eitaa logo
- هَم‌قرار'
1.1هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
451 ویدیو
26 فایل
• ﷽ ‌ ما آدمی‌زادهاۍ محتاطیم امّا در دل ڪورهٔ آتش، در میانهٔ برافروختگی‌های شعلھ .. #میم_عالی‌نژاد ــ ـ ڪانال‌ وقف مولا'عج ست‌. حذفِ‌نامِ‌‌نویسندگان، موردرضایت ‌نیست؛ به‌حرمت‌ِسورهٔ‌قلم. بهم وصل میشین: @Khadem_eshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
- هَم‌قرار'
رباب،کم‌کم برای دلت روضه‌ایے بخوان دارند برای گل پسرت نقشه مےکشند!
‌ همای مرگ امده بود تا قنداق زیبایت را به اسمان برد؛ اما چرا بےخداحافظے؟! 💔
Be harf asone....mp3
11.01M
🏴 مناسبٺ: بہ‌ یاد طفلِ هم قامت با قنداقه ؛ - وقت مرد شدنش بود :) قنداقش، ڪفنش بود... 💔 ▫️|• @tasmim_ashqane •°
| -بہ‌خدا ڪہ باطن خود را به گوشه‌ای از چہره‌ۍ شهر کوفتید!! . . .. |• @tasmim_ashqane •°
دلِ شکسته را سَرِ بریده را اشکِ ناغافل را از چه میترسانید؟! :) -بےنشان..
خدا رحمت کنه مرحوم دشتی رو، مفسر نهج البلاغه، اون اینجوری روضه میخونده، بدون مطالعه حرف نمی زده، مفسر بوده، محقق بوده. می گفت: تا ابی عبدالله صدای علی رو شنید به سرعت اومد سوار اسبش بشه برسه میدان، رکابو گم کرد. هی میخواست سوار شه، دست و پاشو گم کرد. صدا بچه ام از وسط میدون میاد. ان شاءالله هیچ وقت عزیزت وسط نامردا گیر نکنه،سوار اسب شد. . .
میگن اسب پیامبر به هیچ کس بعد از پیامبر سواری نداد ، به جز علی اکبر.. این اسب تعلیم دیده ، راه بلده ، سوار شو میشناسه ، یه نانجیبی از پشت به علی اکبر ‌علیه‌السلام زد ؛ علی اکبر ‌علیه‌السلام تعادلشو از دست داد😭 خودش رو انداخت روی اسب ، که من رو از اینجا ببر.. این اسب راه رو بلد بود ، ولی این خونا ریخت رو چشماش ، اشتباهی رفت توی سپاه دشمن💔 میگن ابی عبدالله دید یه کوچه ای باز شد ، این شمشیرا رفت بالا نیزه ها رفت بالا... هرچی کینه داشتن زدن! ...
‌ عاشقان را بگذارید بنالند همه! مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید .. + عالم از ناله‌ی عشاق، مبادا خالے :) .. 🖤|• @tasmim_ashqane •°
- هَم‌قرار'
‌ عاشقان را بگذارید بنالند همه! مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید .. + عالم از ناله‌ی عشاق، مباد
‌ حسین‌جان؛ به موی سفید پیرغلامات موی ما تو گناه سفید نشه؛ ما تو روضه‌هات پیر بشیم..
- هَم‌قرار'
‌ حسین‌جان؛ به موی سفید پیرغلامات موی ما تو گناه سفید نشه؛ ما تو روضه‌هات پیر بشیم..
‌ حرام باد مرا زندگے بدون حسین ‏ز لحظه‌اۍ که نشد خرج او پشیمانم..
Sorkhie Har Ghoroob-.mp3
6.18M
‌ اۍ باد صبا، برسون بہ حسین؏ سلامِ مرا 🌿..
- هَم‌قرار'
‌ اۍ باد صبا، برسون بہ حسین؏ سلامِ مرا 🌿..
