#السابقون_السابقون
بچگی ها پسرخاله ام را که می دیدم که با دوچرخه می رود خرید و زورش هم به من می رسد با خودم حساب می کردم سه سال دیگر این اختلاف سنی تمام می شود و من هم اندازه ی او می شوم و می توانم با دوچرخه بروم خرید. چهار سال دیگر هم از او بزرگتر می شوم و زورم به او خواهد رسید...
نسبت به خیلی های دیگر هم این محاسبه را انجام می دادم و منتظر بودم که اندازه ی آنها بشوم یا اینکه از آنها بزرگتر شوم...
حتی گاهی محاسبه می کردم که کی اندازه ی بابا می شوم...
کم کم متوجه شدم که فقط من نیستم که رشد می کنم بقیه هم در حال رشد هستند و فاصله های سنی هیچ وقت کم و زیاد نمی شوند...
دختر کوچکم ولی این روزها تصور قشنگ تری دارد. خیال می کند آدم ها اولش آدم بزرگ بوده اند و بعدا کوچک شده اند. مدام توی حرف هایش می گوید من هم اون وقت ها که اندازه ی شما بودم مثل شما این کارها را می کردم....
این روزها به دور و بری ها و اطرافیان که نگاه می کنم می بینم که انگار بعضی ها زودتر از بقیه بزرگ شده اند. بعضی ها رشدشان کم بوده و بعضی ها سریع.
بعضی ها که از من کوچکتر بودند حالا از من بزرگترند.
بعضی ها که بزرگ بودند حالا کوچک شده اند....
#قبل_ازخداحافظی
@telkalayyam
#و_کیف_اصبر_علی_فراقک...
مرا که عمری
بدون او گذرانده ام
از سختی جان کندن
مترسان
#حتی_بیشتر
@telkalayyam
#و_حجتک_المودی_عن_نبیک...
دارم به آن دِینی فکر می کنم
که بر گردن پیامبر بود و بود
تا اینکه
امام عسکری علیه السلام آن را ادا کرد...
.......
ر.ک. مفاتیح الجنان/ صلوات بر امام عسکری علیه السلام در زیارت امام رضا علیه السلام
#حتی_بیشتر
@telkalayyam
#بعد_از_تو_دنیا_قشنگ_نیست
گریه می کنم
و از این می ترسم
که بی تو
زیاد زنده بمانم
................
لا خیر بعدک فی الحیاة و إنما...أبکی مخافة أن تطول حیاتی...
از عاشقانه های امیرالمومنین بر مزار هستی اش ...
بحارالانوار ج43 ص213
#حتی_بیشتر
@telkalayyam
#نشنیده_بگیرید
فکر می کنم
اگر رسانه ها
همان طور که تصویر را منتقل می کنند
می توانستند "بو" را هم منتقل کنند
با چیزی به نام غربزدگی مواجه نبودیم...
@telkalayyam
#چه_کسی_باور_می_کرد_روزی_در_این_خانه_را…
امروز دانش آموزان من، توی خیالشان رفته بودند خانه ی حضرت زهرا سلام الله علیها.
این جمله ها مشاهدات بچه های من از خانه ی مادری شان است:
خانه ی حضرت زهرا بسیار نورانی بود.
خانه ی حضرت زهرا مانند بهشت بود.
خانه ی حضرت زهرا پر از باغ بود.
خانه ی حضرت زهرا خیلی پنجره داشت.
در خانه ی حضرت زهرا بوی عطر و گلاب می آمد.
خانه ی آن بزرگوار بسیار دلنشین بود.
در آنجا شمشیر ذوالفقار از دیوار آویزان بود.
قرآن با خط زیبا و خوانا روی تاقچه بود.
در خانه ی حضرت زهرا صدای قرآن خواندن حضرت علی می آمد.
در خانه ی آنها نان و نمک بود.
در خانه ی حضرت زهرا بوی امام حسین می آمد.
آنجا امام حسین از همه شجاع تر بود.
حضرت زهرا همیشه دست هایش به سوی آسمان بود.
حضرت زهرا خیلی گریه می کرد.
در آنجا کتاب نهج البلاغه روی تاقچه بود.
در آنجا به من خیلی خوش گذشت. مولایم علی با من درباره ی جنگ هایش صحبت کرد.
حضرت علی به من گفت قرآن بخوان و مسلمان خوبی باش.
#حتی_بیشتر
از یادداشت های سال های پیش…
@telkalayyam
#قل_لا_اسالکم_علیه_اجرا_الا_المودة_فی_القربی
مودت به محبتی می گویند که ابراز شود
مثلاً با هیزم
مثلاً با ...
#تلک_الایام
#روضه_های_قرآنی
@telkalayyam
#قلنا_یا_نار_کونی_بردا_و_سلاما_علی_ابراهیم
انبیا/۶۹
آمده بود برای علی بسوزد...
.
.
.
و معجزه این بود که آتش بر مادرمان سرد نشد...
#روضه_های_قرآنی
#تلک_الایام
@telkalayyam
لکلّ اجتماعٍ مِن خلیلَین فُرقة
و کلّ الذی دون الفراق قلیل...
................
اینجا
همه ی دوست ها
یک روز از هم جدا می شوند
و بعد از فراق
آنچه باقی می ماند
ناچیز است...
..............
از عاشقانه های امیرالمؤمنین برمزار هستی اش...
مناقب ابن شهر آشوب، ج 3 ص 132
#حتی_بیشتر
@telkalayyam