🔻داستان بودا در یک کتاب قدیمی شیعی
🔹️بیتردید ماجرای «یوذاسُف و بِلَوهَر» که در کتابِ «کمال الدین و تمام النعمه» آمده، همان ماجرای «بودا» است.
داستان، داستانِ بیدارشدن و آگاهییافتنِ شاهزادهای هندی به نام «گئوتمه سیدهرته» یا همان بودا به دست بلوهر حکیم است.
زیبایی، جذابیت و حکایات موعظهآمیزِ سرگذشت بوذاسف یا یوذاسف یا بیوذسف یا بوذا یا بودا، سبب پذیرش آن در آغوشِ بازِ ادبیات آیینیِ ایرانیان، یونانیان و اروپاییانِ مسلمان، مسیحی و بیدین گردید.
پذیرشِ شیعیِ قصهی بودا را در کمال الدینِ صدوق شاهدیم. سندِ روایتِ درازدامنِ یوذاسف و بلوهر این است:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ السُّكَّرِيُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِيَّا قَالَ: فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ مَلِكاً مِنْ مُلُوكِ الْهِنْدِ كَانَ كَثِيرَ الْجُنْدِ وَاسِعَ الْمَمْلَكَة ... (كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج2 ؛ ص577).
این سند، از اسناد معروف و پُرتکرار صدوق در امالی، علل الشرایع، معانی الاخبار، التوحید و همین کمال الدین است؛ به همین دلیل نگارشِ «حسن بن علی العسکری» که نام امام یازدهم علیه السلام است به جای «حسن بن علی السُّکَّری» تصحیفی است ناشیانه. بماند که نقل امام یازدهم از محمد بن زکریا بی معناست.
درست است که این رمانِ هندی را نمیتوان روایت امامان دانست، اما یادکردِ بزرگِ محدثان قم از آن، نمایش تاثیرپذیریِ فقیهان و تودههای شیعه از حکایت جوانهزدن و هوشیاریِ بودا است.
از سویی دیگر، دین غالبِ مردمانِ شرقِ ایران تا دورهای که به قرن سوم هجری قمری نیز کشیده شده، بودایی بوده است. این شد که فرهنگِ آیینیِ ایرانیانِ بودیسم، در سیر تطور این داستان، نقش واسطه بین فرهنگ هندی و فرهنگ اسلامی را بازی کرد. به دیگر سخن، ایرانیان بودند که سبب ورودِ این کُهَنداستان به کتب روایی شیعی شدند. بعدها مرحوم مجلسی در بحارالانوار این داستان را نقل کرد و در عینالحیات نیز ترجمه کرد و آن را به عنوان یک متن اخلاقی فاخر ستود.
روحانیتِ داستانِ بودا و نکات پندآموزِ آن در کمال الدین شیخ صدوق، حدیثپژوهِ شیعی را خوش میآید که بگوید آری، ما نیز در روایاتمان این موردِ جذّاب را داریم؛ اما براساس آنچه گفته شد، «یوذاسفِ کمال الدین»، همان «بودایِ هندو» است.
✍مصطفی قناعتگر
https://t.me/tavanerejal
🔻بودای مسلمین
🔹️امشب، با یک کتاب جالب آشنا شدم. عنوان کتاب «بازتاب اسطورۀ بودا در ایران و اسلام» نگاشتۀ پروفسور سید حسن امین است که در سال ۱۳۷۸ خورشیدی برای اولینبار به چاپ رسیده.
به نظر میرسد استاد امین (همانگونه که خود اعلام میکند) اولین نویسندهای است که در یک اثر پژوهشی، به یگانگی «یوذاسف و بلوهرِ» کمالالدین صدوق با «بودا»ی هندو اشاره کرده. او شواهد گوناگونی را بر اثبات این یگانگی و اثرپذیری آن متن ایرانی_اسلامی از داستان بودا اقامه کرده که خواندنی است.
