکتی که عنوان"" داشت و راز آن را همسر این بازگو کرد 🔹وی در خصوص که روی سینه شهید حججی نصب شده بود گفته است : "شب رفتن خودم برایش اتیکت《جؤن خادم المهدی》را به لباس قبلش زدم. دوباره از لباس نگرفت تا نفر دیگری بتواند از لباس استفاده کند". 🔹چون غلام سیدالشهدا(ع) وقتی که همه بزرگان سیاسی و نام آواران پشت (ع) را خالی کردند، در حالی که اجباری به همراهی امام نداشت و به نوعی آزاد شده بود، در سخت‌ترین انتخاب بشر، طرف حق را گرفت و شهید شد. 🔹شاید آن روز کسی را حتی ذره‌ای هم حساب نمی‌کرد، شاید که چه عرض کنم، واقعا هم به حساب نمی‌آمد ؛ جؤن به راهی که باید می‌رفت، رفت و صاحب مقامی شد که امروزه بزرگان نیز به آن غبطه می‌خورند. 🔹تاریخ دوباره تکرار شد و این بار "جؤن خادم المهدی (عج)" در حالی که بزرگان و نام آوران، این بچه بسیجی را حتی اگر می‌دیدند، به حساب هم نمی‌آوردند به راهی رفت که مورد غبطه عالم و آدم شد... همه مردم ما و همه کشور ، امروز تحت الشعاع نام کسی قرار گرفته است که راه درست را انتخاب کرد و برای آن جانش را نیز تقدیم کرد. 🔻 امروز دیگر یک انسان ساده نیست. او امروز نمادی از جریانیست که برای (عج) پا در میدان گذاشته، و بر پایی ایشان، به آب و آتش می‌زند... ◽️والله هنوز مات و مبهوتم که این عزیز چه کاری برای خدا انجام داده بود که این همه شدند... هر چه فکر کردم فقط به این آیه رسیدم ، و من کان یرید العزة فلله العزة جميعا... ‌@taShadat
🌺﷽🌺 بسم رب الشهداوالصدیقین روزی سید مهدی از جبهه آمد و گفت - #مادرجان! بازهم #جدّم به دادم رسید. در حال انجام #عملیات بودیم؛ در #محوری که ما بودیم تمامی نیروها #شهید شدند و من در آنجا تنها ماندم، راه را #گم کرده بودم و نمی دانستم به کدام سمت باید بروم. آنقدر #جدم #حسین(ع) و اربابم #ابالفضل را صدا زدم که به طور #تصادفی و غیر ممکن نیروهای خودی مرا پیدا کردند. هر #سال روز مادر که می شود #خواب می بینم #سیدمهدی روی سرم #گلاب می پاشد، هدیه ای به من می دهد و پیشانی ام را می بوسد. هر هفته پنج شنبه ها بر سر #مزارش می روم و هنگامی که قبرش را می شویم، ناگهان از دِل #قبر سید مهدی مرا #صدا می زند و چند بار می گوید: - #مامان! سه بار این کار را انجام می دهد. سرم را روی قبر می گذارم و با سیدمهدی دردِ دل می کنم. سید احمد غزالی (برادرشهید) آخرین باری که می خواست #اعزام شود. با همه #خداحافظی کرد و من آخرین نفر بودم که باید با سیدمهدی خداحافظی می کردم، با هم #روبوسی کردیم و همدیگر را در #آغوش گرفتیم. سیدمهدی گفت: - داداش! این آخرین باری ست که #می بینیمت و در آغوشت هستم. من دیگر برنمی گردم؛ #حلالم کن. خیلی ناراحت شدم و گریه کردم. هیچ وقت سیدمهدی را اینقدر نورانی ندیده بودم. شب بعد، #خواب دیدم که سید مهدی #شهید شده است. دقیقاً یک هفته بعد خبر #شهادت سیدمهدی را هم شنیدم. 🌷 @taShadat 🌷
محمد در مهر ماه سال 91  به شد. محل خدمتش تیپ زرهی حضرت حجت (عج)♡، یگان صابرین خوزستان بود که به تهران منتقل و از آنجا عازم شدند. 🍃⚘🍃 در دوران مقدس افتخار 71 ماه حضور در سنگرهای مبارزه علیه رژیم بعثی را داشتم و شیمیایی و موج انفجار شدم 🍃⚘🍃 محمد همیشه بود خنده‌ای که اکثر وقت‌ها روی لب‌هایش نقش بسته بود را هیچ‌ وقت نمی‌توانم فراموش کنم 🍃⚘🍃 ساعت 2 بعد از ظهر، اول آبان‌ماه 94 مصادف با حسینی، در شهرک «کفر حمره» شهر حلب، در نبردی چند ساعته با تروریست‌های تکفیری‌ جبهة النصره محاصره می‌شن 🍃⚘🍃 برای و از به مقاومت ادامه می دهد، که توسط تک تیرانداز این گروهک تروریستی مورد گلوله قرار می گیره و به می رسه 🍃⚘🍃 بعد عقب‌­نشینی می­‌کنند. در حالی­که یکی از هم‌رزمانش در گودالی محاصره می‌شه 🍃⚘🍃 روز بعد از که روز بود، یکی از در دوران مقدس که رابطه­‌ی نزدیکی باهم داشتیم با بنده تماس گرفت و جویای حالش شد،بهش گفتم که حال خوبه و ادامه دادم، چطور؟ مگر اتفاقی افتاده است؟ 🍃⚘🍃 4⃣ 🌷 @tashadat 🌷