eitaa logo
طب کوثر (مخصوص بانوان)
1.8هزار دنبال‌کننده
271 عکس
87 ویدیو
5 فایل
🌸 این کانال، ویژه و به نام نامی مادر سادات است؛ لطفا آقایان وارد نشوند. 👑 سلام بانو! خوش اومدی 🔑 بیمه مادام‌العمر سلامت تو اینجاست 🌱رازهای نهفته‌ی بانوان فاش شد! سلامتی، قبل نطفه تا سن کهنسالی با شیوه شیرین تر از عسل🍯 روش تدریس متفاوت هست
مشاهده در ایتا
دانلود
طب کوثر (مخصوص بانوان)
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸                ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم⚜ #ماجراهای_باغ_
چون گفت‌وگوی عمو حسین و ماه‌بانو خانوم حسابی داغ شده، ما هم زود بریم سراغ ادامه ماجرا! این شما و این هم، ادامه این خونه ی با صفای (عموحسین)😊 . .
طب کوثر (مخصوص بانوان)
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸                ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم⚜ #ماجراهای_باغ_
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸                ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم⚜ 🌱 — ماه بانو خانوم،حاج آقا یک چیزی بگم؟ امروز که از این زمین سخت و سفت(گوشه ی باغ) حرف زدی، یاد حرفای خدا بیامرزه مادرت(طوبی گل) افتادم... این زن یک دنیا تجربه بود، چقدر به خانمای باردار این منطقه کمک کرد، مامای خوبی بود، همه ازش راضی بودن. حیف این آدمیزاد که می‌ره زیر خروارها خاک می‌خوابه، هیچ اثری ازش نمی‌مونه...😞 ماه بانو خانوم سرش را تکان داد: — یادمه یک خانومی از ملایر اومده بود پیشش که بچه دار نمی‌شد. مادر خدا بیامرزتم بهش می‌گفت: «ننه! رَحِمِت خشک شده مثل چوب!» که خانوم جوون می‌گفت: «چیکار کنم که بچه دار شم؟» که مادرت گفت: «دختر خوبم! زمینی که آب به خودش جذب نمی‌کنه، چطوری سبز شه؟ ننه! همه وجودت تو این سن خشک شده. قدیمیا می‌گفتن همه بدنت سودا گرفته... تا این سردی و خشکیت رفع نشه، بچه دار نمی‌شی.» به خانومه می‌گفت: «ننه! تو برا چی این‌قدر لاغری! برو به خودت برس! تو این سن باید شاداب و تر و تازه باشی!» که حاج مادر (مادرتون) بهش گفت، ننه مگر تو خونه سکنجبین نمی خوری!؟ این خشکیت آخر کار دستت میده ها! و همه مشکلاتت از سردل و (ثقلت هست) این ماجرا خونه ی حسین داره جذاب تر میشه 😊... ✍🏻 کپی یا انتشار بدون ذکر منبع مشکل شرعی دارد🚫 ╔═══🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╗ https://eitaa.com/tebkowsar ╚═══🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝ ‌
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸                ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم⚜ 🌱 عمو حسین گفت دنیایه دیگه قربون حکمت خدا برم، باغ مارو ببین اینقدر تلاش می کنم، خدا را شکر باغ مون خیر و برکتش زیاده ولی این تیکه تو بگو هر جور بذر استفاده کردم نشد که نشد، امروز ان شاءالله خدا به وقتمون برکت بده با بچه ها درستش می کنیم میگم ماه خانوم یک مشورت امروز که میریم برا این تیکه باغ سر بالایی پاکسازی کنیم بیایم این تیکه زمین رو امسال فقط تره و سبزی قورمه سبزی بکاریم نذر کنیم ان شاء الله برداشتش خوب شه برا اربعین امسال سبزیشو سرخ کنیم ببریم برا موکبا(اربعین) جدی