eitaa logo
طب الرضا
870 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
75 فایل
مباحث آموزشی #رایگان حجامت ، ماساژ و مزاج شناسی انجام انواع حجامت تخصصی فصد زالو درمانی ماساژ درمانی #شهر_قدس ادمین کانال(مشاوره) : @Khademoreza888
مشاهده در ایتا
دانلود
...کباب‌فروش 🔸روزی دایی مرحوم آیت‌الله حق‌شناس، او را برای خریدنِ کباب به یکی از کباب‌فروشی‌های نام و نشان‌دار می‌فرستد. . 🔸آن روز ظهر، دایی در تهیّه‌ی ناهار عجله داشت. بنابراین، آقای حق‌شناس به سرعت به جلوی آن کباب‌فروشی می‌رود تا هرچه سریع‌تر کباب بگیرد و به مغازه‌ی دایی برساند؛ امّا آن روز آن کباب‌فروشی، بیشتر از روزهای دیگر شلوغ بود. . 🔸در انتهای صف می‌ایستد و پس از ده پانزده نفر، نوبت به او می‌رسد. . 🔸در این هنگام، صدای اذان بلند می‌شود. حالا دیگر وقت نماز شده بود. به کباب‌فروش می‌گوید: «الان نوبتم شده است؛ ولی اجازه بده نوبتم محفوظ بماند و من بروم نمازم را بخوانم و برگردم.» . 🔸کباب‌فروش لجبازی می‌کند و می‌گوید: «نه خیر! نمی‌شود، یا همین الان کبابت را می‌خری و می‌بری یا این‌که اگر بروی، دوباره باید در انتهای صف بایستی.» . 🔸با این جواب، بدون هیچ اعتراضی به سوی مسجد به راه می‌افتد. نمازها را اقامه می‌کند و دوباره برمی‌گردد در انتهای صف می‌ایستد. . 🔸کباب‌فروش روی دنده‌ی لج افتاده بود. گاهی نگاهش به این مشتریِ نوجوان و به انتهای صف بازگشته‌اش می‌افتاد، ولی خود را به بی‌خیالی می‌زد. . 🔸پس از چندین نفر، نوبتش می‌شود. کباب‌ها را می‌خرد و به سرعت خودش را به مغازه‌ی دایی می‌رساند. . 🔸یکی دو ساعت از ظهر گذشته بود. خان دایی وقتی این تأخیر را به جهت رفتن به مسجد می‌بیند، با عصبانیت یک سیلی به گوش آقای حق‌شناس می‌خواباند. . 🔸آقای حق‌شناس با گونه‌ی سرخ شده می‌گوید: «دایی جان! اگر می‌خواهید باز هم می‌توانید بزنید؛ ولی من تقصیری ندارم. من مکلّف هستم در وقت‌های نماز، هر کاری دارم رها کنم و بروم نماز را بخوانم.» @ayatollah_haqshenas
⭕️آيت الله مجتهدی تهرانی(ره): من علمای بسياری رادرک كردم، ازامام خمينی گرفته تا آيت الله بروجردی وآيت الله شاه آبادی وآيت الله حائری و... و اگر بخواهم در يک كلام نصيحت تمام بزرگان رابگويم، میگويم اگردنيا و آخرت میخواهيد، اگر رزق وروزی میخواهيد و دريک كلام اگرهمه چيز میخواهيد، اول وقت بخوانيد. @ayatollah_haqshenas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 جوانی نامه نوشت به آیت الله بهجت(ره) که مشکل فراوان دارم چه کنم؟ 🔻فرمودند همه اهل خانه #نماز اول وقت بخوانند… #نمازاول_وقت #سخن_بزرگان @ayatollah_haqshenas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻آیت الله بهجت(ره): آیت الله علی قاضی طباطبایی میگفتند: «اگر کسی نمازهای پنجگانه‌اش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد، مرا لعن کند!» #نمازاول_وقت #سخن_بزرگان #آیت_الله_بهجت #آیت_الله_سیدعلی_قاضی @ayatollah_haqshenas
✨ ملک الموت هنگام نظاره گرشماست...🍃🍃 @ayatollah_haqshenas
🌺عصر یکی از روزهای عملیات خیبر بود و ما در جزیره مجنون. پل را تصرف کرده بودیم. من مجروح شده بودم. حمید را دیدم که داشت نیروها را هدایت می کرد. یادش افتاد نماز ظهرش را نخوانده. سریع وضو گرفت، آمد قامت بست و جایی نماز خواند که در تیررس بود و امکان داشت فاجعه اتفاق بیافتد، اما چنان با طمانینه و آرامش نماز می خواند که من دردم را فراموش کرد و به او خیره شده بودم. حتی وقتی هم که روی برانکارد گذاشتنم تا ببرنم، برگشته بودم و به نماز خواندن حمید نگاه می کردم. @ayatollah_haqshenas
