eitaa logo
خورشید| نوشته‌های تقی دژاکام
447 دنبال‌کننده
124 عکس
5 ویدیو
0 فایل
خبرنگار؛ عا‌شق زیارت و کتاب و موسیقی و باران و گنجشک ارتباط با مدیر کانال با شناسهٔ: @Dejakam
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ از این فرهادکُش فریاد... ♦️هنوز پایم به تهران نرسیده که مجتبی می‌نویسد: امیر رو دیدی؟ دارم آتیش می‌گیرم. می‌نویسم: نگرفتم مجتبی جان! می‌گه: اینستا رو چک نکردی؟ می‌گم: نه. ولی تا مجتبی ایز تایپینگه، می‌رم اینستا و فرو می‌ریزم... 🔷 چند نفری بودیم که توی تحریریه ، مثل پروانه دور امیر می‌چرخیدیم. بهش می‌گفتیم و این هیچ ربطی نداشت به ارادت وی به که این را بعدها فهمیدیم. از بس که در موضوعات فکری و اندیشه‌ای، صاحبِ نظر و تحلیل و تفسیر بود و ما را گاه‌وبی‌گاه به سرویس معارف روزنامه و دور خودش می‌کشاند تا از دانش و فهمش بخصوص در حوزه احادیث و روایات بهره ببریم و گاهی به بحث‌ها و شوخی‌ها و کل‌کل‌کردن‌های او و علیرضا آل یمین گوش کنیم و دستشان بیندازیم. بعدها در نمازخانه مؤسسه شروع کرد برای جمعی محدود و مشتاق، خواندن و توضیح دادن و تعمیق باورها و اندیشه‌ها. 🔷 امیر از همراهان و یاران بود و سخت بر دینداری و عدالت تأکید داشت؛ در عین حال بسیار مهربان و بانشاط و پرانگیزه و عمیق بود. به‌هیچ‌وجه نگاه سطحی و شعاری و احساسی به مقوله نداشت و آن را در کنار بقیه اجزای دین، در یک مجموعه متصل و مرتبط و لاینفک می‌دید و تبلیغ می‌کرد. 🔶 بسیار به محرومان و مستضعفان توجه و تأکید داشت و از دست‌اندرکاران مجموعه‌ای از نزدیکان و دوستان بود که صندوقی ویژه رسیدگی به این قشر تشکیل داده بودند که ضوابطش با همه صندوق‌های مشابه متفاوت و به‌طرزی باورنکردنی سهل و آسان بود. ♦️قبل از اینکه به مشهد بیایم، سردبیری از ضمائم را داشت؛ نشریه‌ وزینی که آخر سر هم نفهمیدم ربط اسمش به محتوای کاملاً فرهنگی و نخبگانی‌اش (چیزی شبیه ) چه بود؟ ◼️امیر دیشب پس از زیارت علیه‌السلام، در حالی که به سمت تهران برمی‌گشت، در حادثه‌ای تلخ به همراه پدر بزرگوارش به ضیافت مولای رئوفش شتافت و ما را با بهت و حیرت و اشک و حسرت تنها گذاشت. 💠 علیرضا چقدر خوب برای این حادثه از مدد گرفته است: جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریاد... برنامه تشییع پیکر این پدر و فرزند صبح پنجشنبه در بهشت زهرای تهران و مراسم ترحیمشان روز جمعه است. نشانی را در اینستا داستان کرده‌ام. برای شادی روح این دو درگذشته و شفای عاجل همسر و مادر گرامی‌اش حمد و صلواتی هدیه کنیم. @tdejakam
هدایت شده از آب و آتش
✳️ نامه جلال و دوستان در تقبیح ترور شاه! یکی از به‌یادماندنی‌ترین خاطرات من از مربوط به دوره بعد از انشعاب [از حزب توده] است. چون وقتی ما از حزب جدا شدیم و کناره گرفتیم، رابطه ما همیشه با هم دوستانه و صمیمانه بود. بعد از ۱۵بهمن که را ترور کردند، یک‌روز از منزل بیرون رفتم و را خریدم. دیدم در صفحه اول مطلبی چاپ کرده‌اند به این مضمون که ما ترور شاه را تقبیح می‌کنیم و جای شکر دارد که ذات اقدس ملوکانه سلامت هستند. در پای این نوشته امضای افرادی چون [خلیل] ملکی، من [انور خامه‌ای]، دکتر عابدی، جلال، حسین ملک و دکتر اپریم دیده می‌شد. البته این نامه جعلی بود و از قول ما این مطالب را نوشته بودند. در حالی که ما آن‌موقع در مظان اتهام هم قرار داشتیم و تهمت‌هایی به ما می‌زدند و می‌گفتند اینها با انگلیسی‌ها زدوبند دارند. من خیلی عصبانی شدم و به منزل مرحوم ملکی رفتم. ایشان هم شخصیتی بودند که همه ما دوستشان داشتیم و به ایشان علاقه‌مند بودیم. وقتی رسیدم، دیدم که قبل از من دکتر عابدی و حسین ملک هم آمده‌اند؛ تا مرا دیدند گفتند این چه کاری است و چرا این‌طور شده؟ گفتم من آمده‌ام جریان را از شما بپرسم و ببینم چه کسی این کار را کرده است. خلاصه ما در خانه مرحوم ملکی نشسته بودیم که جلال وارد شد و همین که در را باز کرد، همه ما را به فحش کشید و گفت: پدرسوخته‌ها! شما که می‌خواستید این کار را بکنید، به من می‌گفتید. چون خیلی احساساتی و عصبانی شده بود، ما صبر کردیم تا فحش‌هایش تمام شود و در همان حال فهمیدیم که کلک خورده‌ایم و برای اینکه ما را خراب کنند چنین کاری کرده و توطئه‌ای چیده‌اند. ما دشمن دیگری غیر از حزب توده نداشتیم. بنابر این حدس زدیم که کار باید از جانب آنها باشد، ولی سؤال این بود که کدام گروه از حزب توده به این کار مبادرت کرده است؟ فردای آن‌روز من برای تحقیق و اطلاع از چندوچون کار به مؤسسه اطلاعات رفتم و گفتم این نامه که در روزنامه چاپ شده کار چه کسی است؟ پاسخ دادند که مسئول نامه‌های وارده آقای فرزانه است. مرحوم فرزانه آن‌موقع در گوشه‌ای از مؤسسه اطلاعات که درواقع تبعیدگاه بود کار می‌کرد. او هم اهل یزد بود و عربی را خوب می‌دانست و کارش ترجمه مطلب از مطبوعات عرب‌زبان بود. گفت ما این کار را کردیم چون می‌خواستیم به شما کمک کنیم؛ چون ممکن است شما را بگیرند، برای اینکه عده‌ای از روزنامه‌نگارها را بازداشت کرده‌اند. گفتم: شما آبروی ما را برده‌اید. او نامه‌ای به من نشان داد و گفت: این هم نامه شما! دیدم یک نفر با قلم و جوهری متن را نوشته و زیر آن هم با چند رنگ جوهر مختلف، امضاهای ما را جعل کرده است. معلوم بود که امضاها همه جعلی است. مرحوم فرزانه گفت: من کاری نمی‌توانم بکنم. روز بعد به منزل مرحوم ملکی رفتم و جریان را تعریف کردم. جلال و دیگران گفتند چه کنیم؟ گفتم: به هر ترتیب که شده نامه را تکذیب می‌کنیم و می‌گوییم که نامه متعلق به ما نیست. مرحوم جلال گفت: من فکر نمی‌کنم مسعودی حاضر به چاپ تکذیبیه شود و گفت چون مطمئنم روزنامه اطلاعات چاپ نخواهد کرد، ما باید خودمان چیزی را چاپ و در شهر پخش کنیم. گفتیم: تو این کار را بکن! البته زیاد هم موافق نبودیم و می‌گفتیم ما اصرار می‌کنیم شاید مسعودی حاضر به چاپ تکذیبیه شود. جلال رفت و با آقای ساعتچی که مسئول و همه‌کاره چاپخانه بود قرار گذاشت و فرم متن را هم تهیه و آماده چاپ کرد. از این‌طرف هم مرحوم ملکی از طریق برادرخانمش آقای گنجه‌ای که نایب رئیس مجلس بود، با مسعودی ملاقات کرد و سفارش کرد که این مسئله برای اینها به‌وجود آمده و حیثیت و آبرویشان در گرو این کار است، شما این تکذیبیه را چاپ کنید. مسعودی گفته بود اگر ما این تکذیبیه را چاپ کنیم در واقع توهین به شاه است. من می‌توانم یک کار بکنم یک جمله اضافه کنم و بنویسم «ضمن اینکه مااین عمل سوء قصد را تقبیح می‌کنیم اما این نامه متعلق به ما نبوده و امضاها جعلی است.» این تکذیبیه را در همان صفحه اول روزنامه چاپ کردند. مصاحبه اختصاصی با ویژه‌نامه درباره (کیهان فرهنگی، سال هیجدهم، شماره ۱۸۰، مهرماه ۱۳۸۰) صفحات ۱۶ تا ۲۱. @Ab_o_Atash