میگم نمی دونم چرا اینجوری خدا به ذهنم انداخت! یادته اون درخت آخر باغ پارسال چقدر آلبالو داد من نذر شهید کرده بودم آخه شهدا نیاز به مالهای دنیایی ندارن و ما باید از این نورها بهره ببریم. خب اینم سبزی خوردن به اندازه نهار امروز چیدم یک جوری برات چیدم که نیازی به پاک کردن نداره کدبانو آبگوشتت عطرش تموم حیاط گرفته اونم آبگوشت آتیشی فقط زیر دیگتو یک جوری تنطیم کنی که آبش خشک نشه خب دیگ مگه قرار نیست تو باغ همونجا یک آتیش درست کنیم جلوی چشممون باشه ،غصه نخور حالا اگر بارون گرفت میریم تو خانه باغ عمو حسین ، دقت کردی صبح ها چقدر وقتاش خیر و برکت داره ما کلی کار انجام دادیم الان تازه ساعت 7 هست خب بچه ها که برسن، همه چیز آماده هست فقط ماه خانوم، برا بعد ظهر چون کار می کنیم گشنمه مون شد ،یک آش با سبزی های باغ درست کن خدا خیرت بده حالا گرچه آبگوشت می خوریم ولی وقتی کار می کنی زود زود گشنت میشه تو باغ کلی ترشک و غازیانی در اومده این اش این موقع از سال، بدن رو پاکسازی می کنه. (یادته قدیما بچه بودیم چقدر بهارا اینجور آشا رو می خوردیم...) صورتا مثل بلور بود راستی یاد آوری کن می خوام پنج شنبه این هفته برم پیش دکتر طبیب () کنم، پنج شنبه خیلیم کار دارم ولی کار از کار واجب تره ای خدا شکرت، خدایا تو را نمی داشتم چیکار می کردم... ✍🏻 کپی یا انتشار بدون ذکر منبع مشکل شرعی دارد🚫 ╔═══🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╗ https://eitaa.com/tebkowsar ╚═══🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝ ‌
. سلام دوستان ✋ یک خیر مقدم از هر جای این آب و خاک ایرانِ جان هستین با عشق میگم خوش اومدین 🌹 ایران و یک دنیا فرهنگ و غنی و افتخارات این سرزمین کهن ❤️ و طب سنتی ایرانی 🌱. .
از گنبد زردت اِی چراغ توحید خورشید کبوترانه گندم می‌چید در گوشه‌ی صحن، خادمی عود به دست عطر صلوات در حرم می‌پاشید با یک سلام زائر آقا شوید✋
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 سلام به همه شما عزیزان دل، صبح قشنگتون بخیر! من، سادات، با تمام وجود امروز هم در کنار شما هستم تا لحظات ارزشمندی را با هم سپری کنیم. بیایید با امید به سلامتی و حال خوب، روزمان را بسازیم. به جمع گرم کانال طب کوثری خوش آمدید! در خدمتم. 🙏 .
طب کوثر (مخصوص بانوان)
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸                ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم⚜ #ماجراهای_باغ_
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸                ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم⚜ 🌱 آیفون زنگ خورد... "بببببله..." عموحسین دکمه رو زد و در باز شد. وای که چه دیدنی بود! آیفون زنگ خورد... "بببببله..." عموحسین دکمه رو زد و در باز شد. وای که چه دیدنی بود! "سلام آقا جون! 🙋‍♂️" "سلام مامان جون! 👵" چاق سلامتی، روبوسی، و بعد... بوم! 💥 حیاط تبدیل شد به یک زمین بازی بزرگ! هر کدوم یه سمت می‌دویدن، انگار یه چیزی تو دل حیاط جا گذاشته بودن و حالا اومده بودن پسش بگیرن. عموحسین داشت از این همه شلوغی و شور و حال غافلگیر می‌شد که یکهو چشمش به امین افتاد. 