دردودل حضرت ولی عصر با امام حسین(ع)
حسین جان ....
مهدی ام مهدی خسته ! دلم از بی وفایی ها شکسته ...
حسین جان ... مانده ام تنهای تنها !
شده کرب و بلایم کوه و صحرا!
حسین جان ...
کاش من جای تو بودم !
چو یارانت بُدم گِرد وجودت !
شما گفتی ولی آنها نرفتند ...مرا یاران همه ، یک یک برفتند
حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته
حسین جان
سال ها در انتظارم
هنوز حسرت به یاران تو دارم
حسین جان
انتقام نگرفته ام من
به جای امّتم شرمنده ام من
حسین جان
قطعه قطعه جسم اکبر(ع)
سر افتاده'ی علی اصغر(ع)
دو کتف خونی و مشک ابالفضل(ع)
کنارعلقمه اشک ابالفضل(ع)
صدای ناله'ی جانسوز زهرا(س)
فرار کودکان در دشت وصحرا
همه منزل به منزل در اسارت
چنان که شد به آل تو جسارت !
حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته
هر آنچه عمه ام زینب(س) کشیده
بود هر صبح و شام در پیش دیده
ز قلبم میزند بیرون شراره
چه کاری سخت تر از انتظاره
حسین جان
از شما شرمنده هستم
گناه امّتم بسته دو دستم
چه قدر دیگر بگویم من به امّت
دعا باشد کلید قفل غیبت
حسین جان مهدی ام مهدی خسته دلم از بی وفایی ها شکسته😭😭
أللهم عجل لولیک الفرج
#قرارگاه-حضرت مهدی
🌷 @ tashadat 🌷
#لبخند_بزن_بسیجی😅
طلبه های جوان👳 آمده بودند برای #بازدید 👀 از جبهه.
0⃣3⃣ نفری بودند.
#شب که خوابیده بودیم😴، دو سه نفر بیدارم کردند 😧و شروع کردند به پرسیدن سوالهای مسخره و الکی!😜
مثلاً میگفتند:
#آبی چه رنگیه برادر؟!🤔
#عصبی 😤 شده بودم.
گفتند:
بابا بی خیال!😏
تو که بیدار شدی، #حرص نخور بیا بریم یکی دیگه رو #بیدار کنیم!😎
دیدم بد هم نمیگویند!🤔🤗😂
خلاصه همینطوری سی نفر را بیدار کردیم!😉
👨👨👦👦بیدار شدهایم و همهمان دنبال شلوغ کاری هستیم!
قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه در محوطه #قرارگاه تشییعش کنند!
فوری #پارچه سفیدی🖱 انداختیم روی محمدرضا و #قول گرفتیم که تحت ⬇️ هر شرایطی خودش را نگه دارد!
گذاشتیمش روی #دوش 🚿بچهها و راه افتادیم🚶.
#گریه و زاری!😭
یکی میگفت:
ممد رضا!
#نامرد! 😩
چرا تنها رفتی؟ 😱
یکی میگفت:
تو قرار نبود #شهید شی!
دیگری داد میزد:
شهیده دیگه چی میگی؟
مگه تو جبهه نمرده؟
یکی #عربده میکشید! 😫
یکی #غش میکرد! 😑
در مسیر، بقیه بچهها هم اضافه➕ میشدند و چون از قضیه با خبر نبودند، واقعاً گریه 😭و #شیون راه میانداختند!
گفتیم برویم سمت اتاق #طلبهها!
#جنازه را بردیم داخل اتاق.
این بندگان خدا📿 که فکر میکردند قضیه جدیه،
رفتند #وضو گرفتند و نشستند به #قرآن 📖خواندن بالای سر #میت!
در همین بین من به یکی از بچهها گفتم:
برو خودت را روی محمدرضا بینداز و یک #نیشگون محکم بگیر!😜😂
رفت گریه کنان پرید 🕊 روی محمدرضا و گفت:
محمدرضا!
این قرارمون نبود!😭
منم میخوام باهات بیام!😖
بعد نیشگونی👌 گرفت که محمدرضا از جا پرید و چنان #جیغی کشید 😱که هفت هشت نفر از این بچه ها از حال رفتند!
ما هم قاه قاه میخندیدیم.😂😂😂
خلاصه آن شب #تنبیه 👊 سختی شدیم.
🌷 @taShadat 🌷
#فرمانده شهید جستجوگر نور
#علیرضا گل محمدی🍃⚘🍃
در شهرستان میانه از استان آذربایجان شرقی در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.
ایشان #برادر#شهید هم هست برادرش از #شهدای دفاع مقدس هستند.
🍃⚘🍃
از دوران خدمت سربازی وارد فعالیت #جستجوی #مفقودین شده بود، و در طول قریب به سه دهه گذشته بارها و بارها تا مرز #شهادت رفت.
🍃⚘🍃
و هر بار با #مدالی پر افتخار از #جانبازی به میدان #عملیات جستجوی #شهیدان برگشت ،#مدارج خدمت را از #سربازی تا #سرداری و #فرماندهی #قرارگاه ها و #گروههای مختلف تفحص #شهدا طی کرد.
🍃⚘🍃
#مناطق #طلائیه، #شلمچه، #فاو، #مجنون، #زبیدات، چنگوله، #مهران، #زرباطیه، #میمک،#سومار، #مندلی، #نفت شهر،#قصر شیرین،#سرپل ذهاب و #تمامی ارتفاعات #کردستان ایران و #عراق همگی یادآور تلاشها و مجاهدت های مخلصانه #شهید است.
🍃⚘🍃
7⃣
•♡ټاشَہـادَټ♡•