🔴اهمیت در 🌺🌺 ✅وقتی 👑شاه رفت، امام در نوفل لوشاتو بودند. نزدیک به سیصد الی چهارصد 🎤خبرنگار اطراف 🏠منزل امام جمع شده بودند. تختی گذاشتند و امام روی آن نشستند.تمام 🎥دوربینها کار می کرد. قرار بود هر چند نفر 🎙خبرنگار یک سؤال بکنند. دو یا سه سؤال از امام پرسیده شد که صدای دلنشین"اذان" 📣برخاست. امام بلافاصله آنجا را ترک کردند و فرمودند: «وقت فضیلت می گذرد». تمام حاضرین از اینکه امام در ظاهر، بی جهت صحنه را ترک کردند متعجب شدند. شخصی از امام خواهش کرد که: چنین موقعی کمتر پیش می آید و شما اکنون می توانید صدای خود را به 🌍جهان برسانید، بسیار مناسب است که حداقل به چهار پنج سؤال دیگر پاسخ دهید. امام با قاطعیت فرمودند: «به هیچ وجه نمی شود» و به سوی مصلای خود رفتند...  (به نقل از سید احمد خمینی) @ayatollah_haqshenas
1_403156300.mp3
10.17M
🔸حکایتی زیبا از مرحوم آیت‌الله حق‌شناس رحمه الله🌸🌸 🎤 حجت الاسلام امینی خواه 🍃🍃 @ayatollah_haqshenas
🕊💌🕊💌🕊💌بندگی خدا... . 🍃آیت الله شیخ محمدتقی بهلول میفرمودند: ما با 🐪کاروان و کجاوه به «گناباد» می‌رفتیم. وقت نماز شد. مادرم کاروان‌دار را صدا کرد و گفت: کاروان را نگه‌دار می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان دار گفت: بی‌بی! دو ساعت دیگر به فلان روستا می‌رسیم. آنجا نگه می‌دارم تا نماز بخوانیم. مادرم گفت: نه! می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان‌دار گفت: نه مادر. الان نگه نمی‌دارم. مادرم گفت: نگه‌دار. او گفت: اگر پیاده شوید، شما را می‌گذارم و می‌روم. مادرم گفت: بگذار و برو. من و مادرم پیاده شدیم. کاروان حرکت کرد. وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟😱 من هستم ومادرم. دیگر کاروانی نیست. شب دارد فرا می‌رسد و ممکن است حیوانات حمله کنند. ولی مادرم با خیال راحت با کوزه‌ی آبی که داشت، وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد، رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند. لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر می‌شد. در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم. دیدم یک دُرشکه خیلی مجلل پشت سرمان می‌آید. کنار جاده ایستاد و گفت: بی‌بی کجا می‌روی؟ مادرم گفت :گناباد. او گفت: ما هم به گناباد می‌رویم. بیا سوار شو. یک نفس راحتی کشیدم. گفتم خدایا شکر. مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده بود. به سورچی گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی نشینم. سورچی گفت: خانم! فرماندار گناباد است. بیا بالا. ماندن شما اینجا خطر دارد. کسی نیست شما را ببرد. مادرم گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم! در دلم می‌گفتم مادر بلند شو برویم. خدا برایمان درشکه فرستاده است؛ ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح می‌گفت! آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست. گفت مادر بیا بالا. اینجا دیگر کسی ننشسته است. مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم و رفتیم. در بین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم. عزیزان... 🌟اگر انسان بنده‌ٔ خدا شد، بيمه مى‌شود و خداوند امور او را كفايت و كفالت مى‌كند. «أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ» زمر/۳۶🌟🌟🌟🌟🌟 @ayatollah_haqshenas
🌺نماز 🌹🕊شهید عباس بابایی و احترام ژنرال آمریکایی🇺🇸 ☘خود عباس ماجرای فارغ‌التحصیلی از 🏫دانشکده ✈️خلبانی آمریکا را چنین تعریف کرده است:«دوره خلبانی ما در آمریکا تمام شده بود، اما به خاطر گزارشاتی که در 🗂پرونده خدمتم درج شده بود، تکلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمی‌دادند تا این که روزی به دفتر مسئول دانشکده که یک ژنرال آمریکایی بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست که بنشینم. پرونده من در مقابلش و روی میز بود. ژنرال آخرین فردی بود که می‌بایستی نسبت به قبول و یا رد شدنم اظهارنظر می‌کرد. او پرسش‌هایی کرد که من پاسخش را دادم.