امین در بخشی از کتاب، به دخل و تصرفی که ایرانیان مسلمان در فولکلور بودا دادهاند اشاره میکند. او برخی از موارد که اسلامیزه شدن داستان بودا را در کمالالدین صدوق نشان میدهد ذکر میکند:
◀️خطبۀ توحیدی بلوهر (در حالی که بودا، پرستش خدا را توصیه نکرده)
◀️رسیدن یوذاسف به رتبۀ پیامبری (در حالی که بودا، ادعای نبوت ندارد)
◀️تکفین و تدفین بودا (در حالی که برابر متن بودایی، جسد بودا را سوزانده و خاکستر او را در هفت کشور پراکنده اند)
◀️حذف اصل تناسخ از داستان
سید حسن امین در ۳۲۴ صفحه و بر اساس شواهد متعدد واژهشناختی،کتابشناختی، تاریخی، دینشناختی، نقلی و عقلی ثابت میکند که آنچه به نام داستان یوذاسف و بلوهر حکیم در متون عربی و فارسی پس از اسلام (کمالالدین، بحارالانوار و عین الحیاة) مضبوط است، جز گزارش اسلامیشدۀ زندگی بودا (موسس آیین بودایی) نیست.
✍مصطفی قناعتگر
https://t.me/tavanerejal
هدایت شده از اجتهاد
💢بایدهای نظریۀ تقیه
✍️مصطفی قناعتگر
🔻یکی از راههای حلّ تعارضِ روایات، نظریۀ تقیه است. برای حدیثپژوهان روشن است که برخی از روایات، بر اساس تقیه صادر شده و امامان نمیتوانستند در شرایط همزیستی با اهل سنت و سیطرۀ حاکمان اموی و عباسی هر حرفی را بزنند. گاهی به مصالحی، نظری خلاف نظر خود را بیان میکردند و شنوندگان تصور میکردند همین نظر امام است؛ حال آنکه امام تقیه کرده و نظر اهل سنت را مطرح کرده و خود به آن معتقد نبوده است.
حال اگر دو روایت یا دو دسته روایت داشته باشیم که با یکدیگر ناسازگار هستند (به نحو تعارض مستقر)، محتمل است که یک طرف از روی تقیه و موافق اهلتسنن صادر شده و طرف دیگر قولِ مورد تایید امام باشد.
پوشیده نیست که به محض دیدن تعارض، نباید شتاب کرد و پای تقیه را وسط کشید. امام از چه کسی، چه گروهی یا چه جریان فقهی تقیه کرده است؟ آیا اثبات شده در آن برهه از حیات امام، چنین نظریهای میان سنّیان مطرح بوده؟ اگر چنین نظریهای مطرح بوده، آیا اثبات شده که امام مجبور شده برای رعایت تقیه نظر خویش را کتمان کند و آن نظر مخالف را به پرسشگران و مخاطبان عرضه کند؟ پس از گذر از این مراحل میتوان گفت که دستهٔ «الف» نظر واقعی امام نیست و تقیهای است و دستۀ «ب» که مخالف تقیه است، نظر واقعی امام است.
نتیجه میگیریم که برای اثبات تقیه، باید به تاریخ فقه اهلسنت در مساله مورد نظر احاطه داشته باشیم. صرف یک احتمالِ بدون شاهد و قرینه نمیتواند راه حل تقیه را موجّه سازد.
برای نمونه، دستهای از روایات بیان کردهاند که ...
👈 متن یادداشت: https://b2n.ir/g96794
#اختصاصی
🆔 @ijtihad
🔻تعارفاتِ نمایشی
✍ مصطفی قناعتگر
🔹️پیروِ پرسشِ یکی از دوستانِ پُر دانش، روایتی در نکوهش تعارفاتِ پوشالی را بازخوانی کردم. روایت است که امام صادق علیهالسلام خارج از منزل، با یکی از دوستانشان دیداری داشتند. پس از پایان گفتگو، امام به سمت خانه روانه شد و دوست وی نیز با او همراه شد. به در خانه که رسیدند، امام خداحافظی کرد و وارد خانه شد. اسماعیل (فرزند امام) که شاهد ماجرا بود عرضه داشت: چرا به او تعارف نکردید که داخل خانه بیاید؟ امام فرمود: «لمیکن من شأنی إدخاله»؛ آمادگی پذیرایی از او را نداشتم/حال درونیام برای دعوت از مهمان مساعد نبود. اسماعیل گفت: او البته داخل نمیشد (گویا از حالت آن دوست معلوم بوده که قصد مهمان شدن ندارد). امام فرمود: «یا بُنَیّ! انّی اکره ان یکتبنی الله عرّاضا»؛ پسرم! من دوست ندارم که خداوند نامم را در شمارِ کسانی بنویسد که از سرِ عادت و بدون علاقهی حقیقی تعارف میکنند.
