eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.6هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
6.1هزار ویدیو
199 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
🎞 همرزم‌شہ‌‌ـیدنوࢪۍ : رفتیم‌پیش‌بچه‌ها، حسین‌رودیدم. همدیگرروبغل‌کردیم خوشحال‌بودم☺️ حسین‌جان‌دیدۍاومدم حسین‌لبخندۍزدو‌گفت : گفتم‌کهـ‌میای^^ بعد‌جوونۍزیبا‌پیش‌مااومد خیلۍباوقارسلام‌و‌علیڪ‌کرد‌و‌رفت🚶🏻❤️ گفتم:حسین‌جان‌این‌آقا‌کیہ🤔؟! خیلـےتیپ‌امروزۍشاداب‌و‌جوان‌بود🧔🏻 گفت: بابڪ‌نوࢪی خیلـےپسرخوبیہ‌،باادب‌و‌اصیل👌🏼🌹 گفتم: مشخصہ‌چون‌اون‌منو‌‌تاحالا‌ندیده‌بود خیلـےتحویلم‌گرفت‌و‌بعد‌رفت. ای‌کاش‌میدونستم‌شهید‌میشہ‌و‌اون‌رو تویہ‌اغوش‌میگرفتم‌و‌قول‌شفاعت‌میگرفتم🙃 ♡اللـ℘ـم‌؏ـجل‌‌لولیڪ‌الفـࢪج♡ ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
ڪم‌ڪم‌اسارت‌محسن‌‌رابہ‌همہ‌اطلاع‌دادیم رفتم‌خانہ‌،پیراهن‌محسن‌را‌روےزمین‌پہن‌ڪردم سرم‌را‌روےآن‌گذاشم‌و‌ضجہ‌زدم. اما‌زمان‌زیادےنگذشت‌ڪہ‌احساس‌ڪردم، محسن‌آمدڪنارم‌دستش‌را‌روےقلبم‌گذاشت و‌در‌گوشم‌گفت: [ زهرا،سختیش‌زیاده‌ولےقشنگےهاش‌زیادتره! ] ـ ـ ـــ ـ ـ 💗¦⇠ 🎙¦⇠ ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
✍حاج قاسم در حین اقتدار، متواضع و فروتن بود و هر زمان شخصی از نیروها و حتی مردم قصد ملاقات با او را داشتند، ایشان خود بلند می‌شد و به استقبال آن‌ها می‌رفت و حتی دست نيروها را می‌بوسيد و صحبت‌های آن‌ها را می‌شنید و در ملاقات با آن ها از الفاظ «قربانتان برم» «كوچيك شما هستم» و... استفاده می‌کرد حاج قاسم آنقدر متواضع بود که روزی که بوکمال آخرين پايگاه داعش آزاد شد، ایشان به نائب امام زمان(عج) نامه نوشت و این پیروزی را به ایشان تبریک گفت و اعلام کرد دست و پای رزمندگان را به خاطر مجاهدت‌هایشان می‌بوسم. حاج قاسم فقط پنج ساعت در شبانه روز مي‌خوابيد و همیشه يك ساعت قبل از نماز صبح بيدار مي‌شد و به راز و نیاز با خدا و خواندن مشغول می‌شد و ما هق هق گريه هاش در دل شب را مي‌شنيديم. ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
در منزل شهید حاج قاسم سلیمانی پسر کوچکتر ‌شهید کاظمی این خاطره را برایم تعریف کرد: ایشون گفتند، سالهای قبل یکبار ایشان میخواستند کرمان بروند، من هم از ایشان خواستم همراهشان بروم، گویا به یک مراسم عروسی دعوت بودند ، گفت روی میز پذیرایی ،جلوی ایشان ظرف و پذیرایی ویژه تری نسبت به بقیه گذاشته بودند، که از این کار حاجی ناراحت شده بود و از صندلی آن میز بلند شده بود. 📚راوی فرزند شهید شیخ شعاعی ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
🔷سال آخر خیلی دغدغه داشت، چند ماه قبل شهادتش همش زنگ میزد و پیام می‌داد که بیا صحبت کنیم. بین صحبت هامون مدام میگفت: بعضی حرف ها اذیتم میکنه. اینکه بعضی ها هروقت من یا خانواده‌م رو میبینند، میگویند: چرا پسرتون فرستادید حوزه؟! آینده ش خراب شد... فلانی تو فامیل یا دوستای هم سن و سالش پزشکی و مهندسی و... میخونند، آرمان چی؟ باهاش صحبت کردم و دلداری دادم، گفتم اکثر طلاب بهشون از این حرف ها میزنند‌؛ که اساس درستی ندارد؛ فقط زخم زبان است. اما با وجود همه این سختی ها باید پای اسلام و انقلاب ایستاد. چند روز بعد زنگ زد و گفت: فکر هامو کردم... هیچ مسیری بهتر از طلبگی امام زمان(عج) نیست، هرکس هم هرچی میخواد بگه حالا که این توفیق رو بهم دادند، منم کم نمیگذارم... واقعا هم کم نذاشت... ✍ رفیق طلبه
. | " ایشون اهل بگو و بخند بود و فضای ناراحت محلی را که وجود داشت برطرف میکرد. اگر بحثی می شد ؛ اهل قهر نبود . . . "| ▫️ به نقل از مادر گرامی شهید . |