‌ علنے معصیتش کردمُ او باز، گذشت آبرو پیش بقیه علناً داد به من .. -آبروۍدوعالم؛
🍃 اگر شما مخلصید، چرا چشمه‌هاى حکمت از قلب شما به زبانتان جارى نشده، با این که چهل سال است به خیال خود، قربة إلےالله عمل مےکنید. با این که در حدیث وارد است که کسے که از براى خدا چهل صباح، اخلاص ورزد، چشمه‌هاى حکمت از قلبش به زبانش جارى گردد، پس بدان اعمال ما براى خدا نیست و خودمان هم ملتفت نیستیم و درد بےدرمان همین جا است.. واى به حال کسے که با نماز و طاعتش، وارد جهنّم شود. 🌿|• @tasmim_ashqane •°
هدایت شده از عطࢪیاس⁦
پدر به علی اکبر گفت که پیش رویم، مقابل چشمانم راه برو..! و او راه رفت. چه می‌گویم؟ راه نرفت. ماه را دیده ای که در آسمان چگونه راه میرود؟ چطور بگویم؟ طاووس خیلی کم دارد. اصلا گمان نکن که سرو، پای راه رفتن داشته باشد! نه، پای راه رفتن نه، قصد خرامیدن داشته باشد‌... و حسین سر بر آسمان بلند کرد و گفت شاهد باشد خدای من...! جوانی را به میدان می‌فرستم که شبیه ترین خلق به پیامبر توست در صورت ، در سیرت، در کردار ،در گفتار و رفتار.. تو شاهدی خدای من که ما هر بار برای پیامبر دلتنگ میشدیم، هر بار جای خالی پیامبر، جانمان را به لب می رساند به او نگاه می کردیم... [پدر، عشق و پسر ..📚 ]
‌ یڪ ‌پسر ڪافے بود!
- هَم‌قرار'
‌ یڪ ‌پسر ڪافے بود!
‌🏴|… 🌿.. [ یڪ پسر! ] به تمنا وُ طالب بودنت، به حاجت حضور مداومت، به التیام زخم ملتهبت، به گره‌ی کور گنهڪارت، به بهانه آشفتگے بهایمت، به بیان از بیانات، قصه خلاصه نمےدانم! نقطه‌ۍ انتهاۍ خط قصه‌ی یار، آنجایے بر خط قرار مےگیرد که درد یار، درد عاشق نیز باشد! که تفسیر الم در سینه‌ی معشوق، عاشق را روانه‌ی بیابان ڪند! بدایت قصه‌ی یار، با عشق است و نهایتش، ملزم به درک درد! ملزم به فهمِ الم! ملزم به شناخت و سیر در انفس! فهم مشقت‌ و محنت‌های یار، ‌راه طویل مےطلبد و سِرِ عشق! سِر عشق که در راه طویل به میان آید، سِر مرگِ مبدل از شہادت، سرباز مےکند :).. آرام‌تر شدن اندوه جگرسوز مشقت‌های شما را، تنها شاید بشود با چاره‌جویے از اهل آسمان طلب کرد؛ آسمانے که آن‌روز شاهد بود بر برق سکه‌ها و خاک باقےمانده بر شمشیرها.. آسمانے که آن روز شاهد بود قاصد را که به امضای میثاق‌شکنان، قصد صیادان مےشود! آسمانے که مےدانست خون یڪ پسر کافےست برای شکستگے کمر پدر! ... ✍ | . . .. 🏴|• @tasmim_ashqane •°
‌ انقلابے بودن به چفیه انداختن وُ مزار شهدا رفتن نیست! به خسته نشدن وُ هر لحظه بیدار بودنه به دغدغه ‌مند بودنه :))🍃 |• @tasmim_ashqane •°
- هَم‌قرار'
🏴|… | بسم رب ڪربلا ۷ | [ ] صدای چکاچک شمشیرها تا خیمه‌ها مےرسید. پدر نظاره‌گر پسر بود و دیده‌اش را به چهره نورانے حیدرثانے؏ روشن کرده بود. موهای مجعدش، لب‌های ترک خورده و قد و بالای سرو مانندش دل و جان از پدر مےبرد.. دلش راغب بود جلوتر برود، موهایش را نوازش کند و گل بوسه از چهره پسر بردارد، دیده حسین؏، تر شد و علے؏ شروع به راه رفتن کرد.. گام‌های محکمش شبیه راه رفتن علے؏ در کوچه‌های بےوفای کوفه بود و چهره‌اش شبیه‌ترین به خاتم انبیا'ص'.. دل خودی‌ها هم برای صلابتش مےلرزید، چه برسد به جبهه دشمن! علے اکبر؏ اصلےترین امتحان حسین؏ بود! دل کندن از جوان برومندی مثل او که کل خاندان علے؏ را تجلےگاه بود خود جان کندن بود؛ جان کندن از او، جان کندن از محمد'ص' بود جان کندن از او، جان کندن از علے؏ بود.. او مرهم زخم محسن؏ بود ! حسین؏ دوباره به جوان رعنایش نگریست، علےاکبر؏ عزیزترین بود برای حسین؏، میشد از جگر گوشه راحت جان کند؟  