🔹️عرّاض به معنای بسیار تعارفکننده و در اینجا به معنای کسی است که تعارف غیر واقعی و پوشالی و از سر عادت دارد که البته وقتی عادت شود، بسیار نیز از زبان خارج میشود.
دوری از تکلّفات دستوپاگیر و پرهیز از تعارفات نمایشی را از جعفربنمحمد میآموزیم.
📚المحاسن، ج۲، ص۴۱۷
@tavanerejal
🔻در کاربستِ «ع» و «علیه السلام»
✍مصطفی قناعتگر
🔹️اینکه اصحاب امامان غالبا به هنگام ذکر نام ایشان از واژۀ «علیه السلام» یا هر واژۀ عظمتنماد دیگری استفاده میکردهاند، محل تردید است. در موارد فراوانی از روایات در دسترس، نام امام را بدون هیچ پسوندی میبینیم. برای نمونه کافی است عبارت "جعفر بن محمد" را در نرمافزار نور با دامنه محدود به متن احادیث جستجو کنید تا درستی این ادعا را دریابید. حتی در موارد وجود عبارت علیه السلام، احتمال متاخر بودن و پدیداری آن به قلم محدثان و کاتبان قوی است.
اگر از عبارت «علیه السلام» یا به تعبیر مجلسی اول «صلوات الله علیه» پس از نام امام استفاده کنیم، نیکو عملی است؛ اما اگر کسی چنین نکرد نمیتوان بر او خرده گرفت.
چرا این نکته را بیان کردم؟ گاهی در نصایح علمی-اخلاقی به دانشیان توصیه میشود واژۀ علیه السلام را به شکل کامل بنویسید و از اختصار «ع» بپرهیزید که کاری ناشایست است.
این توصیه دو اشکال دارد؛ اولین اشکال، بیتوجهی به ارتکاز شیعیان متقدم پیرامون عدم تقید به کاربست «علیه السلام» است؛ چه به شکل تمام و چه مختصر.
دومین اشکال نیز بیتوجهی به خصوصیت «حاکی» و «نماد» بودن لفظ از/برای معنا است. وقتی لفظ «ع» پس از نام امام معنای علیه السلام را در ذهن تداعی میکند، چه ایرادی به آن میتوان گرفت و چه کم از عبارت تمام «علیه السلام» دارد؟ بماند که هر دو صورت تمام و مختصر، امری دارای اصالت فرهنگیِ دیرین نیست که در ابتدا عرض شد.
برای دفع استبعاد از این بیان، تصویر نسخهای از وسائل الشیعه با حاشیۀ مجلسی دوم را مشاهده میکنیم که مجلسی به کرّات از «ع» بهره جسته است. کاتب وسائل نیز در غالب موارد چنین کرده.
مجلسی در برخی موارد حتی پس از نام رسول الله از اختصار «ص» بهجای صلی الله علیه وآله بهره جسته که در آینده در اینباره نیز خواهم نوشت بعونالله.
@tavanerejal
🔻مردی از قزوین و شاه عباس دوم
🔹️تطبیقی دیگر از محدثان عصر صفوی
✍مصطفی قناعتگر
ملا خلیل قزوینی، از محدثان و فقیهان اخباری در عصر صفوی است (۱۰۸۹-۱۰۰۱ ه.ق). او به فرمان شاه عباس دوم (السلطان محمّد الملقّب به شاه عبّاس ثانى الحسينى الموسوى الصفوى)، شرحی پارسی بر الکافیِ کلینی نوشت با نام «صافی در شرح کافی». این اثر، تنها شرح فارسی کامل کتاب الکافی است. ملا خلیل در مقدمۀ کتاب و به هنگام ستایش شاه عباس ثانی، احتمال میدهد که این شاه صفوی، همان «مرد قزوینی» است که در روایت منسوب به رسول الله صلیاللهعلیهوآله ستوده شده است. او با استناد به دو حدیث از الغیبة شیخ طوسی، امیدوارانه مینویسد: «مىتواند بود كه اين دو حديث شريف، بيان يک واقعه باشد و اميد هست كه آن مددکار، اين پادشاهِ دينپناه باشد، إنشاءالله تعالى. و به عرض رسانيد كه تا عجم به شرف اسلام مشرّف شدهاند، در ميان ايشان اين قِسمْ تأييدى واقع نشده» (ج۱، ص۹۷).
نمونهای دیگر از تطبیق کنشگرانِ سیاسیِ یادشده در روایات بر شاهان صفوی را مجلسی دوم داشت که پیشتر بیان کردیم.