😲 از امین برات نگم! یه پسر باهوش و یه عالمه اعتماد به نفس (همون کی که : گرم و خشکه). امین، نترس‌ترین نوه، با دو تا توله گربه کوچولو و ناز 🥺 توی دستاش، ژست گرفته بود و می‌گفت: "آقا جون! اینا رو دیدین؟ اینا رو از کجا آوردین؟" طفلکی توله‌ها! چند ساعتی بود که به چشم به این دنیا باز کرده بودن، اسباب‌بازی دست این بچه‌ها شده بودن. مادر گربه‌ها هم 😿 پشت دیوار، با صدای مضطرب، هی میو میو می‌کرد و دنبال بچه‌هاش می‌گشت. عموحسین دید اگه دخالت نکنه، وضع حسابی شلوغ و اذیت‌کننده می‌شه. با اون اقتدارِ مهربونش، که هم دل بچه‌ها نشکنه، هم حیوون‌ها در امان باشن، توله‌ها رو با آرومی از امین و بقیه گرفت. برد داخل یک کارتون بزرگ و امن گذاشتشون. 📦 "بابا جونای من! اینا اذیت می‌شن. زبون ندارن بگن، فقط با میو میو با ما حرف می‌زنن. این حیوونای دوست‌داشتنی رو اذیت نکنیم، باشه؟" 😉 راستی! عمو حسین که داشت از حکمت خدا و مهربونی حیوونا می‌گفت، یه نکته جالب رو تعریف کرد: شنیدین می‌گن کفش‌دوزک 🐞 با اینکه انقدر خوشگله، شب‌ها می‌ره سموم گیاهان رو جمع می‌کنه؟ اما اگه خدای نکرده یکی از این خوشگلای خال‌خالی توی دیگ غذا باشه، غذا رو سمی می‌کنه! (این نکته شنیدنی در فرهنگ عامه و باورهای قدیمی وجود داره) با جمع و جور کردن گربه‌ها و کارتون‌نشین شدنشون، بالاخره بچه‌ها هم سر و سامون گرفتن و آروم شدن. وقت رفتن به باغ بود! 🌳🍎 ✍🏻 کپی یا انتشار بدون ذکر منبع مشکل شرعی دارد🚫 ╔═══🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╗ https://eitaa.com/tebkowsar ╚═══🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝ ‌
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸                ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم⚜ 🌱 چون مسیر باغ کمی دور بود، عمو حسین از قبل همه وسایل رو توی ماشین جا داده بود. یا علی گفتن و راه افتادن. همین که عموحسین در باغ رو باز کرد، هنوز خودش رو جمع و جور نکرده بود... بم! 🚀 اون ده پانزده تا نوه، فرصت هیچ کاری رو بهش ندادن و مثل پرنده‌های آزاد، «هرکسی به یک سمت »رفت توی باغ! یکی چوب پیدا کرده بود و باهاش همه جا رو کشف می‌کرد. یکیم به سرعت از درختا بالا می‌رفت. یکی دیگه هنوز نیومده بود، افتاد توی جوی آب! (حالا خدا کنه حسام سرد و تر این صحنه رو ندیده باشه!) روحیه ی شکننده ای داشت، بین بچه ها از همه مظلوم تر بود 💦 و بیچاره حسام (همونی که: سرد و تر بود )، دورتر از همه، دستش توی دهنش، فقط این ولوله رو از دور رصد می‌کرد. 🧐 : آقایون (عمو حسین، آقا دامادها و آقا پسرا) لباس کار پوشیدن و یاعلی گفتن. رفتن به سمت زمین آخر باغ تا کار کنن و خانوم‌ها هم بساط صبحونه رو آماده کنن (، کوزتا موندن برا آشپزی و...)ازین دخترا و عروسام که همیشه یک جای بند نمیان و دوست دارن همیشه کارای سنگین و سخت انجام بدن اومدن برا جمع کردن سنگا (مزاج گرما) "بابا! بیاین سنگای بزرگتر رو جمع کنیم. من روزای قبل زمین رو زیر و رو کردم." عموحسین با اون نیت قشنگش، همون اول کار، راز دلش رو گفت: که!... ✍🏻 کپی یا انتشار بدون ذکر منبع مشکل شرعی دارد🚫 ╔═══🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╗ https://eitaa.com/tebkowsar ╚═══🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝ ‌