پا در رکاب که گذاشت، چشمان همه در پے او رفت .. نگاه براق و محیایش را پیشکش پدر کرد و روانه میدان شد و حسین‌؏ مےدانست دیگر علے را نخواهد دید، علے اکبرۍ؏ که برای او محبوب‌ترین بود و ثمره زندگےاش ! پیشکش کردن او کار آسانے نبود، بود ؟ نگاه هراسانِ سپاه یزید روی چهره علے‌اکبر؏ به وضوح دیده میشد، پچ‌پچ‌هایشان بلند شد، گمان مےکردند محمد'ص' به یاری دردانه‌اش آمده! انگار خاتم'ص' در کالبد جوانے ظهور یافته ! کهن سالان قسم مےخوردند که او محمد'ص' است! صدای علے اکبر؏ دشت را لرزاند و میان ریگ های صحرا ته نشین شد : _انا علے بن الحسین بن علے نامش که شنیده شد، ولوله ای به پا افتاد! انگار دوباره ابن‌ملجم‌ها صف کشیدند برای علے؏.. نگاه‌ها مشتاق شدند و حریص ! دوره‌اش کردند، خون احمد جوان؏ روی چشمان تیز عقاب را پوشاند و او به اشتباه به دل دشمن زد...💔 باید بر مےگشت، باید دوباره به آغوش پدر؏ باز مےگشت اما.. نیزه و سنگ به دیدارش آمدند .. علے؏ رو خاک غلتید و دشت پر شد از علے؏.. حسین؏ تا به پای جوانش برسد چندین مرتبه افتاد و دوباره به سان سروی شکسته ایستاد.. قرار بود علے اکبر؏ عصای پیری اش شود اما حال .. علے اکبر؏ شبیه گلبرگ‌های یاسے روی زمین ریخته بود و نمیشد او را از صحرا جمع کرد.. حال اذان قافله را کسے شبیه تو هست تا تحریر بزند؟💔 پدر که به پای او رسید، هزار بار جان کنده بود ! علے؏.هزار علے؏ شده بود ! حسین؏ خواست در آغوشش بکشد؛ نتوانست...... مےترسید پسر بیشتر از قبل از هم بگسلد ! صدای هروله مےآمد، صدای کف زدن هر کسے ذره‌ای از او را با خود به غنیمت برده بود .. به اندازه گوشه ای از عبا، مژهای از مژگان بلندش یا .. شبیه تسبیح هزار دانه شده بود وُ نمیشد جمعش کرد! غریب گیر آورده بودن تو را پسرم !💔 ✍ به ‌قلم سنا لطفے 🍃 . . پ ن: با همین یه خط میشه کلے سوخت، - لیلے جان سلطانے : از حد آغوش من بیشتر شده ای علے؏ پ ن: دانه تسبیح خود را ز زمین جمع نکن مگر این دشت برای تو علے اکبر؏ شد؟ -عماد‌شجاعت + به وقت روز هشتم محرم ۱۴۴۲ 💔 . . .. 🖤|• @tasmim_ashqane •°
- هَم‌قرار'
🏴|… #جوهرعشق | بسم رب ڪربلا ۷ | [ #غریب‌گیر‌آوردنت ] صدای چکاچک شمشیرها تا خیمه‌ها مےرسید. پدر
‌ یک‌ علے‌‌اکبر‌ اگـر‌ راھے میدان‌ کردم پس ‌چرا ‌صد علے‌اصغر ‌به‌ عبا‌ چیدم ‌من ؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| چه نمازی بشود جنت اعلا وقتے تو موذن شوی وُ شیخ جماعت، پدرت .. -خودِ ذوالفقار..
Javanan bani hashem.mp3
13.81M
🏴 مناسبٺ: بہ ‌یاد ستونِ قلب حسین؏ .. -مدینہ، مادرش چشم‌‌در‌انتظار است؛💔 .. |• @tasmim_ashqane •°
‌ غم مخور؛ منتقمِ آن شه بےسَر مےرسد مرد احیاگر خون شهدا مے‌آید .. .. .. |• @tasmim_ashqane •°
‌ امشب، شبِ ۵اُمین سالگرد شہادِت هست :)) + بہ رسم علمدار :) -سیدابراهیم.