🔹️پ.ن: یکی از دو حدیث یادشده در بنانِ ملا خلیل، در الغیبة طوسی موجود است (ص۴۴۴)؛ اما حدیث دوم نه در الغیبة که در هیچ مصدر حدیثی دیگری یافت نشد. گویا نسخهای از الغیبة در اختیار وی بوده که آن زیاده را داشته.
@tavanerejal
🔻مسیحیان و گوشت خوک
🔹️در ادامهی یک روایت
✍مصطفی قناعتگر
میتوان گفت بین ادیان آسمانی، حرمت خوردن گوشت خوک نسبت به گوشت دیگر حیوانات، بیشترین طرفدار را دارد. تمام مسلمانان و یهودیان، خوردن گوشت خوک را تابو میدانند. با این حال و بر اساس آمارهای در دسترس، گوشت خوک نسبت به سایر گوشتها، بیشترین درصد از سبد غذایی مردم جهان را به خود اختصاص داده است. دلیل این پدیده آن است که بیشترِ مسیحیان، خوردن این گوشت را حرام نمیدانند.
پیشتر و بر اساس روایتی از کتاب الکافی، نوشته بودم که گویا مسیحیانی در گذشته میزیستهاند که خوردن گوشت خوک را حرام میدانستهاند. سپس مطلع شدم که گروهی از مسیحیان، گوشت خوک را ممنوع اعلام کردهاند؛ مسیحیانِ توحیدیِ کلیسایِ اتیوپی (ارتدکس) و مسیحیان اَدوِنتیستِ منتظرِ روزِ هفتم (پروتستان). ادونتیستها به عنوان یک فرقه، قدمت زیادی ندارند؛ اما مسیحیت توحیدی ارتدوکس از فرقههای اصیل مسیحیت در آفریقاست که پیش از ورود استعمارگران اروپایی به آن دیار زنده بوده و اینک نیز حدود ۴۰میلیون نفر باورمند دارد.
@tavanerejal
🔻چرا در دروس سطح حوزه، روایت نمیخوانیم؟
🔹️گلایه استاد شیخ محمدباقر ایروانی (از مراجع ساکن در نجف) از نظام آموزشی حوزه
🔹️در حین تحصیل در دورۀ سطح، احادیث و روایات اهل بیت (علیهمالسلام) را نخواندم، نه در صوم و نه در صلاة و نه در طهارت، چه رسد به دیات، حدود و تعزیرات؛ همانطور که راههای استدلالی که فقیه در استنباط احکام شرعی به کار میگیرد، نخواندم. مرتب میشنیدم که کتاب شرح لمعه شهید ثانی یک دورۀ استدلالی فقهی است که از طریق آن چگونگی استدلال فقهی آموزش داده میشود. این مطلب را از روی تقلید و تعبد پذیرفته بودم. بعدا برایم روشن شد که این خلاف واقع است. کتاب شرح لمعه به ما یاد میدهد که چگونه کلمات سخت را تلفظ کنیم و چگونه رموز و طلسم کلمات را بگشاییم.
زمانی را برای گشودن کلمات و معنی طلسم گونه گذراندم. بیآنکه بدانم در داخل آن كلمات و مفهوم آن چیست. آموختم که این چیز شرط برای آن اصل فقهی است، آن فعل واجب است چون روایتی بر آن دلالت دارد. فقط همین قدر نه بیشتر. روایات وارد شده در خصوص آن مسئله را نمیشناختم. بهطوری که وقتی آن روایات را میشنیدم برایم غریب و ناآشنا بود. شنیده بودم که چگونه روایات متعارض میشوند و چگونه تعارض آنها را برطرف کنیم و وقتی که تعارض حل نمیشود به چه چیزی رجوع کنیم، ولی این مطالب را در کتاب استدلالی شرح لمعه ندیده بودم.
در مرحلۀ آموزش سطح حوزه علمیه، ما نیاز به کتاب فقهیای داریم که حداقل اکثر ابواب فقهی را در برداشته باشد. روایات اهل بیت را بشنویم و بدانیم که چگونه در هنگام تعارض عمل کنیم، همراه با اشارۀ کوتاهی به بعضی از مسائل رجالی.