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 تولد: ۱۳۶۲/۶/۲۸ _اصفهان شهادت: ۱۳۹۲/۹/۲۳ _سوریه _گلوله های قناسه. 🔖 می‌گفت فرزندم مشکلی داشت که باید حتما عمل می شدبه هر کسی گفتم پول نیاز دارم گفتند نداریم خیلی دلم گرفته بودصبح ابولفضل را دیدم گفت چی شده که ناراحتی منم ماجرا را برایش گفتم .گفت توکلت به خدا باشه حل میشه .بعدازظهر شهید بزرگوار تماس گرفت گفت ناراحت نباش حل شدالان که می‌بینم فرزندم در سلامتی کامل هستش متوجه شدم اونا ويژگي هاي خاصی از جمله بخشندگی و دل رئوف داشتن که خداوند به دل پاکشون نگاه می‌کنه وتوفیق شهادت را نصیبشان می‌کنه 📜 ✍بزرگان اسلام ما در راه حفظ اسلام واحکام قرآن کریم کشته شدند وبه شهادت رسیدند امروزهم وظیفه ماست که در برابرخطراتی که متوجه اسلام ومسلمین است برای تحمل هرگونه ناملایمات آماده باشیم تا دست خائنان را بتوانیم قطع کنیم وجلوی آنها را بگیریم .ودیگر روی حجاب خیلی تاکید دارم خواهرانم برای حفظ حرمت شهید در این روزگار حجابتان را رعایت کنید 🌱 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و صلوات 🌱 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ🌸
ای از شهيـدی كه با خدا نقد معامله كرد ...🌷🕊 ✍ او و برادرش که دو برادر دو قلو بودند، در خانواده ای ثروتمند به دنیا آمده بودند، پدرشان می خواست که آن ها را در زمان جنگ به سوئد بفرستد ولی آن ها از دست پدر خود فرار کردند و به جبهه آمدند. یکی از آنها در یکی از عملیات ها زخمی شد و محمودرضا در دسته  یک گردان حمزه لشکر 27 محمد رسول الله بود که شهید شد. این بچه 16 ساله در خود نوشته بود:  «خدایا شیطون با آدم نقد معامله میکنه میگه تو گناه کن و من همین الان مزدش رو بهت میچشونم ولی تو نسیه معامله می کنی. میگی الان گناه نکن و پاداشش رو بعداً بهت میدم. خدایا بیا و این دفعه با من نقد معامله کن.» که البته این اتفاق هم افتاد و در عملیات بعدی شـهیـد شد. خاطره از حمید داودآبادی
یادمه صبح از خواب بیدار شدم خیلی ناراحت بودم که نمیتونستم برم تشییع شهید... درسته از قبل اصلا نمیشناختمش ولی خیلی دوست داشتم حتما تو مراسماتش شرکت کنم ولی چه کنم مشغله های کاری سر منو اونقدر شلوغ کرده بود که حتی تشییعشم نمیتونستم برم...خیلی حالم بد بود.😔 رفتم پی کارهام که اصلا نمیدونم چی شد ولی سر از حوالی امامزاده حسن(ع) در آوردم و درست زمانی رسیدم که از جایگاهش روی ماشین داشت به روی دستای مردم منتقل میشد که بازم اصلا نفهمیدم چه اتفاقی افتاد که خودم رو زیر پیکر مطهر و دیدم و تابوت روی شونه هام بود...💚 دیگه حالم دست خودم نبود و فقط داشتم اشک میریختم انگار که رفیق چندین ساله من بوده و خیلی خاطره ها با هم داشتیم و اصلا سیل جمعیت هم حواسمو پرت نمیکرد و متوجهش نبودم ، حس میکردم تنها منم و داداش بهروزم...😭 همینطور شهید رو گذاشتن روی جایگاه و مداح شروع به مدیحه سرایی کرد و سردار سخنرانی ولی باز من متوجه چیزی نبودم و بعدا از فیلم ها متوجه همه این اتفاقات شدم ؛ من فقط در این مدت چهره نورانی جلو چشمم بود داشتیم با هم صحبت میکردیم و یه عالمه حرفای گرم و شیرین از بهم میزد و منم همینطور گریه میکردم...💚🖤 از من دلیل گریه هامو پرسید و من توضیح دادم که من از خودم ناامیدم و فکر نمیکنم روزی عاقبت شما نصیب من هم بشه ... با اینکه اصلا من تا حالا شهید رو ندیده بودم به اسم منو صدا کرد و گفت انشاالله اون روز میرسه نگران نباش...🤲🖤 من هم از اون روز حس برادری و دارم با شهید و هرروز به نیتش چندتا میفرستم... ❤️💚 شادی روح شهید صلوات...🌹 @tashahadat313
10.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📩 آخرین سفری که با هم رفتیم، سفر قم و جمکران بود. داخل اتوبوس هم موقع رفت و هم موقع برگشت کنار هم نشسته بودیم. روضه‌ای از حضرت رقیه(سلام الله علیها) رو کلیپ کرده بودند که دختر بچه‌ها این شعر: حالا اومدی حالا که دیگه رقیه افتاده از پا اومدی رو می‌خوندند... آرمان از این کلیپ خیلی خوشش اومده بود و می‌گفت: خیلی گریه کردم، خیلی قشنگ بود... آرمان عاشق حضرت رقیه(س) بود.❤️ | @tashahadat313
از زندگی شهید حسن فاتحی @tashahadat313
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 🌹 🔮 🕊 آن زمان ها ساعت مچی کامپیوتری داشتند، من به ایشان هفتاد تومان پول دادم که برایم بخرند، ایشان ساعت را برایم خرید و گفتم چقدر دیگر باید به شما بدهم گفتند:« نصف پول شما ماند ولی می خواهم برای کمک به جبهه بدهم راضی هستید؟» من هم گفتم بله حتما با رضایت کامل می دهم و ایشان باقی مانده پول را به جبهه کمک کردند. : ۱۳۴۲/۰۶/۰۳آمل : ۱۳۶۵/۱۱/۰۸شلمچه @tashahadat313