از سؤال‌های ژنرال برمی‌آمد که نظر خوشی نسبت به من ندارد. این ملاقات ارتباط مستقیمی با آبرو و حیثیت من داشت زیرا احساس می‌کردم که رنج دو سال دوری از خانواده و شوق برنامه‌هایی که برای زندگی آینده‌ام در دل داشتم همه در یک لحظه در حال محو شدن است و باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی به 🇮🇷ایران برگردم. در همین فکر بودم که در اتاق به صدا درآمد و شخصی اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام، از ژنرال خواست تا برای انجام کار مهمی به خارج از اتاق برود، با رفتن ژنرال، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم. به ⏰ساعتم نگاه کردم، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و می‌توانستم نماز را اول وقت بخوانم.🤔 انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد. گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نماز نیست، همین جا نماز را می‌خوانم. ان‌شاالله تا نمازم تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشه‌ای از اتاق رفتم و 📰روزنامه‌ای را که همراه داشتم به زمین انداختم و مشغول نماز خواندن شدم. در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟😱 بالاخره گفتم، نمازم را ادامه می‌دهم، هرچه خدا بخواهد همان خواهد شد.نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی می‌نشستم از ژنرال معذرت‌خواهی کردم. ژنرال پس از چند لحظه سکوت، نگاه معناداری به من کرد و گفت: چه می‌کردی؟ گفتم: عبادت می‌کردم.✨ گفت: بیشتر توضیح بده. گفتم: در دین ما دستور بر این است که در ساعت‌های معین از شبانه‌روز باید با خداوند به نیایش بپردازیم 🤲و در این ساعت زمان آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم.😊 ژنرال با توضیحات من سری تکان داد و گفت: همه این مطالبی که در پرونده تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست، این طور نیست؟ پاسخ دادم: بله همین طور است. لبخند زد. 😊از نوع نگاهش پیدا بود که از صداقت و پایبندی من به سنت و فرهنگ و رنگ نباختنم در برابر تجدد جامعه آمریکا خوشش آمده است. با چهره‌ای بشاش 🖋خودنویس را از جیبش بیرون آورد و پرونده‌ام را امضا کرد. سپس با حالتی احترام‌آمیز از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت: به شما تبریک می‌گویم. شما قبول شدید. برای شما آرزوی موفقیت دارم. من هم متقابلاً از او تشکر کردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. آن روز به اولین محل خلوتی که رسیدم به پاس این نعمت بزرگی که خداوند به من عطا کرده بود، دو رکعت نماز شکر خواندم.☺️ @ayatollah_haqshenas
🌹🕊🌹🕊 مصداق بارز فرمایش حضرت آقا بود که فرمودند: اول باید خودت را شهید کنی بعد شهیدبشی🕊. 🌷عباس تو مسیر اهل بیت علیهم السلام حرکت میکرد اصلا رمز موفقیت عباس این بود که شاگردی اهل بیت علیهم السلام را کرده بود و تو همین مسیر رشد کرده بود. 🌷یادمه با عباس هر هفته شب‌های جمعه میرفتیم به امامزاده یحیی برای شرکت در مراسم دعای کمیل، صبحهای جمعه دعای ندبه و بعد به نمازجمعه؛ به نماز اول وقت خیلی اهمیت میداد. 🌷خیلی جوان باادب و فهمیده ای بود عباس اهل تفکر بود؛ او خوب راهی را انتخاب کرده بود... راوی: دوست شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ayatollah_haqshenas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 توجه عاشقانه نماز در سخت ترین شرایط🌷🌷 خوشا آنانکه الله یارشان بی بحمد و قل هو الله کارشان بی خوشا آنانکه دایم در نمازند بهشت جاودان بازارشان بی این نماز را چند میخرید👆 👌اين همون نمازی هست كه اكثر علما حاضرند با هفتاد سال عبادت عوض كنند @ayatollah_haqshenas