📚 دروس تمهيدية في القواعد الرجالية، ص۶و۷
@rahjoo_213
@tavanerejal
🔻پیرامون رسالهی «تواتر القرآن» اثر شیخ حر عاملی (۲)
✍مصطفی قناعتگر
🔹️در سال ۱۳۸۷ شمسی، چاپ جدید کتاب «تواتر القرآن» اثر شیخ حر عاملی رحمه الله عرضه شد. این نسخه چاپی که بر اساس مقابلهی سه نسخهی خطی از کتاب تنظیم شده، توانسته تا افتادگیهای برخی نسخ را پوشش دهد و نواقص چاپ قبلی را کامل نماید.
آنچه در این چاپِ کامل روشنتر گردید، دو نکته است:
۱. تاکید شیخ حر بر ضعف سندی بسیاری از روایات که ادعا شده بر تحریف قرآن دلالت دارند.
۲. تصریح وی بر عدم اثبات وحتی بطلان «تحریف به نقیصه» علاوه بر بطلان «تحریف به زیاده».
در چاپ قدیمیتر که در سال ۱۳۸۴ به تحقیق و تصحیح قابل تقدیر سید محمد هادی گرامی تهیه شده، شاهد برخی افتادگیها از عبارات شیخ حر هستیم که موضع آن توسط محقق ارجمند مشخص گردیده. این چاپ بر اساس دو نسخهی خطی ناقص است که در آن زمان یافت شده بود. اما در چاپ جدید و پس از یافت نسخهی خطی کامل، افتادگیها جبران شد و متن رساله بدون سقط به همت برخی از محققین ارجمند عرضه گردید.
عباراتی از شیخ در چاپ جدیدتر میخوانیم که اعتبارسنجی سندی و نیز مخالفت با تحریف به نقیصه را در نگاه او بسیار پررنگ جلوه میدهد.
شیخ در مقام پاسخ از روایاتی که میگویند هرچه در امتهای پیشین اتفاق افتاده در امت اسلامی نیز رخ خواهد داد، سند آنها را در کتب روایی شیعه «ضعیف» و در کتب روایی عامه «ضعیفتر» میداند (ص۱۱۱). وی دوباره حکم به ضعف سند این روایات میدهد (ص۱۱۲). او برای الغاء احادیثی که دانشمند معاصر وی شیخ محمد مؤمن سبزواری برای اثبات تحریف قرآن آورده، گاه میگوید بیشتر بلکه تمام آن روایات ضعیف السند هستند و گاه میگوید تمام آن روایات دارای معارض اقوی هستند. در نتیجه چه بر اساس مکتب اصولی و چه اخباری، تحریف ثابت نمیشود (ص۱۱۶). شیخ حر مینویسد روایات یادشده، حداکثر دال بر سقوط بعضی از قرآن است؛ اما به هیچ وجه زیاده و تغییر را نمیرساند. او سپس استدراک میکند که حتی سقوط و نقصان نیز اثبات نمیشود؛ زیرا صریحِ روایات نیست (ص۱۱۷). دوباره به ضعف سندی اخبار توجه میدهد (ص۱۱۷). از طرفههای عبارت شیخ آنجاست که میگوید هیچ روایتی نص در زیاده و تغییر در قرآن نیست و تماما قابل حمل بر دیگرمعانی هستند (ص۱۲۰). از جاهایی که تحریف به نقیصه را باز انکار میکند، استناد به روایتی از روضه کافی است که بیان میکند عامه حروف قرآن را حفظ و حدود (تفسیر و تاویل) آن را تضییع کردند که به روشنی تحریف به زیاده و نقیصه را رد میکند (ص۱۲۰). نویسندهی تواتر القرآن، دو روایت از کتاب الحجهی الکافی را هم ضعیف السند و هم دارای معانی محتمل دیگر غیر از تغییر و تحریف برمیشمارد (ص۱۲۲و۱۲۳). باز هم از طرفههای کلمات شیخ آنجاست که تفسیر علی بن ابراهیم قمی و الاحتجاج طبرسی را دو کتاب غیر قابل اعتماد به هنگام نقل روایات موهم تحریف قلمداد میکند (ص۱۲۳).
🔹️پینوشت:
۱. عنوان اخباری و اصولی، رهزن است. منهج دانشمندان را باید از دل کتبشان بیرون کشید؛ نه از روی عناوینشان.
۲. شیخ حر این رساله را در سن ۵۳ سالگی نگاشته (از جهت پختگی).
۳. پیشتر در نوشتهای و بر اساس چاپ قدیمیتر، نکاتی را پیرامون رساله بیان کرده بودم.
@tavanerejal